شاعر: محمد پیرانی
آمیزۀ همگونی از احساس و امیدی
بی تابتر از ثانیههای شب عیدی
من چون غزل«بیدل» و در قید تکلّف
اما تو صمیمانهتر از شعر سپیدی
در حنجرهام چون گل فریاد شکفتی
در خاطرهام چون نفس صبح وزیدی
اینجا همه سو، سایه و سنگ است و سیاهی
آن سوی تر، آیا خبر از نور شنیدی؟