نویسنده: ناصر هاشم زاده
تأله، اصطلاح فلسفی. تأله حالتی است انسانی که با قبول مبدئی برای وجود، در درون آدمی محقق میشود و در اعمال و رفتار او نمود پیدا میکند و او را از دیگران متمایز میسازد. مسألهی تأله در الهیات یا علم الهی مورد بحث قرار میگیرد. برخلاف علوم طبیعی و ریاضی که دربارهی برخی از موجودات سخن میگویند، در الهیات از احوال، لواحق و مبادی موجود مطلق سخن گفته میشود و بنا به تعریفی که بوعلی در النجاة بیان میکند، علم الهی علمی است که در آن خداوند مبدأ موجودات است علی الاطلاق و انسان متأله - در تعریف فلسفی آن - چه به اقتضای مبانی عقلی و چه به استناد منابع نقلی قائل به چنین مبدئی است.
در فلسفهی اسلامی کمال تأله (گرایش به خدا) چنین تعریف شده است که شخص در حالیکه به وجود خداوند قائل است، عامل به عبادات هم باشد و احکام و فرایض دینی را از منبع وحی بداند و به آن معتقد باشد. گرچه این امر نیز ممکن شمرده شده است که شخص بیآنکه ارسال احکام و فرایض را از مبدأ وحی بداند، امکان دارد به آن عمل کند و متأله نیز باشد. بوعلی سینا در این باره میگوید عمل به احکام شخصی عامل را ملزم میسازد تا در هر کاری متذکر خدا باشد و از غیر او اعراض کند و دوام بر این عمل شخص را از باطل دور و به حق نزدیک میسازد. یادآوری این نکته لازم است که ابن سینا تمایز بین تأله و الحاد را در نحوهی تدبیر امور و انتظام اسباب معیشت مردم از سوی رهبر متأله و ملحد، میجوید. به نظر وی رهبری که بخواهد تدبیر امور مردم را چنان منتظم کند که هم اسباب معیشت آنان فراهم شود و هم مصالح آخرت آنان، انسانی است که به سبب تأله خویش متمایز از دیگران خواهد بود. شیخ اشراق مراتب حکما را بسیار میداند اما جمیع آنان را از وجههی تأله در ده طبقه محصور میکند:
1) حکیم الهی متوغّل در تألّه و عدیم البحث، مانند بیشتر انبیاء و اولیاء از مشایخ تصوف همچون ابویزید بسطامی (م 264 ق) و سهل بن عبدالله تستری (201-283 ق) و منصور حلاج (مقتول در 309 ق) و دیگرانی که ارباب ذوق و حال بودهاند ولی اهل بحث حکمی نبودهاند؛ 2) حکیم بحّاث عدیم التأله، همچون ارسطو، فارابی (259-339 ق) و ابن سینا (370-428 ق) که توغل در بحث و نظر داشتهاند اما اهل تألّه نبودهاند؛ 3) حکیم الهی متوغّل در تأله و بحث، قطبالدین شیرازی در شرح این کلام میگوید که کسی از متقدمان به این صفت موصوف نبوده است و از میان متأخران نیز تنها مصنف حکمة الاشراق، سهروردی، متصف به این صفت است، هروی در شرح خود با قبول اینکه این دسته از حکما بهترین مردمند تعرضی بر کلام قطبالدین دارد، وی مینویسد که لازمهی کلمات قطبالدین این خواهد بود که سهروردی از اکثر انبیاء و اولیاء که تنها در تألّه متوغّل بودند، برتر باشد و این معقول نیست زیرا که توغل در تألّه مراتب بسیار دارد و انبیاء در این توغل نسبت به سهروردی در مرتبهی بالاتری قرار دارند؛ 4) حکیم الهی متوغّل در تألّه و متوسط در بحث؛ 5) حکیم متوغّل در بحث و ضعیف در تألّه؛ 6) حکیم متوغل در بحث و متوسط در تألّه؛ 7) حکیم متوغل در تألّه و ضعیف در بحث؛ 8) حکیم طالب تألّه و بحث؛ 9) طالب تألّه؛ 10) طالب بحث.
سهروردی پس از بیان طبقات حکما، ریاست و خلیفةاللهی را از آن حکیمی میداند که متوغل در تألّه و بحث باشد و در غیبت یا عدم وجود چنین کسی توغل در تأله را در همهی مراتب آن بر توغل در بحث در هر مرتبهای، ترجیح میدهد و برای کسانی که تنها به بحث پرداختهاند و اهل تأله نیستند هیچگونه ریاستی قائل نیست. وی در بیان مراتب طالبان نیز میگوید: بهترین طالبان نخست طالب تألّه و بحث است، سپس طالب تألّه و پس از آن طالب بحث. سهروردی کتاب خود را متعلق به طالبان تألّه و بحث میداند و باحثان غیر متألّه را از حریم آن میراند و تنها با مجتهدان متألّه و طالبان تألّه به بحث و نظر میپردازد و کمترین درجهای را که برای خوانندهی کتابش لازم میداند این است که بارقهی الهی بر او فرود آمده باشد و به مرور، ملکهی او شده باشد. سهروردی تعلق این بارقهی الهی را در شخص، کمترین درجهی تألّه میداند و به وضوح بیان میدارد که او را با اهل بحث سخنی نیست و هرکه را که تنها به بحث و نظر تعلق خاطر دارد، به طریقهی مشائیان حوالت میدهد.
کتابنامه:
النجاة من الغرق فی بحرالضلالات، ابن سینا دانشگاه تهران، 493، 717؛ کتاب حکمة الاشراق، مجموعهی مصنفات شیخ اشراق، 11/2؛ شرح حکمةالاشراق، 23؛ انواریه، 12؛ شرح منظومه، سبزواری، قسمت امور عامه، 56؛ حواشی همان اثر، 262.
منبع:
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول.