چندوجهیت

«چندوجهیت» اصطلاحی است که نه تنها برای اشاره به موضوع حوزه‌ی پژوهش به کار می‌رود، بلکه در مورد نظریه‌پردازی واقعی درباره‌ی آن هم به کار می‌رود. هنگام تشخیص و گزینش موضوع حوزه‌ی پژوهش، چند وجهیت به
شنبه، 28 اسفند 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
چندوجهیت
 چندوجهیت

 

نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

«چندوجهیت» اصطلاحی است که نه تنها برای اشاره به موضوع حوزه‌ی پژوهش به کار می‌رود، بلکه در مورد نظریه‌پردازی واقعی درباره‌ی آن هم به کار می‌رود. هنگام تشخیص و گزینش موضوع حوزه‌ی پژوهش، چند وجهیت به کثرت حالت‌های معنایی که درباره‌ی ارتباط مطالعه می‌کنند، اشاره می‌کند. نمونه‌ی خوبی از این دست، معناسازی‌ای است که با آگهی‌های تجاری چاپی سروکار دارد که نوعاً شیوه‌هایی مانند تصاویر دیداری، جمله‌بندی، رنگ، صفحه‌آرایی و فن چاپ را در بر می‌گیرد. هدف طرفداران نظریه‌ی چند وجهیت، مطرح کردن چارچوب‌ها، یا «دستور زبان‌های » تمام حالت‌های مختلفی است که در یک ارتباط و تعامل آنها وجود دارد. ادعا می‌شود:
متون چند وجهی گزینه‌هایی را از منابع نشانه شناختی مختلف با اصول سازماندهی آنها ادغام می‌کنند. این منابع نه تنها به عنوان شیوه‌های مجزای معناسازی پیش هم گذاشته می‌شوند، بلکه برای شکل دادن به یک کل پیچیده ترکیب و ادغام می‌شوند که نمی‌توان آن را در چارچوب صرف اجزاء جداگانه آن تقلیل یا شرح داد (بالدری و تیبالت، 2006: 18).
یکی از مؤثرترین جریانات نظریه‌پردازی چند وجهی، جریانی است که طرفداران نظریه‌ی چندوجهی نشانه‌شناختی اجتماعی مانند بالدری و تیبالت (2006)، بیتمن (2008)، کرِس و وَن لیوِون (2001، 1996)، اُهالُران (2004)، اُتوله (1994) و وَن لیووِن (2005) آن را هدایت کردند. این اندیشمندان چارچوب‌های روش‌شناختی و نظری خود را بر اساس «نشانه‌شناسی اجتماعی» هلیدی بنا کردند تا دریابند اصول معناسازیِ زبانیِ مطرح شده در نظریه‌ی زبانی هلیدی، تا چه اندازه می‌تواند برای شیوه‌های نشانه‌شناختی (غیر از [شیوه‌های] کلامی) کاربرد داشته باشد. - برای مثال، کرِس و وَن لیووِن در «خوانش تصاویر» (1996) که اثری پایه در این حوزه است (هنگامی که چند وجهی محدود بود و حقیقتاً معلوم نبود چنین شود)، این مسأله را بررسی کردند که آیا تصاویر دیداری را می‌توان برای ایجاد معنای اندیشگانی، بینافردی و متنی به شیوه‌هایی مشابه با شیوه‌هایی که هلیدی آن را برای زبان شفاهی در «مقدمه‌ای بر دستور نقش‌گرا» (1994) کشف کرد، در نظر گرفت و اگر پاسخ مثبت است تا چه اندازه. آثار دیگر درباره‌ی دیگر شیوه‌ها عبارتند از: رنگ (کرس و ون لیوون، 2002)، فن چاپ (ون لیوون، 2005؛ 2006)، گفتار، موسیقی، صدا (ون لیوون، 1999)، صفحه آرایی (بیتمن، 2008)، نیز آثاری که به صراحت، تعامل شیوه‌های متفاوت را مورد نظر قرار می‌دهند، بیش از آنکه بر شیوه‌های فردی مجزا تمرکز کنند (بالدری و تیبالت، 2006؛ بوریس، 2008، کرس و ون لیوون، 2001؛ ون لیوون، 2005).
جریان دیگر در تفکر چندوجهی، جریانی است که از نظریه‌ی شناختی متأثر شد و طرفدارانی مانند فُرس ویل (1996) آن را طرح کرده‌اند. یکی از حوزه‌هایی که در آن رویکردی شناختی به چندوجهی بودن، به خوبی گسترش یافته است، حوزه‌ی نظریه‌ی استعاره‌ی مفهومی است. اندیشمندانی که درباره‌ی نمودهای چندوجهی استعاره‌های مفهومی کار می‌کنند، چنین استدلال می‌کنند که پیشرفت‌های جدید در مورد چند وجهی بودن، حقیقتاً می‌توانند کاستی‌های ابتدایی اصول نظری اصلی را، بدان‌گونه که در آغاز لیکاف و جانسون (2003، 1980) طرح کردند، تأکید و به شیوه‌ی مثبتی جبران کنند.
نظریه‌پردازی چندوجهی که حوزه‌ای جدید در پژوهش است با چالش‌هایی روبه روست. یکی از این مواردی که باید صراحتاً روشن شود، این مطلب است که دقیقاً یک شیوه از چه چیزی تشکیل شده است. برای مثال، گاهی اوقات به زبان شفاهی به عنوان یک شیوه حوالت می‌دهند بررسی بیشتر آشکار خواهد کرد که این تعریف نادرست است، زیرا زبان شفاهی مکتوب با زبان شفاهی گفتاری به اندازه‌ای متفاوت است که لازم است میان این دو به عنوان دو شیوه‌ی نشانه‌شناختی مجزا تمایز قائل شد؛ این دو به نوبه‌ی خود از تعدادی از گونه‌های فرعی تشکیل می‌شوند: زبان شفاهی گفتاری از جمله‌بندی و صدا تشکیل شده؛ در حالی که زبان شفاهی مکتوب از جمله‌بندی، فن چاپ، رنگ‌آمیزی و مسلماً صفحه‌آرایی نیز تشکیل شده است. چالش دیگری که حامیان نظریه‌ی چندوجهی با آن روبه رو هستند این پرسش است که چگونه به لحاظ نظری و روش‌شناختی، بر تمام شیوه‌های نشانه‌شناسی - و تعامل آنها - که در متن مورد نظر یا کنش ارتباطی وارد می‌شوند، تسلط دارند. همان‌گونه که اشاره شد، این حوزه در ابتدا با تمایل به پژوهش معناسازیِ چندوجهی سبک به وسیله‌ی سبک رو به رو شد، در حالی که امروزه دانشگاهیان به طور روزافزن معانی‌ای را مورد توجه قرار می‌دهند که از تعامل سبک‌ها به وجود می‌آیند (بوریس، 2008). با وجود این، «دستور زبان چندوجهی» جامع، تمام سبک‌ها و تعامل آنها را در بر می‌گیرد که احتمالاً یک هدف جذاب و ایده‌آل را که هنوز دست‌نیافتنی است را باقی می‌گذارد. اگر چه پرداختن به چالش‌هایی از این دست و بیش از آن بر عهده‌ی آثار آینده در زمینه‌ی چندوجهیت است، امّا اذعان به اهمیت شیوه‌های گوناگونِ نشانه‌شناختی که در معناسازی دخیل هستند و نیز توصیفِ نظام‌مندِ آنها (به مانند زبان شفاهی)، ثمرات بسیاری به بار خواهد آورد.
سبک‌شناسی چندوجهی شاخه‌ای بسیار جدید در سبک‌شناسی است که بر این مسأله اذعان دارد که «تمام» متون چندوجهی هستند (شامل آن متونی که ممکن است در نگاه اول یک وجهی به نظر برسند) و در نتیجه شاخه‌ای است که هدفش گسترش جعبه ابزار سبک‌شناسی برای تطبیق بهتر معناسازی چندوجهی است. اکثر خوانندگان هنگام خواندن شعری در می‌یابند علاوه بر عبارت‌بندی، ابزار کمکی دیداری، نیز، مهم است، به ویژه در اشعار تصویری مانند «بال‌های ایستر» اثر هربرت که مانند این است که این شعر با صفحه‌آرایی‌ای که سبب شده تا به شکل بال‌ها در بیاید، به محتوای خود اشاره دارد. دیگر متون ادبی مانند «زندگی و عقاید تریسترام شندی» اثر استرن و «بسیار بلند و بسیار نزدیک« اثر فوئر، آشکارا قابلیت‌های بالقوه‌ی نشانه‌شناختی رمان را با کاربرد فن چاپ، صفحه‌آرایی و تصاویر ویژه و دیگر جلوه‌های بصری تجربه می‌کنند، و بدین وسیله موجب یک رویکرد سبک‌شناختی چندوجهی برای تحلیل‌شان می‌شوند. چندوجهیت متون نثر متداول مسلّماً به اندازه‌ی چندوجهیت شعر و نثرهایی که تجربه‌ی تصویری در آنها بیشتر است آشکار نیست، با وجود این، تاکنون چنین متونی نیز چندوجهی بوده‌اند، که به ناچار همان شیوه‌های جمله‌بندی، فن چاپ و صفحه‌آرایی در بر می‌گیرند و بنابراین می‌توان به آنها نیز از منظر سبک‌شناختی چندوجهی نگریست. سرانجام اینکه، با نگاهی بر سبک‌شناسی چندوجهی زمینه‌ای برای گسترش مفهوم متن ادبی فراهم می‌کند تا برای نمونه اگر متنی که برای تحلیل برگزیده شده رمان باشد، قابلیت معنایی مؤلفه‌هایی مانند جلد کتاب و کیفیت کاغذ را در بر بگیرد. علاوه بر این، سبک‌شناسی چندوجهی نیز قابلیت توصیفی را در تحلیل نمایشنامه و فیلم نشان می‌دهد که در آنها به وضوح شیوه‌هایی غیر از شیوه‌های شفاهی باید مورد توجه قرار بگیرند.
از آنجا که سبک‌شناسی چندوجهی شاخه‌ای بسیار نو در سبک‌شناسی است، بروندادِ نقادانه در این حوزه کم حجم، ولی در حال رشد است. برای مثال سیمپسون و مونتگمری (2005) و مونترو (2010) سبک‌شناسی چندوجهی در فیلم را مورد توجه قرار می‌دهند، مکین‌تایر (2008) سبک‌شناسی چند وجهی نمایشنامه (تبدیل به فیلم شده را) مورد توجه قرار می‌دهد و نورگارد (209؛ 2010) قابلیت چندوجهی نثر ادبی را از منظر نشانه شناختی اجتماعی کشف می‌کند در حالی که گیبون (2010) خود را وقف شناختی می‌کند که نظری بر متون ادبی چند نشانه شناختی دارد.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط