نویسنده: فرجالله میرعرب
در طول تاریخ، عدهای با ادعای اختلاف و تعارض در قرآن، خواستند بشری بودن قرآن را ثابت کنند؛ ولی اولیای الهی به اشکالات پاسخ داده و دفع توهم کردهاند.
1. امیرمؤمنان، علی (علیهالسلام) بر منبر کوفه از مردم خواستند که از آن حضرت سؤال کنند. ابن الکواء گفت: ای امیرمؤمنان! من در کتاب خدا دیدهام که برخی از آن، برخی دیگر را نقض میکند. حضرت فرمود: «کتاب الله یصدق بعضه بعضا و لا ینقض بعضه بعضا»: بخشی از کتاب خدا، بخش دیگر را تصدیق میکند و هرگز بخشی از آن، بخش دیگر نقض نمیکند.
به دنبال این بیان کلی، حضرت از او خواست که موردی بپرسد و مورد نقض را نشان دهد. او گفت: خداوند میگوید: «بِرَبِّ المَشارِقِ وَ المَغارِبِ» (1) و در آیهای دیگر: «رَبُّ المَشرِقَینِ وَ رَبُّ المَغرِبَینِ» (2) و در آیهای دیگر: «رَبُّ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ». (3)
یعنی بالاخره چندین مشرق و مغرب داریم یا دو مشرق و دو مغرب که در سورهی الرحمن آمده یا یک مشرق و یک مغرب. حضرت فرمودند: «یک مشرق و یک مغرب، همین است که میبینی [و مربوط به مشرق و مغرب طبیعی زمین است] و دو مشرق و دو مغرب، مربوط به مشرق زمستانی و تابستانی است. مگر به نزدیکی و دوری خورشید آشنا نیستی؟ و اما کلام خدا: «بِرَبِّ المَشارِق وَ المَغارِبِ» (4) مربوط به برجهای [ایجاد شده از نسبت زمین به] خورشید است. خورشید 360 برج (مکان) دارد که در هر روز از دیگری از این برجها طلوع و در یکی غروب میکند». (5)
با این بیان، معلوم شد که نه تنها تناقضی بین آیات در کار نیست؛ که قرآن، علومی را به بشر آموخته است و ادعای تناقض و ناهماهنگی بین برخی آیات، به دلیل نادانی بوده است.
2. فرد دیگری گفت: ای امیرمؤمنان! من در کتاب خدا شک کردهام. علی (علیهالسلام) فرمود: چگونه در کتاب نازل شدهی خدا شک کردی؟! او گفت: من دریافتم که بخشی از این کتاب، بخش دیگر را تکذیب میکند؛ پس چگونه در آن شک نکنم؟
علی (علیهالسلام) پس از پاسخ کلی به او، خواست تا مواردی را بازگو کند و او گفت:
نخست، من دریافتم که خدا [در آیهای] میگوید: «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا» (6) و نیز «نَسُوا اللهُ فَنَسِیَهُم»؛ (7) ولی در آیهای «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا». (8) یک بار خبر میدهد که «ینسی»: فراموش میکند و بار دیگر خبر میدهد که «لاینسی»: فراموش نمیکند ... .
حضرت امیر (علیهالسلام) مقصود از «نَسُوا الله» (9) را فراموش کردن خدا در دنیا از سوی گروهی از انسانها بیان کردند؛ آنانی که [به وظیفهی] طاعت خدا عمل نکردند. همینها در آخرت به فراموشی سپرده میشوند؛ یعنی خدا هیچ ثوابی به آنان نمیدهد. پس از بهرهی خیر، فراموش شده [و نادیده گرفته شدهاند]. دربارهی «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا» (10) نیز بیانی مشابه دارند. ولی دربارهی کلام خدا: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (11) فرمودند: پروردگار ما تبارک و تعالی علوا کبیرا، نسیان و غفلت ندارد؛ بلکه او حفظ مطلق و علم مطلق است. این سخن، مشابه سخن عرب در باب نسیان است که میگوید: فلانی ما را فراموش کرده و به یاد ما نیست؛ یعنی خیری از او به ما نمیرسد و توجهی به ما ندارد.
دوم، شکاک در «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَة صَفًّا لَّا یَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» (12) و در حالی که از مشرکان استنطاق شده، آنان پاسخ میدهند: «قَالُواْ وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِینَ
» (13) و خدا نقل میکند روز قیامت «یَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا» (14) و ... که بر سخن گفتن اهل قیامت دلالت دارند؛ ولی در «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ
» (15) خبر میدهد که آنان نطق نمیکنند ... کدام درست است؟
علی (علیهالسلام) در پاسخ فرمود:
این موارد در جایگاهها و مواطن بسیار در آن روزی است که مدت آن؛ پنجاه هزار سال است. خدا در آن روز، آفریدگان را در جایگاههای جدا از هم و متفرق جمع میکند؛ گروهی با گروه دیگر سخن میگویند و برخی برای برخی دیگر استغفار میکنند. آنان که در دنیا اهل طاعت خدا بودند؛ چه رئیس و چه پیرو. اما اهل گناه که کینه توزند و در دنیا در جهت ظلم و تجاوزگری همکاری میکنند - چه مستکبران و چه مستضعفان - آنجا به هم کفر میورزند [و از هم برائت میجویند] و یکدیگر را لعن میکنند.
اینها ... بعد در موطنی دیگر جمع میشوند که به آنها امر میشود سخن بگویند و آنها میگویند: «والله ربنا ما کنا مشرکین» [و با این ادعای دروغ] خدا دهانشان را مهر میکند و از دست، پا و پوست استنطاق میشوند و آنها به همهی گناهانی که از آنها صادر شده اعتراف میکنند. سپس مهر از دهانشان برداشته میشود و به پوستها میگویند: «لِمَ شَهِدتُّم عَلَینَا قَالُوا أنطقَنَا اللهُ الَّذِی أنطَقَ کُلَّ شَیءٍ» و ... .
سوم، شکاک: خدای عزوجل میگوید: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَة *
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَة» (16) و [از سویی امکان دیدن را نفی میکند و] میفرماید: «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
» (17) و ... .
حضرت فرمود: اما «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَة *
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَة» (18) ... به معنای چشم [امید] داشتن به ثواب پروردگار است. به آن چیزی نظر دارند که پروردگار به آنها وعده داده ... مقصود از نظر به سوی او، نظر به سوی ثواب پروردگار تبارک و تعالی است. اما «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ» (19) ... یعنی اوهام به او احاطه نمییابند [و حتی به وهم هم نمیآید] «وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ» (20) یعنی خدا به اوهام نیز احاطه دارد و به اوهام، آگاه است؛ زیرا او لطیف خبیر است ... . (21)
اشکالات دیگری نیز مطرح شد و حضرت پاسخ داد که علاقهمندان میتوانند مراجعه کنند.
در پایان، حضرت تذکری داده: «هر علمی را عالم به آن نمیتواند برای همه روشن کند؛ زیرا بعضی قوی و بعضی ضعیفاند و عدهای کشش آن علم را دارند و گروهی ندارند؛ مگر کسی که خدا تحمل آن را برایش آسان کند و او را یاری کند. اینان اولیای خاص خدا هستند. (22)
مطالعهی این نوع احادیث و سخنان مفسران بزرگ نشان میدهد که ادعاهای تعارض بین آیات، پاسخی قاطع و یقینی دارد و هرگز کسی نتوانسته اختلاف بین آیات قرآن را اثبات کند.
در منابع اهل سنّت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده: «إن القرآن لم ینزل یکذب بعضه بعضا بل یصدق بعضه بعضا»: (23) قرآن نازل نشد تا بخشی از آن بخش دیگرش را تکذیب کند [و با هم در تعارض باشند]؛ بلکه چنان نازل شد که بخشی از آن، بخش دیگر را تصدیق میکند [و همهی اجزا از راستی و درستی یکدیگر خبر میدهند].
این سخن حضرت، شأن نزولی دارد. نقل شده که پیرمردانی از اصحاب، نزدیک یکی از خانههای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی آیهای گفتگو میکردند که کارشان به مراء و مجادلات تند کشید و صداها برخاست. رفتار آنان سبب خشم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. حضرت با تندی آنان را ساکت کردند و تذکر دادند که این روش بحث، ناشی از نادانی است و از آنان خواستند که اگر معنای درست آیهای را نمیفهمند، به عالمش مراجعه کنند. حدیث در چنین فضایی بیان شد. (24) این بیان، نشان میدهد بسیاری از تعارضات ادعایی، ناشی از نادانی است.
علی (علیهالسلام) نیز که شاگرد خاص رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، دربارهی قرآن میگوید: «کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض و لا یختلف فی الله و لا یخالف بصاحبه عن الله»: (25) کتاب خداست که به یاری آن، حق را میبینید و میگویید و میشنوید. برخی از آن، برخی دیگر را تفسیر میکند و برخی از آن، به [تأویل و تفسیر] برخی دیگر شهادت میدهد [و معنای آن را بیان میکند]. دربارهی خدا اختلاف ندارد و پیرو خود را از خدا منحرف نمیکند.
پس در صورت مشتبه شدن معنای آیهای باید دنبال شاهد مکمل و مفسیر آن در آیات دیگر باشیم و آنها را در کنار هم قرار دهیم تا معنای صحیح به دست آید.
پینوشتها:
1. معارج: 40.
2. الرحمن: 17.
3. شعراء: 28.
4. معارج: 40.
5. سیدهاشم بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القران؛ ج 5، ص 493، ح 11094.
6. اعراف: 51.
7. توبه: 67.
8. مریم: 64.
9. توبه: 67.
10. اعراف: 51.
11. مریم: 64.
12. نبأ: 38.
13. انعام: 23.
14. عنکبوت: 25.
15. یس: 65.
16. قیامت: 22-23.
17. انعام: 103.
18. قیامت: 22-23.
19. انعام: 103.
20. همان، 103.
21. ر.ک: محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 90، ص 104-105.
22. صدوق؛ التوحید؛ ص 254-261، ح 5.
23. احمدبن حنبل؛ مسند احمد؛ ج 2 ص 181.
24. همان، طبرانی؛ المعجم الأوسط؛ ج 1، ص 165.
25. نهج البلاغه؛ خطبهی 133.
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول