تفكر زيدي درباره امام حسن مجتبي(علیه السلام)
نويسنده:عليرضا شرف الدين
در نوشتار زير نويسنده به بررسي يكي از تفكرات و ايده هاي غلط رايج در عصر ائمه طاهرين(ع) كه همان تفكر زيدي است پرداخته و پيرامون تصويرسازي هاي ناقص و وارونه از اسلام و معصومان سخن گفته است كه با هم آن را مي خوانيم:
هر يك از مكاتب فكري كه داعيه رهبري انسان به سوي كمال و خوشبختي در دنيا و آخرت را دارند بخشي را بزرگ كرده و بخشي را كوچك و خرد نموده و حتي ناديده گرفته و به سبب ناتواني ذاتي از آن گذر كرده و چشم بر آن بسته اند اين گونه است كه مكاتب فكري بشري و يا منسوب و منتسب به وحي و آسمان نيز تصوير كاريكاتوري آفريده اند و گاه چنان به دنيا پرداخته و از آخرت غافل شده اند كه مي توان گفت كه آن مكتب حسي و مادي است و يا گاه چنان آخرت گرايي در آنان رشد و نمو كرده كه دنيا را فرو نهاده اند.
برخي دين شمشير و برخي دين آخرت و آن ديگري دين تصوف و عرفان و معنويت و چهارمي دين صلح و عشق مي باشد. هر يك جنبه اي از خصوصيات بشري را ديده و جنبه هاي ديگر را فروگذار كرده اند. اين گونه است كه گاه سر (عقل) چنان بزرگ مي شود كه دل و تن را محو مي سازد و يا چنان دل و قلب و عشق در آن نمود مي يابد كه عقل در پس آن گم مي گردد.
تعبدگرايي محض و خردورزي صرف و يا جنگ و شمشير يا تنها صلح و عشق، تصويري وارونه از انسان و خواسته ها و نيازهاي واقعي اوست؛ اين در حالي است كه انسان موجودي داراي ابعاد مختلف، نيازهاي متنوع و خواسته هاي گوناگون است. ناديده گرفتن هر يك و يا اهتمام و تاكيد بر يك بعد، به معناي عدم دست يابي انسان به كمال و آشكارسازي ظرفيت ها و توانمندي هاي اوست.
اشكال كاريكاتوري كه مكاتب مختلف بشري و منسوب به وحي و آسمان از انسان و خواسته هايش و حتي دنياي بيروني و هستي ارايه مي دهند، غيرواقعي و دور از حقانيت و واقعيت است.
تعبيري كه مي توان از اين تصويرسازي ارائه كرد همان تعبير قرآني ايمان به برخي و كفر به برخي ديگر است؛ به اين معنا كه برخي از ابعاد وجودي را مي بيند و آن را بزرگ كرده و نيازها و خواسته هاي انساني را به آن سمت و سو جهت و سامان مي دهند و برخي از ابعاد وجودي انسان را ناديده مي گيرند و يا حتي نمي توانند ببينند؛ زيرا احاطه وجودي به طبيعت هستي و انسان ندارند، بنابراين آن را در تحليل و تجزيه هاي خويش نمي آورند و لذا سفارش هاي آنها اين گونه نادرست و گمراه كننده از آب در مي آيد.
در اين تصويرسازي هاي نادرست اين گونه نبود كه تنها امامان مورد تعريض و تعرض قرار گيرند بلكه ساحت پيامبر(ص) و يا پيامبران(ع) نيز از آن اهانت ها و تحليل ها و تبيين ها و نيز توصيه هاي نادرست و ضد اخلاقي و هنجاري در امان نماند و هر يك از پيامبران(ع) و معصومان(ع) به طريقي مورد تعرض و اهانت قرار گرفتند. از اين رو آنان نيز به تعبير اين خودباختگان از منزل و مقام والايي خويش سقوط كرده و به جرگه تاريخ پيوسته اند.
در اين تصويرسازي، گاه امام حسين(ع) به سبب خشونت جد و پدر بزرگوارش سزاوار آن گونه خشونت به عنوان واكنش طبيعي مي شود و پيامبر(ص) مردي درشت خو تصوير مي گردد و امام علي(ع) مردي كه با سياست آشنايي ندارد و تنها به وابستگي و دامادي و زور شمشير خويش مي بالد و امامان ديگر چون امام سجاد(ع) بيمار دايمي و امام صادق(ع) روشنفكر ترسو معرفي مي شوند و ديگر امامان هم نقشي وارونه پيدا مي كنند و تصوير واژگونه از ايشان ارايه مي شود.
آنان گاه از خشونت امام علي(ع) و امام حسين(ع) كه بزعم آنها تنها مي خواهند با زبان شمشير و زور سخن بگويند انتقاد مي كنند و گاه به صلح امام حسن(ع) و پذيرش آن و خانه نشيني وي اعتراض مي نمايند.
ريشه همه اين تصويرسازي هاي وارونه و دروغين از امامان (ع) و نقش آنان در جامعه زمانه خويش و الگوهاي امروزين جامعه ما را مي بايست در ناتواني از شناخت و احاطه علمي به هستي و آفرينش از سويي و از انسان و خواسته ها و نيازها و ابعاد وي از سوي ديگر دانست. هركسي از ظن خويش يار وي مي شود و اين چنين از زاويه ديد و نگرش بسته خويش، به هستي، انسان، الگوهاي برتر انساني و جوامع نمونه و شاهد مي نگرد.
دوستي و محبت وي به عنوان واجب الهي بر همگان حكم شده است (شورا آيه 23) و كسي است كه دوستي و مودت او زمينه ساز برخورداري انسان از آمرزش و لطف الهي است. (همان)
او از نظر مقامات معنوي در جايگاهي نشسته است كه آدم(ع) پس از خوردن از ميوه درخت ممنوع، براي توبه خويش به ايشان متوسل مي شود. (بقره آيه 37 علل شرايع صدوق ج 1 ص 400 و نيز الدر منثور سيوطي از اهل سنت ج 1 ص 147)
امام حسن(ع) ميوه درخت طيب الهي است كه اصل آن ثابت و شاخه هاي آن در آسمان است. (ابراهيم آيه 24) سلام خثعمي در اين باره مي گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، مراد از گفتار خداوند كه در اين آيه مي فرمايد: اصلها ثابت و فرعها في السماء، چيست؟
حضرت فرمود: مراد در درخت، محمد(ص) است و شاخه اصلي آن علي(ع) امير المؤمنين است و ميوه آن حسن و حسين(ع) و شاخه فرعي آن فاطمه است. (شواهد التنزيل، حاكم حسكاني سني ج 1 ص 406)
قرآن از امام حسن به عنوان فرزند رسول خدا(ص) ياد كرده است آن جا كه مي فرمايد: تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم؛ پس بخوانيم فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و جان هايمان و جان هايتان را (آل عمران آيه 61)
همه مفسران از شيعه و سني بيان داشته اند كه مراد از زنانمان فاطمه(س) و از فرزندانمان، امام حسن و امام حسين(ع) و مراد از جان هايمان، اميرمؤمنان(ع) است كه به عنوان جان و نفس پيامبر(ص) از سوي خداوند معرفي شده اند. (تفسير كبير فخر رازي ج 3ص 246 و الجامع لاحكام القرآن، قرطبي ج 4 ص 67 و كشاف زمخشري ج 1 ص 368 و روح المعاني ج 3 جزء3 ص 301 و اسباب النزول واحدي ص 74)
خداوند در آيه تطهير بيان داشته كه اراده الهي بر عصمت ايشان از هرگونه پليدي گناه و اشتباه و خطا و مانند آن تعلق گرفته است و هرگونه عمل و گفتار ايشان براساس آموزه هاي وحياني و هنجارهاي معروف و پسنديده است. (احزاب آيه 33)
از اين رو پيامبراكرم(ص) درباره امام حسن و امام حسين(ع) مي فرمايد: هما امامان قعداً او قاما؛ آنان امام و پيشواي مردم هستند و مردم بايستي از آنان پيروي كنند و ايشان را سرمشق و الگوي خويش قرار دهند چه ايشان نشسته باشند و يا به مبارزه برخيزند.
اين ها بخشي از جايگاه و مقام منزلتي است كه خداوند در قرآن درباره ائمه بخصوص امام حسن(ع) بدان اشاره كرده است. در منزلت و مقام والاي اين انسان كامل و مخلص (بفتح لام) كه خداوند ايشان را خالص كرده و جانشين خويش بر زمين نموده است هرچه بگوييم كم گفته ايم.
زماني كه دين اسلام از سوي برخي دين آخرت شمرده شود و يا برخي ديگر آن را دين شمشير بدانند و يا عده اي آن را از نظام ولايي به نظام خلافت شورايي و سلطنتي سوق دهند، دين از جامعيت و كمال خويش بيرون رفته و دين ناقص و نادرست، جايگزين دين كامل مي گردد. اين گونه است كه هزاران شبهه و صدها بحران اجتماعي و اخلاقي و فلسفي رخ مي نمايد و جايگاه اشخاص تغيير مي كند. اميرمؤمنان (ع) شخصي معرفي مي شود كه در نماز و عبادتش ترديد مي شود و هنگامي كه آن حضرت را در محراب عبادت شهيد مي كنند شاميان مي پرسند كه علي در محراب عبادت چه مي كرده مگر او نماز مي خوانده است؟
امام حسين(ع) كه در آيات قرآني از عصمت او سخن به ميان رفته و پيامبر(ص) او را نه به حكم فرزندي بلكه به حكم انسان كامل مي ستايد و از جوانان اهل بهشت مي شمارد، چه شد كه به عنوان خارجي و بيرون رفته از دين شهيد مي شود و ستمگران براي طلب بهشت، خون عزيزش را بر زمين مي ريزند و نياز مي شود كه بارها و بارها در زيارت نامه اش بخوانيم كه ما انسان كوچك، شهادت و گواهي مي دهيم كه آن حضرت نماز مي خواند و امر به معروف و يا نهي از منكر مي كرد؟
چه شد كه اين گونه تصويرسازي نادرست موجب شد تا ديگران بكوشند به هر شكلي تصوير درست از ايشان ارائه دهند؟
تفكر قيام و مبارزه خواهي تفكر غالب جوامع شد. در چنين جوي، تفكري پديدار شد كه به تفكر زيدي معروف است. در اين تفكر امامت و پيشوايي از آن كسي است كه قيام به شمشير كند و ضدبيداد به مبارزه برخيزد. براساس چنين تفكري امامان زيدي،اماماني از اهل بيت(ع) هستند كه قيام به شمشير كرده اند. هرچند كه در تفكر زيدي جايي براي امامان حسنين(ع) است ولي اين بدان معنا نيست كه امام حسن(ع) برابر با امام حسين(ع) است؛ زيرا امام حسن(ع) تنها شش ماه جنگ كرد و سپس با معاويه تحت شرايطي صلح نمود و حتي پس از نقض هاي مكرر پيمان نامه از سوي معاويه آن حضرت اعتراض و يا قيامي نكرد؛ در حالي كه مجوز قيام براساس همان پيمان نامه را داشت.
در تفكر زيدي امام حسن (ع) نيز مي بايست قيام مي كرد و پس از نقض پيمان از سوي معاويه همانند برادرش امام حسين(ع) جان خود و خانواده را به خطر مي انداخت و اگر شهيد مي شد افتخاري براي اسلام بود.
براساس تفكر زيدي است كه امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) جايگاهي نداشتند و حتي به صراحت با امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به مبارزه و مخالفت پرداختند.
در جامعه امروز ما برخي از شيعيان ناخواسته از اين تفكر پيروي مي كنند. البته ريشه هاي تاريخي اين مسئله را نبايد فراموش كرد؛ زيرا بسياري از قيام ها در مناطق ايراني انجام شد و حتي طبرستان و مازندران و گيلان و ديلم مركز اين قيام ها بوده آنان توانستند دولت هاي شيعي علوي در طبرستان ايجاد كنند. بعدها تا قرن هفتم و هشتم نيز اسماعيلي ها با همان تفكر زيدي در مناطق شمالي ايران به ويژه قزوين و ديلمان و الموت حضور داشتند. چنين تفكري موجب شده است كه جايگاه امام(ع) به درستي شناخته نشود و عكس العمل درست و واقع بينانه اي نسبت به حركت هاي امام وجود نداشته باشد.
تفكر زيدي در حقيقت دور كردن مردم از الگوهاي حقيقي و راستين است. هر زمان، مقتضيات و شرايطي دارد كه مي بايست براساس آن عمل كرد.
مشكل مزاحمت با الگوها، به اشكال گوناگون است. هر كس كه مزاحم رجوع مردم به خانه اهل بيت(ع) باشد مي بايست خود را سرزنش كند. چه اين كار با اعمال به ظاهر درست باشد و يا با دعوت به خود و دور كردن مردم از اهل بيت(ع). زماني معاويه و ديگران با شيوه تشويق و تبليغات گسترده حضور مردم را در نزد اهل بيت كم رنگ كردند. شگفت نيست كه امير مومنان(ع) با آن همه حضور در نزد پيامبر(ص) از لحاظ شمار روايات بسيار محدودتر از ابوهريره كذاب است.
در روايت است كه پيامبر(ص) روزي در مسجد نشسته بود و به اصحاب گفت: اكنون مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود. همه نگريستند ديدند كه ابوذر وارد شد. پس از پايان جلسه هنگامي كه ابوذر از مسجد بيرون رفت اولي و دومي نيز در پي او رفتند و از او خواستند كه براي عاقبت به خيري آنان دعا كند. ابوذر نگاهي به ايشان كرد و گفت: وقتي در چهره شما مي نگرم شما را عاقبت به خير نمي يابم. گفتند: چرا؟ ابوذر گفت: چه كسي به شما خبر داده كه من اهل بهشت هستم؟ گفتند؟ پيامبر(ص). گفت: شما پيامبري كه اين خبر را به شما داده رها كرده ايد و به سراغ من آمده ايد. شما بايد اصل را مي گرفتيد و نه مرا.
در كتابي درباره يكي از عرفاي نام آور قرن اخير آمده است كه روزي به دكان عطاري روشن ضمير وارد شد و از وي خواست كه وي را نصيحت و پند دهد. عطار گفت: شما همان فلاني معروف هستيد كه مي خواهيد از من پند و اندرز بشنويد؟ گفت: آري پندم ده كه بدان نيازمندم. عطار گفت: ظرفيت آن را داري؟ گفت: آري. عطار گفت: تو به خاطر كارهاي خوبي كه كرده اي و با تهجد و تلاش خويش، توانسته اي به مقامي برسي كه خداوند يك چك سفيد امضا به تو داده است ولي تو آن را در همين دنيا خرج كرده اي و چيزي براي آخرت خودت ذخيره نكرده اي. بيمار شفا مي دهي و زن نازا را با دعا بچه دار مي كني و كارهاي ديگر مي كني. تو با اين كارت به خودت خسارت زدي و مردم را از در خانه اهل بيت(ع) راندي و به سوي خودت كشيدي. تو همه اين ها را به عنايت ائمه انجام مي دهي ولي دكاني در كنار آنان باز كردي تا مردم به سوي تو متمايل شوند.
در حقيقت برخي از رفتارهاي ما خواسته و ناخواسته برخلاف خواسته هاي دين و امامان(ع) است كه نمونه آن در اين جا گفته شد. باشد كه تفكر خويش را نسبت به جايگاه و مقام و منزلت امامان بازسازي كنيم و تفكري چون تفكر زيدي نداشته باشيم. امام حسن(ع) در خانه خود و در جامعه و حتي در ميان شيعيان مظلوم بود و نگذاريم اين مظلوميت اين گونه ادامه يابد.
منبع:کیهان
تصويرسازي كاريكاتوري مكاتب فكري
هر يك از مكاتب فكري كه داعيه رهبري انسان به سوي كمال و خوشبختي در دنيا و آخرت را دارند بخشي را بزرگ كرده و بخشي را كوچك و خرد نموده و حتي ناديده گرفته و به سبب ناتواني ذاتي از آن گذر كرده و چشم بر آن بسته اند اين گونه است كه مكاتب فكري بشري و يا منسوب و منتسب به وحي و آسمان نيز تصوير كاريكاتوري آفريده اند و گاه چنان به دنيا پرداخته و از آخرت غافل شده اند كه مي توان گفت كه آن مكتب حسي و مادي است و يا گاه چنان آخرت گرايي در آنان رشد و نمو كرده كه دنيا را فرو نهاده اند.
برخي دين شمشير و برخي دين آخرت و آن ديگري دين تصوف و عرفان و معنويت و چهارمي دين صلح و عشق مي باشد. هر يك جنبه اي از خصوصيات بشري را ديده و جنبه هاي ديگر را فروگذار كرده اند. اين گونه است كه گاه سر (عقل) چنان بزرگ مي شود كه دل و تن را محو مي سازد و يا چنان دل و قلب و عشق در آن نمود مي يابد كه عقل در پس آن گم مي گردد.
تعبدگرايي محض و خردورزي صرف و يا جنگ و شمشير يا تنها صلح و عشق، تصويري وارونه از انسان و خواسته ها و نيازهاي واقعي اوست؛ اين در حالي است كه انسان موجودي داراي ابعاد مختلف، نيازهاي متنوع و خواسته هاي گوناگون است. ناديده گرفتن هر يك و يا اهتمام و تاكيد بر يك بعد، به معناي عدم دست يابي انسان به كمال و آشكارسازي ظرفيت ها و توانمندي هاي اوست.
اشكال كاريكاتوري كه مكاتب مختلف بشري و منسوب به وحي و آسمان از انسان و خواسته هايش و حتي دنياي بيروني و هستي ارايه مي دهند، غيرواقعي و دور از حقانيت و واقعيت است.
تعبيري كه مي توان از اين تصويرسازي ارائه كرد همان تعبير قرآني ايمان به برخي و كفر به برخي ديگر است؛ به اين معنا كه برخي از ابعاد وجودي را مي بيند و آن را بزرگ كرده و نيازها و خواسته هاي انساني را به آن سمت و سو جهت و سامان مي دهند و برخي از ابعاد وجودي انسان را ناديده مي گيرند و يا حتي نمي توانند ببينند؛ زيرا احاطه وجودي به طبيعت هستي و انسان ندارند، بنابراين آن را در تحليل و تجزيه هاي خويش نمي آورند و لذا سفارش هاي آنها اين گونه نادرست و گمراه كننده از آب در مي آيد.
تصوير سازي ناقص و وارونه از اسلام و معصومان
در اين تصويرسازي هاي نادرست اين گونه نبود كه تنها امامان مورد تعريض و تعرض قرار گيرند بلكه ساحت پيامبر(ص) و يا پيامبران(ع) نيز از آن اهانت ها و تحليل ها و تبيين ها و نيز توصيه هاي نادرست و ضد اخلاقي و هنجاري در امان نماند و هر يك از پيامبران(ع) و معصومان(ع) به طريقي مورد تعرض و اهانت قرار گرفتند. از اين رو آنان نيز به تعبير اين خودباختگان از منزل و مقام والايي خويش سقوط كرده و به جرگه تاريخ پيوسته اند.
در اين تصويرسازي، گاه امام حسين(ع) به سبب خشونت جد و پدر بزرگوارش سزاوار آن گونه خشونت به عنوان واكنش طبيعي مي شود و پيامبر(ص) مردي درشت خو تصوير مي گردد و امام علي(ع) مردي كه با سياست آشنايي ندارد و تنها به وابستگي و دامادي و زور شمشير خويش مي بالد و امامان ديگر چون امام سجاد(ع) بيمار دايمي و امام صادق(ع) روشنفكر ترسو معرفي مي شوند و ديگر امامان هم نقشي وارونه پيدا مي كنند و تصوير واژگونه از ايشان ارايه مي شود.
آنان گاه از خشونت امام علي(ع) و امام حسين(ع) كه بزعم آنها تنها مي خواهند با زبان شمشير و زور سخن بگويند انتقاد مي كنند و گاه به صلح امام حسن(ع) و پذيرش آن و خانه نشيني وي اعتراض مي نمايند.
ريشه همه اين تصويرسازي هاي وارونه و دروغين از امامان (ع) و نقش آنان در جامعه زمانه خويش و الگوهاي امروزين جامعه ما را مي بايست در ناتواني از شناخت و احاطه علمي به هستي و آفرينش از سويي و از انسان و خواسته ها و نيازها و ابعاد وي از سوي ديگر دانست. هركسي از ظن خويش يار وي مي شود و اين چنين از زاويه ديد و نگرش بسته خويش، به هستي، انسان، الگوهاي برتر انساني و جوامع نمونه و شاهد مي نگرد.
تصوير درست و قرآني از امام حسن(ع)
دوستي و محبت وي به عنوان واجب الهي بر همگان حكم شده است (شورا آيه 23) و كسي است كه دوستي و مودت او زمينه ساز برخورداري انسان از آمرزش و لطف الهي است. (همان)
او از نظر مقامات معنوي در جايگاهي نشسته است كه آدم(ع) پس از خوردن از ميوه درخت ممنوع، براي توبه خويش به ايشان متوسل مي شود. (بقره آيه 37 علل شرايع صدوق ج 1 ص 400 و نيز الدر منثور سيوطي از اهل سنت ج 1 ص 147)
امام حسن(ع) ميوه درخت طيب الهي است كه اصل آن ثابت و شاخه هاي آن در آسمان است. (ابراهيم آيه 24) سلام خثعمي در اين باره مي گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: اي فرزند رسول خدا، مراد از گفتار خداوند كه در اين آيه مي فرمايد: اصلها ثابت و فرعها في السماء، چيست؟
حضرت فرمود: مراد در درخت، محمد(ص) است و شاخه اصلي آن علي(ع) امير المؤمنين است و ميوه آن حسن و حسين(ع) و شاخه فرعي آن فاطمه است. (شواهد التنزيل، حاكم حسكاني سني ج 1 ص 406)
قرآن از امام حسن به عنوان فرزند رسول خدا(ص) ياد كرده است آن جا كه مي فرمايد: تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم؛ پس بخوانيم فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و جان هايمان و جان هايتان را (آل عمران آيه 61)
همه مفسران از شيعه و سني بيان داشته اند كه مراد از زنانمان فاطمه(س) و از فرزندانمان، امام حسن و امام حسين(ع) و مراد از جان هايمان، اميرمؤمنان(ع) است كه به عنوان جان و نفس پيامبر(ص) از سوي خداوند معرفي شده اند. (تفسير كبير فخر رازي ج 3ص 246 و الجامع لاحكام القرآن، قرطبي ج 4 ص 67 و كشاف زمخشري ج 1 ص 368 و روح المعاني ج 3 جزء3 ص 301 و اسباب النزول واحدي ص 74)
خداوند در آيه تطهير بيان داشته كه اراده الهي بر عصمت ايشان از هرگونه پليدي گناه و اشتباه و خطا و مانند آن تعلق گرفته است و هرگونه عمل و گفتار ايشان براساس آموزه هاي وحياني و هنجارهاي معروف و پسنديده است. (احزاب آيه 33)
از اين رو پيامبراكرم(ص) درباره امام حسن و امام حسين(ع) مي فرمايد: هما امامان قعداً او قاما؛ آنان امام و پيشواي مردم هستند و مردم بايستي از آنان پيروي كنند و ايشان را سرمشق و الگوي خويش قرار دهند چه ايشان نشسته باشند و يا به مبارزه برخيزند.
اين ها بخشي از جايگاه و مقام منزلتي است كه خداوند در قرآن درباره ائمه بخصوص امام حسن(ع) بدان اشاره كرده است. در منزلت و مقام والاي اين انسان كامل و مخلص (بفتح لام) كه خداوند ايشان را خالص كرده و جانشين خويش بر زمين نموده است هرچه بگوييم كم گفته ايم.
تصوير نادرست از امام حسن مجتبي(ع)
زماني كه دين اسلام از سوي برخي دين آخرت شمرده شود و يا برخي ديگر آن را دين شمشير بدانند و يا عده اي آن را از نظام ولايي به نظام خلافت شورايي و سلطنتي سوق دهند، دين از جامعيت و كمال خويش بيرون رفته و دين ناقص و نادرست، جايگزين دين كامل مي گردد. اين گونه است كه هزاران شبهه و صدها بحران اجتماعي و اخلاقي و فلسفي رخ مي نمايد و جايگاه اشخاص تغيير مي كند. اميرمؤمنان (ع) شخصي معرفي مي شود كه در نماز و عبادتش ترديد مي شود و هنگامي كه آن حضرت را در محراب عبادت شهيد مي كنند شاميان مي پرسند كه علي در محراب عبادت چه مي كرده مگر او نماز مي خوانده است؟
امام حسين(ع) كه در آيات قرآني از عصمت او سخن به ميان رفته و پيامبر(ص) او را نه به حكم فرزندي بلكه به حكم انسان كامل مي ستايد و از جوانان اهل بهشت مي شمارد، چه شد كه به عنوان خارجي و بيرون رفته از دين شهيد مي شود و ستمگران براي طلب بهشت، خون عزيزش را بر زمين مي ريزند و نياز مي شود كه بارها و بارها در زيارت نامه اش بخوانيم كه ما انسان كوچك، شهادت و گواهي مي دهيم كه آن حضرت نماز مي خواند و امر به معروف و يا نهي از منكر مي كرد؟
چه شد كه اين گونه تصويرسازي نادرست موجب شد تا ديگران بكوشند به هر شكلي تصوير درست از ايشان ارائه دهند؟
رواج تفكر زيدي
تفكر قيام و مبارزه خواهي تفكر غالب جوامع شد. در چنين جوي، تفكري پديدار شد كه به تفكر زيدي معروف است. در اين تفكر امامت و پيشوايي از آن كسي است كه قيام به شمشير كند و ضدبيداد به مبارزه برخيزد. براساس چنين تفكري امامان زيدي،اماماني از اهل بيت(ع) هستند كه قيام به شمشير كرده اند. هرچند كه در تفكر زيدي جايي براي امامان حسنين(ع) است ولي اين بدان معنا نيست كه امام حسن(ع) برابر با امام حسين(ع) است؛ زيرا امام حسن(ع) تنها شش ماه جنگ كرد و سپس با معاويه تحت شرايطي صلح نمود و حتي پس از نقض هاي مكرر پيمان نامه از سوي معاويه آن حضرت اعتراض و يا قيامي نكرد؛ در حالي كه مجوز قيام براساس همان پيمان نامه را داشت.
در تفكر زيدي امام حسن (ع) نيز مي بايست قيام مي كرد و پس از نقض پيمان از سوي معاويه همانند برادرش امام حسين(ع) جان خود و خانواده را به خطر مي انداخت و اگر شهيد مي شد افتخاري براي اسلام بود.
براساس تفكر زيدي است كه امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) جايگاهي نداشتند و حتي به صراحت با امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به مبارزه و مخالفت پرداختند.
در جامعه امروز ما برخي از شيعيان ناخواسته از اين تفكر پيروي مي كنند. البته ريشه هاي تاريخي اين مسئله را نبايد فراموش كرد؛ زيرا بسياري از قيام ها در مناطق ايراني انجام شد و حتي طبرستان و مازندران و گيلان و ديلم مركز اين قيام ها بوده آنان توانستند دولت هاي شيعي علوي در طبرستان ايجاد كنند. بعدها تا قرن هفتم و هشتم نيز اسماعيلي ها با همان تفكر زيدي در مناطق شمالي ايران به ويژه قزوين و ديلمان و الموت حضور داشتند. چنين تفكري موجب شده است كه جايگاه امام(ع) به درستي شناخته نشود و عكس العمل درست و واقع بينانه اي نسبت به حركت هاي امام وجود نداشته باشد.
مزاحمت هاي خودي
تفكر زيدي در حقيقت دور كردن مردم از الگوهاي حقيقي و راستين است. هر زمان، مقتضيات و شرايطي دارد كه مي بايست براساس آن عمل كرد.
مشكل مزاحمت با الگوها، به اشكال گوناگون است. هر كس كه مزاحم رجوع مردم به خانه اهل بيت(ع) باشد مي بايست خود را سرزنش كند. چه اين كار با اعمال به ظاهر درست باشد و يا با دعوت به خود و دور كردن مردم از اهل بيت(ع). زماني معاويه و ديگران با شيوه تشويق و تبليغات گسترده حضور مردم را در نزد اهل بيت كم رنگ كردند. شگفت نيست كه امير مومنان(ع) با آن همه حضور در نزد پيامبر(ص) از لحاظ شمار روايات بسيار محدودتر از ابوهريره كذاب است.
تفكر زيدي، مزاحم الگوگيري از ائمه
در روايت است كه پيامبر(ص) روزي در مسجد نشسته بود و به اصحاب گفت: اكنون مردي از اهل بهشت بر شما وارد مي شود. همه نگريستند ديدند كه ابوذر وارد شد. پس از پايان جلسه هنگامي كه ابوذر از مسجد بيرون رفت اولي و دومي نيز در پي او رفتند و از او خواستند كه براي عاقبت به خيري آنان دعا كند. ابوذر نگاهي به ايشان كرد و گفت: وقتي در چهره شما مي نگرم شما را عاقبت به خير نمي يابم. گفتند: چرا؟ ابوذر گفت: چه كسي به شما خبر داده كه من اهل بهشت هستم؟ گفتند؟ پيامبر(ص). گفت: شما پيامبري كه اين خبر را به شما داده رها كرده ايد و به سراغ من آمده ايد. شما بايد اصل را مي گرفتيد و نه مرا.
در كتابي درباره يكي از عرفاي نام آور قرن اخير آمده است كه روزي به دكان عطاري روشن ضمير وارد شد و از وي خواست كه وي را نصيحت و پند دهد. عطار گفت: شما همان فلاني معروف هستيد كه مي خواهيد از من پند و اندرز بشنويد؟ گفت: آري پندم ده كه بدان نيازمندم. عطار گفت: ظرفيت آن را داري؟ گفت: آري. عطار گفت: تو به خاطر كارهاي خوبي كه كرده اي و با تهجد و تلاش خويش، توانسته اي به مقامي برسي كه خداوند يك چك سفيد امضا به تو داده است ولي تو آن را در همين دنيا خرج كرده اي و چيزي براي آخرت خودت ذخيره نكرده اي. بيمار شفا مي دهي و زن نازا را با دعا بچه دار مي كني و كارهاي ديگر مي كني. تو با اين كارت به خودت خسارت زدي و مردم را از در خانه اهل بيت(ع) راندي و به سوي خودت كشيدي. تو همه اين ها را به عنايت ائمه انجام مي دهي ولي دكاني در كنار آنان باز كردي تا مردم به سوي تو متمايل شوند.
در حقيقت برخي از رفتارهاي ما خواسته و ناخواسته برخلاف خواسته هاي دين و امامان(ع) است كه نمونه آن در اين جا گفته شد. باشد كه تفكر خويش را نسبت به جايگاه و مقام و منزلت امامان بازسازي كنيم و تفكري چون تفكر زيدي نداشته باشيم. امام حسن(ع) در خانه خود و در جامعه و حتي در ميان شيعيان مظلوم بود و نگذاريم اين مظلوميت اين گونه ادامه يابد.
منبع:کیهان