نقش ایمان به خدا در رشد و کارایی خانواده

مهم‌ترین باور دینی، ایمان به خدا و یکتاپرستی است. این باور اساسی، نگرش انسان به همه هستی، زندگی انسان، و اهداف او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. جهان‌بینی، نوع نگرش و بینش انسان درباره خدا، جهان و انسان است....
سه‌شنبه، 3 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
نقش ایمان به خدا در رشد و کارایی خانواده
نقش ایمان به خدا در رشد و کارایی خانواده

 

نویسنده: محمد تقی فعالی

 
مهم‌ترین باور دینی، ایمان به خدا و یکتاپرستی است. این باور اساسی، نگرش انسان به همه هستی، زندگی انسان، و اهداف او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. جهان‌بینی، نوع نگرش و بینش انسان درباره خدا، جهان و انسان است. بینش آدمی درباره این سه مقوله، می‌تواند در تصمیم‌ها و تفسیرهای او درباره جهان درون و بیرون تأثیرگذار باشد. آخرین نامه الهی، نگرش‌هایی در اختیار ما می‌گذارد که با آن بینش‌ها می‌توان حیاتی پاک، ابدی و معنوی داشت، ضمن آنکه می‌توان از زندگی آسان در این جهان نیز بهره‌مند شد. دنیا و آخرت به دست انسان ساخته می‌شود و زندگی، همان چیزی است که ما آن را می‌سازیم و این قدرت شگرف ساختن را، خداوند به ما عنایت فرموده است. به راستی اگر زندگی آرام در همین جهان خاکی را خواهانیم، بهترین راه، اصلاح نگرش و بینش است.
ایمان به معنای پذیرش توحید الهی، اقرار به نبوّت و عمل براساس فرامین خداست (1). از امام رضا (علیه‌السلام) درباره اولین واجبی که خداوند بر گردن بندگان نهاده است، سؤال شد. حضرت فرمود:
اقرار و ایمان به خدا و به پیامبر خدا و به حجّت خدا و هر چه از نزد خدای بزرگ آمده است (2).
ایمان از جمله مفاهیمی است که همواره مورد توجّه اندیشمندان مسلمان بوده است. این اهمیت حیاتی از آنجا ناشی شد که قرآن کریم به ایمان، جایگاهی بالا و شأنی والا بخشد و آن را اساس و مدار ارزش‌ها و خوبی‌ها قرار داد. ایمان در فرهنگ وحی، نهالی است که اگر در قلب آدمی بروید و از چشمه‌سار معرفت و عمل صالح آب بنوشد، درختی تنومند و پر برگ و بار می‌شود.
گوهر ایمان، نوری از عالم جبروت است که از مشرق جذبه‌ی الهی بر جان سالک می‌تابد، فیضی است از آسمان قدسِ حقّ که همچون نسیمی، جان عاشقان را می‌نوازد و سرّی از اسرار عالم برین است که به زمین تفتیده و تشنه بشر، حیاتی طیب و زایشی نو می‌بخشد.
خدای سبحان در آیات بسیاری، از انسان خواسته تا با «ایمان آوردن» به نجات و سعادت نایل شود. مؤمنان تحت ولایت ویژه‌ی پروردگار قرار دارند و به همین نسبت به وادی نور و سرای بهجت و سرور وارد می‌شوند (3). انسان در تاریک‌ترین و دورترین عوالم، زاده شد. محرومیت‌ها، کاستی‌ها و کمبودها از یک طرف و لذت‌های دنیوی، گرفتاری در زندان اوهام و شهوات و هواهای گذرا از سوی دیگر، او را فرا گرفته‌اند. در این میان، تنها ایمان است که چونان حبل متینی، بشر را تا عالم غیب هدایت می‌کند و بالا می‌برد.
ایمان و باور به خدای یگانه، برترین و لطیف‌ترین اندیشه‌ای است که در فکر بشر راه یافته است. باور به خدا دل را روشن، امیدوار و خوش‌بین می‌کند، به آدمی نیرو می‌بخشد و قدرت و مقاومت او را افزایش می‌بخشد. کسی که خدای یگانه، رحیم حکیم را در کشور وجودش جای داد، دستگاه عظیم جهان و نقطه مرکزی این دایره را دارای رأفت، رحمت وحکمت و آگاهی دانسته و بر این باور است که خداوند عمل نیک را ضایع نمی‌سازد و حامی کسانی است که به حقّ عمل می‌کنند و در این راه گام بر می‌دارند.
در طرف مقابل کسی که از نور ایمان بی‌بهره است. جهان را دستگاهی بی‌رحم و بی‌توجّه تصوّر نموده، در سختی‌ها خود را می‌بازد و برای گام برداشتن در مسیر صلاح و اصلاح اجتماعی حامی و پشتیبانی برای خود نمی‌یابد. از امام رضا (علیه‌السلام) درباره‌ی حدّ توکّل سؤال شد حضرت فرمود:
با وجود خدا از هیچ کس هراس به دل راه ندهی (4).
کسی که در کارهای دنیوی برای خویش وکیل بر می‌گزیند و امور خود را به او واگذار می‌کند، به صورت طبیعی نتایج سودمندی برای او به دست می‌آید. کسی که خدا را در دل و جان خود جای دهد و در تمامی امور زندگی به او تکیه کند و او را وکیل خویش قرار دهد تا خواسته‌ها و آرزوهای بدون تشویش و با آرامش تأمین شود، هر آینه به هدف و مقصود خود دست خواهد یافت. به بیان زیبای هشتمین پیشوای شیعیان (علیه‌السلام) اعتماد به قدرت مطلق در وجود انسان استحکام و نیرو ایجاد کرده او را از رنج‌ها و گرفتاری‌ها رهایی می‌بخشد:
هر کس دوست دارد نیرومندترین مردم باشد، باید بر خدا توکّل کند (5).
از این رو، باور به خدا، زندگی فردی انسان را سامان می‌دهد، آرامش را بر وجود او حاکم می‌کند، آمال و آرزوهای او را بر محور عشق و علاقه معنوی و روحانی جهت می‌دهد، نگاه او را به جهان هستی اصلاح می‌کند، حس اعتماد او را تقویت می‌کند و از غیر خدا هراسی به دل راه نمی‌دهد.

الف) توکّل

خانواده‌ها در طول زندگی با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند. برخی از این مشکلات اقتصادی، برخی مربوط به بهداشت و سلامت و گروهی دیگر ناظر به روابط و مشکلات سازشی میان اعضای خانواده است. در چنین شرایطی ایمان به خدا نقش بسیار مهمی ایفا می‌کند. توکّل بر خدا، اراده اعضای خانواده را محکم‌تر و کوشش آنها را فزون‌تر می‌کند. در شرایطی که به ظاهر همه اسباب و نشانه‌های مادّی از حل نشدن مشکلات حکایت دارد و انسان خود را در بن‌بست گرفتار می‌بیند، توکّل بر خدا روزنه‌ی امیدی در برابر او می‌گشاید و مشکلات از راه‌هایی که گمان آن نمی‌رود، حل می‌شود:
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً؛ و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرونی شدنی قرار می‌دهد. و از جایی که حسابش را نمی‌کند، به او روزی می‌رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است. خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستی خدا برای هر چیزی اندازه‌ای مقرّر کرده است (6).
از آنجا که مسئولیت اصلی حل مشکلات اقتصادی بیشتر بر عهده مرد است، تقویت روحیه او از جانب دیگران به ویژه همسر، اهمیت ویژه‌ای دارد؛ از این رو اسلام تمام اعضای خانواده به ویژه زنان را به پیشه کردن توکّل توصیه می‌کند. مردی نزد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و به ایشان عرضه داشت: من همسری دارم که وقتی وارد منزل می‌شوم از من استقبال می‌کند، هنگام خارج شدن از خانه مرا بدرقه می‌کند، هرگاه مرا غمگین می‌بیند، مرا دلداری داده و به من می‌گوید: ناراحتی تو برای چیست؟ اگر ناراحتی تو به خاطر رزق و روزی است، بدان روزی را خدا تکفّل نموده و بر عهده گرفته است و اگر غم تو به خاطر ترس از آخرت است، پس خدا اندوهت را بیشتر کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مرد فرمود:
همسرت را به بهشت بشارت ده و به او بگو: او کارگزاری از کارگزاران خدا در روی زمین است و برای او - برای هر روزش - ثواب هفتاد شهید خواهد بود (7).
توکّل، حقیقتی والا و لازمه ایمان به خداوند است. خداوند بندگان خود را حفظ می‌کند. تدبیر امور انسان‌ها در دستان او است. و همو است که بلاها و مشکلات را از انسان دور می‌کند.
تفاوت شخصی که توکّل نمی‌کند و فردی که اهل توکّل است این است که فردِ بی‌اعتماد، کار می‌کند و اعتقادش این است که فقط از طریق کار و تلاش خودش به ثروت می‌رسد. این اعتقاد او را بر آن می‌دارد تا اولاً برای ثروتِ بیشتر به کارِ بیشتر روی آورد و از این طریق خود را نابود سازد، ثانیاً اطرافیان خود را نظیر همسر و فرزند تحت فشار قرار دهد که آنها هم تا می‌توانند خود را به رنج و زحمت انداخته کار کنند و ثالثاً چه بسا با این تلقی به کارهایی روی آورد که با تلاش کمتر، ثروت‌اندوزی بیشتری در پی داشته باشد و این یعنی تمایل به کارهای ناشایست.
اما کسی که اهل توکّل به خدا است کار می‌کند، اما تلاش خود را علّت و سبب مستقل برای کسب درآمد نمی‌بیند؛ زیرا که خداوندِ سبب‌ساز می‌تواند با تمام چهار فرض پیش‌گفته در باب کار و تلاش او تصمیم گیرد. در این صورت فردِ با اعتماد، تلاش می‌کند ولی اثربخشی آن را از خدا می‌طلبد. این اعتقاد موجب می‌شود که اولاً او بیش از اندازه کار و تلاش نکند، ثانیاً حق کار را ادا کند، ثالثاً آرامش و نشاط خویش را در کار حفظ نماید، رابعاً با توکّل به آثاری مضاعف و سرشار دست یابد و خامساً اگر گاهی کار او جهت کسب ثروت مؤثر نبود یقین دارد که سبب‌ساز عالم در این مورد سبب‌سوزی نمود تا خیر و برکت بیشتری به او عنایت کند. لذا نگرانی و اضطراب به خود راه نداده آرامش خود را از کف نمی‌دهد.
پس فرق بی‌اعتماد به خدا و با اعتماد به خدا در کار کردن و کار نکردن نیست بلکه تفاوت آن دو در بُعد قلبی و نیز ظاهری رخ می‌نماید؛ توکّل کننده با اعتقاد به سبب‌ساز بودن خدا، اعتماد و امید خویش را فقط به او می‌بندد و اگر کوشش او منجر به نتیجه‌ی دلخواه نشد هرگز نگران نخواهد شد امّا انسان غیرموحّد و نامتوکّل روزی خود را در کار خودش می‌جوید یا رزق خود را در دست دیگران می‌بیند و اعتقاد او چنین است: این من هستم که کار می‌کنم و کسب ثروت می‌نمایم، این من هستم که روزی خانواده می‌دهم و این من هستم که آب و نان دیگران را تأمین می‌کنم.
به بیان دیگر توکّل «واگذاشتن کارها» به خدا نیست بلکه «واگذاشتن تأثیر کارها» به خداست. توکّل «تسلیم کارها» به او نیست بلکه «تسلیم و اسناد تأثیرگذاری امور» به اوست. توکّل بدین معنا است که به سبب‌ساز عالم اعتماد کنیم.
توکّل بدین معنا است که فوق تمام سبب‌ها در عالم، مسبّب‌الاسباب خداست که سبب‌ها را سبب کرده است. توکّل یعنی گذاردن ستون اعتماد و وثاقت خویش به سبب‌ساز عالم. توکّل یعنی این که در نظام اسباب و مسبّبات عادی، حکمت و قدرت الهی نافذ است. توکّل یعنی سپردن تدبیر امور خویش به خدا. توکّل یعنی انسان کار خود کند اما آثار آن را از خدا طلب نماید. ناگفته نماند که این معنا در باب توکّل، مرتبه اول توکّل است.
کسی که به خدا معرفت دارد می‌داند که اقتضای حکمت الهی این است که در این جهان امور به واسطه اسباب محقق شوند. اسباب دوگونه‌اند؛ مادی و معنوی. از آنجا که ما سبب‌های عادی و مادی را می‌شناسیم چه بسا بپنداریم که تمام اسباب عالم منحصر در همین سبب‌های شناخته شده‌اند. در حالی که این‌گونه نیست؛ یعنی از یکسو سبب‌های شناخته شده می‌توانند آثار ناشناخته‌ی دیگری داشته باشند و از سوی دیگر آثار شناخته شده می‌توانند از طریق اسباب ناشناخته‌ی دیگری فراهم شوند. از امام رضا (علیه‌السلام) درباره حد توکّل سؤال شد: امام (علیه‌السلام) فرمودند:
حد توکّل آن است که با وجود خدا از احدی غیر از او هراسی به دل راه ندهی (8).
در روایت دیگری حضرت رضا (علیه‌السلام) می‌فرماید:
هر کس می‌خواهد قوی‌ترین مردم باشد، بر خداوند تعالی توکّل کند (9).
حکمت الهی این‌گونه ایجاب می‌کند که انسان جهت دستیابی به نیازهای خود از اسباب بهره جوید یعنی برای روزی به کار و تلاش روی آورد. اگر بنا بود جهت نیل به ثروت تنبلی شود، انسان‌ها به سوی کسالت و بیکاری گرایش پیدا می‌کردند. مشیّت و حکمت الهی این‌گونه اقتضا می‌کند که آدمی به وظیفه خود عمل کند یعنی در مسیر درست سعی و تلاش نماید امّا به کار و تلاش خویش اعتماد قطعی نکند و آنها را به عنوان واسطه‌ی روزی ببیند.
توکّل را می‌توان از پیامبری که خلیل الرحمن نام گرفت، یاد گرفت؛ آنگاه که هیزم فراوان جمع شد، آتش شعله کشید و ورود به آن منطقه ناممکن گشت، ناگزیر از منجنیق استفاده شد. ابراهیم (علیه‌السلام) را درون منجنیق گذاردند و او را به سوی کوه آتش افکندند. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود (10):
هنگامی که ابراهیم (علیه‌السلام) به سمت آتش پرتاب شد جبرئیل به او سلام کرد و گفت: «أَلَکَ حاجَةٌ؟» آیا حاجتی داری؟ ابراهیم (علیه‌السلام) جواب داد: «أمَّا إلَیْکَ فَلا» امّا به تو نه! جبرئیل به ابراهیم (علیه‌السلام) اشاره کرد که از خدا نیاز خود را بخواه. ابراهیم (علیه‌السلام) گفت: «حَسْبی مِنْ سُؤالِی عِلْمُهُ بِحَالِی» همین قدر که او حال مرا می‌بیند، کافی است. در این حالت خداوند به آتش امر کرد که بر ابراهیم (علیه‌السلام) سرد و سالم باشد.
مناسب است در باب توکّل نگاهی به برخی از احادیث داشته باشیم. توکّل نوعی اعتماد به خداست. حضرت علی (علیه‌السلام) به این حقیقت اشاره کرد که هر کس می‌خواهد به غیر خدا اعتماد کند به توکّل اعتماد کند:
التَوَّکلُ خَیرُ عِمادٍ؛ توکّل بهترین تکیه‌گاه است (11).
کسی که تدبیر امور خویش را به خالق عالم واگذار کند برای خود سرمایه‌ای ذخیره نموده است. سرمایه چیزی است که می‌توان با آن کسب و کار نمود و از سود و بهره آن استفاده کرد. پناه بردن به خدا و اعتماد کردن به او سرمایه‌ای است بی‌پایان که ثمرات و منافع بی‌شماری در پی دارد. امام علی (علیه‌السلام) فرمود:
التَوَّکُلُ بِضَاعَةٌ؛ توکّل، سرمایه است (12).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این حقیقت والا اشاره کرد که هرگاه فردی زمام امور خویش را به خدا سپارد و چشم از داشته‌های دیگران برگیرد و به امکانات درونی و بیرونی خویش قناعت ورزد، او نه تنها محتاج دیگران نخواهد شد بلکه دیگران دست نیاز به سوی او دراز می‌کنند؛ زیرا وی به وجودی اتّکا کرده است که بی‌نیاز مطلق است:
لَوْ أَنَّ رَجُلاً تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ بِصِدْقِ النِّیَّةِ لَا حْتَاجَتْ إِلَیْهِ الُأُمِورِ مِمَّنْ دُونَهُ فَکَیْفَ یَحْتَاجُ هُوَ وَ مَوْلَاهُ الْغِنِیُّ الْحَمِید؛ اگر مردی با نیت درست به خدا توکل کند، احتیاج کارهای دیگران به او بیفتد؛ زیرا چگونه او [به دیگران] احتیاج پیدا کند در حالی که مولایش بی‌نیاز و ستوده است (13).
توکّل حالتی درونی و احساسی باطنی است. اگر حس اعتماد به خدا درون انسان پدید آید، نفسِ این احساس مقدس در عالم تأثیرگذار است. از جمله آثار توکّل این که اسباب ظاهری را به سمت انسان می‌کشاند که در این صورت انجام کارها برای آدمی سهل و روان خواهد شد. به عبارت دیگر انسان در این جهان ناچار است از طریق علل و اسباب به نتایج و اهداف دلخواه برسد. حصول این اسباب و دسترسی انسان به آنها دوگونه است؛ دشوار و آسان. کسی که به سبب‌ساز عالم اعتماد کند، اسباب ظاهری در خدمت او خواهند بود و کسی که به خودِ اسباب عادی اعتماد قطعی ورزد، همین اسباب از او فاصله گرفته خود را به دشواری و سختی در اختیار او قرار می‌دهند. امام اول شیعیان (علیه‌السلام) به این نکته‌ی لطیف اشاره دارند:
مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللهِ ذَلَّتْ لَهُ الصَّعَابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَیْهِ الْأَسْبَاب؛ هر که به خدا توکّل کند، دشواری‌ها بر او آسان شود و اسباب برایش فراهم گردد (14).
حدیثی می‌گوید:
لَو أنّکم تتوکّلون عَلی اللهِ حق تَوَکُّلِهِ لَرَزَقکم کما یَرزُقَ الطَّیرَ، تَغدو خِماصاً و تَروحُ بطانا؛ اگر شما، چنان که باید، به خدا توکّل کنید، خداوند همان‌گونه که پرنده را روزی می‌دهد؛ با شکم خالی می‌رود و با شکم پر بر می‌گردد، شما را نیز روزی می‌دهد (15).

ب) سطوح اعتماد به خدا

اعتمادورزی و تکیه کردن بر خدا دارای سطوح و درجات مختلفی است. سطح‌بندی اعتماد به خدا را از آیات هم می‌توان استنباط کرد. گفتارهای قرآنی اعتماد به او را در یک درجه خلاصه نمی‌کنند بلکه آن را پلکانی در نظر گرفته‌اند. هرگاه شخص بر نردبان اعتماد به خدا بالا رود، وثوق و سرسپردگی‌اش به خالق و مبدأ عالم بیشتر خواهد شد.
مردی از امام رضا (علیه‌السلام) معنای آیه «وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (16)؛ هر که بر خدا توکّل کند، همو برایش بس است» را جویا شد. حضرت (علیه‌السلام) فرمود:
توکّل درجاتی دارد یکی آنکه در هر کاری که با تو کرده به او اعتماد داشته باشی، به همه راضی باشی و بدانی که در هیچ خیری و هیج رأیی در حق تو کوتاهی نکرده و اختیار به دست اوست. پس به او توکّل کنی و کارها را به او واگذار کنی. دیگر ایمان به غیب‌های اوست که تو از آن‌ها بی‌خبری. باید علمش را به او و امنایش واگذاری و درباره‌ی آن غیب‌ها و غیر آن به او اعتماد کنی (17).
از دیدگاه هشتمین پیشوای شیعیان، توکّل از ارکان ایمان است و ایمان خود دارای چهار رکن است:
توکّل بر خدا، رضا به قضای الهی، تسلیم در برابر فرمان او و واگذار کردن کارها به او (18).
اولین سطح اعتماد به خدا توکّل است. توکّل، نوعی اعتماد کردن به خداست همراه با توسّل به اسباب. توکّل با تلاش و طلب قرین است. در توکّل به کارگیری اسباب و رفتن پی روزی مجاز است. شخصِ با توکّل می‌تواند تدبیر کند، نقشه بکشد و با برنامه‌ریزی درصدد خیر و صلاح خویش برآید در عین حال که سبب‌سازی و تأثیرگذاری را از خدا می‌داند. سپردن تمام کارها به صاحب کار و تکیه کردن در آثار به او نامی جز توکّل ندارد. فردِ متوکّل در پرده‌ی اسباب و علل مانده است؛ زیرا که به اسباب دلبسته و وابسته است. او هنوز در کسوت علل و عوامل است، طلب در او زنده است، اسباب عادی برای او معنا دارد، وی بی‌سبب نمی‌تواند زندگی کند، او معتقد است باید کاشت اما برداشت به اذن خدا حاصل می‌شود (19).
توکّل اولین گام از اعتماد به خداست؛ چرا که در توکّل هنوز نفس زنده است. نفس آدمی در پی آبادانی و باطن‌آرایی خویش است. و پرواضح است که هرگاه نفس در بین باشد انسان به تباهی کشیده می‌شود. توکّل بدین معنا است: من عمل می‌کنم امّا تأثیر و نتیجه‌ی عمل از آن خداست. توکّل بدین معنا است: من به اسباب روی می‌آورم ولی نتیجه را به خدا می‌سپارم. توکّل بدین معنا است: تلاش از من، نفع و رزق از او.

رو توکّل کن تو با کسب ای عمو *** جهد می‌کن کسب می‌کن مو به مو (20)

دومین سطح اعتماد به خدا، تفویض است. در توکّل گویا نوعی رویارویی با خدا وجود دارد؛ زیرا که انسان هرگاه تلاشی کند یا عملی انجام دهد یا به سمت اسباب گام بردارد یا هرگونه تصرّفی در این جهان انجام دهد، همه و همه با استفاده از نیرو و توان خود محقق شده است. و این در حالی است که می‌دانیم تمام نیروها، توانمندی‌ها و قابلیت‌ها از خداست:
مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ ماشاءالله نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست (21).
مؤمن در حالت توکّل به هنگام انجام کارهای خود، امید و اتّکای خویش را به سوی خداوند معطوف می‌دارد ولی کارها را خودش برنامه‌ریزی کرده به آن اقدام می‌کند، او احساسات و نیروهای خود را می‌بیند، می‌تواند به عنوان اسباب ظاهری به آنها اعتماد نسبی داشته باشد و برای خود جایگاهی قائل است. امّا در تفویض، گرچه بنده، تلاش و کوشش می‌کند امّا معتقد است بدون خواست و مشیّت خدا انسان نه احساسی دارد و نه نیرو و نه استعدادی. بدون اراده‌ی او هیچ نیرو و فعلی در جهان محقق نمی‌شود. در توکّل، فرد عمل را انجام می‌دهد و نتیجه را از او می‌خواهد ولی در تفویض فرد نیروها و کارها را از او می‌خواهد. در توکّل، تدبیرِ امور به او سپرده می‌شود امّا در تفویض خودِ امور و توان انجام امور به او واگذار می‌شود. به بیانی، فردِ مؤمن به حقیقت گردن نهاده تمام هستی خویش را یکسره به خدا واگذار می‌کند.
جهت مقایسه توکّل و تفویض به دو نمونه از آیات می‌توان توسّل جست؛
آیات توکّل: یعقوب (علیه‌السلام) نخست تدبیر نمود و به فرزندانش گفت همگی از یک دروازه وارد نشوید بلکه ورود خویش را از دروازه‌های مختلف قرار دهید تا از کید دشمنان در امان بمانید. او سپس توکّل را پیش کشید. بر این اساس یعقوب (علیه‌السلام) «تدبیر و توکّل» نمود:
وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَیهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ؛ و گفت ای پسران من [همه] از یک دروازه [به شهر] درنیایید بلکه از دروازه‌های مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزی از [قضای] خدا را از شما دور نمی‌توانم داشت فرمان جز برای خدا نیست بر او توکّل کردم و توکّل کنندگان باید بر او توکّل کنند (22).
یوسف (علیه‌السلام) هم از خدا نجات خواست و هم طناب را گرفت و از دل چاه بیرون آمد.
آیات تفویض: ماجرای ابراهیم (علیه‌السلام) و ذبح اسماعیل (علیه‌السلام) بدین‌گونه است که ابراهیم (علیه‌السلام) خطاب به فرزندش خوابی را گفت که در آن رؤیا پسرک خویش را قربانی می‌کرد. اسماعیل به پدر خویش گفت: مأموریت خویش را انجام بده. هر دو تمام هستی خویش را به خداوند واگذار کردند و خداوندِ کارساز امور آنها و خود آنها را به زیبایی تدبیر نمود:
إنَّاكَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلاَءُ الْمُبِینُ وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ؛ ما نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم راستی که این همان آزمایش آشکار بود و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم (23).
در قرآن تنها یک آیه به صورت مستقیم به تفویض اشاره می‌کند آنجا که خدای متعال از زبان مؤمن آل فرعون فرمود:
وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ؛ به یاد خواهید آورد و کارم را به خدا می‌سپارم خداست که به [حال] بندگان [خود] بیناست (24).
نمونه دیگری که به وضوح مرحله تفویض را برملا می‌کند داستان آغاز تولّد موسی کلیم الله (علیه‌السلام) می‌باشد. خداوند به مادر موسی (علیه‌السلام) وحی نمود که نوباوه‌ی خویش را به دریا بیفکند و از این امر هراسی به دل راه ندهد. او نیز چنین کرد و سرانجام خداوندِ قادر فرزند را به مادرش بازگرداند. عملی که مادر موسی (علیه‌السلام) انجام داد چیزی جز واگذاشتن هستی خود به همراه توانمندی‌ها و احساسات خود نبود.

باز وحی آمد که در آبش فکن *** روی در اومید دار و مو مکن
در فکن در نیلش و کن اعتماد *** من ترا باوی رسانم رو سپید (25)

حدیثی زیبا متناسب با مرحله تفویض وارد شده است. این حدیث قدسی بیان می‌کند که خداوند هر کس را به غیر او امید بندد، ناامیدش خواهد ساخت و در میان مردم بر او جامه‌ی ذلّت خواهد پوشاند، گرفتاری‌ها و نیز کلید گشایش آنها به دست خداست:
اُوحَی اللهُ إلی بعضِ انبیائِه فی بَعضِ وَحیه: و عِزَّتی و جَلالی لَأَقطعَنَّ أمَلَ کلِ آمِلٍ، یُؤَمّلُ غیری بالیأسِ و لأکسُوَنَّه ثوبَ المَذّلةِ فی الناسِ و لأُبعِدَنَّهُ مِن فَرَجی و فَضلی أیُأمِّلُ عبدی فی الشَّدائِد غیری و الشَّدائدُ بَیدَی و یَرجُوا سِوایَ و أنا الغَنِیُّ الجوادُ، بیدی مَفاتیحُ الابوابِ و هِیَ مُغلَقَةٌ و بابیِ مفتوحٌ لِمَن دَعائِی؟؛ خداوند به یکی از پیامبرانش این چنین وحی فرمود: به عزت و جلالم سوگند، هر کس به غیر من امید داشته باشد ناامیدش خواهم کرد و در میان مردم جامه‌ی ذلت و خواری بر او خواهم پوشاند و او را از فضل و گشایش خود دور خواهم داشت. آیا در حالی که گرفتاری‌ها به دست من گشوده می‌شود، بنده‌ی من به دیگری امید بسته است و وقتی من بی‌نیاز و بخشاینده‌ام و کلید درهای بسته تنها در دست من است و آن را در برابر درخواست کننده می‌گشایم، چگونه بنده‌ام دست نیاز به سوی غیر من دراز می‌کند و به او امیدوار است (26)؟
در توکّل انسان با سبب همراهی می‌کند امّا در تفویض فرد همراه مسبّب است. در توکّل فاعل، کارها را برنامه‌ریزی می‌کند امّا در تفویض، فرد از تدبیر و اندیشه‌ی خود ناامید است. در توکّل فرد تأثیر را از خدا می‌بیند امّا در تفویض فرد هستی و نیروهای خود را از خدا می‌بیند. لذا می‌توان گفت تفویض مرحله کامل‌تری از توکّل است.
مولوی متناسب با سطح دوم اعتماد به خدا به زیبایی سروده است:

دام و دد جمله همه اکّال رزق *** نه پی کسبند، نه حمّال رزق
جمله را رزّاق روزی می‌دهد *** قسمت هر یک به پیشش می‌نهد
رزق آید پیش هرکه صبر جست *** رنج کوشش‌ها ز بی‌صبری توست (27)

سومین سطح اعتماد به خدا تسلیم است. حالت تسلیم بعد از توکّل و تفویض قرار دارد خصیصه‌ی شاخص تسلیم آن است که مؤمن پذیرای فرمان حق بدون هیچگونه گلایه و اعتراضی باشد. در توکّل و تفویض انسان نتایج کارها یا نیروها و هستی خود را به خود واگذاری می‌کند امّا چه بسا هنوز در وجود او نسبت به افعال و احکام خدا اعتراضی باشد. مؤمن سِلم کسی است که کاملاً بی‌رنگ شده رنگ خدایی بگیرد، کاملاً بی‌اراده شده اراده‌ی او را پذیرا باشد و کاملاً بی‌خواست و مشیّت شده، مشیّت خدا را فرمان برد. تسلیم، گردن نهادن به امور غیبی است، پذیرش تمامی فراز و فرودهاست و قبول تمام سختی‌ها و دشواری‌ها است. قرآن به این حقیقت اشاره می‌کند که افرادی از مؤمنان هستند که ایمانشان کامل نمی‌شود مگر آن که در برابر هیچ فرمانی از فرامین خدا دلتنگ نمی‌شوند و در برابر او تسلیم محض می‌گردند:
ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ سپس از حکمی که کرده‌ای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند (28).
بنابراین اعتماد به نفس به معنای اعتماد به نیروها، ظرفیت‌ها، توانمندی‌ها و قابلیت‌هایی که خدا به انسان داده است، کاملاً با اولین سطح اعتماد به خدا یا توکّل سازگار می‌باشد. اما اگر میزان سرسپردگی و اعتمادورزی به خدا فراتر رفت و به مرحله تفویض یا تسلیم رسید، اعتماد به نفس معنا نخواهد داشت. در تفویض یا تسلیم اعتماد به هر چیز جز خدا رنگ باخته هویّت خود را یکسره از دست خواهد داد.
در حالت توکّل می‌توان به اسباب ظاهری مراجعه کرد و به آنها اعتماد نسبی داشت. بر این اساس می‌توان نیروگاه‌ها و سدها برپا ساخت، در دل سلول‌ها و مولکول‌ها نفوذ کرد، مهندسی ژنتیک نمود، جراحی‌های پیچیده انجام داد، داروهای نوین ابداع نمود، دستگاه‌های پیشرفته به صحنه آورد و موشک و ماهواره طراحی و اختراع نمود. اینها همه و همه خلاف توکّل نیست و تنها با تکیه زدن به توانمندی‌های خود و اعتماد به نفس فردی یا جمعی میسّر است.
توکّل ترک تدبیر در سطوح اسباب نیست بلکه رفتن به سطح بالاتر از اسباب است. در این سطح انسانِ مؤمن با سبب اصلی ارتباطی مستقیم خواهد داشت. توکّل و اعتماد به خدا به معنای اعتماد به برنامه‌هایی است که خداوند در این جهان اجرا می‌کند و ایمان داشتن به این حقیقت است که او در سطحی بالاتر از اسباب فرمان‌دهی و تدبیر می‌نماید.
در قرآن کریم بارها دو موضوع آزاردادن پیامبران و توکّل آنان به خدا در کنار یکدیگر مطرح شده است. وظیفه پیامبران خدا تبلیغ و تذکار است. کار آنان افکندن بانگ خدا در عالم است. آنان در این مسیر از هیچ تلاش و مجاهدتی فروگذار نمی‌کنند و حتی گاه شکنجه می‌شوند، از میان به دو نیم شده‌اند و به آتش افکنده شده‌اند امّا براساس تدبیر عام الهی تلاش و کوشش خویش را به نهایت رسانده‌اند. در برابر پیامبران، مخالفان و شیاطین مقاومت کرده‌اند و گاه بر انبیا پیروز شده‌اند. قرآن توصیه می‌کند که انبیا حزن و یأس به دل راه ندهند، اگر آزاری دیدند از توکّل خویش نکاهند و شکیبایی پیشه کرده دلتنگ نباشند؛ زیرا که: خداوند با آنها است.
این امر بدین معنا است که مدیریت عالم به دست اوست، تمام نیروها و اسباب جهان در قبضه‌ی قدرت اوست و اوست تضمین کننده‌ی خیرها و نیکی‌ها، ما آدمیان از بسیاری از نیروهای مؤثر در این جهان غافلیم و صد البته از برنامه‌های خداوند برای جهان و آینده آن ناآگاهیم و هرگز نمی‌توانیم ثمربخشی و کارسازی امور را تضمین کنیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. طوسی، التبیان، ج 6، ص 250؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 447؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج 7، ص 141؛ طباطبایی، المیزان، ج 11، ص 353.
2. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 99.
3. بقره / 257.
4. صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج 2، ص 49.
5. مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 138.
6. طلاق / 3-2.
7. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 200.
8. حرّانی، تحف العقول، ص 445؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 338.
9. الفقه الامام الرضا (ع)، ص 358؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 143.
10. طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 55؛ طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 336.
11. آمدی، غررالحکم، ص 196.
12. همان، ص 197.
13. نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217؛ طبرسی، مشکاة الانوار، ص 18؛ فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 2، ص 426.
14. آمدی، غررالحکم، ص 197.
15. شعیری، جامع الاخبار، ص 117؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 151.
16. طلاق / 3.
17. حرّانی، تحف العقول، ص 443؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 336.
18. حرّانی، تحف العقول، ص 445؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 135 و ج 75، ص 338.
19. طوسی، اخلاق ناصری، ص 116-112؛ فیض کاشانی، الحقائق فی محاسن الاخلاق، ص 196-194؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج 13، ص 158؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 7، ص 381؛ نراقی، معراج السعادة، ص 779؛ فارابی، التنبیه علی سبیل السعادة، ص 37.
20. مولوی، مثنوی، معنوی، دفتر اول، ص 176.
21. کهف / 39.
22. یوسف / 67.
23. صافات / 107-105
24. غافر / 44.
25. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 385.
26. کلینی، الکافی، ج 2، ص 66؛ طوسی، الأمالی، ص 584؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 130؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 214؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 221؛
27. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ص 435.
28. نساء / 65.

منبع مقاله :
فعّالی، محمد تقی، (1394) سبک زندگی رضوی (3)- ازدواج و خانواده، مشهد: بنیاد فرهنگی هنری امام رضا (ع)، چاپ اول.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط