زندگی نامه علامه طباطبايي (ره) (2)

«هماي همت» علامه، باعث تربيت «مه گونه‎هايي» شده تا آن گاه كه خورشيد وجودش رخ در نقاب خاك مي‎كشد، اينان چون ماهتاب هدايت نور افشاني كنند. شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنوني در حوزه‎هاي علميه مي‎باشند كه به تني چند از آنان اشاره مي‎شود.
يکشنبه، 20 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی نامه علامه طباطبايي (ره) (2)
زندگی نامه ی شهيد آيت الله سید محمد حسین طباطبايي رحمت الله علیه(2)
زندگی نامه علامه طباطبايي (ره) (2)

نويسنده: احمد لقماني

شاگردان

«هماي همت» علامه، باعث تربيت «مه گونه‎هايي» شده تا آن گاه كه خورشيد وجودش رخ در نقاب خاك مي‎كشد، اينان چون ماهتاب هدايت نور افشاني كنند.
شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهيختگان كنوني در حوزه‎هاي علميه مي‎باشند كه به تني چند از آنان اشاره مي‎شود.

حضرات آيات و حجج اسلام:

1. شهيد مرتضي مطهري 2. شهيد سيد محمد حسيني بهشتي 3. امام موسي صدر 4. ناصر مكارم شيرازي 5. شهيد محمد مفتح 6. شيخ عباس ايزدي 7. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي 8. عز الدين زنجاني 9. محمد تقي مصباح يزدي 10. ابراهيم اميني 11. يحيي انصاري 12. سيد جلال الدين آشتياني 13. سيد محمد باقر ابطحي 14. سيد محمد علي ابطحي 15. سيد محمد حسين كاله زاري 16. حسين نوري همداني 17. حسن حسن زادة آملي 18. سيد مهدي روحاني 19. علي احمدي ميانجي 20. عبدالله جوادي آملي و...

جلوه‎هاي جاودانه -
(داستانهايي از زندگاني علامه)

علامه طباطبايي اين عالم سترگ و تابناك، چهره‎اي الهي بود كه با دو بال قرآن و عترت پرواز كرد. به بلنداي جاودانگي و ابديت رسيد و براي هميشه اسطوره‎اي شكوهمند گرديد. در اين فرصت بر آنيم تا گوشه‎هايي از زندگي سراسر روشن او را ياد آور شويم:

الف. ارادت به اهلبيت ـ عليهم السلام ـ

استاد هفته‎اي يك بار ـ حداقل ـ به حرم حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ مشرف مي‎شد. پياده مي‎رفت و در بين راه اگر پوسته پرتقال يا خيار و موز مي‎ديد با ته عصا آن را از مسير مردم كنار مي‎زد. در ايام تابستان غالباً به مشهد مقدس مشرف مي‎شد. شبها به حرم امام رضا ـ عليه السلام ـ رفته، در بالاي سر مي‎نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مي‎پرداخت. به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السلام ـ علاقة بسياري داشت و با كمال ادب و احترام از آنها نام مي‎برد، در مجالس روضه خواني شركت مي‎كرد و براي مصايب اهل بيت شديداً اشك مي‎ريخت.»[1]
«علامه در ماه رمضان روزة خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ افطار مي‎كرد، ضريح مقدس را مي‎بوسيد سپس به خانه مي‎رفت اين ويژگي اوست كه مرا به شدت شيفتة ايشان نموده است.»[2]
«فعاليتهاي شبانه روزي علمي، او را از توسل در عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمي‎داشت. ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مي‎دانست. و آن چنان به سخنان معصومين احترام مي‎گذاشت كه حتي در برابر روايات مرسل و ضعيف السند هم به احتمال اين كه از بيت عصمت صادر شده است، رفتار احتياط آميزي داشت. و بر عكس كوچك‎ترين سوء ادب و كژ انديشي را نسبت به اين دودمان پاك و مكتب پر افتخار تشيع قابل چشم پوشي نمي‎دانست...»[3]
«آن گاه كه نام يكي از معصومين ـ عليهم السلام ـ برده مي‎شد اظهار تواضع و ادب در سيماي ايشان مشهود مي‎شد و نسبت به امام زمان ـ عليه السلام ـ تجليل خاصي داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت صديقه كبري ـ عليها السلام ـ را فوق تصور مي‎دانستند. يك نحو خضوع و خشوع واقعي نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملكوتي مي‎دانستند».[4]

ب. شرح صدر علامه

يكي از شاگردان ايشان كه مدت سي سال با استاد مأنوس بوده، پيرامون خصوصيات اخلاقي آن عالم فرزانه چنين نوشته است:
«علامه انساني وارسته، مهذب، خوش اخلاق، مهربان، عفيف، متواضع، مخلص، بي هوا و هوس، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سي سال با استاد حشر و نشر داشتم... به ياد ندارم كه در طول اين مدت حتي يك بار عصباني شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا كوچكترين سخن تندي يا توهين آميزي را بر زبان جاري سازد. خيلي آرام و متين درس مي‎گفت و هيچ گاه داد و فرياد نمي‎كرد، خيلي زود با افراد انس مي‎گرفت و صميمي مي‎شد. با هر كس حتي كوچكترين فرد طلاب چنان انس مي‎گرفت كه گويا از دوستان صميمي اوست... گاهي كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار مي‎گرفت مي‎فرمود: «اين تعبير را دوست ندارم، ما اين جا گرد آمده‎ايم تا با تعاون و هم فكري، حقايق و معارف اسلامي را دريابيم» استاد بزرگوار بسيار مؤدب بود به سخنان ديگران خوب گوش مي‎داد، سخن كسي را قطع نمي‎كرد و اگر سخن حقي را مي‎شنيد تصديق مي‎كرد، از مباحثات جدلي گريزان بود ولي به سؤالها، بدون خودنمايي پاسخ مي‎داد.»[5]
يكي از شخصيتهاي ماركسيست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گرديد هنگامي كه يكي از دوستان او پيرامون مناظره و گفتگوي دوست خود با علامه پرسش كرد، وي شخصيت علامه را اين گونه باز گو مي‎كند:
«آقاي طباطبايي مرا موحد كرد. هشت ساعت ما با هم بحث كرديم. يك كمونيست را الهي و يك ماركسيست را موحد كرد او حرف توهين آميز هر كافري را مي‎شنيد و نمي‎رنجيد و پرخاش نمي‎كرد.»[6]

ج. آينة اخلاص

استاد جعفر سبحاني روحيات علامه را چنين توصيف مي‎كند:
«ما با اين كه با ايشان انس بيشتري داشتيم يك بار هم به خاطر نداريم كه مطلبي را به عنوان تظاهر به علم ياد آور شود يا سخن را سؤال نشده از پيش خود مطرح كند.»[7]
هنگامي كه يكي از علماي حوزة علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مي‎كند، علامه با نيم نگاهي به او مي‎فرمايد:
«تعريف نكن كه خوشم مي‎آيد و ممكن است خلوص و قصد قربتم از بين برود».[8]
و آن گاه كه يكي از اساتيد انديشمند حوزه رسالة امامت خود را براي نظريابي خدمت علامه مي‎دهد، ايشان پس از مطالعه مي‎فرمايد:
«چرا دعاي شخصي كرديد؟ (بارالها توفيق فهم ايات الهي را به اين جانب مرحمت بفرما) چرا در كنار سفرة الهي ديگران را شركت ندادي... تا آن جايي كه خودم را شناختم، دعاي شخصي در حق خودم نكردم.»[9]

د. تعبد و بندگي

استاد فرزانه، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقيد به ترك اولي كرده بود و هميشه ذكر الهي بر لب داشت و هيچ گاه از توجه به پروردگار غافل نمي‎شد.
«اخلاق ايشان اخلاقي قرآني بود، گويا اخلاقش «قرآن» بود. هر آيه‎اي كه خداوند در قرآن نصب العين انسان كامل مي‎داند ما در حد انساني كه بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مي‎يافتيم. مجلس ايشان، مجلس ادب اسلامي و خلق الهي بود و ترك اولي در ايشان كمتر اتفاق مي‎افتاد. نام كسي را به بدي نمي‎برد. بد كسي را نمي‎خواست وسعي مي‎كرد خير و سعادت همگان را مسئلت كند.»[10]
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسياري از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مي‎پرداخت. در ماه مبارك رمضان فاصلة بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذكر مشغول بود.

هـ . اخلاق علامه در منزل

دختر استاد چگونگي برخورد پدر خود را با اطرافيان اين گونه بيان مي‎كند:
«اخلاق و رفتار ايشان در منزل «محمدي» بود. هرگز عصباني نمي‎شد و هيچ وقت صداي بلند ايشان را در حرف زدن نشنيديم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت، بيداري شبهاي ماه رمضان، قرائت قران با صداي بلند و منظم در كارها بودند. دست رد به سينة كسي نمي‎زدند و اين به سبب عاطفة شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود.
... بسيار كم حرف بودند، پر حرفي را موجب كمي حافظه مي‎دانستند. بسيار ساده صحبت مي‎كردند به طوري كه گاهي آدم گمان مي‎كرد اين يك فردي عادي و عامي است... مي‎گفتند شخصيت را بايد خدا بدهد با چيزهاي دنيوي هرگز انسان شخصيت كسب نمي‎كند... آرام و صبور با مسائل برخورد مي‎كردند. با اين كه وقت زيادي نداشتند ولي طوري برنامه ريزي مي‎كردند كه روزي يك ساعت بعد از ظهرها در كنار اعضاي خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود هميشه طوري رفتار مي‎كردند كه گويي مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافي بين آن دو نديديم... آن دو واقعاً مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلاً‌ مايل نبودند كارهاي شخصي‎شان را كس ديگري انجام دهد... ايشان براي بچه‎ها مخصوصاً دخترها ارزش بسياري قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه‎هاي ارزنده‎اي مي‎دانستند. هميشه بچه‎ها را به راستگويي و آرامش دعوت مي‎كردند. دوست داشتند آواي صوت قرآن در گوش بچه‎ها باشد. براي همين منظور قرآن را بلند مي‎خواندند و به مؤدب بودن بچه اهميت مي‎دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه‎ها مؤثر مي‎دانستند. دربارة مادرم مي‎فرمود: اين زن بود كه مرا به اين جا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشته‎ام نصفش مال اين خانم است».[11]

و. شناخت مقتضيات زمان و مكان

«توجه به جهان اطراف» و بررسي «وضعيت حال و آينده» از نشانه‎هاي بارز استاد والا مقام، مرحوم علامه طباطبايي است ايشان در سالهاي دهة 20 و 30 نقش حساس در هدايت جامعه داشت. با هجوم شبهات دشمنان، سلاح قلم به دست گرفته و كاري كارستان مي‎كرد. فلسفه مادي و افكار غربي را پوچ و بي‎مقدار جلوه داد و حساسيتهاي زمان را به كار گرفت. هدايت فوج فوج جوانان كار كم نظيري بود كه «علامه» ياراي آن را داشت و به خوبي از عهدة آن بر آمد. پس از رحلت‌ آية الله العظمي بروجردي (ره) «حكومت اسلامي» موضوع درس وي گرديد و مقالاتي در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايي حكومت اسلامي را در ادارة جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات كرد.[12]

ز. همراه با امام (ره)، همگام با انقلاب

از دير زمان ارادت و علاقة وافري بين علامه و حضرت امام خميني ـ رضوان الله عليهما ـ به چشم مي‎خورده است. چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به يكديگر احترام مي‎گذاشتند[13] «رابطة دوستانة آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سياسي با اطلاع بود. وي نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضي و از شاه و رژيم او منزجر بود.
يك بار به ايشان گفته شد كه شاه تصميم گرفته است دكتراي فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلي ناراحت شدند و اعلام كردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزي نخواهند داد... و در پايان از اصرار زياد ـ رئيس دانشكده الهيات آن زمان ـ گفتند: «من از شاه هيچ ترسي ندارم و حاضر به قبول دكتري نيستم.»[14]

ح. جلوه‎هاي هنري و ادبي علامه

خط نستعليق و شكستة علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود. گاهي استاد از روزهايي كه با برادرش در تبريز در دامنة كوههاي اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، ياد مي‎كرد. خط‎هايي كه تعجب ايشان را بر مي‎انگيخت و يا سخن از زماني مي‎كردند كه علاقة بسياري به نقاشي داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خريد كاغذ و نقاشي بر آنها مي‎نمودند.
از جمله جلوه‎هاي ديگر استاد؛ تجلي ايشان در آينة شعر است. اشعار بسيار ارزشمند و چشمگيري كه توسط علامه سروده شده و سر آمد گرديده است. «مرا تنها برد» و «پيام نسيم» و «هنر عشق» از جمله اشعار گران سنگي است كه از علامه باقي مانده است.

وفات -

... سرانجام پس از 81 سال و 18 روز عمر با بركت و زندگي پرتلاش، روح پاك و الهي آن حكيم عارف و مفسر وارسته به ديار قدسي و ملكوت رهسپار شد.
آري در 18 محرم 1402 قمري (24 آبان 1360 شمسي) غبار غم و بيرق ماتم در سراسر ميهن اسلامي بر پا شد و دلهاي پاك انديشمندان و بزرگان عرصة علم و دانش غرق اندوه گرديد. حضرت امام خميني ـ قدس سره ـ ضمن اظهار هم دردي، با برپايي مجلس ختم براي مرحوم علامه اين ضايعة اسفناك را تسليت گفتند. و در پي آن ديگر مراجع و شخصيتهاي علمي، مذهبي و اجتماعي چون آية الله العظمي گلپايگاني ـ قدس سره ـ ، آية الله خامنه‎اي و جامعة مدرسين حوزه علميه قم در اين ماتم جانكاه به سوگ نشسته و مراسم بسياري برپا كردند. شاگردان و ديگر ارادتمندان چشمة فياض الهي با سرودن اشعاري پر بها، غم و اندوه خود را بيان نمودند. و ديگر اقشار مردم ياد و خاطره آن اسوة جاودانه و مرد الهي را گرامي داشتند.[15]
رحمت الهي و درجات خداوندي نصيب هميشة او باد.

پی نوشت:

[1] . همان، از آيت الله ابراهيم اميني، ص 131 و 132.
[2] . مجله پيام انقلاب، 19/8/1363، از استاد شهيد آية الله مرتضي مطهري.
[3] . يادنامه علامه طباطبايي، از استاد محمد تقي مصباح يزدي، ص 137.
[4] . مهر تابان، ص 56.
[5] . ياد نامه علامه طباطبايي، از آيت الله ابراهيم اميني، ص 122ـ124 و 128.
[6] . يادها و يادگارها، آية الله جوادي آملي، ص 58 و 59.
[7] . همان، ص 59.
[8] . روزنامه جمهوري اسلامي، 23/7/1364.
[9] . يادها و يادگارها، ص 83ـ84.
[10] . همان، از آية الله جوادي آملي، ص 61.
[11] . همان، از نجمة السادات طباطبايي، ص 40ـ51.
[12] . روزنامه جمهوري اسلامي، 16/2/1369، از حجة الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني؛ يادها و يادگارها، از آية الله جوادي آملي، ص 73.
[13] . يادها و يادگارها، از آية الله اميني، ص 89.
[14] . همان، از نجمة السادات طباطبايي، ص 52 و 53.
[15] . ياد نامه علامه طباطبايي، ص 1ـ7.

منبع:www.andisheqom.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط