نویسنده: اصغر دادبه
تالی، در لغت به معنی از پی رونده بر تابع و دنبال است. در اصطلاح دانش منطق، تالی به جزء دوم قضیههای شرطیه که در پی جزء اول میآید اطلاق میشود. چنانکه «روز موجوداست» و «مس است، آهن است،...» در دو قضیهی شرطیهی زیر تالی محسوب میشود: اگر خورشید برآید، روز موجود است. این جسم، یا مس است، یا آهن است. در اینجا جزء نخستین یعنی «اگر خورشید برآید» و «این جسم» مقدم به شمار میآید یعنی «محکومٌ علیه را در شرطیات مقدم خوانند و محکوم به را تالی» (اساس الاقتباس، 70). از آنجا که قضایای شرطیه به متصله و منفصله تقسیم میگردد میتوان از تالی در متصله و نیز از تالی در منفصله سخن گفت:
1) تالی در متصله: اگر قضیهی شرطیهی متصله را برابر معیارها و نامگذاریهایی که در دستور زبان صورت میگیرد جملهی شرطی بنامیم، و توجه داشته باشیم که جملههای شرطی یا وجوه شرطی شامل دو جزء یا دو بخش است یعنی شرط و جواب یا جزای شرط، تالی جزئی از جملهی شرطی یا جزئی از قضیهی شرطیه خواهد بود که در جواب شرط میآید و بدان پیوسته و وابسته است. چنانکه جملهی شرط هم مقدم محسوب میشود. چنانکه «روز موجوداست» در نخستین مثال، جواب شرط است و پیوسته و وابسته به جزء نخستین و جزء نخستین یعنی «اگر خورشید برآید» مقدم به شمار میآید. چنین است مثالهایی از اینگونه که: «اگر باران ببارد، هوا تلطیف میشود». در دانشنامهی علائی آمده است که «اما متصل را دوپاره بود و بس، یکی مقدم و یکی تالی و مقدم آن بود که شرط به وی مقرون بود و تالی آن بود که جواب بود مثال این آن بود که چون گوئیم «اگر آفتاب برآید - روزبود» گفتار ما که «اگر آفتاب برآید»، مقدم است و گفتار ما که «روزبود»، تالی است». (دانشنامه، منطق، 45-46).
2) تالی در منقصله: در قضیههای شرطیهی منفصله که میان بخشهای قضیه با ادات انفصال (= او» و «اما» در عربی / «یا» در فارسی) جدایی میافتد، تالی آن بخش یا آن بخشهایی از قضیه است که پس از ادات انفصال واقع میشود. چنانکه در مثال «این جسم، یا مس است، یا آهن است، یا...» تالی عبارت خواهد بود از «مس است» و «آهن است» و مقدم عبارت از «جسم» یا «این جسم». میتوان قضیه را اینگونه نیز بیان کرد: «یا این جسم مس است، یا آهن است» که در این صورت جزئی را که در سخن، یا در عقل مقدم قرار گرفته است (= این جسم) مقدم است و اجزای دیگر تالی است. این معنی را خواجه در اساس الاقتباس چنین بیان کرده است: «... در منفصله آنچه در ذکر یا در تعقل مقدم باشد، مقدم بود، و دیگر تالی».
شمار تالیها: در قضایای منفصله یک مقدم میتواند یک تالی یا بیش از یک تالی داشته باشد، به قول خواجه نصیر «در منفصله گاه بود که تألیف میان قضایا بسیار بود زیادت ازدو، چنانکه گویند: عدد یا زاید بود، یا ناقص، یا تام» (اساس الاقتباس، 70) و به گفتهی ابن سینا «و اما اندر منفصل باشد که یک مقدم را یک تالی بود و باشد که تالیها بسیار بود. مثال اول آن است که گوئی: یا این شمار جفت بود، یا این شمار طاق بود، نخستین مقدم است، و دوم تالی است... و مثال دیگر آن است که گوئی: آن شمار یا هم چند آن شمار بود یا کم، یا بیش که اینجا یک مقدم را دوتالی است...» (دانشنامهی علائی، منطق، 46) (نیز: قضیهی شرطیه).
کتابنامه:
جز آنچه در متن مقاله آمده است؛ الحاشیة علی تهذیب المنطق، مولی عبدالله، 56؛ منظومهی منطق، سبزواری، 47. منبع:
تهیه و تنظیم: دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهی انتشارات حکمت، چاپ اول.