شاعر: بابک دولتی
سالها این خاک را پاییدهام
من خدا را این طرفها دیدهام
آسمان از خانههامان دور بود
هر دلی از زندگی رنجور بود
«از محبت خارها گل میشود»
آن زمان چون نغمهای ناجور بود
دیگر از عدل علی (ع) حرفی نبود
این طرفها حرف، حرفِ زور بود
لحظهای که عشق باور میشود
عاشقی هم طور دیگر میشود
وقتی از تردید بیرون میروی
مثل شعر انقلابی میشوی
یک نفر آمد که حرفی تازه داشت
مهربانیهای بیاندازه داشت
او امام عاشقیهای من است
پیشگام عاشقیهای من است
او شهادت را زبانی تازه بود
انقلابش امتحانی تازه بود
از خدا از عاشقی دم میزدیم
دم از آن عشق دمادم میزدیماو محبت را به ما تفهیم کرد
نور را در بین ما تقسیم کرد
او زِ هَر بندی رهامان کرد و رفت
با خداوند آشنامان کرد و رفت