شاعر: محمد رضا رستم پور
برگشتهام از تردید، در پوست نمیگنجم
در هر چه به غیر از او، بی اوست نمیگنجم
سر رفتهام از حجمم، طغیان شدهام طغیان
آنگونه که در اوجی جز دوست نمیگنجم
پا در گل و سر بر اوج، شوق شدنم گل کرد
در چاه تن خاکی، بد بوست، نمیگنجم
بس شرط شگرف عشق، کان سوست نی مانم
در جوی حقیر خاک، کان سوست نمیگنجم
آواز پر جبرئیل، میخواندم از آن دور...
در چنبرۀ دنیا، زین روست نمیگنجم
صد مولوی سرمست، رقصان شده در روحم
میخندم و می خوانم در پوست نمیگنجم