نويسنده: علي رفيعي
تحقيق، اصطلاحي عرفاني، عبارت است از ظهور حضرت حق در صور اسماء الهيه تا بندگان حقايق را دريابند، و به حقيقت حق واصل گردند. در نزد عارفان، تحقيق عبارت از تکليف بنده است در جهت دريافت و کشف حقيقت و کوشش و تلاشي است که سالک در رسيدن به حق تحمل ميکند. و گفتهاند تحقيق مبالغهي در حق است که بنده ميخواهد تمام حق را شناسايي کند و به سرمنزل کمال نهائي گام گذارد.
کاشاني مقام تحقيق را با استفاده از آيهي شريفهي اَوَلَمْ تُؤمِنْ؟ قال: بَلي ولکِن لِيطمئن قلبي (آيا ايمان نياوردهاي؟ گفت: چرا ولي اين (تقاضا) براي اطمينان قلبي است، بقره، 260) که در جواب خليل الرحمن آمد زيرا که او گفته بود: رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى (خدايا به من بنمايان که چگونه مردگان را زنده ميکني؟ بقره، 259) تبيين کرده است، که ابراهيم با مشاهدهي زنده شدن مردگان به امر پروردگار که نوعي ظهور حق بر ابراهيم بود و به مقام تحقيق نائل شد و به حقيقت کامل اطمينان يافت (شرح منازل السائرين، 225). گام اول در رسيدن به تحقيق مقام حراست سالک است، زيرا حراست، مطالعهي سرّ الهي است (جامع الاسرار، 583)، متحقق به حق، محققي است که مشاهدهي حق نمايد در هر متعيني بي تعيّن آن متعين، زيرا که خداوند تبارک و تعالي گرچه در هر متعيني و در هر مقيدي به اسمي يا صفتي، اعتباري، يا تعيني، يا حيثيتي مشهود است اما در آنها منحصر و مقيد نيست، لاجرم مطلق مقيد است و مقيد مطلق منزه است از تقييد و لا تقييد و اطلاق و لااطلاق. و همچنين متحقق به حق و خلق، صاحب نظري است که مطالعه ميکند که هر مطلقي در وجود، وجهي دارد با تقييد و هر مقيدي او را وجهي است به اطلاق بلکه مشاهده نمايد که وجود حقيقت واحد است، او را وجهي مطلق و وجهي مقيد به هر قيدي است. و مشاهدهي اين مشهد به طريق ذوق متحقق بود به حق و خلق و فنا و بقاء و متحقق محجوب نباشد به حق از خلق و به خلق از حق (رسائل شاه نعمتالله ولي (بيان اصطلاحات)، 54/4-57). تحقيق داراي دو مرحله است: 1) در بدايات که آن بودن حکم و امر خداوند است؛ 2) در نهايات تحقيق بودن و جود و تمکن از شهودالله تعالي است حالاً «و اگر اين شهود استقرار پيدا کند، تمکن از شهود است مقاماً» (رسائل شاه نعمتالله (بيان اصطلاحات)، 182/4). تحقيق داراي درجاتي است که عبارتند از: من الحق، بالحق، و في الحق. اين درجات سهگانه به اين شرح است: 1) درجهي اول (من الحق) درجهي تجريد صفاتي است که اوصاف جمال و جلال حق اختصاص به حق دارد و کل صفات از علم و غيره که در سالک نمود پيدا ميکند در حقيقت از آن حق تعالي است بنابراين علم سالک از آن خداست و غرض آن است که از صفات سالک چيزي در صفات حق ظاهر نگردد؛ 2) در اين درجه عارف و سالک حتي مشهود خويش را هم شهود حق ميداند و آنچه را که پيش از اين درجه به خود نسبت ميداد به استعانت حق بوده است، يعني شهود سالک به حق باشد نه به خود او و بايد که از شهود خويش منزه گردد؛ 3) در اين درجه آنانکه در طريق قدم گذاردهاند نبايد که بويي هم از وجود عاريتي خويش استشمام کنند زيرا در اثر تجلي ذات قديم و سيطرهي او بر سالک رايحهاي هم از حادث باقي نميماند و در اين حال شاهد و مشهود از ميان برخاسته و عبارات باطل و اشارات فنا ميپذيرد و در اين مقام است که متحقق به حق و حقيقت شده از آن رو گفتهاند: کانَ اللهُ وَلَم يَکُن مَعَهُ شئيٌ (خداوند وجود داشت و چيزي با او وجود نداشت) و سالکان در اين جايگاه است که به مقام واقعي خويش نائل ميشوند (شرح منازل السائرين، 254؛ شرح شطحيات، 559؛ رسائل شاه نعمتالله (بيان اصطلاحات)، 65/4).
مولوي در مقايسهاي ميان تحقيق و تقليد، مقام تحقيق را بسيار برتر از تقليد به شمار آورده و اهل تحقيق را بر اهل تقليد رجحان داده است:
از مقلد تا محقق فرقهاست **** کين چو داوودست و آن ديگر صداست
منبع گفتار اين سوزي بود *** وان مقلد کهنه آموزي بود (دفتر دوم، 274).
منابع:
شرح منازل السائرين، 225، 254، جامع الاسرار، 583؛ رسائل، شاه نعمتالله ولي، 54/4-57، 65، 182؛ شرح شطحيات، روزبهاني، 559؛ مثنوي، دفتر دوم، 274؛ شرح اصطلاحات تصوف، گوهرين، 38/3-39؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، 228-229.
منبع: تهيه و تنظيم: دائرةالمعارف تشيع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسهي انتشارات حکمت، چاپ اول.