ازدواجهاى پیامبر (صلی الله علیه واله)
فلسفه تعدّد ازدواجهاى پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله)
ازدواج در بیست و پنج سالگى با بیوهاى چهل ساله
تاریخ نویسانى مانند: کلبى، واقدى، ابن سعد، یعقوبى، سبط بن جوزى و... بر این مطلب اتفاق نظر دارند.(2)
توضیح این که آن حضرت در عنفوان جوانى (از پانزده سالگى تا بیست و پنج سالگى) ازدواج نکرد، و از 25 سالگى با یک زن بیوه، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) زندگى را ادامه داد، بنابراین تا پنجاه سالگى تنها یک زن داشت. با توجه به این که از نظر کمال و جمالو قبیله در سطحى بود، که مىتوانست بازیباترین و ثروتمندترین دوشیزگان ازدواج نماید. حتى مشرکان به ویژه از قبیله قریش عالىترین پیشنهادها را که جنبه مادى از زرق و برق دنیا داشت توسط ابوطالب عموى پیامبر (صلی الله علیه واله) به پیامبر(صلی الله علیه واله) نمودند، مشروط به این که پیامبر(صلی الله علیه واله) دست از مبارزه با بتپرستى و... بردارد، اما پیامبر(صلی الله علیه واله) در عنفوان جوانى در برابر این پیشنهادها فرمود:
«اى عمو! اگر مشرکان خورشید را در کف راستم و ماه را در کف چپم بگذارند که دست از کارم بردارم دست بر نخواهم برداشت، تا این که خداوند آن را پیروز سازد، یا در این راه کشته شوم.»(3)
به راستى کسى که تا این اندازه در راه پیشرفت اسلام، آرمانى فکر کند، آیا مىتوان به ساحت مقدس چنین کسى نسبت داشتن حرم سرا، و توجه به امور شهوانى و جنسى داد؟!
تعدّد همسران پیامبر(صلی الله علیه واله)
پیامبر (صلی الله علیه واله) یک سال بعد از رحلت خدیجه (سلام الله علیها) در سال یازدهم بعثت با زن بیوهاى به نام سوده دختر ذمعه ازدواج کرد، این زن شوهرى به نام سکران بن عمر داشت که در صدر اسلام، مسلمان شده بود، و بر اثر فشار مشرکان، همراه عدهاى به حبشه هجرت کرد، ولى در حبشه مسیحى شد، سپس در همانجا از دنیا رفت، سوده بى سرپرست ماند، شرایط به گونهاى بود که بى سرپرستى این زن آبرومند مهاجر، به شخصیت و کرامت او لطمه مىزد، پیامبر(صلی الله علیه واله) براى جبران این چالش با او ازدواج کرد، و در حقیقت سرپرستى او را بر عهده گرفت، پس از مدتى پیامبر (صلی الله علیه واله) با عایشه دختر ابوبکر، که وصلت با او یک نوع رابطه خویشاوندى با قبیله تیم مىشد، و همین موجب پیشرفت اسلام مىگردید، ازدواج نمود، و در میان همسران پیامبر(صلی الله علیه واله) تنها بانویى که دوشیزه بود(4)عایشه بود، قابل توجه این که او وقتى که همسر پیامبر(صلی الله علیه واله) شد بسیار کم سن و سال بود، و سالها گذشت تا توانست یک همسر واقعى براى پیامبر(صلی الله علیه واله) باشد، این نشان مىدهد که ازدواجهاى پیامبر انگیزهاى دیگرى، و بیشتر جنبه سیاسى داشته است.
پیامبر (صلی الله علیه واله) در راستاى تثبیت اسلام در شرایطى قرار داشت که لازم بود از تمام وسایل براى شکستن اتحاد و نا مقدس دشمنان استفاده کند، که یکى از آنها ایجاد رابطه خویشاوندى از طریق ازدواج با قبایل طوایف مختلف بود، زیرا محکمترین رابطه در میان عرب جاهلى، رابطه خویشاوندى به حساب مىآمد، و داماد قبیله را همواره از خود مىدانستند، و دفاع از او را لازم، و تنها گذاشتن او را گناه مىشمردند. رسوبات این تعصب حتى سالها بعد از اسلام ادامه داشت، تا آنجا که در سال 61 هجرى در ماجراى کربلا ، شمربن ذى الجوشن که با امّالبنین مادر حضرت ابوالفضل(علیه السلام) خویشاوندى داشت، در روز تاسوعا براى حضرت عباس و برادران مادریش، امان نامه آورد، که از طرف آن حضرت به شدّت رد شد.(5)
پیامبر (صلی الله علیه واله) تا در مکه بود همین دو همسر (عایشه و سوده) را داشت، با توجه به این که از هیچ کدام از آنها داراى فرزند نشد. پس از آن که آن حضرت به مدینه هجرت کرد، تا سال چهارم با زنى ازدواج نکرد، در سال چهارم یک حادثهاى که بیشتر جنبه عاطفى و رعایت حریم کرامت زن بود، باعث گردید که پیامبر(صلی الله علیه واله) با زن بیوهاى به نام ام سلمه که داراى چند یتیم بود ازدواج کرد. ماجرا چنین بود که ام سلمه (هند دختر امیه مخزومى) دختر عاتکه عمّه پیامبر(صلی الله علیه واله) بود، او که دختر عمه پیامبر (صلی الله علیه واله) بود با ابوسلمة بن عبدالاسد ازدواج کرد، ابوسلمه در جنگ احد که در رکاب پیامبر(صلی الله علیه واله) با دشمن مىجنگید به سختى مجروح شد، و پس از گذشت هشت ماه از جنگ احد، بر اثر همان جراحات به شهادت رسید، روزى پیامبر(صلی الله علیه واله) به عنوان تسلیت به ام سلمه و بچههایش، به خاطر شهادت شوهرش ابوسلمه، به خانه ام سلمه آمد، و او را دلدارى داده و به او تسلیت گفت. و در حق او چنین دعا کرد: «خدایا اندوه ام سلمه را برطرف ساز، و مصیبت او را (در مورد از دست دادن شوهرش) به برتر از آن عوض بده.»
وقتى که عدّه ام سلمه (چهار ماه و ده روز) تمام شد، عدهاى از او خواستگارى کردند، جواب منفى داد، تا این که رسول خدا (صلی الله علیه واله) از او خواستگارى کرد، او که مایل به رسول خدا (صلی الله علیه واله) بود، گفت: «من یک زن سالمند هستم، به علاوه چند یتیم دارم...» پیامبر(صلی الله علیه واله) در مورد سن و سال او فرمود: سن من بیشتر از تو است، و در مورد یتیمان، از آنها سرپرستى مىکنم، غصه آنها را نخور. سرانجام ام سلمه با پیامبر (صلی الله علیه واله) ازدواج کرد، و همسر پیامبر(صلی الله علیه واله) گردید(6) بنابراین ازدواج پیامبر(صلی الله علیه واله) با ام سلمه، جنبه عاطفى و سرپرستى، و حفظ کرامت و شخصیت دختر عمهاش ام سلمه را داشت.
یکى از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) ازدواج با حفصه دختر عمربن خطاب بود، که در سال سوم یا چهارم هجرت رخ داد، او قبلاً همسر خنیس بن خدانه، هم سوگند و هم پیمان با آل خطّاب بود، با حفصه دختر عمر ازدواج کرد، او از مسلمانان صدر اسلام بود، و همراه مهاجران به حبشه هجرت کرد، سپس همراه همسرش پس از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه واله) به مدینه، هجرت به مدینه کرد، و در جنگ بدر حضور داشت، و در جنگ احد که در سال سوم هجرت رخ داد از مجاهدان پر تلاش بود، مجروح شد، سپس بر اثر همین جراحت جنگى به شهادت رسید.(7)
پیامبر (صلی الله علیه واله) با این زن بیوه نیز ازدواج کرد، ازدواج آن حضرت با حفصه، به عمر بن خطاب آرامش داد، و موجب پیوستگى پیامبر(صلی الله علیه واله) به دودمان عدى شد، که از نظر سیاسى نقش مهمى در پیشرفت اسلام، و نابودى موانع سر راه آن حضرت گردید.
طبق نقل بعضى خنیس شوهر حفصه در سال سوم هجرت در مدینه از دنیا رفت، پس از اتمام عدّه حفصه، عمر ازدواج او را به ابوبکر پیشنهاد کرد، ابوبکر جواب منفى داد، سپس به عثمان پیشنهاد کرد، عثمان نیز جواب مثبت نداد، عمر به عنوان شکایت به محضر پیامبر (صلی الله علیه واله) آمد، پیامبر(صلی الله علیه واله) براى آرامش عمر (و جذب او و دودمانش) به او فرمود: «شخصى بهتر از عثمان با حفصه ازدواج مىکند.» آنگاه دستور داد تا حفصه را برایش خواستگارى نمودند(8) بنابراین ازدواج پیامبر (صلی الله علیه واله) با حفصه نیز جنبه سیاسى عاطفى داشت، و با پیشنهاد و درخواست خود عمر، و براى آرامش او انجام پذیرفت.
یکى دیگر از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) که آن هم جنبه عاطفى و سیاسى داشت، ازدواج آن حضرت با ام حبیبه دختر ابوسفیان بود. توضیح این که ام حبیبه که نامش رمله بود، با این که دختر ابوسفیان و خواهر معاویه بود، در همان سالهاى اول بعثت ، اسلام را پذیرفت، و با شوهرش عبیدالله که او نیز مسلمان شده بود، بر اثر فشار و آزار مشرکان، همراه گروهى به حبشه هجرت نموده و به پادشاه حبشه به نام نجاشى پناهنده شدند. ولى پس از مدتى شوهرش عبیدالله در حبشه به مسیحیت گروید و مسیحى شد، سرانجام در همان حبشه از دنیا رفت، ام حبیبه بى سرپرست ماند، پیامبر(صلی الله علیه واله) از بى سرپرستى و رنجهاى ام حبیبه در راه اسلام، آگاه شد، و دریافت که او نیاز به سرپرست مهربان دارد، تا چالش رنجهاى او جبران گردد، نامهاى براى نجاشى شاه حبشه نوشت، و از او خواست که ام حبیبه را برایش خواستگارى کند.
نجاشى که پادشاه عادل بود و در باطن مسلمان شده بود، به نامه پیامبر(صلی الله علیه واله) احترام کرد، و ام حبیبه را براى پیامبر(صلی الله علیه واله) خواستگارى نمود. ام حبیبه با کمال میل پاسخ مثبت داد ، و خالد بن سعید یکى از مسلمانان را وکیل نمود که او را به عقد ازدواج پیامبر (صلی الله علیه واله) در آورد ، عقد اجرا شد ، و نجاشى در مراسم عقد به مسلمانان مهاجر ولیمه داد. وقتى این خبر به ابوسفیان رسید گفت: «محمد (صلی الله علیه واله) دامادى است که او را رد نمىکنند.»
جالب این که ام حبیبه به قدرى شیفته اسلام و پیامبر(صلی الله علیه واله) بود، وقتى که به مدینه به محضر رسول خدا (صلی الله علیه واله) آمد و به او پیوست، پس از مدتى در ماجراى صلح حُدیبیّه (که در سال ششم هجرت رخ داد) ابوسفیان براى تمدید صلح، به مدینه به خانه پیامبر(صلی الله علیه واله) آمد، خواست بر روى تشک پیامبر(صلی الله علیه واله) بنشیند، ام حبیبه از او جلوگیرى کرد ، و گفت: « تو مشرک و نجس هستى و نمىتوانى در این مسند بنشینى، زیرا این مسند جایگاه پاکترین افراد است»(9)
آیا به راستى رواست چنین بانویى رها شود و بر کرامتش ضربه برسد، با این که او افتخار مىکرد که به چنین موقعیتى رسیده و همسر پیامبر (صلی الله علیه واله) شده است، به علاوه این ازدواج مىتوانست زمینهاى براى جذب خاندان ابوسفیان به اسلام گردد، و دستکم آزار و کارشکنى این خاندان را نسبت به آن حضرت و آیین اسلام کاهش دهد.
یکى دیگر از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) با جُویْریه بود، توضیح این که در سال ششم هجرت به پیامبر(صلی الله علیه واله) خبر رسید حارث بن ابى ضرار (پدر جویریه) رییس قبیله بنى مصطلق در صدد جمع آورى اسلحه و سرباز، براى یورش به مدینه است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) با یاران خود به سوى آن قبیله براى جلوگیرى از گزند آنها حرکت کرد ، و در کنار چاه مریسیع به جنگ با آنها پرداخت، آنها با دادن ده نفر کشته و مقدارى غنائم جنگى و چند اسیر ، عقب نشینى کردند.
در میان اسیران بانویى به نام جویریه دختر حارث به عنوان کنیز ، سهمیه یکى از رزمندگان به نام ثابت بن قیس شد. ثابت با جویریه مکاتبه کرد، یعنى قراردادى بست که اگر فلان مبلغ پول به اقساط بپردازد، قیس او را آزاد خواهد کرد. او مقدارى از مبلغ مورد مکاتبه را پرداخت، و از دادن بقیه درمانده شد، به محضر پیامبر مهربان (صلی الله علیه واله) رسید، و از او تقاضاى کمک براى آزادى کامل خود کرد. حضرت به او قول مساعد داد که هم با دادن بقیه بدهکارى او ، وى را آزاد سازد، و پس از آزادى ، با او ازدواج کند، او خوشحال شد، و همین پیشنهاد تحقق یافت. مسلمانان وقتى که دیدند جویریه همسر پیامبر(صلی الله علیه واله) شده به احترام او هر کس سهمیه خود از اسیران طایفه او را آزاد نموده، و در نتیجه صد نفر دودمان بنى مصطلق آزاد شدند، پدر جویریه که براى آزادسازى دخترش به مدینه رهسپار مىشد ، پس از دیدن معجزهاى (که یک خبر غیبى بود) به اسلام گروید، و به طفیل او و دخترش گروهى از طایفه بنى مصطلق مسلمان شدند.(10)
چنانکه ملاحظه مىکنید این ازدواج نیز پربرکت براى مسلمین و دودمان بنى مصطلق بود، همین وصلت باعث گرایش جمعى به اسلام، و رفع و دفع شورش گروهى به اسلام گردید. هم جنبه عاطفى و سیاسى داشت و هم جنبه نظامى و آتش بس و صلح. یکى دیگر از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) ازدواج با ماریه قبطیه (به عنوان ملک یمین و کنیز) بود، توضیح این که پیامبر اعظم (صلی الله علیه واله) در سال هفتم هجرت براى شاهان و رؤساى کشورها نامه نوشت و آنها را دعوت به اسلام نمود، یکى از این نامهها را براى مقوقس رئیس قبطیان که مسیحى بود و در اسکندریه مصر سکونت داشت نوشت، او به نامه پیامبر(صلی الله علیه واله) و نامه رسان آن حضرت، حاطب بن ابى بلْتعه احترام شایان کرد، ولى براى حفظ سلطنتش، اسلام را نپذیرفت، و به جاى آن هدایاى بسیار نفیس از جمله سه کنیز که یکى از آنها ماریه قبطیه بود به محضر پیامبر(صلی الله علیه واله) فرستاد، پیامبر(صلی الله علیه واله) هدایاى او را پذیرفت.(11)
پیامبر(صلی الله علیه واله) با ماریه که با برادرش مسلمان شده بود، و افتخار ازدواج با آن حضرت را داشت، ازدواج کرد، و با این ازدواج شخصیت او را بالا برد، و از کنیزى، به عنوان همسر رسول خدا(صلی الله علیه واله) ارتقاء یافت و در ماه ذیحجه سال هشتم هجرت از آن پسرى به نام ابراهیم شد ، ولى ابراهیم یک سال و دو ماه یا یک سال و شش ماه بیشتر عمر نکرد ، و در سال دهم هجرت از دنیا رفت.(12) بنابراین ازدواج با ماریه نیز به عنوان کنیز بود ، موجب حفظ کرامت ماریه مىشد ، که از دیار مصر به مدینه آمده بود، و نیاز شدید به پناهگاه مطمئن و آرام بخشى داشت.
یکى از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) با میمونه دختر حارث بن حزن هلالى، خواهر ام الفضل همسر عباس عموى پیامبر(صلی الله علیه واله) بود. توضیح این که میمونه بیوهاى بود که قبلاً دو شوهر کرده بود، و آخرین بانویى بود که در سال هفتم هجرت در حالى که آن حضرت حدود 59 سال داشت، همسر پیامبر(صلی الله علیه واله) گردید. او در مکه مىزیست، و عباس عموى پیامبر(صلی الله علیه واله) عقد او را براى پیامبر(صلی الله علیه واله) اجرا نمود. میمونه و خواهرانش از زنان با ایمان بودند، پیامبر(صلی الله علیه واله) آنها را اهل بهشت معرفى کرد. میمونه از محبان حضرت على (ع) بود و روایاتى در شأن آن حضرت، از پیامبر(صلی الله علیه واله) نقل کرده است.(13)
از قرائن و شواهد استفاده مىشود که میمونه پس از مرگ شوهران سابقش، بى سرپرست بود، و نیاز به پناهگاهى داشت، عباس عموى پیامبر(صلی الله علیه واله) او را که خواهر همسرش بود، به عقد ازدواج پیامبر(صلی الله علیه واله) درآورد، تا زندگیش سروسامان یابد. یکى از همسران پیامبر(صلی الله علیه واله) که در قرآن در شأن او آیهاى نازل شد، ام شریک است، این بانو که در صفاء مىزیست، بعد از شوهرش ابوعکر مسلمان شد، ابوعکر به مدینه هجرت کرد، ولى از دنیا رفت، او که تنها مانده بود، و مشرکان فهمیده بودند که ام شریک نیز مسلمان شده، بسیار او را مورد آزار و شکنجه قرار دادند که داستان طولانى است، سرانجام خود را که بیوهاى بى سرپرست بود، و نیاز شدید به پناهگاه داشت، به مدینه رسانید، و خدمت پیامبر(صلی الله علیه واله) رسید و عرض کرد: «من مدتى است که شوهر ندارم، اینک به محضرت آمدهام تا خود را به تو ببخشم.»
پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «فعلاً صبر کن تا از طرف خداوند دستورى برسد» طولى نکشید که آیه 50 سوره احزاب نازل شد، که بخشى از آن چنین است: «و امْرأةً مؤمنةً انْ وهبتْ نفسها للنّبىّ انْ اراد النّبىُّ انْ یستنْکحها خالصةً من دون المؤمنین ؛ هرگاه زن با ایمانى خود را به پیامبر(صلی الله علیه واله) ببخشد (و مهرى براى خود قائل نشود) چنانچه پیامبر(صلی الله علیه واله) بخواهد، مىتواند با او ازدواج کند، اما چنین ازدواجى تنها براى تو (اى پیامبر) مجاز است، نه سایر مؤمنان.»
در پایان آیه مىفرماید: «لکیْلا یکون علیک حرج ؛ این براى آن است که (در راه رسالت) مشکلى براى تو (اى پیامبر) نبوده باشد. و بتوانى مسؤولیتهاى خود را ادا کنى.» «و دستت براى تأمین نیاز نیازمندان، و جواب شادآفرین به آنها باز باشد، و در این جهت محدودیتى نداشته باشى. البته این موضوع از مختصات پیامبر(صلی الله علیه واله) است.»
بدون شک این گونه زنان مىخواستند به افتخار معنوى همسرى پیامبر(صلی الله علیه واله) برسند، و این موضوع تنها براى پیامبر(صلی الله علیه واله) مجاز شد، که بیشتر جنبه عاطفى و حفظ کرامت زن را داشته است.
یکى دیگر از ازدواجهاى پیامبر(صلی الله علیه واله) ازدواج با زینب دختر جحش، دختر عمه پیامبر(صلی الله علیه واله) است، که در قرآن به آن اشاره شده است، او بانویى با جمال و با کمالى بود، همراه پیامبر(صلی الله علیه واله) از مکه به مدینه هجرت نمود. روزى خواهرش را نزد رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرستاد و توسط او به پیامبر(صلی الله علیه واله) پیشنهاد ازدواج کرد، ولى پیامبر(صلی الله علیه واله) زیدبن حازثه غلام آزاد شده خود را براى ازدواج با او پیشنهاد کرد. زینب نخست تمایل به ازدواج با زید را نداشت، ولى پس از نزول آیه 36 احزاب که بیانگر اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه واله) است، زینب پیشنهاد پیامبر (صلی الله علیه واله) را پذیرفت، پیامبر(صلی الله علیه واله) او را به عقد ازدواج زیدبن حارثه درآورد. ولى طولى نکشید که زینب که از خاندان قریش بود، با زید که سابقه بردگى داشت، نتوانست زندگى کند، و ناسازگارى بین آنها آشکار گردید. و زید خواهان طلاق او شد، چنان که آیه شریفه «فلمّا قضى زیدٌ منها وطراً؛(14)هنگامى که زید به طور کامل از زینب، کامیاب و سیر شد و بى نیاز گردید.» به این مطلب دلالت دارد.سرانجام زید، زینب را طلاق داد. پس از آن که عده او گذشت، پیامبر(صلی الله علیه واله) با او ازدواج کرد. قرآن فلسفه ازدواج پیامبر (صلی الله علیه واله) با زینب را چنین بیان مىکند: «زوّجنا کها لکیلا یکون على المؤمنین حرج فى ازواج ادعیائهم...؛(15) او را به همسرى تو در آوردیم تا مشکل براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان هنگامى که طلاق گیرند نباشد.»
بنابراین با توجه به اینکه زید پسر خوانده پیامبر(صلی الله علیه واله) بود، و مردم خیال مىکردند که پسر خوانده در احکام مانند پسر حقیقى است ، و نمىتوان با زن طلاق داده او ازدواج کرد. پیامبر(صلی الله علیه واله) براى شکستن این سنّت خیالى جاهلى ، با زینب ازدواج کرد ، تا سنتشکنى کرده باشد.
در عین حال یهودیان به پیامبر(صلی الله علیه واله) تهمت زدند که خود مىگوید ازدواج زن پسر حرام است، ولى خودش با زینب زن پسر خواندهاش ازدواج نموده است، در رد آنها آیه 4 و 5 سوره احزاب نازل گردید، که ترجمهاش این است: «خداوند فرزند خواندههاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است، این سخن شما است که به دهان خود مىگویید (سخنى بى پایه و باطل) اما خداوند حق را مىگوید و به سوى حق هدایت مىکند، آنها را به نام پدرانشان بخوانید، که این کار نزد خدا عادلانهتر است...»
ازدواجهاى دیگرى نیز پیامبر(صلی الله علیه واله) داشته که خداوند به خاطر مصالح و امورى به او چنین اجازهاى داده بود، و هیچ کدام به خاطر مسایل جنسى و امور شهوانى نبوده است، بلکه جنبه انسانى، فرهنگى، عاطفى، سیاسى، شکستن سنتهاى باطل، و سرپرستى ایتام و ضعیف نوازى و امورى از این قبیل بوده است. حتى در بعضى از تواریخ مىخوانیم که پیامبر(صلی الله علیه واله) با زنان متعددى ازدواج کرد ، و جز مراسم عقد، و یا صرف خواستگارى چیزى انجام نشد ، و این امور به خاطر آن بود که زنان بى نوا با همین اندازه با پیامبر(صلی الله علیه واله) احساس افتخار و شخصیت کنند، و روحیه عزّتمندى خود را حفظ نمایند.
نتیجه و جمع بندى
1- پیامبر (صلی الله علیه واله) در 25 سالگى با بیوهاى 40 ساله ازدواج نمود، و تا آخر عمر او یعنى 25 سال تنها همسرش بود، و پس از پنجاه سالگى که دوران کهولت را مىگذراند، با زنان متعدد ازدواج نموده است، و این خود حاکى است که جنبههاى دیگر غیر از امود جنسى مد نظر آن حضرت بوده است.
2- در میان همسرانش تنها یکى از آنها (عایشه) باکره بوده است، و ازدواج با او جنبه سیاسى داشته است.
3- ازدواج او با همسرانى مانند ام حبیبه دختر ابوسفیان، یا حفصه دختر عمر، به خاطر تقویت اسلام، و حمایت قبیله آنها از آن حضرت، و ایجاد اختلاف در بین صفوف دشمنان و تضعیف آنها بوده است.
4- بعضى از ازدواجهاى آن حضرت جنبه ترحّم و حفظ کرامت و شخصیت زنان بوده است.
5- و بعضى دیگر به عنوان سرپرستى زنهایى که شوهرشان به شهادت رسیده، و بچههایى داشتند، جهت سرپرستى آنها و یتیمانشان بوده است.
6- بعضى افتخار ازدواج با آن حضرت را داشتند، و وضع آنها به گونهاى بود، که جواب منفى آن حضرت در آنها عقده حقارت ایجاد مىکرد، و از زندگى فلج مىنمود، خداوند این محدودیت را از او برداشته بود، و با اجازه به او، موجب رفع مشکلات زنان بى نوا مىشد.
7- بعضى از این ازدواجها به خاطر شکستن سنتهاى جاهلى بوده است.
8- و بعضى صرفاً در مراسم عفد یا خوستگارى متوقف شده، و همین موجب آثار مثبت براى آن زنان شده است.
9- بعضى از ازدواجهاى آن حضرت براى رفع یک سلسله مشکلات و گره گشایى اقتصادى فرهنگى و اخلاقى و سیاسى بوده است، محیط عصر پیامبر(صلی الله علیه واله)، و سایه افکندن بعضى خرافات جاهلى نیز مىطلبید که پیامبر(صلی الله علیه واله) با سرپنجه تدبیر از جمله ازدواج، به تبدیل محیط جاهلى بپردازد.
10- بعضى از ازدواجها، براى کاستن عداوت، و طرح دوستى با اقوام، یا گسترش اسلام و جذب دشمنان بود، چنانکه در ازدواج با جویریه از طایفه بنى مصطلق رخ داد، با توجه به این که در آن عصر، ازدواجها بسیار ساده و خودمانى، و دور از هرگونه تشریفات و دست اندازها انجام مىشد، و تعدد زن براى افراد یک امر عادى بود، به طورى که گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مىرفت.
پي نوشت :
1. کشف الغمه، ج 2، بحارالانوار، ج 16، ص 19.
2. شیخ محمد هادى الیوسفى ؛ موسوعة التاریخ الاسلامى، چاپ مؤسسه الهادى، ج 1، ص 333 و 334.
3. سیره ابن هشام، ج 1، ص 285، تاریخ طبرى، ج 2، ص 65، کامل ابن اثیر، ج 1، ص 489.
4. اقتباس از بحارالانوار، ج 22، ص 191.
5. مقتل ابن نما، ص 28.
6. شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، ج 2، ص 284 و 285 ؛ اسدالغابه، ج 5، ص 218 و 589.
7. سیره ابن هشام، ج 1، ص 274 (پاورقى).
8. اسدالغابه، ج 5، ص 25، اصابه، ج 4، ص 264، بحار، ج 22، ص 202.
9. اسدالغابه، ج 5، ص 420، ج 1، ص 325.
10. اقتباس از احمدى میانجى، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 100 و 101.
11. منتهى الآمال، ج 1، ص 80.
12. ریاحین الشریعه، ج 2، ص 324.
13و14. احزاب، آیه 37.