![صحیحین و نفی تکفیر صحیحین و نفی تکفیر](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/sahihin.jpg)
چکیده
به سبب رویکرد حدیثی سلفیه و با توجه به اینکه تکفیریها خود را سلفی و پیرو سلف صالح میدانند به دو منبع روایی مورد اعتماد سلفیان یعنی صحیح بخاری و مسلم مراجعه شد و مسئله تکفیر از منظر روایات این دو کتاب مورد بررسی قرار گرفت تا روشن گردد آیا این رویکرد گروههای تکفیری مورد تأیید این دو منبع اصلی میباشد یا خیر؟ با بررسی این دو کتاب مشخص شد که این دو کتاب رویکردی ضد تکفیری دارند و آنچه این گروهها انجام میدهند در تضاد با روایات این کتابها میباشد. نکاتی که به دست آمدهاند و دلالت به نفی تکفیر میکنند عبارت است از: عدم توجه تکفیریها به معنای کفر در روایات و آیات و عدم دلالت این لفظ در همه موارد بر خروج از اسلام، عدم آگاهی این افراد در ملاک مسلمان بودن؛ عدم توجه تکفیریها در حساسیت شارع در نسبت کفر دادن و مذمت تکفیر مسلمانان. هم چنین دو بهانه اصلی تکفیریها یعنی تکفیر حاکم و مشرک دانستن مسلمانان مورد بررسی قرار گرفته است و در هر دو مورد این مطلب روشن گردید که تکفیر حاکم خلاف روایات بخاری و مسلم میباشد و شرک نیز به طور عموم و به گستردگی که تکفیریها بیان میکنند نمیتوانند مشکل جامعه اسلامی بعد از پیامبر اسلام باشد.مقدمه
گروههای تکفیری خود را سلفی میدانند، یعنی پیرو سلف صالح. آنان به روایاتی که از طرف سلف صالح رسیده و دارای اسناد معتبر میباشد عمل میکنند، بر این اساس در این مقاله به بررسی تکفیر در دو کتاب صحیح بخاری (2) و صحیح مسلم (3) میپردازیم. این دو کتاب، از معتبرترین کتابها نزد برادران اهل سنت میباشد به گونهای که نظر مشهور و حتی اجماع اهل سنت بر این است کسی در اعتبار این دو کتاب شکی ندارد، به خصوص روایاتی که در هر دو کتاب تکرار شده دارای اعتبار بیشتری میشود و از آن به حدیث «متفق علیه» تعبیر میشود. قبل از آغاز بحث اصلی به توضیح مواردی که قبل از ورود به بحث مورد نیاز است میپردازیم.مفهومشناسی
تکفیر
واژه تکفیر از ماده «ک؛ ف؛ ر» میباشد که به باب تفعیل رفته است. کفر در لغت به معنای پنهان کردن آمده. کَفَرَ: کَفراً و کُفراً الشیءَ: آن چیز را پنهان کرد. ابن فارس (متوفی 395هـ ) مینویسد «این کلمه دلالت بر معنای واحد میکند و آن پوشیدن و پنهان کردن است» (4)این لغت در معانی دیگر نیز استعمال شده است که به نظر میرسد همهی آنها به پوشیدن و پنهان کردن برگردند، به عنوان نمونه، به خاک نیز اطلاق شده چون آنچه را که زیر خاک است میپوشاند. (5) و از این موارد است کفّارات که به وسیله آن گناهان پوشیده میشود. (6) و به انسان بیایمان هم کافر گفته میشود به این دلیل که حق را پوشانده (7) و نعمتهای الهی را پنهان کرده است. (8)
واژه تکفیر عبارت است از: نسبت دادن کفر به کسی و کافر خواندن او. (9)
صحیح مسلم و بخاری
صحیح بخاری نزد برادران اهل سنت، صحیحترین کتب حدیث است که توسط أبوعبدالله محمد بن إسماعیل بخاری گردآوری شده است و نام آن را الجامع المسند الصحیح المختصر من اُمور رسولالله و سننه و أیامه نامید و تعداد احادیث بخاری با حذف مکررات - طبق نظر ابنصلاح - به چهار هزار حدیث میرسد. (10) صحیح بخاری از 97 کتاب و بیش از سه هزار باب برخوردار است. در این کتاب باب مستقلی در زمینه تکفیر وجود ندارد، ولی در ابواب مختلف احادیثی در این مورد میتوان یافت و برخی از کتابها یا ابواب ارتباط بیشتری با این بحث دارند به عنوان مثال «کتاب الایمان» دارای بابهایی است که ارتباط بیشتری با موضوع تکفیر دارند؛ مانند: باب «قول النبی بنی الاسلام علی خمس».کتاب صحیح مسلم توسط أبوالحسن مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری جمعآوری شده است که بعد از صحیح بخاری در بین صحاح از اعتبار بیشتری برخوردار میباشد. صحیح مسلم دارای 54 کتاب و 7275 روایت است دراین کتاب نیز کتاب یا باب مستقلی در مورد تکفیر وجود ندارد و مانند صحیح بخاری در مسائل مختلف باید به دنبال احادیث این مورد گشت ولی همانطور که در مورد صحیح بخاری بیان شد در برخی از بخشها ارتباط بیشتری با موضوع تکفیر میتوان یافت مانند «کتاب الایمان».
احادیثی که در این دو کتاب ذکر شده اعتبار بالایی دارد؛ به خصوص اگر حدیثی در هر دو کتاب ذکر شده باشد در این مورد ابنصلاح (متوفی 643 هـ ) مینویسد: از اعلاترین نوع حدیث در صحت حدیثی است که اهل حدیث به آن اطلاق «صحیح متفق علیه» میکنند که منظور از آن اتفاق بخاری و مسلم میباشد؛ هر چند که منظور اتفاق امت نیست، ولی از اتفاق بخاری و مسلم اتفاق امت لازم میآید. (11) هم چنین نووی (676 هـ)، در شرح صحیح مسلم آورده است: علما اتفاق دارند که صحیحترین کتاب بعد از قرآن عزیز، صحیح بخاری و مسلم است و امت این دو را تلقی به قبول کردهاند. (12) به همین مضامین ابنحجر (م 852هـ) (13) و سخاوی (م 902 هـ ) (14) تصریح دارند.
نکتهای که لازم است گفته شود به خاطر اختصار و فارسی بودن مقاله، ترجمه احادیث در متن ذکر شده و متن حدیث در پاورقی بدون سند و تا آن جایی که امکان داشته است بخشی که مورد استناد بوده آورده شده است. همچنین در متون حدیثی که در دو کتاب بخاری و مسلم مشترک بوده است به جز آدرس حدیث که از هر دو کتاب بیان شده است فقط متن بخاری ذکر شده است.
انواع کفر
یکی از نکات قابل بررسی این است که آیا هر جا لفظ کفر و مانند آن در قرآن و سنت استعمال شده مراد همان کفری است که سبب خروج از اسلام میشود؟ یا میتواند معنایی دیگری داشته باشد؟ معناشناسی کفر از مهمترین مطالبی است که باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا کسانی که دست به تکفیر دیگران میزنند از وجود این الفاظ در قرآن و احادیث سوء استفاده میکنند و دیگران را تکفیر میکنند. از خطاهایی که در بحث تکفیر میتواند صورت گیرد خلط کردن بین این انواع کفر در روایات و آیات است. اگر کسی بدون دقت لازم به این آیات و روایات مراجعه کند و تشخیص ندهد که مراد از کفر مطرح شده چه نوع کفری است به لغزش عظیمی میافتد.در صحیح بخاری و مسلم روایاتی نقل شده است که نشان میدهد کفر انواع و مراتبی دارد و در همه جا مراد از کفر، کفر خروج از دین نیست این مسئله در صحیح بخاری در باب «کفر دون کفر» آمده است.
عبدالله بن عباس از بنیاکرم روایت کرده که فرمودند:
دوزخ به من نشان داده شد دیدم که بیشتر اهل دوزخ، زنان هستند که کفر میورزیدند. سوال شد آیا به خدا کفر میورزیدند؟ فرمودند خیر. به شوهرشان کفر میورزیدند و به احسان و نیکوکاری آنان کفر میورزند. اگر تمام عمر به یکی از آنان احسان کنید سپس چیزی [خلاف میلش] از تو مشاهده کند میگوید من هرگز از تو خیری ندیدم. (15)
همین روایت در صحیح مسلم نیز آمده است. (16)
ابنبطال (متوفی 449 هـ ) در شرح این باب مینویسد:
معنای این باب مانند باب قبل است، به این که معاصی ایمان را کم میکند ولی به کفری که موجب خلود در جهنم باشد نمیکشاند به این دلیل که هنگامی که شنیدند رسولالله میگوید کافر شدند گمان کردند منظور کفر به خداست و گفتند کافر به خدا شدند؟ پیامبر فرمودند: کافر به همسرشان شدهاند و رسولالله بیان کردند که منظور کفر زنان به حق همسرانشان بوده است و این کار باعث نقص ایمان آنان میشد. (17)
همچنین ابنحجر (متوفی 852 هـ ) در کتاب فتحالباری که در شرح صحیح بخاری میباشد در ضمن این حدیث آورده است: «قاضی ابوبکربن عربی در شرحش گفته است: مراد مصنف این است که همان طور که طاعات، ایمان نامیده میشوند. معاصی کفر نامیده میشوند و مراد از اطلاق کفر، کفری که مخرج از ملت باشد نیست.» (18)
عینی (م 855) در عمدة القاری نیز نزدیک به همین بیان آورده است. (19)
هم چنین نووی (م 676) شارح صحیح مسلم نوشته است که در این حدیث، جواز اطلاق کفر بر کفران حقوق میباشد؛ اگر چه این شخص کافر به خدا نمیباشد. (20)
تفاوت در معنای کفر در قرآن کریم نیز وجود دارد و مفسران قرآن به آن اشاره کردهاند؛ به عنوان مثال در معنای کفر در آیه (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)؛ (21) «بیتردید کسانی که [به خدا و آیاتش] کافر شدند برای آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند»، طبری نوشته است:
معنای کفر در (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا) انکار است و این به دلیل این بود که احبار یهود در مدینه نبوت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) را انکار کرده و آن را از مردم پنهان داشتند و پیامبر ایشان را کتمان کردند حال آن که او را مانند فرزندانشان میشناختند.
(22)
ولی در آیه (فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ) (23) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید»، کفر به معنای پوشاندن نعمت است نه کفر به معنای انکار همانطور که قرطبی در تفسیرش ذیل این آیه نوشته است «کفر در این جا پوشاندن نعمت است نه تکذیب». (24)
علما نیز این مطلب را به بیانهای مختلف بیان کردهاند و برای کفر تقسیمهای مختلفی ذکر کردهاند.
برخی از این دو نوع کفر به کفر اکبر و اصغر تعبیر کردهاند. به عنوان مثال ابنقیم (متوفی 751 هـ ) مینویسد: «کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر». (25)
ابن الاثیر در این مورد مینویسد: کفر دو نوع است: یکی کفر به اصل ایمان و دیگری کفر به فروعی از فروع اسلام که از اصل ایمان خارج نمیشود. (26)
مروزی (متوفی: 294هـ ) نیز مینویسد: کفر دو نوع است: یکی از آنها از ملت اسلام خارج میکند و دیگری خارج نمیکند. (27)
پس میتوان به طور کلی کفر را به دو مرتبه تقسیم کرد: 1. کفری که سبب خروج از ملت اسلام میشود. 2. کفری که سبب خروج از اسلام نمیشود بلکه سبب نقص ایمان میشود.
معیار مسلمان بودن
یکی از مشکلاتی که ممکن است دامنگیر مذاهب مختلف شود این است که دیگر مذاهب را به سبب اختلافاتی که در آنها موجود است از دایره مسلمانی خارج بدانند و برای اثبات خود به نفی دیگران بپردازند. این که هر کس از نگاه مذهب خود یا نگاه شخصی خود بخواهد مسلمان را تعریف کند سبب تفرقه بین مسلمانان و هم چنین خونریزی بین مسلمانان خواهد شد. برای نجات از این مشکل میتوان به سخنان ایشان مراجعه کرد که از نظر پیامبر اسلام چه کسی مسلمان میباشد و هر کس این ملاکها و معیارها را دارا بود مسلمان بدانیم؛ هر چند که از نظر مذهبی با ما متفاوت باشند. بر اساس آنچه که روش این مقاله است به دو کتاب بخاری و مسلم مراجعه کرده و روایاتی که در این موضوع بودند بررسی شد. این روایات را به طور کلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد.1. دسته اول روایات:
شهادت به لااله الا اللهدر دسته اول این روایات آنچه که شرط اسلام بیان شده شهادت به لا اله الا الله میباشد. (28) در صحیح مسلم نیز همین مطلب بیان شده است. (29) و از پیامبر اسلام نقل شده است که از ایشان سوال شد که تا چه زمانی با مردم جنگ کنیم ایشان فرمودند تا زمانی که «لا اله الا الله» بگویند و هر کس این کار را بکند خودش ومالش در امان است مگر به حق. و حسابش با خداست.
البته در آخر این روایات استثنایی آورده شده با این عبارت: «إلاَّ بِحَقِّهِ، وَ حِسَابُهُ عَلَیاللهَّ» که لازم است توضیحی در مورد آنها ذکر شود.
کلمه «بحقه» منظور از این کلمه مواردی است که در اسلام حکم آن بیان شده است و شخصی که مسلمان است کاری انجام دهد که به سبب حقوقی که در اسلام تعریف شده است مستحق مرگ باشد؛ مثل این که مسلمانی به عمد مسلمان دیگر را بکشد یا کسی که زنای محصنه کند، البته با شرایطش که در فقه بیان شده است و این مطلب را در روایات و منابع معتبر اهل سنت با سند صحیح داریم که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال کردند: «و ما حقها؟ قال: زنی بعد إحصان أو کفر بعد إسلام أو قتل نفس فیقتل به»؛ «مراد شما از کلمه بحقها چیست؟ فرمود: مرد همسرداری که برود زنا کند یا کسی که بعد از اسلام آوردن کافر شود یا کسی که انسان بیگناهی را بکشد، مستحق کشتن هستند». (30)
در مورد لفظ «حسابه علی الاسلام» در شرح نووی بر مسلم نوشته شده است : کسی که اظهار اسلام کند و کفر خود را مخفی کند اسلامش در ظاهر پذیرفته میشود و این نظر اکثر علما میباشد. (31)
2. دسته دوم روایات: پنج شرط مسلمانی
تعدادی از روایات صحیحین برای مسلمانی پنج شرط را بیان کردهاند که این دسته روایات در تعداد بیشترند و به بیانهای مختلف نقل شدهاند؛ برخی از این روایات مانند روایات دسته اول میباشد ولی پاسخی که رسولالله برای اتمام قتال دادهاند شرایطی غیر از شهادت به وحدانیت را نیز اضافه کردهاند. (32)و برخی از این روایات با این بیان است که بنیان اسلام بر پنج چیز میباشد: 1. شهادتین. 2. اقامه نماز. 3. پرداخت زکات.4. حج
5. روزه رمضان. (33)
البته روایاتی دیگری نیز در صحیح مسلم است که به این مضمون نزدیک است، ولی به جای شَهَادَةِ أَن لاَ إلَهَ إلاَّ اللهَ وَ أنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ در روایت عَلَی أَن یَوحَّدَ اللهَ (34) و در روایت دیگر به جای همین عبارت از عَلَی أن یعبَدَ اللهَّ وَ یکفَرَ بِمَا دُونَهُ (35) استفاده شده است. نووی در توضیح این مطلب نوشته است:
اما بسنده کردن به یکی از شهادتین در روایات چهارم یا از کوتاهی راوی در حذف یکی از شهادتین بوده که دیگر حفاظ حدیث آن را آوردهاند و یا اینکه روایت از اصل این گونه بوده است و حذف به خاطر اکتفا کردن به قرینه بوده است که یکی از شهادتین قرینه برای دیگری است و بر آن دلالت دارد. (36)
این روایات در مجموع به اقرار شهادتین و انجام چند حکم ظاهری اسلامی که به آنها اشاره میشود پرداخته است. پس برای این که شخصی مسلمان به حساب آید شرایطی ذکر شده که این شرایط را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: 1. گفتار: کسی که شهادتین (أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّ محمّدا رسول الله) را بگوید 2. کردار: به جا آوردن اعمالی مانند نمازهای یومیه، روزهی ماه رمضان و حج که ویژهی مسلمانان است.
حرام بودن کشتن کافر بعد از گفتن لا إلا إلا الله
در صحیحین روایاتی است که حساسیت اسلام را به تکفیر بیشتر نمایان میکند. در این روایات، پیامبر گرامی اسلام اصحابش را از کشتن کسی که کافر بوده و از روی ترس در جنگ لا اله الا الله گفته است به شدت بر حذر داشته است. با توجه به این روایات چگونه ممکن است بتوان مسلمانی را فقط به خاطر اختلافات مذهبی و برداشتهای مختلف از متون اسلامی تکفیر کرد و دستور به کشتن او داد.در این روایت نقل شده است:
اسامة بن زید نقل میکند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ما را به جنگ قبیلهای فرستاد، هنگام صبح در میان قبیله حُرَقة از جُهَینه بودیم، مردی از افراد قبیله را تعقیب کردم، گفت: «لا اله إلاّ الله» با نیزه او را از پا درآوردم، احساس کردم کار بدی کردهام، لذا به پیامبر خبر دادم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمودند: «أَقَالَ لَا إلَهَ إلاَّ اللهَّ وَ قَتَلتَهُ؟»؛ «آیا کسی را که لا اله الا الله گفت، کشتی؟» عرض کردم: «آری إنَّما قَالَهما خَوفاً مِنَ السِّلَاحِ؛! او برای حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت.» حضرت فرمود: «أَفَلَا شَقَقتَ عَن قَلبِهِ حَتَّی تَعلَمَ أَقَالَها أَم لَا. فَمَازَالَ یکَرِّرُهَا عَلَیَّ حَتَّی تَمَنَّیتُ أَنّی أَسلَمتُ یومَئذٍ»؛ «مگر تو قبلش را شکافتی تا بدانی که راست میگوید یا خیر؟» پیامبر این سخن را مُدام تکرار میکرد و من آرزو کردم که ای کاش امروز مسلمان میشدم. (37)
در روایتی دیگر که در بخاری و مسلم آمده است به این مطلب تأکید شده که نباید کسی را که لا اله الا الله را بیان میکند کشت در این روایت میخوانیم:
از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال کردم: وقتی با کفار میجنگم، گاهی یکی از کفار با من مبارزه میکند و دست مرا قطع میکند و وقتی من به او حمله میکنم، از ترس من، به درخت پناه میبرد و میگوید لا إله إلا الله و اسلام میآورد. آیا بعد از اسلام آوردنش من باید او را بکشم؟ حضرت فرمود: تو حق کشتن او را نداری. گفتم: یا رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) او بعد از این که دست مرا قطع کرد و من خواستم او را بکشم، اسلام آورد، آیا او را بکشم؟ حضرت فرمود: اگر بعد از گفتن لا اله الا الله او را بکشی، او مانند توست قبل از این که او را بکشی - یعنی مسلمان شده بود - و تو هم مانند او شدهای قبل از این که او مسلمان شود. (38)
نَوَوی (متوفای 676 هـ ) در مورد این احادیث مینویسد:
معنای حدیث آن است که انسان، مکلف است به عمل ظاهر و آنچه که از زبان فرد خارج میشود، و کسی که آگاه نیست از آنچه که در قلب انسان است، و لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به جهت امتناع اسامه از عمل به ظاهر کلام انسان، او را انکار کرده است. (39)
نهی از تکفیر مسلمانان
گروههای تکفیری به راحتی به کسانی که با آنان مخالفند نسبت کفر میدهند و این مطلب در بین خودشان هم رواج دارد و آنان یکدیگر را نیز به هر دلیلی تکفیر میکنند، برای نمونه به چند مورد اشاره میگردد:نمونه اول:
شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمان با صدور فتواهایی، امیر عبدالله بن فیصل را به علت درخواست کمک از دولت عثمانی کافر دانست، ولی هنگامی که امیر بر ریاض چیره شد با او بیعت کرد و فتوا داد که دوباره اسلام آورده است. (40)نمونه دوم:
حسن بن فرحان مالکی در فصل سوم کتاب خود داعیه ولیس نبیا بیست و هفت مورد از تکفیری که وهابیون نسبت به دیگران غیر از خود داشتهاند با اسناد معتبر ذکر کرده است؛ از آن جمله تصریح به این که اهل مکه و مدینه (که هنوز از وهابیون پیروی نمیکردند) همگی کافرند، هر کس دعوت محمد بن عبدالوهاب را پذیرفته ولی عقیده دارد که پدرانش مسلمان از دنیا رفتهاند کافر است، اشاعره کافرند و معنای شهادتین را نمیدانند. (41)سالم البهنساوی در فصل ششم کتاب خود مینویسد:
گروهی که نام خود را الجماعة المومنه گذاشته بودند و روزنامهها تحت عنوان جماعت تکفیر و هجرت اخبار پیرامون آنان را منتشر میکردند از طیف اصلی قائلین به اندیشه تکفیر جدا شدند و این گونه معتقد بودند که هر کس به منظور حفظ جان خود یا برای تسهیل در فرار از زندان با حکومت همکاری و مدارا کند و هر کس که جواب سلام شخصی را که عضو جماعتش نیست بدهد کافر است، زیرا جواب سلام دادن به معنای گواهی دادن به ایمان شخص است حال آن که اصل بر این است که تمام افراد جامعه کافر گشتهاند. (42)
و این در حالی است که در روایات متعددی پیامبر اسلام نهی از تکفیر مسلمانان کردهاند و شدت این نهی به گونهای است که نسبت کفر به فرد مسلمان در حد کفر شمرده شده است این روایات به بیانهای مختلف در صحیحین آمده است.
در روایتی نقل شده: اگر شخصی به برادر مسلمان خود بگوید یا کافر این کفر به سوی یکی از آنها برمیگردد. (43)
در اینکه چرا کفر به یکی از آنها برمیگردد قسطلانی در این مورد نوشته است: اگر کسی که نسبت کفر میدهد صادق باشد که طرف مقابل کافر میباشد ولی اگر دروغ گفته باشد کسی که نسبت کفر داده ایمان را کفر دانسته و کسی که ایمان را کفر بداند کافر شده است. (44)
روایاتی که در آنها نهی از نسبت به کفر به مسلمانان داده شده است به الفاظ متفاوتی در صحیحین نقل شده است.
در روایتی نسبت کفر به مومن را مانند کشتن آن مومن بیان کرده است (45) یا در روایت دیگر آمده است کسی که مسلمانی را کافر صدا بزند یا بگوید دشمن خدا و اینگونه نباشد به خود آن شخص این القاب برمیگردد. (46)
کشتار مسلمانان و ترساندن آنان با سلاح
از مشکلاتی که گروههای تکفیری برای مسلمانان مختلف ایجاد کردهاند کشتار و ترساندن آنان با سلاح میباشد که باعث شده بسیاری از مردم آواره شده و به شهرهای دیگر فرار کنند. و این در حالی است که روایات متعددی در نهی از کشتار مسلمانان و ترساندن آنها با اسلحه و مانند آن وجود دارد. به عنوان نمونه در بخاری و مسلم دو باب در این مورد وجود دارد: بَابُ قَولِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَن حَمَلَ عَلَینَا السِّلاَحَ فَلَیسَ مِنَّا» و بَابُ النَّهی عَنِ الإشَارَةِ بِالسِّلَاحِ إلَی مُسلِمٍ و در روایتی که در هر منبع ذکر شده است این گونه آمده است: «پیامبر فرمودند: هیچ یک از شما با سلاح به دیگری اشاره نکند [دیگری را با سلاح نترساند]...» (47)در روایتی که در بخاری و مسلم وجود دارد جنگ بین مسلمانان را سبب دخول در آتش دانسته و از این تعبیر که قاتل و مقتول هر دو در آتش هستند استفاده کرده است و سبب به آتش رفتن مقتول را حرص او بر کشتن مسلمان دیگر دانسته است. (48)
در روایت دیگری کشتن مسلمان را کفر دانسته شده است. (49) کفر در این روایت - همانطور که نووی هم بیان کرده است - کفر خروج از اسلام نیست (50) بلکه کفر اصغر میباشد.
شرک از اسباب تکفیر مسلمانان
بعد از ظهور تفکرات محمد بن عبدالوهاب در نجد یکی از بهانههایی که سبب شد به وسیله آن دست به کشتن مسلمانان زده شود، مسئله شرک بوده است. این مسئله اکنون نیز بهانه گروههای تکفیری دیگر قرار میگیرد و این در حالی است که پیامبر گرامی اسلام در روایات متعدد در صحیحین عدم نگرانی خویش را از مشرک شدن امت خود بارها تأکید کردهاند که این روایات نشان میدهد مسئله شرک نمیتواند مشکل اصلی مسلمانان شود و عملاً مجموع مسلمانان بعد از ایمان به پیامبر گرامی اسلام و آشنایی با خداوند دیگر رو به شرک نمیآورند پس این که محمد بن عبدالوهاب و بعد از آن گروهی دائم مسلمانان مخالف خود را به شرک متهم میکنند با آنچه که پیامبر گرامی اسلام فرمودند در تضاد است.این روایات با عبارت «وَ إنِّی وَ اللهَ مَا أَخَافُ عَلَیکُم أَن تُشرِکُوا بَعدِی، و قسم به خدا من بر شرک بعد از خود نمیترسم» در روایات متعدد آمده است. (51)
تکفیر حاکم و مردم
از جمله شیوههایی که تکفیریها برای توجیه جنایتهای خود دارند تکفیر حاکمان و بعد از آن تکفیر مردم (کسانی که تحت سیطره این حاکمان قرار دارند) میباشد. بیشتر حاکمان اسلامی در زمان ما در نحوه اداره حکومت و اجرای دستورهای اسلامی؛ از احکام آمیخته به اسلام و غیر اسلام استفاده میکنند. این مطلب باعث شده است که گروهی بر این اساس که در قرآن آمده است (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ) حکم به تکفیر حاکمان و جامعه تحت حکومت آنان میکنند؛ به عنوان نمونه محمد عبدالسلام فرج در الفریضة الغائبه این گونه مینویسد:احکامی که بر مسلمین حاکم است احکام کفر است بلکه قوانینی است که کفار وضع کردهاند که مسلمانان را بر اساس آن حرکت میدهند و خداوند سبحان و تعالی در سوره مائده میفرماید:
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ) تا در ادامه میآورد «هر کس که این گونه انجام دهد کافر است و کشتن او واجب است تا به حکم خداوند و رسولش برگردد. (52)
قبل از این که به بررسی روایات صحیحین در مورد حاکمان مسلمان بپردازیم لازم است در مورد این آیه شریفه مورد استناد تکفیریها توضیحی داده شود. این آیه در مورد کسانی است که منکر حکم الهی هستند و حکم الهی را اصلاً قبول ندارند نه اینکه افرادی به دلیل هواهای نفسانی یا به دلایل دیگر این احکام را اجرا نمیکنند که به این مطلب برخی از مفسرانی که مورد اعتماد سلفیان نیز میباشند مانند ابنابی حاتم اشاره دارند. ابنابی حاتم در ذیل این آیه شریفه از ابنعباس روایت میکند کسی که حکم به آنچه خدا نازل کرده است را انکار کند کافر است و کسی که اقرار به آن دارد ولی به آن حکم نمیکند ظالم و فاسق است. (53)
همچنین در رسالههایی که در عقاید اهل سنت نوشته شده است بر پیروی از حاکم ظالم و عدم خروج بر او تأکید شده است؛ مثلاً در رساله العقیدة الطحاویه که یکی از مراجع اعتقادی معروف اهل سنت است که مورد اعتماد سلفیان و حتی وهابیون میباشد که شروح متعددی بر آن زندهاند، در بند 72 آن، به ضرورت پیروی از حاکم ظالم و عدم خروج بر او، به عنوان یک اصل اعتقادی اشاره شده است (54) که شارحین نیز بر این مطلب تاکید کردهاند. (55)
اما در صحیحین هم روایاتی است که به این مطلب پرداخته است و بر اطاعت از حاکمان و عدم خروج بر آنها تاکید شده است که به این مطلب هم توجه شده است و در این موارد خواسته شده است که از اطاعت این حاکم در آنچه که خلاف شرع است اطاعت نشود ولی کشتن و قتال نهی شده است.
در صحیح بخاری بابی به نام «بَابُ السَّمعِ وَ الطَّاعَةِ لِلإمَامِ» برای این موضوع وجود دارد که روایت کرده است که پیامبر گرامی اسلامی فرمودند: شنیدن و اطاعت کردن حق است مادامی که امر به معصیت نشود و زمانی که امر به معصیت شد هیچ شنیدن و اطاعت کردنی نیست. (56) همین روایت در صحیح مسلم با همین مضمون روایت شده است. (57)
در شرح ابنبطال (متوفی 449هـ ) بر صحیح بخاری در توضیح این حدیث آمده است: «خوارج به این حدیث احتجاج میکردند و خروج بر ائمه جور و قیام علیه آنان را هنگام جور آنها لازم میدانستند ولی جمهور امت قیام بر رهبران جائر و برکناری آنان را واجب نمیدانند؛ مگر این که بعد از ایمان آوردن کافر شوند و به پاداشتن نماز را ترک کنند، اما هر آنچه که پایینتر از این موارد باشد جایز نیست. خروج بر آنها تا زمانی که امرشان مورد پذیرش است و مردم امر آنها را اطاعت میکنند، زیرا در ترک خروج بر آنها حفظ نوامیس و اموال وخونهای مردم است و در قیام علیه آنان تفرقه و تشتّت ایجاد میشود و جایز نیست جنگیدن با آنها به خاطر ظلمی که میکنند.» (58)
همانطور که در این روایت و شرحی که یکی از دانشمندان اهل سنت بر آن نوشته است به جز خوارج، بقیه امت خروج بر حاکم را جایز ندانسته مگر این که از دین اسلام خارج شود یا نماز را به پا ندارد و در غیر این صورت برای جلوگیری از خون ریزی و حفظ نوامیس مسلمانان و اموال آنان خروج بر این حاکمان جایز نیست.
این مطلب در روایاتی در صحیح مسلم نیز بیان شده است که در «بَابُ وُجُوبِ الإنکَارِ عَلَی الأُمَرَاءِ فِیمَا یَخالِفُ الشَّرعَ، وَتَرکِ قِتَالِهم مَا صَلَّوا، وَ نَحوِ ذَلِکَ» آمده است که آیا با حاکمانی که مورد پذیرش نیستند. بجنگیم که فرمودند خیر مادامی که نماز به پا میدارند. (59)
یا در روایتی که در «بَابُ الأَمرِ بِلُزُومِ الجَماعَةِ عِندَ ظُهُورِ الفِتَنِ و تحذیر الدعاة إلی الکفر» روایت شده است تصریح بیشتری به این امر اطاعت و عدم خروج بر حاکم شده است. پیامبر فرمودند: بعد از من امامانی میآیند که به راه و هدایت من هدایت نمیکنند و به سنت من عمل نمیکنند و مردانی بین آنها هستند که قلبهای شیطانی در جسم انسانی دارند. از پیامبر سوال شد که یا رسول الله! اگر این شرایط را درک کردیم چه کنیم؟ پیامبر فرمودند از امیر خود اطاعت کنید اگر به پشت تو زده شود و مالت گرفته شود پس بشنو و اطاعت کن.» (60)
کشتار زنان و کودکان
از جمله مواردی که اهل تکفیر برخلاف دستورهای پیامبر گرامی اسلام عمل میکنند کشتن زنان و کودکان است، در حالی که پیامبر اسلام صراحتاً کشتن زنان و کودکان را نهی کرده است. در این مورد روایاتی در صحیحین وجود دارد که تصریح بر این امر دارد، در این جا فقط به یک روایت که در هر دو کتاب آمده است. اشاره میشود: در برخی جنگها به پیامبر گرامی اسلام خبر رسید که زنی یافت شده که کشته شده است و پیامبر از کشتن زنان و کودکان نهی کردند. (61)نتیجه
با توجه به روایاتی که در دو کتاب صحیح مسلم و بخاری وجود دارد کاری که تکفیریها به اسم اسلام انجام میدهند خارج از سنت پیامبر است، زیرا سنت پیامبر بر این است که رفتار مسلمان حمل بر ظاهر شود و کسانی که شهادتین را بر زبان جاری میکنند و برخی اعمال مانند نماز را قبول دارند مسلمان هستند و به جز مواردی که شرح مقدس اجازه داده خون و مال و ناموس مسلمان در امان است، مثل این که مسلمانی، مسلمانی را بکشد یا به خدا کفر بورزد که فقهای اسلام بر اساس سنت پیامبر برای این امور حد و مرز مشخص کردهاند، از طرفی کسانی که دست به تکفیر حاکم میزنند، برخلاف سنت نقل شده در بخاری و مسلم عمل میکنند. خشونتهایی که علیه زنان و کودکان صورت میگیرد نیز خلاف سنت میباشد.پینوشتها:
1. پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالأعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام).
2. صحیح بخاری، نوشته محمد بخاری (ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیرة بخاری جعفی) (194-256ق) معروف به امام بخاری میباشد که از معتبرترین کتب نزد اهل سنت میباشد.
3. صحیح مسلم، نوشته مسلم نیشابوری (206- 261 هجری) است. این کتاب شامل مجموعه احادیثی از پیامبر اسلام میباشد و از معتبرترین کتب احادیث نزد اهل سنت بعد از صحیح بخاری است.
4. ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص 191.
5. ابنمنظور، لسان العرب، ج5، ص 148.
6. الأزهری، تهذیب اللغة؛ ج10، ص 114.
7. ابن فارس، همان، ص 191.
8. جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، ج2، ص 808.
9. ابنمنظور، لسان العرب، ج5، ص 144.
10. ابن صلاح، مقدمه ابن صلاح فی علوم الحدیث، ص 23.
11. ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح (معرفة أنواع علوم الحدیث)؛ ص 28؛ «أعلاَهَا الاُوَّلُ وَ هُوَ الَّذی یقُولُ فیهِ أهلُ الحَدیث کَثیراًَ: صَحیحُ مُتَّفَقُ عَلَیه. "یطلقُونَ ذَلِکَ وَ یعنُونَ بِهِ اتّفَاقَ البُخارِی وَ مُسلِمٍِ، لَا اتّفَاقَ الاُمََّةِ عَلَیهِ لَکِنَّ اتّفَاقَ الَامَّةِ عَلَیهِ لازِم مِن ذَلکَ وَ حَاصِلُ مَعَهُ».
12. شرح النووی علی مسلم، ج1، ص 1: «اتفق العلماء رحمهم الله علی أن أصح الکتب بعد القرآن العزیز الصحیحان البخاری و مسلم و تلقتهما الامة بالقبول».
13. ابنحجر، تزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص 60.
14. سخاوی، فتح المغیث بشرح ألفیة الحدیث، ج1، ص 73: «قَد وَافَقَ اختیارَ ابن الصَّلاحِ جَمَاعَةُ مِنَ المُتَأخُرِینَ مَعَ کَونهِ لَم ینفَرِد بِنَقل الإجمَاعِ عَلَی التَّلقِّی، بَل هُوَ فِی کَلَام إمَامِ الحَرَمَینِ أیضاً؛ فَإنَّهُ قَالةَ لإجمَاعِ عُلَماء المُسلِمینَ عَلَی صِحَّتِهِما، وَ کَذَا هُوَ فِی کَلَامِ ابن طَاهِرٍ وَ غَیرِهِ وَ لا شَکِّ- کَمَا قَالَ عَطَاءُ - أنَّ مَا أجمَعَت عَلَیهِ الاُمَّةُ أقویَ مِنَ الإسنَادِ».
15. صحیح البخاری، ج1، ص 15، باب کفر دون کفر قالَ: قالَ النُّبی (صلی الله علیه و آله و سلم): «أریتُ النَّارَ فَإذَا أکثَرُ أهلهَا النَّساَءُ، یکفُرنَ» قیلَ: أیکفُرنَ بِالله؟ قَالَ: «یکفُرنَ العَشِیر، وَ یکفُرنَ الإحسَانَ، لَو أحسَنتَ إلَی إحداَهُنَّ الدَّهرَ، ثُمَّ رَأت مِنک شَیئاً، قَالت: ما رأیتُ مِنکَ خَیراً قَطُّ».
16. صحیح مسلم، ج2، ص 626، بَابُ مَا عُرِضَ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی صَلَاةِ الکُسُوفِ مِن أمرِ الجنَّةِ وَ النَّارِ.
17. ابن بطال، شرح صحیح البخاری، ج1، ص 89.
18. ابنحجر، فتح الباری، ج1، ص 83.
19. عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج1، ص 203.
20. شرح النووی علی مسلم، ج6، ص 213.
21. البقرة، آیه 6.
22. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 86 و أما معنی الکفر فی قوله: فإنه الجحود. و ذلک أن الأحبار من یهود المدینة جحدوا نبوة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ستروه عن الناس.
23. البقرة، آیه 152.
24. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص 173 «أی لا تکفروا نعمتی و - أیادی. فالکفر هنا ستر النعمة لا التکذیب».
25. مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد و ایاک نستعین، ج1، ص 344: فأمَّا الکُفرُ فَنَوعَانِ: کُفرُ اکبَرُ، وَ کُفر أصغَرُ.
26. النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج4، ص340.
27. مَروَزِی تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص527: الکُفرُ کُفرَانِ أحَدُهُمَا ینقُلُ عَنِ المِلَّةِ، و الاَخَرُ لَا ینقُلُ عَنهَا.
28. صحیح البخاری، ج2، ص 105: باب وجوب الزکاة: وَقَد قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «اُمِرتُ أن أقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یقُولُوا لاَ إلَهَ إِلاَّ اللهُ، فَمَن قَالهَا فَقَد عَصَمَ مِنَّی مَالَهُ وَ نَفسَهُ إلاَّ بِحَقِّهِ، وَ حِسَابُهُ عَلَی اللهِ». و صحیح البخاری، ج4، ص48. بابُ دعاءِ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) الناسَ اِلی الاسلامِ و النُبُوَّةِ، و أن لا یَتَّخذَ بعَضُهُم بَعضاً اَرباباًً مِن دُونِ اللهِ.
29. صحیح مسلم، ج1، ص 38. أنَّ أبا هُریَرةَ أخَبرهُ أنَّ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قالَ «امرتُ أن اُقاتِلَ الناسَ حَتَّی یَقُولُوا لا الهَ الا اللهُ فَمَن قَالَ لا الهِ الا اللهُ عَصَمَ مِنِّی مَالهُ و نَفسهُ الا بِحَقِّهِ و حِسابهُ عَلی اللهِ». و صحیح مسلم، ج1، ص 38.
30. طبرانی، المعجم الأوسط، ج3، ص 300، هیثمی؛ مجمع الزوائد، ج1، ص 25، طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج15، ص 103.
31. شرح النووی علی مسلم، ج1، ص206.
32. صحیح البخاری، ج1، ص 14، بَابُ: {فإن تَابُوا وَ أقَامُوا الصَّلاةَ وَ اَتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم}، أنَّ رَسُولَ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالََ: «اُمرتُ أن أقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یشهَدُوا أن لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ، و أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤتُوا الزَّکاةَ، فَإذَا فَعَلُوا ذَلکَ عَصمَوُا مِنَّی دمَاءَهُم وَ أموَالَهُم إلاَّ بِحقَّ الإسلاَمِ، وَ حسَابُهُم عَلَی اللهِ» و صحیح مسلم، ج1، ص 39، باب الأَمِرِ بِقتَال النَّاسِ حَتَّی یقُولُوا لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ الله.
32. همان، ص 11، بَابُ قَول النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم): «بُنِی الإسلاَمُ عَلَی خَمسٍ». قَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «بُنِی الإسلاَمُ عَلَی خَمس: شَهَادَةِ أن لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله، وَ إقَامِ الصَّلاَةِ وَ إیتَاء الزَّکَاةِ، و وَ الحَجِّ، وَ صَومِ رَمَضَانَ» و صحیح مسلم، ج1، ص 34 باب قَولِ النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) «بُنِیَ الإسلَامُ عَلَی خَمسٍ».
33. همان.
34. همان.
35. شرح النووی علی مسلم، ج1، ص 179.
36. صحیح البخاری، ج5، ص 144: بَابُ بَعثِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ سَلَّمَ أسَامَةُ بنَ زَیدٍ إلَی الحُرُقَاتِ مِن جُهَینَةَ، یقُولُ: بَعَثَنَا رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیه وَ سَلَّمَ إلَی الحُرقَةِ فَصَبَّحنَا القَومَ فَهَزَمنَاهُم، وَ لحقتُ أنَا وَ رَجُلُ مِنَ الانصَارِ رَجُلا مِنهُم فَلَمَّا غَشینَاهُ، قَالَ: لاَ إلَهَ إلاَّ اللهُ فَکَفَّ الانصَارِی فَطَعَنتُهُ بِرُمحیِ حَتَّی قَتَلتُهُ، فَلَمَّا قَدمنَا بَلَغَ النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: «یا اسَامَةُ، أقَتَلتَهُ بَعدَ مَا قَالَ لا إلَهَ إلاَّ الله» قُلتُ: کَانَ مُتَعَوَّذاً، فَمَا زَالَ یکَرِّرُهَا، حَتَّی تَمَنِّیتُ أنِّی لَم اکُن أسلَمتُ قَبلَ ذَلِکَ الیومِ و صحیح مسلم، ج1، ص 97 بَابُ تَحرِیمِ قَتلِ الکَافِرِ بَعدَ أن قَالَ: لا إلَهَ إلاَّ اللهُ.
37. صحیح البخاری، ج5، ص 85، کتاب المغازی، أخبَرَهُ: أنَّهُ قَالَ لرسُول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أرَایتَ إن لَقیتُ رَجُلاً مِنَ الکُفَّارِ فَاقتَتَلنَا، فَضَرَبَ إحدَی یدَی بِالسَّیف فَقَطَعَهَا، ثُمَّ لاَذَ منَّی بِشَجَرةٍ، فَقَالَ: أسلَمتُ ِللهِ، أاُقتُلُهُ یا رَسُولَ الله بَعدَ أنَ قَالَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «لاَ تقتُلُهُ» فَقَالَ: یا رَسُولَ الله إنَّهُ قَطَعَ إحدَی یَدی، ثُمَّ قَالَ ذَلکَ بَعدَ مَا قَطَعَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) «لاَ تَقتُلهُ، فَإن قَتَلتَهُ فَإنَّهُ بِمَنزِلَتکَ قَبلَ أن تَقتُلَهُ، وَ إنَّکَ بِمَنزِلَتِهِ قَبلَ أن یقُولَ کَلِمَتَهُ الَّتِی قَالَ» و صحیح مسلم، ج1، ص 66، کتاب الإیمان، باب تحریم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا الله.
38. نووی، شرح نووی بر صحیح مسلم، ج2، ص 104.
39. حسن بن فرحان، داعیه لیس نبیا، ص 123 به نقل از الدرر السنیه، ج9، ص 22.
40. همان، ص 113- 117.
41. ر. ک: سالم بهنساوی، الحکم و قضیه تکفیر المسلم (نقد و بررسی اندیشههای تکفیر) ص 207-208.
42. صحی البخاری، ج8، ص 26: بَابُ مَن کَفَّر أخَاهُ بِغَیرِ تَأوِیلٍ فَهُوَ کَمَا قَالََ، أنَّ رَسُولَ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «إذَا قَالَ الرَّجُلُ لأخِیهِ یا کَافِرُ، فَقَد بَاءَ بِهِ أحَدُهُمَا»، و صحیح مسلم، ج1، ص 56، باب بَیانِ حَالِ إیمَانِ مَن قَالَ لأخِیهِ مَن قَالَ لأخِیهِ المُسلِمِ یا کَافِر.
43. قسطلانی، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج9، ص 65.
44. صحیح البخاری، ج8، ص 15، بَابُ مَا ینَهی مِنَ السَّبابِ وَ اللَّعنِ «... من لَعَنَ مُؤمِناً فَهُوَ کَقتلِهِ، وَ مَن قَذَفَ مُؤمِناً بِکُفرٍ فَهُوَ کَقتلِهِ»
45. صحیح مسلم، ج1، ص 57 «...بِالکُفرِ أو قَالَ عَدُوَّ اللهِ. وَ لَیسَ کَذَلِکَ إِلاَّ حَارَ عَلَیه».
46. صحیح البخاری، ج9، ص 49، بَابُ قَول النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَن حَمَلَ عَلینَا السَّلاَحَ فَلَیسَ منَّا» و صحیح مسلم، ج4، ص 2020، بَابُ النَّهی عَن الإشَارَةِ بِالسَّلاحِ إلَی مُسلِمٍ . قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «لَا یشیِرُ أحَدَکُم إِلَی أخِیهِ بِالسَّلاحِ، فَإنَّهُ لَا یدرِی أحَدُکُم لَعَلَّ الشَّیطَانَ ینزِعُ فِی یدِهِ فَیقَعُ فِی حُفرَةٍ مِنَ النَّار».
47. صحیح البخاری، ج1، ص 15 وصحیح مسلم، ج8، ص 170. إِذَا التَّقَی المُسلِمَانِ بِسیَفَیهِمَا فَالقَاتِلُ وَ المَقتُولُ فِی النَّار.
48. صحیح البخاری، ج1، ص 19؛ صحیح مسلم، ج1، ص 57. أنَّ النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «سِبَابُ المُسلِمِ فُسُوقُ، وَ قِتَالهُ کُفرُ ».
49. شرح النووی علی مسلم، ج2، ص 54.
50. صحیح البخاری، ج2، ص 91، بَابُ الصَّلاَةِ عَلَی الشَّهِیدِ؛ صحیح البخاری، ج5، ص 103 بَابُ: أحُدُ یحِبُّنَا و نُحبَِهُ؛ صحیح البخاری، ج8، ص 90؛ بَابُ مَا یحذَرُ مِن زَهَرةِ الدُّنیا وَ التَّنَافُس فِیهَا؛ صحیح البخاری، ص 8، ص 121، بَابُ فی الحَوضِ صحیح مسلم، ج4، ص 1795 ، بَابُ إثبَاتِ حَوضِ نَبینَا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صفَاتِهِ؛ «...، وَ اللهِ مَا أخَافُ عَلَیکُم أن تُشرکُوا بَعدیِ، وَ لکِن أخَافُ عَلَیکُم أن تتنافَسُوا فِیهَا»
51. مائده، آیه 44.
52. محمد عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبة، ص 4.
53. ابن أبی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص 1142 یقول: من جحد الحکم بما أنزل الله فقد کفر، و من أقر به و لم یحکم به فهو ظالم فاسق.
54. جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة، ج2، ص 527: و لا نری الخروج علی أئمتنا وولاة أمورنا و إن جاروا و لاندعوا علیهم و لا ننزع یدا من طاعتهم و نری طاعتهم من طاعة الله عز و جل فریضة ما لم یأمروا بمعصیة و ندعوا لهم بالصلاح و المعافاة».
55.جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة، ج2، ص 527-549.
56. صحیح البخاری، ج4، ص 49: النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: «السَّمعُ وَ الطَّاعَةُ حَقُّ مَا لَم یؤمَر بِالمَعصِیةِ، فَإذَا أمِر بِمَعصِیةٍ فَلاَ سَمعَ وَ لاَ طَاعَةَ».
57. صحیح مسلم، ج3، ص1469: باب وُجُوبِ طَاعَةِ الأمَرَاءِ فِی غَیرِ مَعصِیةٍ، وَ تَحرِیمِهَا فِی المَعصِیةِ.
58. ابن بطال، شرح صحیح البخاری، ج5، ص 126.
59. صحیح مسلم، ج3، ص 1480: قَالَ: «سَتَکُونُ أمَرَاَءُ فَتَعرِفُونَ وَ تُنکِرُونَ، فَمَن عَرَفَ بَرِیءَ، وَ مَن أنکَرَ سَلِمَ، وَ لکِن مَن رَضِی وَ تَابَعَ» قَالُوا: أفَلَا نُقَاتِلُهُم؟ قَالَ: «لَا، مَا صَلَّوا».
60. صحیح مسلم، ج3، ص 1476: «یکُونُ بَعدِی أئمَّةُ لاَ یهتَدُونَ بِهُدَای، وَ لا یستَنُّونَ بِسُنَّتی، وَ سَیقُومُ فیهِم رِجَالُ قُلُوبُهُم قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فِی جُثمَانِ إنسٍ»، قَالَ: «قُلتُ: کُیفَ أصنَعُ یا رَسُولَ اللهِ، إن أدرکَتُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «تَسمَعُ وَ تُطِیعُ للأمِیرِ، وَ إن ضُرِبَ ظَهرُکَ، وَ أخِذَ مَالکَ، فَاسمَع وَ أطِع».
61. صحیح البخاری، ج4، ص 61؛ صحیح مسلم، ج3، ص 1364، بَابُ قَتلِ الصُبیانِ فِی الحَربِ؛ أنَّ عَبداللهِ (رضی الله)، أخبَرَةُ: أنَّ أمرَأةُ وُجِدتُ فِی بَعضِ مَغَازِی النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) مَقتُولَةً، «فَانَّکَرَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَتلَ النَّسَاءِ وَ الصَّیبانِ.
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم) مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ: سوم، عربستان سعودی 1419ق.
2. ابنالأثیر، أبوالسعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة فی غریب الأثر، الناشر: المکتبة العلمیة، بیروت، 1399 هـ - 1979م.
3. ابنبطال، أبوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک، شرح صحیح البخاری لابن بطال، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن ابراهیم، چاپ دوم، دارالنشر: مکتبة الرشد - السعودیة، الریاض 1423هـ - 2003 م.
4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دارالمعرفة، بیروت 1379ق.
5.ــــ ، نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر، تحقیق: عبدالله بن ضیف الله الرحیلی، چاپ اول، مطبعة سفیر بالریاض 1422 هـ. ق.
6. ابنصلاح؛ ابی عمر عثمان بن عبدالرحمن؛ معرفة أنواع علوم الحدیث (مقدمه ابنصلاح فی علوم الحدیث)؛ المحقق: نور الدین عتر، الناشر: دارالفکر - سوریا، دارالفکر المعاصر- بیروت 1406هـ 1986م.
7. ابنفارس بنزکریاء القزوینی الرازی، أبوالحسین؛ معجم مقاییس اللغة، المحقق، عبدالسلام محمد هارون دارالفکر عام النشر، بیروت 1399 هـ - 1979م.
8. ابنقیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمسالدین، مدارج السالکین بین منازل ایاک نعبد و إیاک نستعین، محقق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دارالکتاب العربی - بیروت 1416 هـ - 1996م.
9. ابنمنظور محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ دار صادر، چاپ سوم، بیروت 1414ق.
10. الأزهری الهروی،: محمد بن أحمد بن أبو منصور؛ تهذیب اللغة؛ المحقق: محمد عوض مرعب، دار إحیاء التراث العربی ، بیروت 2001م.
11. بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دار طوق النجاة، 1422 ق.
12. بهنساوی، سالم، الحکم و قضیه تکفیر المسلم (نقد و بررسی اندیشه تکفیر) مترجم: سالم افسری، نشر احسان، تهران 1392.
13. جوهری فارابی؛ أبو نصر أسماعیل بن حماد؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة؛ تحقیق: أحمد عبد الغفور عطار، چاپ چهارم: دار العلم للملایین، بیروت 1407 هـ - 1987م.
14. سخاوی، محمّد بن عبدالرحمن، فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی، تحقیق: علی حسین علی، چاپ اوّل، مکتبة السنة، مصر 1424 هـ. ق.
15. الطبرانی أبوالقاسم، سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، المعجم الأوسط، المحقق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن ابراهیم الحسینی، دار الحرمین، القاهرة، (بیتا).
16. طبری ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: دارالمعرفه، بیروت 1412ق.
17. الطحاوی؛ ابی جعفر احمد بن محمد بن سلامه، جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة، چاپ اول، دار بدایه للاعام و النشر، مصر 1431 هـ - 2010م.
18. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت (بیتا).
19. قرطبی محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول: انتشارات ناصر خسرو، تهران 1364ش.
20. قسطلانی، احمد بن محمّد إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، چاپ هفتم، المطبعة الکبری الأمیریة، مصر 1323 هـ. ق.
21. مالکی، حسن بن فرحان، داعیه لیس نبیا، دار الرازی، عمان - اردن 1425 هـ ، 2004 م.
22. المَروَزِی، أبو عبدالله محمد بن نضر بن الحجاج؛ تعظیم قدر الصلاة؛ محقق: د. عبدالرحمن عبد الجبار الفریوائی، چاپ اول: مکتبة الدار، المدینة المنورة 1406.
23. مسلم بن حجاج نیشابوری، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، دارإحیاء التراث العربی، بیروت 1412 ق.
24. نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392 هـ. ق.
25. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تحقیق: حسامالدین القدسی، مکتبة القدسی، القاهرة 1414 هـ. ق.
منبع مقاله:
گروهی از نویسندگان، (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریانهای افراطی وتکفیری از دیدگاه علمای اسلام» جلد ششم، قم: انتشارات دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، چاپ اول.