عارفان مسلمان و شریعت اسلام(3)

درگيرى محدثان و فقيهان با صوفيان، در ابواب مختلف تصوف عملى و نظرى، گستره وسيعى دارد. جمع آورى تمامى موارد اين چالش ها و بيان موارد اختلاف و اشتراك صوفيان و متشرعان، اگرچه بايسته و لازم است، اما مى توان با تحليل برخى موارد، روزنه اى از نور آگاهى بر ديگر موارد و مصاديق آن باز كرد. قبل از بررسى موارد اين رويارويى، متذكر مى شويم كه بررسى جامع تر اين نزاع ديرينه، مبتنى بر آن است كه ما پيش تر مبانى اختلاف صوفيه و برخى از متشرعان،
پنجشنبه، 15 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عارفان مسلمان و شریعت اسلام(3)
عارفان مسلمان و شریعت اسلام
عارفان مسلمان و شریعت اسلام(3)

نويسنده: علی آقانوری




زمينه هاى تاريخى و فكرى عرفان و تصوف (3)
درگيرى محدثان و فقيهان با صوفيان، در ابواب مختلف تصوف عملى و نظرى، گستره وسيعى دارد. جمع آورى تمامى موارد اين چالش ها و بيان موارد اختلاف و اشتراك صوفيان و متشرعان، اگرچه بايسته و لازم است، اما مى توان با تحليل برخى موارد، روزنه اى از نور آگاهى بر ديگر موارد و مصاديق آن باز كرد.
قبل از بررسى موارد اين رويارويى، متذكر مى شويم كه بررسى جامع تر اين نزاع ديرينه، مبتنى بر آن است كه ما پيش تر مبانى اختلاف صوفيه و برخى از متشرعان، بهويژه فقها، را بشناسيم و به دنبال آن به گزارش و تحليل موارد و مصاديق نزاع بپردازيم. پژوهش گرانى كه در اين گونه مباحث دستى دارند، به نيكى مى دانند كه اين مهم اگرچه بايسته و لازم است، اما بسى فراتر از گستره اين نوشتار است; زيرا لازمه چنين پژوهشى بعد از فهم دقيق و همه جانبه از شريعت و تعاليم اسلام و روشن شدن معانى و جنبه هاى متعدد عرفان و تصوف اين است كه:
1. زمينه ها و عوامل نزاع تاريخى ظاهرگرايى و باطن گرايى و اختلاف مبانى برخى مشترعان با صوفيان و حتى اختلافات درونى خود صوفيان درباره مفاهيم عرفان نظرى و همچنين در مورد شيوه هاى سلوك بررسى شود.
2. مفهوم، مصاديق و اقسام بدعت را روشن كنيم و در واقع ربط و نسبت تعاليم عرفان اسلامى با شريعت اسلام را دقيق تر و عميق تر بكاويم.
3. سپس به بررسى برخى مستنبطات و ذوقيات صوفيه و مقايسه آن با ديگر ديدگاه ها و در آخر عرضه بر كتاب و سنّت و آموزه هاى قطعى دينى بنماييم. پر واضح كه اين امر، به ويژه با توجه به مبانى مختلف صوفيان در باب شريعت و تعدّد قرائت ديگر عالمان اسلامى از مفاد تعاليم دينى، كارى بس مشكل و شايد دست نيافتنى باشد.
در اينجا تنها به گزارش مختصر سه مورد از مصاديق اين نزاع مى پردازيم و البته متذكر مى شويم كه اين سه مورد نيز نياز به بررسى و تحليل گسترده تر و عميق ترى دارد و لازم است در تحقيق روش مند ديگرى، مستقلاً بدان ها پرداخته شود.

1. سماع[1]

يكى از نزاع هاى هميشگى محدثان و فقها با صوفيه موضوع سماع و غنا و موسيقى است. مخالفان متشرع تصوف همواره آن را نمونه بارز بدعت دانسته و به عنوان موضوعى برجسته، عليه تعاليم صوفيان و نشانه مخالفت آنان با كتاب و سنت مطرح كرده اند.[2] به مواردى از اين هجمه ها در فصل دوم اشاره كرديم و گفتيم بيشتر كسانى كه از نگاه شرعى به ردّ و انكار تصوف پرداخته اند، صوفيان را از اين جهت مورد سرزنش قرار داده اند.[3]
ابن تيميه مى گويد چنين كارى هيچ سابقه اى در سلف صالح ندارد.[4]ابن جوزى نيز ضمن اشاره به اختلاف فقها درباره غنا و سماع و تأييد برخى اقسام آن، نتيجه مى گيرد كه اين كار انسان را از اعتدال خارج مى كند.[5] شيخ حرّ عاملى علاوه بر ذكر آيات و روايات و ادّله عقلى و نقلى بر حرمت غنا، يكى از بدعت هاى صوفيان را حلال كردن غنا و حتى عبادت دانستن آن برشمرده و مى گويد، همان گونه كه تحريم غنا و موسيقى شعار شيعه و اهل بيت است، حلّيت اين رفتار نيز شعار صوفيه شده است.[6]
شاطبى، با اينكه در نقد صوفيه منصفانه و با احتياط برخورد مى كند، اما سماع و رقص صوفيان را حركتى مذموم مى شمارد.[7]
حساسيت مخالفان از اين جهت قابل درك است كه برخى صوفيان اين عمل را همواره با رقص و كف زدن و دريدن و گاهى طعنه بر يكديگر انجام مى دهند; تا جايى كه برخى تعريف سماع را به پاى كوبى و دست افشانى شخصى و جمعى تنزل داده اند.[8] اين در حالى است كه شور و نشاط و تجربه عرفانى حاصل از سماع و شنيدن آواز خوش و تلاوت قرآن و موسيقى، تنها در قالب چرخ و رقص ظهور نمى كند; بلكه صوفيان در حال سماع گاهى به وجد مى آيند و گاهى گريه مى كنند و به حالاتى مى رسند كه هيچ حركت موزونى از آنان ظاهر نمى شود.[9] در مواردى و بنابر پاره اى از تعابير، آنها چنين كارى را بر نماز نيز ترجيح مى دهند و زيبارويى را يكى از شروط و ويژگى هاى خواننده سماع مى دانند.[10]
بنابر پاره اى گزارش ها، برخى از ايشان، نظير مولوى، به اندازه اى شيفته سماع بوده است كه گاهى به جاى اقامه نماز و مجلس وعظ، به رقص وسماع روى آورده و در عوض ورد و ذكر، شيفته ترانه دل نواز رباب مى شده است، و با آنكه قبلاً سخت به نماز و روزه مشغول بوده است، حالا گاهى سماع بارگى راجايگزين آن مى كند.[11]
ايشان چنين كارى را جان دين انگاشته و مى گويند:
پير و برنا سماع باره شدند *** بر براق ولا سواره شدند
ورد ايشان شدست بيت وغزل *** غير از اين نيستشـان صلاة و عمـل
عاشقى شد طريق و مذهبشان *** غير عشق است پيششان هزيان
كفر و اسلام نيست در رهشان *** شمس تبريز شد شهنشه شان[12]

الف) ديدگاه فقيهان درباره سماع و موسيقى

اگرچه حكم كلى غنا از ديرباز به نزد فقيهان، حرمت مى باشد، اما معنا و مصداق شرعى روشنى ازبيانات ايشان بدست نمى آيد; لذا مى گويند تشخيص آن به عرف واگذار شده است.[13] وجود روايت هاى مختلف و گاهى متضاد درباره غنا و اختلاف و تنوع مصاديق آن در عصر پيامبر(ص) و اهل بيت و مبهم بودن مصاديق آن در عصر ما، موجب شده است كه حكم (حليت يا حرمت ذاتى و يا با انضمام يكى از عناوين حرام) براى اين موضوع هنوز مجمل و مبهم و چه بسا جزو معضلات لاينحل اجتماعى باقى بماند.[14] بنابر سخن شهيد مطهرى، اين موضوع ضرب المثلى شده است براى موضوعاتى كه حدودش، مفهوم و مشخص نيست و فقها هرگاه براى اجمال نص، مثالى بياورند به اين نمونه اشاره مى كنند.[15]گستردگى و پيچيدگى موسيقى و مسايل مربوط به آن در زمان ما، و حتى تبديل شدن موضوع موسيقى به چندين رشته علمى دانشگاهى و فقردانش آموختگان حوزوى در آشنايى با اين مباحث علمى، بر لاغرى مباحث فقهى موسيقى دامن زده است.
به هرحال فقيهان شيعه در حكم غنا اشكالى نمى بينند; بلكه آنچه مورد نزاع و اختلاف آنان است معنا و ماهيت و مصداق غنا است.[16]بسيارى از آنان از اساس متعرض معناى آن نشده و باب مستقلى براى آن نياورده اند و حتى حكم آن را به طور مستقل بيان نكرده اند و برخى نيز تنها در ضمن حرمت مزد دادن به زنان خواننده بدان پرداخته اند.[17] با اينوجود، هيچ يك از فقيهان شيعه در حكم كلى غنا، كه همان حرمت است، ترديد ندارد و حتى ادعاى اجماع برآن شده است. آنچه كه در روشن ساختن مفهوم غنا مشهور بين فقهاست، اين است كه غنا عبارت است از صوتى كه همراه با چَه چَه طرب انگيز باشد و برخى نيز قيدى ديگر بدان افزوده اند: «چيزى كه در عرف غنا باشد».[18] مرحوم شيخ انصارى و آيت الله خويى(ره) قيودى چون باطل، لهوى، مشابهت با الحان اهل فسق و فجور را نيز در تعريف غنا آورده اند.[19] اينكه آيا غنا از مقوله صوت است يا فعل و در هر يك از اين دو صورت، موارد و مصاديق لغوى، فقهى و عرفى آن كدام است، از قلمرو اين بحث خارج است. البته به طور كلى مى توان گفت فقيهان شيعه، غنا را حرام و مرتكب آن را فاسق مى دانند و ادّله اى از قرآن و روايات بر حرمت غنا و كسب با آن مى آورند.[20]
ملا احمد نراقى، مدعى اجماع فقهاى شيعه بر حرمت غناست.[21]صاحب جواهر نيز مى گويد ممكن است ادعا شود كه حرمت آن از ضروريات مذهب است.[22]
علامه فضل الله معتقد است كه ملاك حرمت و حليت، مضمون كلام مغنّى است نه اسلوب تلفظ آن; بدين معنا كه اگر كلامى در هر زبانى به صورت عادى بيان شود، اما شهوت انگيز باشد و باعث ضعف روحى گردد، حرام است. تبيين كلى ديدگاه وى در موسيقى و غنا عبارتست از: «المحرم من الموسيقى، ما كان الله و فيها مثيراً للشهوات و الغرائز من ناحية نوعيه. امّا المحرم من الغنا فهو ما كان مشتملاً على الكلام الباطل الذى يؤدّى الى الضلال الفكرى الروحى و الاخلاقى، مع كون اللحن متناسباً مع احواء الاثارة غير الاخلاقية بحيث يكون من الحان اهل الفسوق».[23]
استاد همايى بعد از اشاره به ديدگاه هاى فقهى مختلف و احياناً متضاد فقيهان اهل سنت و شيعه و تلاش دانشمندان و علماى متمايل به فقه صوفيه، در جهت نزديك نمودن ديدگاه تصوف و تشرّع مى نويسد: «و بالجمله اختلاف عقايد فقهاى شيعه و سنّى درباره غنا بيشتر از اين جهت ناشى است كه اخبار و روايات شان در اين موضوع كاملاً مختلف و متعارض است و از هردو طرف منع و رخصت اخبار متعارض داريم».[24]
وى نتيجه مى گيرد، غنا به هر معنا و مقوله اى (فعل، كيف، صدا و صوت) كه باشد، موضوع حكم شرعى نيست; بلكه تابع متعلقات و مقترنات و اغراض و احوال است و آيه اى از قرآن نيز دال بر حرمت آن نداريم. تلاش ايشان برآن است كه ديدگاه صوفيه را به فقها نزديك كند. استاد نتيجه مى گيرد كه: «دانشمندان صوفيه جهات شرعى آن را از نظر دور نداشته اند و با رعايت جنبه شرعى مى گويند، سماع و غنا در جايى كه مقترن به ملاهى و مناهى و ملازم با مفسده شرعى باشد، حرام است».[25]بنابراين آنان مدار حكم تحريم غنا را جنبه هاى لغو و باطل و لهوى بودن آن مى دانند.
به هرتقدير، در بسيارى از اخبار و فتاوى فقهاى شيعه به قيودى كه موجب حرمت مى شود، اشاره شده است. كلام شيخ انصارى، يكى از استوانه هاى فقه اسلامى و مبرّزترين فقيه متأخّر شيعى، نيز ناظر به فلسفه و اسباب تحريم است: «فالمحصل من الاّدلة المتقدّمه حرمة الصوت المرجع فيه على سبيل اللهو. فكل صوت يكون لهواً بكيفيتة و معدوداً من الحان اهل الفسوق و المعاصى فهو حرام و ان فرض انه ليس بغناء. و كل ما لا يعد لهواً فليس بحرام و ان فرض صدق الغنا عليه فرضاً غير محقق، لعدم الدليل على حرمة الغناء الاّمن حيث كونه باطلاً و لهواً و لغواً و زورا».[26]
ملاحظه مى كنيد كه شيخ در اينجا، لهوى و باطل بودن و وجود صداهاى اهل فسق و معصيت را به عنوان علت تحريم و محور حكم قرار داده است.
حتى كسانى كه مدعى اجماع بر حكم حرمت شده اند و آن را مطلقاً حرام مى دانند، به خاطر اجراى برخى قواعد اصلى، از موارد مشكوك اجتناب كرده و در حكم به حرمت آن به اين موارد (همراهى قيود مذكور) توجه داده اند.
حكم اين موضوع بين فقهاى اهل سنّت نيز مختلف است. آنان همانند فقهاى شيعه براى حرمت غنا قيود و شرايطى آورده اند. در ميان دانشمندان هريك از مذاهب اربعه نيز چنين اختلافى به چشم مى خورد; برخى آن را حرام و برخى حلال و مكروه مى دانند.
ابن حجر هيثمى، در كتاب كفّ الرعاع، به گردآورى اقوال مختلف در اين باره پرداخته اند و در يازده قول به آنها سامان مى دهد. از جمله ديدگاه هايى كه وى اشاره مى كند، عبارت اند از:
1. حرمت: كه نظر ائمه اربعه و بسيارى از فقهااست.
2. كراهت: نظر ظاهرتر و روشن تر ائمه اربعه و برخى از فقهاى مذاهب.
3. اباحه: برخى ديگر از فقيهان و صوفيان.
4. تفصيل بين غناى زن براى مرد و مرد براى مرد و يا زن براى زن. در اين بررسى نيز اختلاف بيشتر اقوال در حكم حرمت و جواز مربوط به شرايط و قيودى است كه مصاديق و معناى غنا و موسيقى را تغيير مى دهد.[27]
يكى از فقه پژوهان معاصر شيعى، خلاصه ديدگاه هاى فقهاى شيعه و سنى را اين گونه بيان مى كند:
1. فى نفسه حرام است، حتى بدون اقتران به معاصى و امور حرام. اين حكم، ديدگاه بيشتر فقيهان شيعه و ابوحنيفه و مالك و حنبل است.
2. فى نفسه حلال است، مگر اينكه مقرون به امور حرام و لهو و فسق باشد. اين حكم از ديدگاه شيخ انصارى، محقق سبزوارى، فيض، كاشف الغطاء، شيخ شلتوت، غزالى و برخى ديگر است.
3. كراهت.
4. قول به تفصيل.
وى معتقد است، آن غنايى كه حرام است همان موسيقى متداول بين اهل فسق و فجور و آن آوازهايى كه كار اهل فسق و فجور و همراه امور لهوى و كلمات زشت و مهيّج است، مى باشد. ايشان اين نكته را نيز متذكر مى شود كه برخى متشرعان و فقهاى اهل سنّت آنرا واجب و شفابخش دانسته و سكوت هنگام اجراى آن را، همانند زمان تلاوت قرآن، واجب مى دانند.[28]

ب) سماع از ديدگاه مشايخ صوفيه

بزرگان تصوف، درباره سماع سخنان زيادى دارند[29] و مى توان گفت بيشتر مباحث آنان، درباره حدود و شرايط و آداب آن است.[30] صوفيان ريشه گرايش و علاقه به سماع و موسيقى را در فطرت انسانى جستوجو كرده و مى گويند اگر كسى اظهار بى علاقگى بدان كند، يا فاقد حس و گرايش فطرى است و يا نفاق مى كند.[31] صوفيان، بهويژه كسانى كه زهد و تشرّع شاخصه تعاليم آنها بوده و به تعاليم تصوف فقيهانه نيز نظر داشته اند، در برخورد با اين موضوع علاوه بر تحذير و پرهيزدادن پيروان خود از مشكلات اين سنت، به تقسيم انواع و اقسام آن و تبيين حدود و شرايط هريك پرداخته اند.
جهت روشن شدن ديدگاه بزرگان تصّوف به ذكر پاره اى از ديدگاه ها و سخنان آنان مى پردازيم:
جنيد بغدادى، ازنخستين مشايخ تصوف، براى آن سه شرط زمان و مكان واخوان قائل بود. از اين رو هنگامى كه اين شرايط مذكور از ميان رفت و هم دل و هم زبانى درميان قوم خود نديد، سماع را ترك كرد و چون مورد اعتراض واقع شد كه: «توسماع مى شنيدى، چرا ترك كردى؟ (فرمود) كه با كه شنوم؟; گفتند: به نفس خود تنها بشنو; فرمود: از كه شنوم».[32]
صوفيه از آن جهت كه اين موضوع همواره موجب طعن و رد آنها بوده است، در آثارشان به طور مفصّل بدان اشاره كرده اند.[33] در اين آثار تلاش شده است تا سماع حرام كه همراه هوى و شهوت و بدعت است، از سماع حلال، كه به عنوان غذاى روحانى و ويژه افرادى خاص است، متمايز شده و به طور جداگانه مورد ملاحظه قرار گيرد. از اين رو از نگاه آنان بين مبتديان، كه چه بسا با سماع دچار فتنه وآلودگى شوند، و صدّيقان، كه سماع موجب فزونى احوال عارفانه آنها مى شود و عارفانى كه اهل استقامت و پايدارى اند، فاصله زيادى است.[34] ابوطالب مكى نيز در كتاب قوت القلوب، ضمن اشاره به اختلاف صوفيه درباره سماع و تقسيم آن به حرام، حلال و مشتبه (بر حسب نيت و مصداق)، برآنست كه افرادى مى توانند بدان نزديك شوند، كه اهل علم و استقامت باشند. وى مى گويد كه اگر در شنيدن سماع آثار نفسانى و بهره دنيايى لحاظ شود، حرام است.
صاحب كتاب شرح تعرف نيز سماعِ همراه با لهو و معصيت را جايز ندانسته و عامل به آن را فاسق مى داند.[35] وى در شرح خود بر تعرف، با ذكر شرط عدم گناه در سماع، برآنست، هر كه را در سر، حالى نيست با حق، كه بر آن حال سماع كند، سماع كردن بر او حرام است. وى سماع آن كسانى را كه حال باطنى ندارند، نفسانى مى داند.[36]
غزّالى، در سخنانى جامع و با نگاهى فقيهانه، براى سماعِ ممنوع شرايطى ذكر كرده است كه از جمله آنها عبارت اند از:
1. شنيدن آن از زن يا كودكى كه موجب شهوت شود.
2. همراهى سماع با برخى آلات و اسباب لهو و آنچه استفاده از آن مورد استعمال شراب خوران و فاسقان است.
3. همراهى با سخنان زشت، هجو، طعن و سخنان شهوت انگيز.
4. خام و جوان بودن شنونده; به گونه اى كه با شنيدن آن شهوت بر وى غلبه كند.[37]
وى معتقد است حرمت سماع به سبب ضرر و فسادى است كه از آن ناشى مى شود.[38] سهروردى نيز همانند غزالى براى سماع و موسيقى شرايطى قائل مى شود.[39] به نظر مى رسد كه سوءاستفاده از اين موضوع، موجب شده است تا مشايخ عرفان و تصوف، گاهى اين پديده را از عوامل وهن و اسباب وبال تصوف بدانند.
شيخ احمد جام، در نفى سوءاستفاده از چنين روشى مى گويد: «...اما آن قومى كه شب و روز نه بنشينند و در هيچ طاعت و عبادت نباشند مگر سماع، و بسيار وقت باشد كه نماز بر سر آن دركنند و نشست و خاست خويش همه در سرود گفتن و دف زدن و بالش و ناى زدن فرا سرآرند; اين را هيچ كس از ارباب طريقت مسلم نداشته است».[40] مراد وى اين است كه سماع با اين ويژگى و لوازم را كسى مستحسن نداشته است.
نويسنده مصباح الهداية، سماع را از جمله مستحسنات صوفيه دانسته است كه مورد انكار علماى ظاهر واقع شده و وجه انكار آن را به اين جهت باز مى گرداند كه اين پديده بدعت و بدون سابقه در عهد پيامبر(ص) و صحابه مى باشد. او ضمن دفاع از چنين بدعتى و يادآورى فوايد آن، مى گويد: «انصاف آن است كه در اين زمان، سماع بر وجهى كه عادت اهل روزگار و متصوفه رسمى است، عين وبال و محل انكار است; چه بيشتر جمعيت ها كه در اين وقت مشاهده مى رود، بناى آن بر دواعى نفسانى و حظوظ طبيعى است، نه بر قاعده صدق و اخلاص و طلب مزيد حال، كه در اصل بر آن اساس بوده است... . طايفه اى را ميل به رقص و لهو و طرب و عشرت، و بعضى را رغبت به مشاهده منكرات... و اين جمله، محض وبال و عين ضلالت است». عمده تاكيد او در شرايط سماع، پرهيزدادن از محرمات و منكرات سماع است.[41]
بيشترين توضيحات درباره اقسام حلال، حرام ومشتبه سماع و آداب و ويژگى هاى آن را مى توان از زبان، ابوالمفاخر باخرزى، در كتاب اوراد الاحباب جستوجو كرد. در اينجا چكيده آن را به عنوان ديدگاه صوفيان مى آوريم:
وى از ذوالنون نقل مى كند، هركس سماع را براى لذت بشنود زنديقاست و از برخى ديگر صوفيان نيز نقل مى كند كه لهو ولعب در سماع جايز نيست و برآن است كه هركس در سماع لهو و لعبى را داخل كند، دليل نقصان و فقدان محبت وى است و آن كس كه آن را به صوت و نغمه همراه كند و بدان دل خوش باشد، چنين كارى موجب محنت و نقمت روزگار او مى گردد; چراكه سماع ويژه زنده دلان است و بس.[42]
وى سماع را به سه قسم حلال، حرام و شبهه تقسيم كرده و درباره اين اقسام مى گويد:
هركه به مشاهده شهوت و هواى نفس استماع كند، حرام باشد.
و هركه بر صفتى كه شرعاً مباح باشد، از مرد يا زن مغنّيه استماع كند و معانى آن را به معقول خود ادراك كند، اين سماع شبهه ناك است، اما بسيارى از سلف صحابه و تابعين چنين استماع كرده اند.
و هركه سماع را به دل شنود و به مشاهده معانى او را به خداى دليل گردد و طريق جليل به او نمايد، اين سماع حلال و مباح است. و بدين صفت سماع صحيح نيايد، الاّ از اهل او و اهل اين سماع كسانى اند كه از خداى تعالى نصيبى داشته باشند و دل خود را مكان خدا يابند. اين طايفه كسانى باشند كه در مقام حزن و شوق، يا در مقام خوف و محبّت باشند و سماع، ايشان را به عالم شهادت برد تا از مسمع شهيد شنوند و مزيد حال ايشان باشد.[43] با توجه به وجه حلال سماع است كه وى قول به حرمت و انكار اصل سماع را مساوى با انكار هفتاد صديق مى داند.
ابوالمفاخر، درباره اهل سماع زمان خود مى گويد: «اما سماع اين قوم روزگار ما، اسمى است بى معنى و كالبدى بى روح و رسمى است بى حقيقت. نى صورت سماع صدّيقان دارد و نى معنى پاكان; مگر عزيزانى كه آداب و شرايط او را محافظت نمايند، از آن معانى بويى يابند».[44]
از ديدگاه مولوى نيز: «سماع بر خلق از آن حرام باشد كه بر هواى نفس مشغول اند. چون سماع مى كنند، آن حالت مذموم و مكروه زياده مى شود و حركت را از سر لهو و بطر مى كنند. لاجرم سماع بر چنين قوم حرام باشد، برخلاف آن جمعى كه طالب و عاشق حق اند، در سماع از حالت و طلب زيادت مى شود و ماسوى الله در آن وقت در نظر ايشان نمى آيد. پس بر چنين قوم سماع مباح باشد».[45]
اين آموزه، گرچه با شدت و يا ضعف، مورد تاييد و ترويج مشهور صوفيان بوده است، اما افرادى نظير مولوى، ابوسعيد ابوالخير، احمد غزالى،[46] عين القضات و روزبهان بقلى را مى توان از سردمداران طرفدار آن به حساب آورد.
با اين همه، ابن عربى، پدر عرفان اسلامى، معتقد است كه سماع، اگرچه مباح است، امّا از آنجا كه عارف حقيقى غير از كلام مولايش چيزى را نمى شنوند و بدان دل خوش نمى كند، پرهيز از آن نزد بزرگان شايسته است. وى در مجموع بر آن است كه سماع براى مبتدى حرام است و منتهى نيز بدان نيازى ندارد. ديدگاه صريح او درباره سماع را مى توان از اين سخن وى جويا شد كه: «وقد ذمّ الله قوماً اتخذوا دينهم لهواً و لعباً و هم فى هذا الزمان اصحاب السماع، اهل الدف والمزمار. نعوذ بالله من الخذلان مالدين بالدفّ و المزمار. واللعب; لكنّما الدين بالقرآن و الادب».[47]

ج) ابعاد اختلاف ديدگاه متشرعان با صوفيان

دانسته شد كه صوفيان با ذكر ويژگى هايى براى حليّت و اسباب و شرايطى براى حرمت سماع، ديدگاه خود را اندكى به فقها نزديك كرده و تلاش نموده اند تا سماع صوفيان را شرعى جلوه دهند. با توجه به انگيزه و نوع نگاه هريك از اين دو گروه نسبت به اين موضوع، ايشان داراى اختلافاتى مى باشند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. فقها به دنبال آنند كه حكم فقهى غنا و موسيقى را با استفاده از ادّله نقلى بيان كنند، اما صوفيان به آثار و جنبه ها و شرايط باطنى و معنوى آن مى پردازند.[48] اينكه فقيهان بحث از مقوله صوت بودن يا كلام بودن غنا و مصاديق خارجى آن مى كنند، با توجه به وظايفى كه در حيطه فقهى و ظاهرى دارند، مى باشد و توجهى به انگيزه ها و تأثير آن بر افراد ندارند. اما صوفيان به جاى پرداختن به صوت و صدا، عمدتاً به شنونده و اهداف و حالات او توجه دارند; يعنى عينى تر از فقها به اين مسئله مى پردازند.
2. صوفيه، سماع و غنا را به هر آواز خوشى كه موجب نشاط دل و برانگيختن درون باشد تعميم مى دهند، اما علماى ظاهر آن را از مقوله فعل انسانى مى دانند.
3. ملاك تأثير غنا و اسباب حرمت آن نزد فقها نوعى است، اما نزد صوفيه شخصى است.
4. هر دو طرف به آيات قرآنى و اخبار و احاديث استناد مى كنند; يكى در جهت حرمت غنا و مفاسد آن و ديگرى براى اثبات برخى اقسام حلّيت غنا و تأثيرات مثبت و منفى روحى آن.

نتيجه گيرى

با ملاحظه و مقايسه شرايط، ويژگى ها و آدابى كه هريك از فقها و صوفيه براى تحققّ حرمت غنا و سماع آورده اند، نزديك دانستن ديدگاه آنان غيرموجه و ناممكن نيست. اين مطلوب در صورتى است كه حتى از كوشش آن دسته محدثان و فقيهان عارف مسلك و يا كسانى از صوفيه كه فقيه مشرب بوده اند، صرف نظر كنيم.[49] مى توان مدعى شد، شرايط و قيودى كه فقيهان براى تحقق مفهوم غنا و تعيين مصاديق عرفى آن آورده اند، عملاً مورد توجه صوفيه نيز بوده است. اهداف، ويژگى ها و آدابى را كه صوفيه براى حرمت و حليت و حتى وجوب سماع بيان كرده اند، اگرچه غالباً مربوط به انگيزه ها و مراتب و درجات شنوندگان و خوانندگان و حال و فضاى سماع است، و نه ماهيت و ويژگى هاى ظاهرى صوت و صدا و آلات آن، اما اگر شرايط مذكور عملاً ممكن باشند و رعايت گردند، قطعاً فقها نيز مخالفتى ندارند. البته اين در صورتى است كه بين رفتار برخى پيروان تصوف و كسانى كه تصوف را چيزى جز چرخ زدن و دلق بستن ندانسته و بهره آنها چيزى جز لذت و ارضاى شهوات نيست، با ديدگاه و هدف استوانه هاى اصلى تصوف، كه هدف سماع را تصفيه روح و شادى معنوى و مشاهده حق مى دانند، تفاوت قائل شويم.[50]به علاوه متوجه باشيم كه ايشان در سماع، برخى از ابزار لهو و لعب و ملاهى و رفتارهاى اهل فسق و فجور را به كار نبرده، و مواظب خطرهاى شيطانى و انگيزه هاى نفسانى و گمراهى دل بوده اند.[51]
با مقايسه ماهيت و ويژگى هاى غنا و سماع از دو منظر ياد شده است كه برخى ضمن تائيد احكام ظاهرى شريعت به تبيين و توجيه نظر عارفان پرداخته و مى گويند:
گرچه نحوه بيان وصول به حق در تصوف متفاوت است، اما مى توان آن را در سه مرحله اساسى خلاصه كرد. مرحله اول، قبض است كه در آن بايد جنبه اى خاص از نفس انسان بميرد. اين مرحله با زهد و رياضت و تجلى اسماء، عِدل و با جلال خدا توأم است. مرحله دوم، بسط است كه در آن وجهى از نفس انسان انبساط مى يابد و وجود انسان از حدود خود گذشته، همه عالم را در بر مى گيرد.
اين مرحله با وجد و سرور توأم است و تجلى صفات جمال و رحمت الهى است. مرحله سوم وصال به حق از طريق نيل به مقام فنا و بقاست. در اين مرحله عارف از تمام احوال و مقامات ديگر گذاشته و به مشاهده چهره يار نايل مى آيد و (به قول هاتف) درك مى كند به عيان كه:
كه يكى هست و هيچ نيست جز او
وحده لا الـه الا هو
موسيقى با دو مرحله دوم و سوم سر و كار دارد، نه با مرحله اول. به همين علت در اسلام و شريعت، گوش دادن به موسيقى را مگر در موارد خاصى كه مذكور افتاد ـ و البته شامل تلاوت آيات قرآن كه متعالى ترين و خالص ترين نغمات موسيقى است مى شود ـ جايز نمى شمارد; زيرا احكام شريعت با اوامر و نواهى دينى و عدل الهى مرتبط است. و موسيقى در بعضى طرق چون مولويه و چشتيه جايز بوده و اهميت فراوانى داشته و دارد.[52]
البته برخى نيز از اساس نزديكى ديدگاه عارفان را با آموزه هاى ظاهرى شرع برنتافته و برآنند كه عرفان و شريعت دو راه جدا از همند، كه هريك ويژگى هاى مخصوص به خود دارند. يكى از پژوهش گران بعد از تبيين فلسفى سماع و موسيقى از نگاه عرفان نتيجه مى گيرد:
«اما آنچه مسلّم است، چنان كه در بحث رابطه دين و عرفان گذشت، با تمام تلاش هائى كه براى توجيه وحدت اديان و عرفان شده، نبايد اين نكته را از ياد بريم كه عرفان مميزّات و مشخصات خود را دارد و هرگز نبايد از عرفان انتظار داشته باشيم كه عين يكى از اديان بوده باشد. در عرفان اسلامى هم، اگرچه تناسب و تقارب و تقارن هايى ميان عرفان و اسلام وجود دارد، اما اين را نبايد فراموش كنيم كه عرفان، عرفان است و اسلام اسلام. و لذا در مورد سماع و غنا و رقص هم نه با رقص عارفى و اعتقادش به جواز و حتى لزوم سماع و غنا، لازم آيد كه پيامبر اسلام(ص) و صحابه و تابعين و ائمه اطهار(ع) دست به چنين كارى زده باشند; و نه با ثبوت اينكه انبيا، امامان، صحابه و فقها رقص و سماع را منع كرده اند بايد انتظار داشته باشيم كه عرفا هم آن را ممنوع و مطرود بدانند. خلاصه، دين دين است و عرفان هم، عرفان. بنابراين يك فقيه متعصّب و پاى بند به متون و مبانى دين، حق دارد كه عرفان و مسائل و موضوعات مربوط به آن، از جمله سماع و غنا را، حرام و ممنوع اعلام كند. چنان كه از علماى شيعه تنها مرحوم فيض و سبزوارى را جزء كسانى مى شمارند كه به حرمت ذاتى سماع و الحان راى نداده اند. و جالب است كه همين فيض در اثر بزرگ و معروفش، المحجّة البيضاء، بحث سماع و وجد را حذف كرده و مى گويد: «سماع و وجد در مذهب اهل بيت(ع) وجود ندارد».
يك عارف نيز حق دارد در مواقع لازم به سماع پردازد و طرد و تحريم زهّاد را مربوط به آگاهى محدود و قشرى و ظاهرى خودشان بداند; چنان كه حافظ گويد:
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست *** در حق ما هر چه گويد جاى هيچ اكراه نيست
و نيز مى گويد:
خدايا محتسب ما را به فرياد دف و نى بخش *** كه ساز شرع، زين افسانه بى قانون نخواهد شد[53]
تحليل ياد شده، اگرچه صورت مسئله را پاك مى كند و ما را از مقايسه و عرضه مبانى و تعاليم تصوف به شريعت بى نياز مى سازد، اما از نگاه برخى ديگر نه با واقعيت منطبق است و نه مورد پذيرش مشايخ بزرگ عرفان و تصوف. صوفيان همان گونه كه گذشت، مبانى و رفتارهاى خود را با استناد به اخبار و آيات تقويت مى كنند و هيچ گاه طريقت خود را تافته جدا بافته اى از فرهنگ اسلامى به شمار نمى آورند. اين گروه حتى مستحسنات و مستنبطات طريقتى خود را بدعت نيكويى مى دانند كه ريشه در تعاليم اسلامى دارد.[54] البته با اين توضيح كه فهم اين آموزه ها عنقايى نيست كه شكار هركسى بشود و در خيال امثال شافعى (به تعبير حافظ) بگنجد.
جالب توجه اينكه، نويسنده ياد شده در ذيل همين مباحث نتيجه مى گيرد كه با ملاحظه ويژگى هاى سماع در عرفان تفاوت چندانى بين ديدگاه عرفا و متشرعه نيست و آنچه كه بيشتر مسئله را به صورت غيراسلامى و احياناً غيرمعقول درمى آورد، سوءاستفاده هايى است كه به دليل اغراض و امراض از اين موضوع شده است.

2. رقص

مجلس سماع صوفيان در مواردى همراه برخى حركات و رسوم خاص نظير رقص و پاره كردن خرقه گزارش شده است. اين رفتار نيز همانند برخى ديگر از مستحسنات آنان، مورد نقد و رد و مناقشه محدثين و فقها واقع شده است و آن را به عنوان يكى ديگر از بدعت هاى زشت صوفيان تلقى مى كنند.[55] با گزارشى مختصر از ديدگاه هاى مختلف متشرعان و ارائه ديدگاه برخى مشايخ عرفان، مى توان پى برد كه اين موضوع نمى تواند موضوع مناسبى براى زير سؤال بردن تصوف و عرفان باشد. در اينجا به اختصار به اين دو موضع اشاره مى كنيم.

الف) ديدگاه فقيهان

همان گونه كه برخى فقيهان درباره غنا گفته اند، روايت صحيحى در حرمت آن يافت نشده است[56] و بسيارى از رواياتى كه در اين باب وارد شده است نيز مقيد به قيود خاصى مى باشند و فى نفسه دلالتى بر حرمت غنا ندارند;[57] در مورد حرمت فقهى رقص نيز نمى توان به حديثى كه سند و دلالت آن روشن و تمام باشد، دست يافت.[58] به هر تقدير در مورد رقص، برخلاف غنا و موسيقى، روايات چندانى نداريم و بدين خاطر به جز تعداد اندكى از فقهاى شيعه و سنى، آن را به عنوان يك موضوع كه شامل حكم فقهى فقاهتى شود، مطرح نكرده اند. از فقهاى شيعه نيز كسانى كه به فقاهت در آن پرداخته اند، در حكم آن اختلاف دارند. مثلاً شيخ انصارى رقص و دست زدن با تشت را حرام مى داند.[59] صاحب مفتاح الكرامة احتياط را در اجتناب مى داند.[60] صاحب جواهر نيز در حكم به حرمت ترديد كرده و حتى كلامش ظهور در جواز دارد.[61] آيت الله خويى(ره) با شرط عدم مخلوط شدن زنان با مردان، فتواى جواز داده است.[62]

پی نوشت:

[1]. سماع در لغت به معناى شنيدن، شنودن، سرودن، صداى خوش و صوت غنايى است; رك: فرهنگ معين، ماده سماع; كتاب العين، ج3. برخى آن را به غنا و آواز طرب انگيزى كه گوش از آن لذت ببرد تعريف كرده اند; لسان العرب، ج8، ص165. در اصطلاح صوفيه، سماع عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگيز و مطلق قول و غزل، كه به قصد صفاى دل و حضور قلب و توجه به خدا شنيده مى شود. البته سماعِ تصوف، صرفاً شنيدن آواز و سرود و موسيقى نيست; بلكه آن ادراك و حال و وجدى كه شنونده بر اثر آنها پيدا مى كند، سماع ناميده مى شود و شنيدن آواز خوش و موزون، شرط سماع است، نه خود سماع. صوفيه آواز خوش را به مواردى كه موجب وجد و حال شود، نظير صداهاى خوش پرندگان نيز تعميم داده اند; رك: نصر الله پورجوادى، دو اثر كهن در سماع، مجله معارف، دوره پنجم، شماره 3، مقدمه مصحح، ص4ـ 5 .
[2]. به عنوان نمونه بنگريد مجموعه فتاوى، ج11، ص595 ; برقعى، حقيقة العرفان، ص269، 358.
[3]. از جمله بنگريد به: تلبيس ابليس، ص303ـ306; عارف و صوفى چه مى گويد، ص47ـ54 .
[4]. مجموعه فتاوى، ج11، ص532 ـ539 .
[5]. تلبيس ابليس، ص274 به بعد.
[6]. شيخ حرّ عاملى، الاثنى العشرية، ص123ـ130; حقيقة العرفان، ص38.
[7]. شاطبى، الاعتصام، ص175.
[8]. فرهنگ معين، ماده سماع.
[9]. عوارف المعارف، ص92ـ93.
[10]. بنگريد: عارف و صوفى چه مى گويند، ص47ـ53 ; حديقة الشيعة، ص581 ; اسماعيل حاكمى، سماع در تصوف، ص135. بنابر ظاهر سخن حافظ:
رقص بر شعر تر و ناله نى خوش باشد *** خاصه رقصى كه در آن دست نگارى گيرند
[11]. بنگريد به: اسماعيل حاكمى، سماع در تصوف، ص135. به نقل از استاد فروزانفر، رساله درتحقيق احوال وزندگى مولانا جلال الدين، ص64 ; زكىّ الدين كيايى نژاد، سير عرفان در اسلام، ص333، به نقل از مناقب العارفين، افلاكى.
[12]. سلطان ولد، ولدنامه، ص61 .
[13]. اگركسى پاسخ ها و فتاوى فقهاى معاصر شيعه، را در اين باره ملاحظه كند، متوجه مى شود كه غالب سؤال كنندگان در پى يافتن مصداق وروشن شدن حدود و مثال هاى آن هستند. اما اين بزرگان در پاسخ خود غالباً به اين اكتفا مى كنند كه مثلاً اگر مرجّع يا طرب انگيز و يا مناسب مجالس لهو باشد و يا همراه آلات و ابزار لهوى باشد و يا با برخى قيود ديگر همراه باشد، حرام است و در پاسخ هاى خود، تشخيص مصداق را به عهده عرف مى گذارند. بنگريد به: رضامختارى، غنا و موسيقى، ج3، ص1993 تا2010.
[14]. براى اطلاع از روايات مختلف شيعى در باب غنا بنگريد: وسايل الشيعه، ج12، ص82 ـ86 ، 225 و 235; مستدرك الوسايل، ج13، ص215ـ230. براى اطلاع اجمالى از ديدگاه فقيهان شيعه درباره اين موضوع بنگريد: بررسى پديده غنا، ماهيت و حكم آن، نوشته عبدالهادى فضلى و محمدهادى معرفت، ترجمه مجتبى الهى خراسانى.
[15]. شهيد مطهرى، مجموعه آثار، ج1، ص73.
[16]. براى اطلاع تفصيلى و دقيق و مستثنيات فقهى آن از نگاه فقيهان شيعه بنگريد به: سيد ابوالقاسم موسوى خويى، مصباح الفقاهة، ج1، ص304ـ318.
[17]. بنگريد: محمد رضا، جباران، موسيقى و غنا در آئينه فقه، ص20.
[18]. محقق اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج12، ص337; عاملى، مفتاح الكرامة، ج4، ص50 ـ52 .
بررسى جامع و تفصيلى فقهاى شيعه و اهل سنت را بنگريد در: موسيقى و غنا در آئينه فقه، كه در سه مجلد قطور، به كوشش رضا مختارى و محسن صادقى جمع آورى شده است. از خلال اين گردآورى كه دائرة المعارف گونه اى در معرفى آثار و ديدگاه هاى مختلف فقيهان و صوفيان است، اختلاف و تضاد ديدگاه ها در اين باره به خوبى نمايان است. بررسى اختلاف فقهاى شيعه و اهل سنت را در جلد سوم اين اثر بنگريد.
[19]. مصباح الفقاهة، ج1، ص311.
[20]. موسيقى و غنا در آيينه فقه، ص25ـ 95.
[21]. احمد نراقى، مستند الشيعة، تحقيق موسسه آل البيت، ج14، ص126.
[22]. جواهرالكلام، ج22، ص44.
[23]. محمدحسين فضل الله، فقه الشريعة، ص163ـ164.
[24]. مصباح الهداية، ص185، پاورقى مرحوم همايى بر كتاب.
[25]. همان، ص179ـ186.
[26]. كتاب المكاسب، تصحيح سيدمحمد كلانتر، ج3، ص215.
[27]. گزارشى از ديدگاه فقهاى اهل سنت را بنگريد در: ابن حجر هيثمى، كف الرعاع، ص59 ـ65 ; وهبه زحيلى، الفقه لاسلامى و ادلته، ج3، ص573 به بعد; الفقه على المذاهب الاربعه ج2، ص42ـ44. تفصيل بيشتراز آن در جلد سوم كتاب غنا، موسيقى كه به كوشش آقاى رضا مختارى و محسن صادقى گردآورى شده است.
[28]. ابراهيم جناتى، كيهان انديشه، شماره 68 ، ص135ـ145.
[29]. اگرچه به روشنى معلوم نيست سماع از چه زمانى در تصوف باب شده است، اما در آثار نخستين تصوف نظير اللمع، كشف المحجوب و آثار سلّمى، بحث سماع و حدود، شرايط و ويژگى آن آمده است. از جمله مباحث سماع را مى توان در: رساله قشيريه، عوارف المعارف، احياء علوم الدين، كيمياى سعادت، مصباح الهداية و اوراد الاحباب ديد. مثلاً در كتاب اوراد الاحباب باخرزى، نزديك به هشتاد صفحه، به آداب و شرايط و ويژگى هاى سماع اختصاص يافته است.
[30]. يكى از بهترين و جامع ترين آثارى كه بيشتر اين ديدگاه ها را جمع كرده است، كتاب: اندر غزل خويش نهان خواهم گشتن، گردآورى نجيب مايل هروى مى باشد كه تحت عنوان سماع نامه هاى عارفان، جامع ديدگاه بيشتر مشايخ تصوف است.
[31]. سعدى در گلستان مى گويد:
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب *** گر ذوق نيست ترا كج طبع جانورى
[32]. باخزرى، اورادالاحباب، ص191.
[33]. از جمله غزالى، كه بيش از سى صفحه كتاب احياء علوم الدين را به اين مبحث اختصاص داده است. سراج طوسى، سهروردى و باخرزى نيز، هر كدام دهها صفحه از كتبشان را به اين موضوع اختصاص داده اند.
[34]. اللمع، ص246ـ247.
[35]. شرح التعرف، ربع چهارم، ص1810.
[36]. بنگريد به: همان، ص1806 به بعد.
[37]. كيمياى سعادت، ج1، ص481ـ488.
[38]. همان، ص475.
[39]. عوارف المعارف، ص95 به بعد.
[40]. مفتاح النجات، ص193.
[41]. مصباح الهداية، ص179ـ 198.
[42]. اوراد الاحباب، ص181ـ190. وى از نويسندگان و نظريه پردازان تصوف در قرن هشتم است و مى توان ديدگاه هاى او را به عنوان عصاره ديدگاه هاى تصوف تا آن زمان به حساب آورد. براى اطلاع بيشتر از تفسير عرفانى سماع بنگريد به: نصرالله پورجوادى، مجموعه آثار سلّمى، ص13 به بعد، كتاب السماع.
[43]. اوراد الالباب، ص184ـ185.
[44]. همان، ص195. براى آگاهى بيشتر از آداب سماع به نزد صوفيان، بنگريد به: غزالى، كيمياى سعادت، ج1، ص474ـ498.
[45]. نقد صوفى، ص289.
[46]. وى معتقد است: «سرّ سماع در مراتب، مشتمل است بر حقايق اركان پنج گانه نماز و حج و شهادتين كه از مراتب ظاهر است، و روزه و زكات كه از مراتب باطن است، و گاهى انسان در سماع كمالاتى را كسب مى كند كه از عبادت هاى بسيار حاصل نمى شود»; سلطان طريقت، ص255، به نقل از كتاب بوارق الالماع، ص164.
[47]. بنگريد: ابن عربى، شرح رساله روح القدس فى محاسبة النفس، گردآورى محمود محمود الغراب، ص38; براى اطلاع تفصيلى از ديدگاه وى در اين باره بنگريد: ص37 به بعد در همين كتاب.
[48]. به قول يكى از صوفيان:
دل وقت سماع بوى دلدار برد *** جان را به سرا پرده اسرار برد
اين زمزمه مركبى است مر روح تورا *** بردارد و خوش به عالم يار برد
[49]. ابوطالب مكّى، سهروردى، غزالى، از جمله صوفيان صاحب اثر هستند كه به روش فقيهان تلاش كرده اند، به تبيين اين موضوع پرداخته و شرايط و مصاديق غناى حرام فقيهان را به گونه اى بازگو نمايند. همچنين بنگريد در شرايطى كه نويسندگان كتابهاى اللمع و رساله قشيريه و كشف المحجوب بدان پرداخته اند. نمونه تلاش برخى فقيهان عارف مسلك را نيز مى توان در ديدگاه فيض كاشانى و محقق سبزوارى جستوجو كرد. براى اطلاع از ديدگاه اين دو بنگريد: جعفريان، صفويه در عرصه دين و فرهنگ.
[50]. تفاوت اين دو هدف را ملاحظه كنيد در: اللمع، ص338ـ372.
[51]. براى نمونه بنگريد به: كشف المحجوب، ص508 ـ546 . در آنجا علاوه بر تقسيم انواع سماع از جهت شنونده و خواننده و ذكر مراتب و درجات آنها، مى گويد كه چه بسا سماع براى فردى حلال و سعادت آور باشد و براى فرد ديگرى حرام و شقاوت آور. او معتقد است كه سماع به خودى خود حرام نيست. وى ضمن گوشزد كردن خطرات آن براى مبتديان، از قول ابوطالب مكى نقل مى كند كه سماع، زمانى مباح است كه در آن ادوات ملاهى نبوده و در دل فسقى ايجاد نكند. همو درباره سوء استفاده از سماع عارفان چنين نقل مى كند كه برخى عارفان آرزو مى كردند، اى كاش ما از اين سماع نجات پيدا مى كرديم. همچنين بنگريد به لب لباب مثنوى، ص243.
[52]. سيدحسين نصر، هنر و معنويت اسلامى، ص165.
[53]. يثربى، فلسفه عرفان، ص297ـ298.
[54]. بنگريد: مصباح الهداية، ص146ـ147; اللمع ص147. براى اطلاع از بررسى صوفيانه موضوع سماع وعرضه و استناد حكم آن به قرآن و احاديث بنگريد به: عوارف المعارف، باب 25.
[55]. افزون بر آثارى كه در ردّ و انكار تصوف نوشته شده است، خود صوفيان نيز در تأليفاتشان به اين نقد و انتقادها اشاره كرده اند; از جمله بنگريد به: اسرار التوحيد، ج1، ص68 ـ69 ; عوارف المعارف، ص93ـ94.
[56]. مجمع الفائدة و البرهان، ج8، ص59 .
[57]. بررسى اين روايات و جمع دلالى آنها را بنگريد در: محمد رضا جباران، موسيقى، غنا در آئينه فقه، ص23ـ43.
[58]. اين قبيل روايات را بنگريد در: مستدرك الوسايل، ج13، ص216ـ220، اصول كافى، ج6 ، ص432، حديث 7.
[59]. شيخ انصارى، المكاسب المحرمه، ص54 .
[60]. مفتاح الكرامة، ج4، ص51 .
[61]. جواهر الكلام، ج22، ص51 .
[62]. غنا و موسيقى، ج3، ص1945. برخى پژوهشگران گفته اند كه اگر بنا باشد صرف حركات ظاهرى و جنبش و حركت هاى مطرح در رقص، مشمول حكم حرمت واقع شود، بايستى بسيارى از حركات مراسم عزادارى و سينه زنى و جشن و سرورهاى مرسوم براى اهل بيت را هم به آن ملحق كرد

منبع: دانشگاه ادیان




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما