(نمونه‌ی مورد پژوهش: نزار قبانی)

دلالت شناسی رنگ و جایگاه آن در مبانی ادبیّات پایداری

امروزه، ادبیّات پایداری یك پیكر به هم پیوسته است و استوار بر اجزای فراوانی كه هر یك از این اجزا در جای خود، یكی از پایه‌های این ادبیّات به شمار می‌آید. رنگ از جمله پدیده‌های مهم است كه همیشه در هنر و ادبیّات بازتاب یافته و به
جمعه، 18 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
دلالت شناسی رنگ و جایگاه آن در مبانی ادبیّات پایداری
 دلالت شناسی رنگ و جایگاه آن در مبانی ادبیّات پایداری (نمونه‌ی مورد پژوهش: نزار قبانی)(علمی- پژوهشی)
 

نویسنده: دكتر یداالله پشابادی (1)

 

(نمونه‌ی مورد پژوهش: نزار قبانی)

چكیده

امروزه، ادبیّات پایداری یك پیكر به هم پیوسته است و استوار بر اجزای فراوانی كه هر یك از این اجزا در جای خود، یكی از پایه‌های این ادبیّات به شمار می‌آید. رنگ از جمله پدیده‌های مهم است كه همیشه در هنر و ادبیّات بازتاب یافته و به دلالت‌ها و ایقاع های خاصی ممتاز گشته است. این پدیده در ادبیّات پایداری نیز به همت شاعران و برخی نویسندگان جایگاهی ویژه یافته است.
وجود رنگ‌ها در طبیعت، بیانگر حكمت عالیه‌ی آفرینش است و از گذشته‌های دور به گونه‌های متعددی در باور مردم رسوخ یافته است. این پدیده به طرز ویژه‌ای در اشعار شاعران ادبیّات مقاومت برای بیان اغراض گوناگون به خدمت گرفته شده است. نزار قبانی به عنوان یكی از برجسته‌‌ترین شاعران مقاومت، دلالت‌های خاصی به رنگ بخشیده است؛ به گونه‌ای كه رنگ، كه یكی از عناصر مهم صور خیال محسوب می‌شود، در اشعار او همراه با كاربردی نمادین جایگاهی معتنی به پیدا كرده و الهامگر معانی مورد نظر شاعر شده است.
این جستار بر آن است كه دلالت‌های رنگ و كاركردهای معنی شناختی آن را در اشعار پایدرای نزار قبانی مورد مداقه قرار داده و این مسأله را تبیین كند كه رنگ چه دلالت‌هایی در ادبیّات پایداری و اشعار این شاعر دارد و چه رابطه‌ای میان تناسب آن با معنای مقصود است؟ آیا شناخت رنگ‌ها و دلالت‌های آن در شعر وی، خواننده را بر معانی رمزی اشعار او واقف می‌گرداند؟

واژه‌های كلیدی: مبانی ادبیّات پایداری، جایگاه رنگ، دلالت شناسی، نماد، نزار قبانی.

1- مقدمه

امروزه، ادبیّات پایداری در مقام یكی از شاخه‌های پراهمیت ادبیّات قرن بیستم، یكی از حوزه‌های برین هنر و ادبیّات محسوب می‌شود؛ كه شعرا و نویسندگان صاحب ذوق فراوانی در آن رشد و نمو یافته‌اند. با گذری بر آثار ارزنده‌ی این گروه از شاعران و ادیبان نمایان می‌شود كه بی گمان یكی از پدیده‌های پركاربرد در این ادبیّات كه صورتی نمادین به خود گرفته است، رنگ و دلالت‌های آن در اشعار و نوشته‌های ادبا و شعرای مقاومت است.
نزار قبانی، یكی از بزرگ‌‌ترین شاعران عرب در قرن بیستم است كه در شاخه‌ی ادبیّات مقاومت نیز، جایگاه چشم‌گیری را به خود اختصاص داده است و سال‌ها به بیان دیدگاه‌ها و مواضع خود در قبال مسئله‌ی مقاومت و به ویژه مقاومت فلسطین در اشعار و نوشته‌ها و مصاحبه‌های خود پرداخته است. این شاعر نوگرا در سال 1923م/ 1342هـ در دمشق چشم به جهان گشود و آموزش‌های تحصیلی خود را در همان جا گذراند و سال 1945؛ پس از پایان تحصیل در رشته‌ی حقوق، وارد دستگاه دیپلماسی سوریه شد كه تا سال 1966 یعنی سال شكست اعراب از اسرائیل در همان سمت ماندگار شد. از آن پس خود را از دستگاه سیاسی كنار كشید و در بیروت، دفتر نشری برای آثار و اشعار خود بنیاد نهاد و به طور ویژه به شعر و شاعری روی آورد. نشان بارز شعرش پس از این تاریخ، خشم و غضب است (فاخوری، بی‌تا: 687). وی ضمن افتخار به ملیت عربی خود، همواره مسئله‌ی فلسطین و وضعیت اعراب و جامعه‌ی عربی را در كانون توجه خود قرار داده و بی گسست در اشعارش به این مسایل پرداخته است؛ به طور كلی می‌توان گفت از سال 1948 به این سو، فلسطین یكی از اصلی‌ترین محورهای اساسی ادبیّات مقاومت در جهان عرب بوده است (محسنی نیا، 1388: 154). وی در مبارزه با صهیونیست‌ها و بیان آرزوها و دیدگاه‌های مردم عرب و به ویژه مردم فلسطین داد سخن داده است و احزان و رنج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آمال خود و مردم ستمدیده‌ی فلسطین را محور ثابت اشعار خود گردانیده است و در قصیده‌ای غرا سروده است: «ما كان یُدعَی ببلاد الشامِ یوماً/ صارَ فی الجعرافیا. ./ یُدعَی (یَهودَستان)...». وی پدرش را كه فردی مبارز و كوشا بود، الگوی خود قرار داد و از او چون یك رمز و یك قهرمان یاد می‌كرد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 17). از آنجا كه شعر معاصر عربی، پیوند تنگاتنگی با مسئله‌ی فلسطین دارد و در واقع می‌توان ادعا كرد كه «نبض شعر عرب، امروز با مسئله‌ی فلسطین می‌تپد. شاید نتوان شاعری یافت كه در كشورهای عربی شعر بگوید و فلسطین، موضوع بخشی از شعرهایش نباشد؛ همان گونه كه در دنیای قدیم به ندرت می‌توان شاعری یافت كه از عشق سخن نگفته باشد» (شفیعی كدكنی، 1380: 250).
پیوند میان شعر عربی و قضیه‌ی فلسطین در اشعار نزار نیز به خوبی حس می‌شود و یكی از پدیده‌هایی كه جایگاه خاصی در شعر او دارد «رنگ» و كاركردهای نمادین آن در زبان و شعر این شاعر است. كاربردهای متفاوت و نمادین در ادبیّات پایداری فلسطین، موضوعی بس گسترده است كه شاعران در ضمن آن به منظور بیان رویدادها و تجربیات تلخ اعراب فلسطین از همان سال‌های واپسین دهه‌ی چهل، واژگان و تعبیرات و اصطلاحات گوناگون را در وجوه نمادین متفاوتی به كارگرفته‌اند (‌سلیمان، 1376: 184).
شاعران رنگ را به عنوان یكی از گسترده‌‌‌ترین موضوع‌های مطرح در شعر معاصر، كه دلالت‌های ویژه‌ای را پذیرا شده، تحت تأثیر مسائل سیاسی اجتماعی جامعه، به فراوانی به خدمت گرفته‌اند؛ بنابراین می‌توان گفت خفقان سیاسی و اجتماعی ریشه كرده در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، چه بسا اصلی‌‌ترین و عمده‌ترین انگیزه‌ی گرایش شاعران پایداری به این پدیده و دلالت‌های نمادین آن بوده است. در این جستار كوشش داشته‌ایم دلالت‌های گوناگون رنگ در اشعار نزار قبانی را مورد بررسی قرار دهیم.

1-1- گذری بر كاربرد رنگ در ادبیّات عربی

رنگ و دلالت‌های گوناگون و بازشناسی اوصاف آن را باید در باورهای دیرینه‌ی مردمان گوناگون جویا شد؛ گرچه گاهی برداشت‌های یكسانی از یك رنگ خاص در میان ملت‌های مختلف دیده شده است كه این موضوع به ویژگی‌های بارز و برجسته‌ی آن رنگ در نهاد انسان باز می‌گردد. عنصر رنگ، یكی از آن عناصر كلیدی است كه از راه آن می‌توان به بسیاری از سلیقه‌ها، باورها، امید و آرزوها و اهداف انسان‌ها پی برد. از نگاه روانشناسی، گزینش رنگی خاص از سوی یك شخص، بیانگر جنبه‌ای از شخصیت او است. رنگ به دلایلی از جمله اینكه ایجاد شادابی و آسایش و احساس آسودگی در انسان می‌كند و نیز اینكه نمادی است برای غم و شادی‌هایمان، جایگاه والایی در زندگی ما اشغال كرده است (عبداالله محمد حمدان، 2008: 9). از نگاه روانشناسان می‌توان با دقت در بهره‌گیری از رنگ‌ها لایه‌های پنهان شخصیت افراد را آشكار ساخت. یونگ، خود اعتقاد راسخی به نیروی رنگ‌ها داشت و از طریق رنگ به بخش‌های ژرف ناخودآگاه انسانها دست می‌یافت (سان، 1378: 58).
از دیرباز، رنگ در ادبیّات عربی بازتاب درخوری داشته است. در ادبیّات دوره‌ی جاهلی از آن جا كه در زمان‌های گذشته رنگ‌های ثابتی بوده و كثرت رنگ‌ها به گستردگی امروز نبوده، تنوع رنگ زیادی دیده نمی‌شود. در حقیقت در زبان و ادبیّات عربی كه زادگاه اصلی آن محیط صحرا بوده است، تقریباً جز از رنگ‌های اصلی به سختی نشانی می‌توان یافت (شفیعی كدكنی، 1380: 269). با
این حال، آنچه از این دوران بازمانده است؛ حاكی از این است كه مردم عرب در عصر جاهلی- چنانكه شفیق جبری (1967) آورده است- رنگ‌های شبیه و نزدیك به هم را بسیار دقیق از هم جدا می‌كرده‌اند و با دقیق‌‌ترین عبارات از آن تعبیر می‌كرده‌اند (عبداالله محمد حمدان، 2008: 37).
پس از آشنایی عرب‌ها با تمدن‌های بزرگ زمان؛ مانند ایران و روم و یونان كه در دوره‌ی عباسیان حاصل شد، در همه‌ی جنبه‌های زندگی اجتماعی عرب‌ها، تغییراتی به وجود آمد كه به تبع آن این تغییر و تنوع نیز به رنگ و دلالت‌های آن رخنه كرد. در میان قدما، مسعودی به طور دقیق و با جزئیات خاصی پدیده‌ی رنگ و دلالت‌های آن را شرح و بسط داده است. وی ضمن بحث در این باره، رنگ را به حالات روانی انسان ربط داده است (به نقل ازعبداالله محمد حمدان، 2008: 40).
یكی از جلوه گاه‌های رنگ كه نمودی بسیار خلاقانه در آن دارد، هنر و ادبیّات است و بر این اساس به وفور توجه پژوهشگران مختلف حوزه‌های روان شناسی و جامعه شناسی را به خود جلب كرده است. آثار زیادی به طور تخصصی به این موضوع پرداخته‌اند؛ از جمله «قاسم حسین» در كتابی به نام «سیكولوجیه‌ی إدراك اللون و الشكل» جنبه‌های روان شناختی رنگ و دسته‌بندی‌های آن را به تصویر كشیده است. وی شش رنگ اصلی سیاه، سفید، قرمز، سبز، زرد و آبی را در یك دسته جای داده است و دیگر رنگ‌ها را زیرمجموعه‌ی این دسته قرار داده است. همچنین «احمد مختار عمر» در اثری كه در باره‌ی رنگ نگاشته است به موضوع نامگذاری رنگ‌ها در مقاطع مختلف تاریخی و تغییر نام‌ها، تعبیرات اساسی و معانی و كاربردهای اصلی و مجازی آن پرداخته است. وی رنگ را جزء جدایی ناپذیر زندگی امروزین و یكی از عناصر بنیادی زیبایی دانسته است (مختارعمر، 1997: 13). بی گمان در دنیای كنونی، رنگ تأثیر چشم‌گیری در زندگی و احوال روحی و روانی انسان‌ها دارد و از جمله عناصر مهم آثار هنری و زیبایی شناسی به شمار می‌رود كه شاعران نیز برای ملموس‌تر شدن و نزدیك‌تر كردن مفاهیم خود و تبیین پیوندهای فیمابین اجزای تصویر شعری و بین مفاهیم نمادین خود از آن بهره می‌گیرند و رمز و رازهای مد نظر خود را بازگو می‌كنند.

2-1- دلالت شناسی

دلالت شناسی (semantiqus یا semantics) از لفظ یونانی semantikos به معنای «دلالت دارد» یا «یعنی» و یكی از شاخه‌های زبان شناسی است كه به دلالت‌های واژگان و سیر دگرگونی آن می‌پردازد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 71). واژگان
مرتبط با رنگ، پهنه‌ی وسیعی از ساحت زبان را به خود اختصاص داده است.

3-1- رنگ و دلالت‌های آن در ادبیّات پایداری

كاربرد رنگ و بهره‌گیری متفاوت از آن در شعر، گونه‌ای نماد و رمز به شمار می‌آید كه وجه ممیزه‌ی آن ابهام در معنی و غیرمستقیم بودن دلالت آن است. بدین معنی كه مقصودی فراتر از آنچه از صورت ظاهر برمی آید منظور است. نظریه‌پردازان این حوزه بر این باورند كه شعر از دیگر هنرها جداست و در حقیقت جلوه‌ای از احوال روحی است. «عرصه‌ی شعر از آنجا شروع می‌شود كه با حقیقت واقع، قطع رابطه شود و این عرصه تا بی نهایت ادامه دارد» (سید حسینی، 1376: 545-6).
وقتی سخن از مبارزه‌ی فلسطین به میان می‌آید، ملاحظه می‌شود كه سروده‌هایی در این راستا آفریده شده‌اند كه دلالت‌هایی به اشیای معهود داده‌اند؛ برخی نمادهایی را جایگزین خود فلسطین كرده‌اند و آن را سرزمینی غصب شده نمایش می‌دهند و برخی دیگر آوارگی مردم فلسطین را به تصویر می‌كشند؛ سه دیگر نماد اسرائیل هستند و آن را قدرتی مهاجم و نژادپرست نشان می‌دهند (سلیمان، 1376: 179).
در ادبیّات پایداری، رنگ به گونه‌ای نمادین به كار گرفته شده است. نزار قبانی دلالت های متفاوتی برای رنگ آفریده است. این شاعر توانا و صاحب سبك در اشعار خود با در هم آمیختن رنگ‌های مختلف، جلوه‌های ویژه‌ی نادری به نمایش در آورده است. وی در اشعار خود از رنگ‌های اصلی برای بیان منظور خویش به خوبی و با استادی تمام بهره برده است. مقاومت و مضامین اجتماعی و موضع‌گیری های تند سیاسی برای
آزادسازی سرزمین های فلسطین و بیان رنج‌های فلسطینیان و شهادت‌ها و فداكاری‌ها در اشعار او، پهنه‌ی وسیعی را به خود اختصاص داده است.

4-1- بیان مسئله

پایه‌های ادبیّات پایداری و اجزای تشكیل دهنده‌ی آن از جمله موضوع‌های بنیادی در این شاخه از ادبیّات است كه شناسایی آن برای دریافت پیام‌های شاعران و ادیبان جبهه‌ی مقاومت، امری حایز اهمیت است. رنگ و جایگاه آن در بدنه‌ی این شاخه از ادبیّات، موضوعی است كه این پژوهش آن را وجهه‌ی همت خویش قرار داده تا در لا به لای اشعار نزار قبانی، تصویری از رنگ و جایگاه و بازتاب آن درحوزه‌ی ادبیّات پایداری ارائه دهد و از این زاویه نگاهی به آن بیفكند؛ بنابراین مسئله‌ی اصلی این پژوهش تبیین جایگاه رنگ و چگونگی بازتاب آن و دلالت‌های گوناگونی كه به خود پذیرفته است، در ادبیّات پایداری با تكیه بر اشعار نزار قبانی است.

5-1- ضرورت و اهمّیت تحقیق

از آنجا كه یكی از دغدغه‌های مهم جامعه‌ی بشری، مسئله‌ی فلسطین و آزادسازی آن و نیز دفاع از هر انسان ستمدیده در هر گوشه و كنار دنیا است و شناخت ادبیّات پایداری یكی از جلوه‌های این تلاش و دغدغه می‌باشد، آشنایی هر چه بیشتر و گسترده‌تر با اصول ادبیّات پایداری و پدیده‌های مختلف موجود در آن بایسته به نظر می‌رسد. این امر یكی از انگیزه‌ها و عواملی است كه ایجاب می‌كند جایگاه رنگ و بازتاب آن در اشعار پایداری مورد كنكاش قرار گیرد. از این رو نزار قبانی به عنوان شاعری برجسته در این حوزه برای بررسی این موضوع در شعر انتخاب شد.

6-1- پیشینه‌ی تحقیق

نزارقبانی در جایگاه یكی ازبزرگ‌‌ترین شاعران معاصر عرب و یكی از اركان ادبیّات پایداری فلسطین، مورد توجه پژوهشگران زیادی در درون و بیرون كشور بوده است.
اشعار و موضع‌گیری‌های سیاسی او در پژوهش‌های گوناگونی، مورد بررسی قرار گرفته است؛ بنابراین پیداست كه شعر او از جنبه‌های متعددی موضوع پژوهش‌ها و پایان نامه‌ها بوده است؛ اما در خصوص رنگ و دلالت‌های آن در شعر نزار قبانی به طوركلی، پایان نامه‌ای با عنوان «دلالات الألوان فی شعر نزار قبانی» دردانشگاه «نجاح» نابلس فلسطین انجام گرفته است كه نویسنده‌ی آن چارچوب كلی‌اشعار نزار را وجهه‌ی همت خود قرار داده است؛ همچنین درباره‌ی كاربرد نمادین رنگ مقاله‌ای با عنوان «جایگاه نمادین رنگ در ادبیّات مقاومت (نمونه‌ی موردپژوهانه: سمیح قاسم» در شماره‌ی پنجم و ششم نشریه‌ی ادبیّات پایداری دانشگاه شهید باهنر به چاپ رسیده است.

2- رنگ‌ها و بازتاب آن در اشعار نزار قبانی

نزار قبانی از نخستین شاعرانی است كه باب رنگ در شعر را گشودند و در این زمینه بس موفق بوده‌اند. رنگ در اشعار او، بازتاب چشمگیری دارد و این شاعر از جمله پرآوازه ‌‌ترین شاعرانی است كه در صور شعری خود، رنگ را به خدمت گرفته‌اند. به نسبت نزار قبانی، طبیعت تأثیر زیادی در این غنای «رنگ» در اشعار وی داشته است؛ اما آنچه در این موضوع شایان توجه است تفاوت‌ها و تغییرات دلالتی در آثارش است (عبداالله محمد حمدان، 2008: 73). تكرار لفظ «لون: رنگ» در اشعار او به صورت‌های مختلف مفرد، جمع، فعل ماضی و فعل امر، خود شاهدی بر این مدعاست. به ندرت شعری از این شاعر بتوان یافت كه رنگی در آن نباشد؛ به ویژه در دیوان‌های نخستین شاعر كه آن را با رنگ‌های گوناگون آراسته است: «سیدتی عندی فی الدفتر/ ترقصُ آلاف الكلمات/ واحده‌ی فی ثوب أخضر/ واحده‌ی فی ثوب أحمر/ سیِّدتی فی هذا الدفتر/ تَجِدینَ ألوف الكلمات/ الأبیض منها و الأحمر/ الأزرق منها و الأصفر» (عبداالله محمد حمدان، 2008: 31). محی الدین صبحی(1958) می‌گوید كه كودكی نزار قبانی، غرقه در بازی با رنگ‌ها بود كه بر دیوار پوشیده از گل‌های رنگارنگ یاسمن خانه‌شان پراكنده بود (عبداالله محمد حمدان، 2008: 31). چنانكه خودش در قصیده‌ای كه با نام «مادرم» سروده است، اشاره می‌كند كه او «سرزمین شام، آب و گل یاسمن را بسیار دوست می‌داشته است» (قبانی، 1990: 25).
رنگ، تأثیر عمیقی در تصویرسازی شعری دارد كه بیش از هر چیزی تصویر شعری را از ساحت خیال به واقع نزدیك می‌كند.
در ادامه به دلالت‌های رنگهای گوناگون در شعر نزار قبانی می‌پردازیم.

1-2- دلالت‌های واژه‌ی «رنگ» به تنهایی

لفظ «رنگ» به طور عموم، دلالت‌های متعدد و گاهی متفاوت و حتی متضادی در اشعار نزار قبانی داشته است. با وجود تزیین اشعارش به سایه روشنی از رنگ‌های گونه گون در اكثر موارد، گاهی دیدی بدبینانه به رنگ دارد. چنین بدبینیی در این شعرش پیداست كه می‌گوید (قبانی:94؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 75):

النار فی جبهتی... النار فی رئتی *** و ریشتی بسعال اللون تختنقُ

«آتش در پیشانی‌ام.. آتش در ریه‌هایم درافتاده است و فرچه‌ی نقاشی‌ام بر اثر سرفه‌ی رنگ‌ها در حال خفه شدن است».
بدین سان ملاحظه می‌شود كه گاهی رنگ، نزد نزار سرشار از دلالت‌های غریب و شاذ است. در اینجا تغییری در اراده‌ی شاعر نسبت به كاربرد اصطلاحات و تعبیرات دیده می‌شود كه بدان وسیله قصد دارد از واقعیت دردناكی كه ملتش را فرا گرفته است، فرار كند ( همان:76). رنگ در نگاه شاعر گاهی به وادی دلالت‌هایی رمزآلود گام می‌نهد:
«أطلقوا النار علی الحلم..
سرقوا منِّی طواحینی... و فرسانی... و فرشاتی
و ألوانی... و أشیائی الصغیره‌ی» (قبانی:94؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 76).
«شكیبایی را به آتش كشیدند // آسیاب‌هایم را... چابك سوارانم را... و فرچه‌ام را از من ربودند
رنگ‌هایم را و نیز اشیای كوچكم را».
چنان كه در این قطعه ملاحظه می‌شود، رنگ بعد رمزی به خود گرفته است و اشاره به زندگانی سخت و رنج‌های بی شمار مردمان عرب دارد.
نزار قبانی، همچنین مرگ رنگ‌ها را نیز به تصویر كشیده است و آن را سرچشمه‌ی كلی زیبایی دانسته است. وی در این باره سروده است:

«كان لبنان لكم مروحه‌ی
تنشُرُ الألوان و الظلّ الظلیل
كم هربتم من صحاریكم إلیه..
تطلبونَ الماءَ و الوجهَ الجمیلا» (عبداالله محمد حمدان، 2008: 79).

«لبنان برای شما چونان سایه ساری بود/ كه رنگ و سایه‌ی انبوه را بر شما می‌گستراند/ چقدر از بیابان‌ها به زیر آن پناه می‌بردید/ و دنبال آب و چهره‌ی دلربا می‌گشتید».
نزار با این تعبیر، این حقیقت را بیان كرده است كه لبنان برای مردم عرب همچون پناهگاهی بوده است.

2-2- رنگ سیاه

رنگ سیاه، دلالت بر ماتم و اندوه و عزا دارد. گمراهی و مرگ و گناه نیز جزء دلالت‌های ثانوی این رنگ است. این رنگ به طور فیزیكی، نشان از بی رنگی دارد؛ علاوه بر این در میان بسیاری از تمدن‌ها، دلالت بر امور ناپسند و ایقاعی بدبینانه دارد؛ از این رو شاعران به كمك این واژه، رنج‌ها و همه‌ی امور دارای بار منفی همچون دردها و عذاب‌ها را بیان كردند؛ به ویژه آنگاه كه ملت عرب روی به سستی نهاد و زیر گام های اشغالگران غربی و صهیونی زبون شد كه همین باعث ایجاد ناامیدی و بدبینی و چشم اندایی سیاه شد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 110).
در نگاه روان شناسان این رنگ غرور و كدورت روحی در شخص ایجاد می‌كند. علت اینكه رنگ سیاه در عزاداری مورد استفاده قرار می‌گیرد، آن است كه همچون نمادی، سایه‌ی غم و اندوه را برای همیشه در نهاد و درون انسان نگه می‌دارد (فرزان، 1375: 45). در میان جامعه نیز، این رنگ پیوند عمیقی با مناسبت‌های غمگین و مصیبت‌های بزرگ یافته است؛ از این رو نوعی بدبینی در درون انسان‌ها پدید می‌آورد. رنگ سیاه در قرآن نیز با دلالت‌هایی آمده است. خداوند در وصف روز رستاخیز می‌فرماید: «یومَ تبیضُ وجوهٌ و تسودُ وجوهٌ، أمّا الذین اسودَّت وجوهَهم أكفَرتُم بعدَ إیمانِكم» (آل عمران:106). این رنگ گاهی بر پایه‌ی برخی دلالت‌های وارونه و ضدیتی ساختگی برای حصول خیر و نیكی و جلوگیری از شر و بدی به كار گرفته می‌شود؛ اما حتی این امر هم نمی‌تواند دلالت‌های بد و منفی و بدبینانه را از این رنگ بزداید (عبداالله محمد حمدان، 2008: 42). رنگ سیاه در ادبیّات عربی گاهی دوست داشتنی و در مواقع بسیاری منفور است؛ مثلاً در مو، چشم، لثه و لبان دوست داشتنی است، چنانكه امرء القیس در وصف محبوبه‌اش سروده است: «و فرعٍ یزینُ المتن أسود فاحم/ أثیثٍ كقنو النخله‌ی المتعثكلِ» اما موارد بدبینی به آن و تنفر از آن در میان عرب‌ها بسیار زیاد است. مردم عرب حتی از آوردن نام این رنگ یا یكی از مشتقات آن نیز بیزار و بدبین بوده‌اند (عبداالله محمد حمدان، 2008: 44). بنا به گفته‌ی لوشر(1381) «سیاه، نمایانگر مرز مطلقی است كه در فراسوی آن زندگی متوقف می‌گردد و لذا بیانگر فكر پوچی و نابودی است» (معروف و باقری، 1390-1: 483).
نزار در قصیده‌ی «نهر الأحزان» تصرفی در به كارگیری رنگ ایجاد كرده است. وی در این شعر، رنگ سیاه را به جای رنگ سفید نشانده است:

«الدمع الأسود فوقهما
یتساقط أنغام بیان» (قبانی، الأعمال الشعریه‌ی الكامله‌ی، ج1: 403).
«اشك سیاه بر روی آن/ چونان آهنگ بیان فرومی‌ریزد».

در اینجا شاعر رنگی را به ضد آن بدل كرده است. سیاه، خود دارای تیرگی و كدورت است، حال اگر در ‌اشك سیاه باشد تیره‌تر و كدرتر نمود می‌یابد. رنگ اشك سفید است. دگرگون كردن آن به ضدش بنا به یك منظور، زیبایی شناختی است؛ چراكه ضد، ضد خود را بهتر نشان می‌دهد. شاعر در این شعر، قصد بیان احزان را دارد.
پر واضح است كه سیاه بر اندوه و ماتم دلالت دارد. نزار در سوگ «قدس» سروده است:

«یا قدس... یا مناره‌ی الشرائع
حزینه‌ی عیناكِ یا مدینه‌ی البتول
حزینه‌ی حجاره‌ی الشوارعِ
حزینه‌ی مآذِن الجوامع
یا قدس یا مدینه‌ی تلتفّ بالسواد!» (قبانی، 1997: 398؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2088: 114).

«ای قدس ای مناره‌ی شریعت‌ها/ چشمانت غمگین است ای شهر مریم باكره/ غمگین است سنگفرش خیابان‌ها/ غمگین است بلندگوهای مسجدها/ ای قدس/ ای شهری كه از هر سو رنگ سیاه آن را در برگرفته است».
دلالت رنگ سیاه در این قطعه شعر، یك دلالت روحی است كه به جهت همجواری با «قدس» گونه‌ای دلالت دینی نیز به خود گرفته است؛ با این حال دلالت این رنگ، واضح و مقصود بالذات است و تكرار لفظ «اندوه» این دلالت را گسترده‌تر كرده است و دلالتی رمزگونه یافته است كه همان اشغال شدن این شهر توسط صهیونیست‌ها است.
همچنین سروده است:

«تقولُ شهرزاد:
و انتقمَ الحلیفة السفّاح من ضفائر الأمیرة
فقَصّها ضفیرة، ضفیرة
و أعلنت بغداد یا حبیبتی الحداد
عامَینِ...
أعلنت بغداد یا حبیبتی الحداد
حزناً علی السنابل الصفراء كالذهب..» (قبانی، 1997:؛ 507؛ نقل درعبداالله محمد حمدان، 2008: 115).

«شهرزاد گوید:/ سفاح خلیفه بر گیسوان شاهزاده خشم گرفت/ و آن را دسته دسته برید/ از این رو ای دوست من، بغداد دو سال/ ماتم گرفت/ ماتم گرفت بغداد ای دوست من/ به خاطر اندوه و غم از دست دادن خوشه‌های زرد چون طلا..»
نزار در این شعر، شخصیت تاریخی را به واسطه‌ی رنگ تجسم بخشیده است. این شخصیت تاریخی سنگدلی و سلطه‌ی خود را بر همه چیز تحمیل كرده است. در اینجا زردی، فقط یك دلالت زیباشناسانه نیست؛ بلكه دلالت بر طلا دارد؛ طلا همچنان كه پیداست مظهر ثروت و رفاه است.
وی در شعری، دوران كنونی را دورانی سیاه خوانده است:

«فی هذا الزمن الأسود
أصبح قول الشعر مغامره‌ی نحو المجهول
لا یعرف فیها
اسم القاتل من المقتول..» (قبانی، 1997:ج6: 218؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 203).
«در این زمانه‌ی سیاه/ شعر گفتن یك ماجراجویی به سوی سرنوشتی نامعلوم است/ كه در آن نام قاتل از نام مقتول تشخیص داده نمی‌شود..»

3-2- رنگ سفید

رنگ سفید در میان ملت‌های گوناگون، پس از رنگ سیاه جایگاه دوم را از آن خود كرده است و از رنگ‌های سرد كه احساس آرامش ایجاد می‌كند به شمار می‌‌رود (عبداالله محمد حمدان، 2008: 48). این رنگ، روشن و معمولاً مثبت است و نماد پاكی و بسته به موقعیتش ممكن است دلالت‌های مختلفی از مثبت و یا منفی داشته باشد؛ اما در طول دوران‌ها به دلالت های مثبت و روشن بینانه‌ی آن معروف گشته است (عبداالله محمد حمدان، 2008: 49). رنگ سفید، همچنین پیوند تنگاتنگی با قداست دارد؛ از این رو كاهنان در دوره‌ی آشوری بالاپوش سفید به تن می‌كردند (همان:49). این رنگ در تصوف نیز معانی نمادینی به خود گرفته است. چنانكه متصوفه، گرسنگی را مرگ سفید نامیده‌اند؛ از آن جهت كه درون را نورانی می‌‌كند (معروف و باقری، 1390-1: 489).
شاعران رنگ سفید را از قدیم الایام رمز مثبت اندیشی و خیر و هر گونه زیبایی دانسته‌اند. عرب‌ها این رنگ را مظهر معنویت انگاشته‌اند؛ اما در شعر نزار به موصوف‌های مادی و حسی اختصاص یافته است. در یك بازخوانی تاریخی، وی در نبود قهرمان راستین در میان مردم عرب و خالی ماندن میدان مبارزه از دلیران و چابك سواران، عنتره چابك سوار دوره‌ی جاهلی را انتظار می‌كشد و ضمن این بازخوانی دلالتی نوین برای رنگ سفید ایجاد كرده است:

«نأتی بكوفیاتنا البیضاء
نترقَّبُ عنتره‌ی العبسی
یجیء علی فرسٍ بیضاء
باعوا الخیل و الكوفیه‌ی البیضاء»

«با كلاه‌های عربی سفیدمان می‌آییم/ چشم به راه عنتره‌ی عبسی هستیم/ كه سوار بر اسبی سفید بیاید/ اما اسب‌ها و كلاه‌های عربی را فروختند».
بدین سان وی، رنگ سفید را یك دلالت تاریخی بخشیده است. در این قطعه اشاره‌ای رمزگونه به شجاعت و دلاوری و جنگاوری دارد. تكرار رنگ سفید در آن برای نمایاندن عزت و شرف انسان عربی است؛ اما جمله‌ی واپسین حكایت از خیانت و توطئه و فروكش كردن دریای شجاعت و جنگاوری دارد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 97). شاعر، همین خیال را در جای دیگری با نهایت تأسف بیان كرده است؛ آنجا كه می‌سراید:

«مازلنا منذ القرن السابع
خارج خارطه‌ی الأشیاء
نترقب عنتره‌ی العبسی
یجیء علی فرس بیضاء
لِیُفرِّج عن كربنا..» (قبانی، 1997، ج3: 218؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 101).

«از قرن هفتم تاكنون/ ورای نقشه‌ی همه چیز/ ما چشم انتظار عنتره‌ی عبسی هستیم/ تا سوار بر یك اسب سفید بیاید/ و گرهی از كار ما بگشاید..»
در قصیده‌ی معروف «السیمفونیة الجنوبیة الخامسة» می‌گوید:

«سمیتك الجنوب
سمیتك النوارس البیضاء، و الزوارق..» (قبانی، 1992: 65)

«تو را جنوب نامیدم/ تو را شكوفه‌هایی سفید و قایق‌هایی نامیدم»
شاعر در آوردن تركیب «شكوفه‌هایی سفید» دلالت بر امید و درخشندگی و رسیدن به آرزوها را در كلام خود گنجانده است.

4-2- رنگ سرخ

رنگ سرخ از نخستین رنگ‌هایی است كه انسان در طبیعت شناخته است و از رنگ های گرم به شمار می‌رود كه از تابش آفتاب و آتش و گرمای شدید گرفته می‌شود (عبداالله محمد حمدان، 2008: 51). از پر دلالت‌‌ترین رنگ‌هاست كه تضاد در آن بسیار است؛ چرا كه می‌تواند رنگ شادی، اندوه، خشونت و نرمش باشد؛ اما ویژگی ممیزه‌ی این رنگ، ارتباطش با خون است (همان:51) با این حال از نگاه روان شناسان، رنگی زنده و پویا است. آن را عاملی برای دستیابی به پیروزی و شور و نشاط زندگی می‌دانند (معروف و باقری، 1390-1: 486). بایار (1376) آن را نشانه‌ی شرم و حیا و عشق نیز دانسته‌اند (به نقل از: معروف و باقری، 1390-1: 486). در دیانت‌های غربی، رنگ سرخ نماد قربانی كردن در راه دین و اصول اعتقادی است. به هر تقدیر این رنگ با توجه به جایگاهش، دلالت‌های مختلفی دارد؛ مثلاً در انسان، رنگ سرخ در گونه باشد یا در لب با وجود نزدیكی بسیار این دو عضو به هم، دلالت متفاوتی دارد. مردم عرب از رنگ سرخ در پوست نفرت دارند و آن را نشان شومی و عیب می‌دانند، چنانكه عبید بن ابرص (بی‌تا:5) سروده است: «جوانبها تغشِی المتألف أشرفت/ علیهنّ صُهبٌ من یهود جنوح»؛ بنابراین «صهب»، یعنی رنگ زرد مایل به سرخ و سفید كه نزد عرب‌ها منفور است (عبداالله محمد حمدان، 2008: 52). ابن منظور (2514) زیر ریشه‌ی «صهب» آورده است كه به دشمنان «صهب السِّبال و سود الأكباد» گویند گرچه اینچنین هم نباشند؛ سپس وی این شعر را شاهد آورده است: «جاءوا یجرُّون الحدید جرّا/ صهب السِّبال یبتغونَ الشرّا»؛ اما لفظ «السبال» چنانكه در المعجم الوسیط (زیر ریشه‌ی «سبل») آمده است، جمع «سبله‌ی» است به معانی سر و ریش، چاله‌ی روی چانه و غیره. در همانجا عبارت «هو أصهب السبله‌ی» آمده است و به معنای «دشمن» تعریف كرده و «صهب السبال» را نیز جمع آن دانسته است.
لفظ سرخی در اشعار نزار قبانی با فراوانی تكرار شده است و دلالت‌های گوناگونی به خود دیده است؛ بعضی در گذشته‌ی ادبی نیز حضور داشته و بعضی نوین است و ره‌آورد خود شاعر از فرهنگ و تمدن‌های غرب است. وی در قصیدهای به نام «وشایه: سخن چینی) سروده است:

«أأنت الذی یا حبیبی... نقلتَ
لِزرق العصافیر أخبارنا؟
فجائت جموعاً... جموعاً... تدقُّ
مناقیرها الحمر شباكنا» (قبانی، 1997: 240-1).

«آیا تو بودی دوست من... كه/ خبر ما را به گنجشكان آبی رنگ رساندی/ كه آنها هم گروه... گروه... آمدند و/ با منقارهای سرخگونشان بر پنجره‌های ما نوك می‌زندند؟»
شاعر در این قطعه، آمیزشی میان رنگ‌های آبی و سرخ پدید آورده است تا بدین وسیله پس از همنوایی و آرامشی كه رنگ آبی القا می‌كند؛ با آوردن رنگ سرخ، وضعیت خونین و انقلابی را به نمایش بگذارد. «منقارهای سرخ» نمادی از عناصر انقلابی و شورشی علیه ستم و جور است كه با آوردن فعل مضارع «تدقُّ» استمرار آن را نیز نشان داده است. شاعر با این تعبیر و با گنجشكان آرام و بی سر و صدا، سكوت مردم عرب را به تصویر كشیده است (عبداالله محمد حمدان، 2088: 132) و همزمان این را نیز بیان كرده كه این سكوت تا ابد پایدار نخواهد ماند؛ بلكه روزی شكسته می‌شود و صاحبان حق به حقشان خواهند رسید.
نزار در قصیده‌ای با نام (أحمر... أحمر... أحمر) رنگ سرخ را با دلالت بر ممنوعیت و غیرمجاز بودن به تصویر كشیده است:

«لا تُفكِّر أبدا... فالضوء أحمر
لا تِكلِّم أحداً... فالضوء أحمر
لا تُغادِر قنَّك المختوم بالشمعِ
فإنَّ الضوء أحمر...» (قبانی، 1992: 134).

«هرگز فكرت را به كار نینداز.. چرا كه چراغ قرمز است/ با هیچ كس سخن مگوی.. زیرا چراغ قرمز است/ آشیانه‌ی با موم بسته شده‌ات را ترك نكن/ چرا كه چراغ قرمز است...».
در این شعر، نزار از علایم راهنمایی و رانندگی بهره برده و رنگ سرخ را در معانی توقف و ممنوعیت آمد و رفت به كار گرفته است. وی دلالت‌هایی در این شعر آفریده است تا از خلال آن به ممنوعیت‌های فراوانی كه از سوی حاكم مستبد در جهان عرب سایه گستر گشته است، اشاره كند. جایی كه امور اولیه‌ی زندگی (از قبیل اندیشیدن و سخن گفتن و بیرون آمدن از خانه) ممنوع باشد، حال كارهایی چون كار سیاسی و اجتماعی در چه سطحی از ممنوعیت باید باشد؟
در ادامه‌ی همین قصیده آورده است:

«أنت ول حاولتّ أن تذهب للسلطان،
أو زوجته أو صهره المسؤول عن أمن البلاد
و الذی یأكل أسماكاً... و تفاحاً... و أطفالاً..
كما یأكُل من لحم العباد..
لوجدتَ الضوء أحمر..» (همان:136)

در قصیدهای با نام (حوار مع عربی أضاع فرسه: گفتگویی با یك اعرابی كه اسبش را گم كرده است) چنین سروده است:

«لو كانت نجد تسمعُنِی
و الربع الخالی یسمعُنِی
لَختمتُ بالشمعِ الأحمر سوق عُكاز» (قبانی، 1997:ج6: 136؛ نقل درعبداالله محمد حمدان، 2008: 135).

«اگر نجد صدایم را می‌شنید/ اگر ربع خالی صدایم را می‌شنید/ بی گمان بازار عكاز را با موم سرخ پلوم می‌كردم»
رنگ سرخ در این قطعه شعر، دو دلالت به خود پذیرفته است؛ یك دلالت ظاهری و سطحی كه از سیاق كلام فهمیده می‌شود و بیانگر این است كه شاعر خواستار تعطیل شدن بازار عكاز به خاطر مخالفت با قانون است؛ اما دلالت دیگر ، آن القای رغبتی به بستن دهان‌هایی است كه از مسئله‌ی اصلی و محوری خود غافل شده است. مسئله‌ی استعمار و استثمار مستقیم و غیر مستقیم جهان عرب (عبداالله
محمد حمدان، 2008: 135).
وی همچنین در قصیدهای به نام (تأشیره‌ی: روادید) می‌گوید:

«فی مركز العذاب حیث الشمسُ لاتدورُ
و الوقتُ لایدورُ...
و حیثُ لا یبقی من الإنسانِ غیر اللیفِ و القشورُ
یمتدُّ خطٌّ أحمر..» (قبانی، 1997:ج6: 25).

«در مركز شكنجه، جایی كه خورشید در آن ثابت است/ زمان هم نمی‌گذرد.../ و جایی كه از انسان جز پوسته و الیافی باقی نمی‌ماند/ خطی قرمز كشیده شده است...».
نزار در این شعر، رنگ قرمز را برای دلالت بر قلع و قمع و كشتار و غارت به كار گرفته است. ایستادن خورشید و زمان هم، دلالت انزجارآوری است از وضعیت بسیار دشواری كه بر مردم عرب حاكم است. پوسته و آنچه از انسان باقی مانده است، اشاره به شكنجه‌های جانگداز دارد.
وی همچنین، در شعری با نام «تلومنی الدنیا » رنگ سرخ را برای اعلان جنگ و ممنوعیت آورده است:

«لو أخبرونی أنه..
سیضرم النارَ فی دقائق
و یُقلِّب الأشیاء فی دقائق...
و یصبغ الجدران بالأحمر و الأزرق فی دقائق
لكنتُ قد طردته..» (قبانی، بی‌تا:31)
 

5-2- رنگ سبز

رنگ سبز از جمله‌ی واضح‌‌ترین و باثبات‌‌ترین رنگ‌ها از حیث دلالت است. از رنگ‌های دوست داشتنی به شمار می‌آید؛ از آن جهت كه اصالتاً با چیزهایی اصیل در طبیعت پیوند دارد. اعتقادات دینی هم به خاطر ارتباط این رنگ با پرباری و بارور بودن و جوانی، این باور را استحكام بخشیده است (عبداالله محمد حمدان، 2008: 55). به جرأت می‌توان گفت عرب‌ها این رنگ را در حاصلخیزی و باروری و نشاط و حیات و در رنگ لباس و درخت و گیاه منحصر می‌دانستند (همان:56). این رنگ از نگاهی دیگر، رنگ معنویت و آرامش است. در دیدگاه دینی، رنگ سبز نشانه‌ی ایمان و توكل و فناناپذیری است (به نقل از: معروف و باقری، 1390-1: 493). بعضی این رنگ را رنگ پیشرفت ذهنی و جسمی انسان می‌دانند (همان).
رنگ سبز در اشعار نزار قبانی، پهنه‌ی وسیعی را در بر گرفته است، حتی در عنوان برخی آثارش هم دیده می‌شو؛ مانند «الدم الأخضر» ، «الشعر قندیلٌ أخصر» اشعار زیادی را هم به این رنگ آذین بسته و دلالتی دیگر به آن بخشیده است. رنگ سبز، نزد نزار قبانی، مظهر امید است و بر دیگر رنگ‌ها غالب:

«غداً سیزهر اللیمون
و تفرح السنابلُ الخضراء و الغصون
و تضحك العیون
و ترجعُ الحمائم المهاجره‌ی» (قبانی، 1997:ج:3: 164)

«به زودی فردا درختان لیمو شكوفه می‌دهند/ و خوشه‌های سبز و شاخه‌ها نیز شادمان خواهند شد/ چشم‌ها خندان می‌شوند/ و كبوتران مهاجز بازخواهند گشت...».
وی در این شعر می‌خواهد امید هرچه بیشتری بیافریند؛ به همین خاطر شعرش را سرشار از نشانه‌های امیدواری (سیزهر اللیمون، تفرح السنابل، ترجع الحمام) كرده است تا زندگانی و نشاطی را ایجاد كند مالامال از امید در سایه‌ی وطنی آكنده از امنیت و آرامش. رنگ در اینجا محور این امید است كه شادی و آینده‌ی شكوفان را كه شاعر منتظر آن است می‌آفریند.
در اشعار سیاسی نزار قبانی، رنگ سبز جایگاه نخست را دارد. این رنگ به صورت‌های گوناگون (الأخضر، أخضر، الخضراء، خضراء، الخُضر، الخضره‌ی، خُضره‌ی، اخضرار، مخضوضره‌ی، اخضرَّ) در اشعار او تكرار شده است؛ چنانكه ملاحظه می‌شود شاعر از صیغه‌های گوناگون اسم، صفت، مصدر و یك بار هم از تركیب فعلی بهره برده است.
نزار «ماه» را با رنگ سبز وصف كرده است. در دیوان «قصائد مغضوب علیها» در شعری با نام «تقریرٌ سرِّی جدّاً.. من بلاد قمعستان: گزارشی فوق سری از كشور قتلستان» سروده است:

«من أجل هذا أعلِنُ العصیان
من أجل الملایین التی تجهل حتی الآن ما هو النهار
و ما هو الفارق بین الغصن و العصفور
و ما هو الفارق بین القمر الأخضر و القرنفلة» (قبانی، 1992: 36).

«به همین خاطر اعلان شورش می‌كنم/ به خاطر میلیون‌ها انسانی كه تاكنون نمی‌دانند روز چیست/ و نمی‌دانند فرق میان شاخه و گنجشك چیست/ فرق میان ماه سبز و گل میخك چیست».
این شاعر در شعر مشهوری به نام «طریق واحد» كه در آن رهایی فسطین از اشغال را فقط از یك راه میسّر می‌داند و آن هم لوله‌ی تفنگ است، می‌گوید:

«إلی فلسطین خذونِی معكم
إلی رُبّیّ حزینه‌ی كوجه مجدلیه‌ی
إلی القباب الخضر.. و الحجاره‌ی البنّیّه‌ی» (خورشا، 1386: 197).

«مرا با خود به فلسطین ببرید/ به تپه های غم آلود همچون چهره‌ی [مریم ] مجدلیه/ به گنبدهای سبز و سنگهای قهوه‌ای».
در شعری به نام «الوضوء بماء العشق و الیاسمین» ضمن اشاره به تشكیل اسرائیل در دل سرزمین‌های فلسطین می‌گوید:

«ینطلق صوتی هذه المره‌ی من دمشق
ینطلق من بیت أبی و أمی
فی الشام تتغیرجغرافیّه‌ی جسدِی
تُصبِح كریّات دمی خضراء
و أبجدیّتی خضراء» (قبانی، بی‌تا: 572).

«این بار صدایم از دمشق به هوا می‌پیچد/ از خانه‌ی پدر و مادرم به هوا می‌پیچد/ [می‌گویم ] در شام جغرافیای تنم در حال تغییر است/ گلبول های خونم سبز رنگ می‌شوند/ الفبایم نیز به رنگ سبز درمی‌آید».
نزار در قصیده‌ای به نام «محاوله‌ی تشكیلیه‌ی لرسم بیروت» با در هم آمیختن رنگ‌های اصلی، ضمن آفریدن دلالت‌های نو برای رنگ‌ها، تصویری رمزآلود ارائه داده است:

«هل لدینا
فرصه‌ی أخری كی نعشق...؟
أم أن العیون الخضر صارت مستحیله‌ی؟
و العیون السود صارت مستحیله‌ی؟
و إذا عادت إلینا «شارع الحمراء»
لو عادت إلینا «الرمله‌ی البیضاء» (قبانی، 1990: 105).

قبانی، سرزمین خویش را با رنگ سبز وصف كرده است تا دلالتی برحاصلخیزی و فراوانی خیر و بركت در آن داشته باشد:

«مضی عامانِ یا أمی
علی الولد الذی أبحر
برحلته الخرافیّه‌ی
و خبّأ فی حقائبه
صباح بلاده الأخضر» (قبانی، بی‌تا، ب:41).

«دوسال گذشت مادر من/ بر پسری كه/ در یك سفر خرافی سوار بر دریا شد/ و در چمدانهایش/ سپیده دم سرزمین سبزرنگش را پنهان كرده است».
در قصیده‌ی «المهرولون» با كنار هم آوردن رنگ سبز و سفید و آبی دلالتی بر رؤیای صلح در شعرش آفریده است:

«كم حلمنا بسلامٍ أخضر
و هلالٍ أبیض
و ببحر أزرق...» (قبانی، بی‌تا، ب: 111-2)

«چقدر خواب صلحی سبز/ و هلالی سفید/ و دریایی آبی را دیده‌ایم!»
 

6-2- رنگ زرد

رنگ زرد یكی از رنگ‌های گرم است و مظهر نورانیت و روشنایی به شمار می‌رود؛ از این رو در برخی ادیان كهن مقدس بوده است. از حیث سیاق و كاربرد و نیز بنا به شدت و ضعف آن، دلالت‌های گوناگونی دارد. گاهی معنای خشكی و پژمردگی و بیماری از آن به دست می‌آید. نوعی از آن شادی آور است چنانكه در قرآن آمده است: «یقولُ إنّها بقره‌ی صفراء فاقعٌ لونها تسرُّ الناظرین» (بقره:69) این رنگ گاهی رنگ مرگ است؛ به ویژه آنجا كه پای بیماری در میان باشد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 59)؛ چنانكه در درمان و شفایابی نیز از رنگ زرد بهره برده می‌شود. دلیل آن هم به خورشید به عنوان حافظ انسان و زندگی و خاصیت درمان بخشی آن برمی‌گردد (همان:61).
رنگ زرد از كم شمار‌‌ترین و كم كاربرد‌‌ترین رنگ‌ها در شعرهای نزار قبانی است؛ اما همگام با سیاست واقع در كشورهای عربی، دلالت‌های جدیدی متوازی با واقعیت زندگی مردم عرب ایجاد كرده است. در «مائه‌ی رساله‌ی حبّ» به ویژه نامه‌های نود و هفتم تا صدم رنگ زرد را به وفور به كار برده و دلالت‌هایی رمزآلود كه شكستگی و پژمردگی را در لابه لای خود القا كرده، ایجاد كرده است:

«أمشِی علی أوراق الحریف
أكسرها وتكسرنِی
ألوان الشجر متدرجة بین لون النار و ولون الذهب العتیق
و الأوراق الصفراء، و الحمراء و النحاسیة، أشبه
بكتابٍ سطوره تحترق» (قبانی، 1982: 67-8).

«بر برگهای پاییز قدم می‌زنم/ آنها را در هم می‌شكنم وآنها نیز مرا در هم می‌شكند/ رنگ‌های درختان میان رنگ آتش و رنگ طلای كهنه/ و برگ‌های زرد و سرخ و زرد سوخته متفاوت است/ بیشتر به كتابی شبیه است كه سطرهایش آتش گرفته است».
رنگ زرد در این قطعه، دلالت‌هایی ژرف‌تر از پژمردگی و سستی مرتبط با فصل پاییز دارد. زرد در اینجا در كنار رنگ طلا نشسته است تا دلالت بر گرانبهایی و ارجمندی كند. از طرفی رنگ زرد به نوعی در درختان می‌تواند یادآور شكوفه‌ها و گل های زردی باشد كه شادی و خوشحالی در دل‌ها می‌افكند و احساس زندگی دوبارهای در آدمیان می‌آفریند.
نزار در شعری با یادآوری وضعیت ناهنجار سرزمین فلسطین، رنگ زرد را به خدمت گرفته است تا شعرش بر اوج سرخوردگی و ناامیدی از قضیه‌ی فلسطین دلالت داشته باشد:

«سُفنی فی المرفأ باكیة
تتمزّق فوق الخلجان
و مصیری الأصفر حطَّمَنِی..» (قبانی، بی‌تا، ب: 116)
«كشتی‌هایم در بندر گریانند/ و بر روی خلیج‌ها درهم فرو شكسته می‌شوند/ و سرنوشت زردم مرا له كرده است».
بدین سان سرنوشت خویش را به رنگ زرد موسوم كرده است كه نشان دهنده‌ی ناامیدی و حیرانی هرچه تمام‌تر شاعر است.

7-2- رنگ آبی

این رنگ دلالت‌های گسترده و متفاوتی دارد كه چه بسا ناشی از درجات فراوان آن باشد؛ مثلاً آبی پر رنگ، نزدیك به سیاه است و به همین خاطر ایجاد نفرت و كینه و كراهت می‌كند. حال آنكه آبی روشن با آب و آسمان پیوند دارد و با آرامش و سردی سازگار است ( عبداالله محمد حمدان، 2008: 61). این رنگ در شعر عربی اندك است. با این حال مفهوم و مدلول آن از دوره‌های كهن تاكنون؛ به ویژه به نسبت دوره‌ی جاهلی دچار دگرگونی شگرفی شده است؛ چرا كه در آن دوران‌ها این رنگ برای مردم عرب، حامل هر گونه دلالت منفی بوده و مردم عرب بسیار به آن بدبین و متنفر بوده‌اند. حال آنكه در دوران معاصر و به طور اخص در اشعار نزار قبانی، مدلول آن سمت و سوی آزادی و رهایی و گسستگی از هر گونه قید و بندی را به خود گرفته است، چنانكه در بسیاری از پرچم‌ها همچون پرچم سازمان ملل و دیگر نظام‌های بزرگ بین المللی دیده می‌شود. نزار، یكی از برجسته‌ترین شاعرانی است كه ندای آزادی و شورش علیه سنن اجتماعی و اوضاع سیاسی ناهنجار را كه در ملت عرب تبلور یافته است؛ به گوش جهانیان رسانده است، ملتی كه از نگاه شاعر در گذشته و هنوز هم از دست جلادانی كه بر امور آن سلطه یافته‌اند رنج می‌‌برد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 140).
نزار، رنگ آبی را به سبك خود به ساحت سیاست كشانده است و دلالتی خاص خود به آن داده است. وی می‌گوید:

«حكامّنا آلهه‌یٌ یجری الدمُ الأزرق فی عروقهم
و نحنُ نسلُ الجاریه‌ی
لا ساده‌ی الحجاز یعرِفوننا
و لا رعاعُ البادیه‌ی» (قبانی، 1997، ج1: 297؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2088: 141).

«حاكمان ما الهه‌هایی هستند كه خون آبی در رگ‌هایشان جاریست/ ما هم دودمان كنیزان هستیم/ نه بزرگان حجاز ما را می‌شناسند/ و نه مردم بادیه».
رنگ خون چنانكه پرواضح است سرخ است؛ اما نزار با چرخشی در تعبیر از رنگ خون با آوردن «خون آبی» دلالتی تعمدانه و رمزی پدید آورده است؛ مبنی بر اینكه این رنگ را حاكمان به خود اختصاص داده‌اند تا بدین وسیله خویشتن را از سایر همنوعان برتر و ممتازتر جلوه دهند (عبداالله محمد حمدان، 2008: 141). این دلالت در جهت منفی و نمایانگر تبعیض میان حاكم و رعیت است و شاعر با چنین تعبیری می‌خواسته است از شكاف عمیق میان ملت عرب و حاكمان مسلط شده بر آنها سخن براند.
از دیگر سو، طراوت و آرام بخشی در سرشت رنگ آبی نهفته است. از دیدگاه روان شناسی این رنگ نماد آب آرام و خلق و خوی نرم و ملایم است (معروف و باقری، 1390-1: 492)؛ همچنین این رنگ در درون انسان، تفكر و صداقت و حس ارتفاع و عمق برمی انگیزد (همان:492) رنگ آبی پیوندی نیز با بیماری و حبس خون در رگ دارد (عبداالله محمد حمدان، 2008: 65).
در شعر دیگری سروده است:

«یا أصدقاء الجرح فی بیروت
ألم تبیعوا قمراً لِتشتروا زلزالاً
ألم تبیعوا السُّحب الزرقاء؟» (قبانی، 1997، ج6: 236؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 143).

«ای دوستان زخم در بیروت/ آیا ماهی را نفروختید تا زلزله‌ای بخرید/ آیا ابرهای آبی را تفروختید؟»
این قطعه شعر بیش از هر چیز ناظر بر ویرانی و خرابی ناشی از جنگ و ستیز در بیروت است. تعبیر شاعر در اینجا بسیار به تعبیر قرآنی «أتستبدِلون الذی هو أدنَی بالذی هو خیر؟» (بقره:60).
نزار در قصیده‌ی «درس فی الرسم: درسی در نقاشی» ضمن آمیختن رنگ سیاه و آبی به هم، دلالت‌های نغزی به این رنگ‌ها داده است، وی سروده است:

«یضع ابنی علبه‌ی ألوانه أمامی
و یطلُب منی أن أرسمَ له بحراً
آخذ القلم الرصاص
و أرسم له دائره‌یً سوداء
یقولُ لی ابنی:
«و لكن هذه دائره‌ی سوداء، یا أبی...
ألا تعرف أنّ لون البحر أزرق؟» (قبانی، 1992: 114).

«پسرم جعبه‌ی مدادرنگی‌اش را در برابرم می‌گذارد/ و از من می‌خواهد كه نقاشی دریا را برایش بكشم/ مداد خاكستری را برمی‌دارم/ و دایره‌ی سیاهی را برایش رسم می‌كنم/ پسرم می‌گوید:/ اما پدر این یك دایره‌ی سیاه است../ آیا نمی‌دانی رنگ دریا آبی است؟»
قبانی در پاسخ پسرش ابراز می‌دارد كه وی در زمان خود در كشیدن نقاشی دریا بس ماهر بوده؛ اما اسباب و لوازمش را از او گرفته‌اند و «و منعونی من الحوار مع اللون الأزرق» (پهمان:114) او را از گفتگو با رنگ آبی بازداشته‌اند.
با این مصرع اخیر، شاعر رنگ زرد را دلالت بر آزادی و آسایش بخشیده است.
شاعر در یكی از دلالت‌های سیاسی كه به رنگ آبی داده است می‌گوید:

«عندی خطاب أزرق
ما مرَّ فی ذاكره‌ی البحور» (قبانی، 1997، ج1: 426).

«من سخنانی آبی رنگ با خود دارم/ كه به فكر هیچ دریایی خطور نكرده است».
شاعر در این بیت شعر از یك «گفتمان آبی» یاد كرده است كه به ذهن هیچ دریایی خطور نكرده است.
وی در شعر دیگری خطاب به سرزمین مورد نظر خود چنین سروده است:

«سمَّیتُك الجنوب
سمَّیتُك القصیده‌ی الزرقاء
سمَّیتك البرق الذی بناره تشتعلُ الأشیاء» (قبانی، 1997، ج3: 67؛ نقل در عبداالله محمد حمدان، 2008: 143).

«تو را جنوب نامیدم/ تو را قصیده‌ی آبی نامیدم/ تو را آن برقی نام نهادم كه با شعله‌ی آن همه چیز آتش می‌گیرد».
«قصیده‌ی آبی» در این بیت یك دلالت زیباشناختی است و رنگ دلالتی فلسفی به خود گرفته است.
قبانی، همین تركیب را در شعر دیگری با نام «التلامیذ یعتصمون فی بیت الخلیل بن أحمد الفراهیدی» كه در آن ضمن بازخوانی شخصیت تاریخی خلیل بن احمد، تكرار كرده است:

«أقلِّد الشعر الذی یكتبُه الأطفال
و أرسم القصیده‌ی- النحله‌ی..
و القصیده‌ی الزرقاء كالهلال..» (قبانی، 1992: 21).

«شعری را كه بچه‌ها می‌نویسند تقلید می‌كنم/ و قصیده‌ی زنبور عسل را.../ و قصیده‌ی آبی را رسم می‌كنم».

8-2- رنگ خاكستری

این رنگ را می‌توان نشانی از سرخوردگی و ناامیدی قلمداد كرد. از رنگ‌های سرد به شمار می‌رود و یادآور روحیه‌ای باخته و رنج كشیده است.
نزار در قصیدهای بلند سروده است:

«یضعُ ابنی علبه‌ی ألوانه أمامه
و یطلُب منِّی أن أرسمّ له عصفوراً
أغطُّ الفرشاه‌ی فی اللون الرمادی
و أرسُمُ له مربعاً علیه قفلٌ... و قُضبان
یقولُ ابنی و الدهشه‌ی تملأ عینَیه
«و لكن هذا سجن...
ألا تعرف یا أبی كیف ترسُمُ عصفوراً؟» (قبانی، 1992: 113).

«پسرم جعبه‌ی آب رنگش را در برابرم می‌گذارد/ و از من می‌خواهد كه گنجشكی را برایش بكشم/ فرچه را با رنگ خاكستری آغشته می‌كنم/ و مربعی برایش می‌كشم كه قفلی... و چندتا چوب بر آن است/ پسرم با شگفتی و تعجب فراوان می‌گوید:/ اما این زندان است.../ مگر نمی‌دانی چطور گنجشك رسم كنی پدر؟»
در این قطعه، شاعر رنگ خاكستری را به كار گرفته است كه از نگاه سیاسی رنگ بی طرفی است؛ با اینكه رنگ در اینجا به ظاهر در معنای حقیقی آن آمده است، اما پسرش معنای رمزی آن را دریافته است؛ چرا كه زندان معمولاً به رنگ خاكستری رنگ آمیزی می‌شود ( عبداالله محمد حمدان، 2008: 77-8).

3- نتیجه‌گیری

پس از بررسی جایگاه و بازتاب رنگ در مبانی ادبیّات پایداری با تكیه بر اشعار پایداری نزار قبانی كه در پیوند با موضوع مقاومت و مبارزه است، می‌توان گفت كه رنگ، یكی از مستمسك‌های ادبا و شعرا در بیان اغراض و خواسته‌های خود بوده و با ایجاد دلالت‌های گوناگون برای آن مفاهیم خویش را به وجهی نمادین به خواننده و مخاطب خود رسانده‌اند. در این میان نزار، گذشته از صور خیال گوناگون و آرایه‌های ادبی، رنگ را با دلالت‌هایی نوین برای بیان مقاصد خویش به كار گرفته است. با دقت در بازتاب رنگ و دلالت‌های آن در اشعار نزار قبانی، مفاهیم و اندیشه های فراوانی استنباط می‌شود و نشان می‌دهد كه رنگ در اشعار او جنبه‌ی نمادین به خود گرفته است. از همین رهگذر، روزنه‌ای به پیكر یگانه‌ی ادبیّات پایداری گشوده می‌شود كه ما را با جوانب گوناگون آن آشنا می‌سازد. نزار به كمك دلالت‌هایی كه به خود واژه‌ی «رنگ» و سایر رنگ‌ها داده است، اندیشه‌ها، آرمان‌ها، اهداف مقاومت و آرزوهای مبارزان فلسطین در سرزمین خود یا در آوراگی در سایر سرزمین‌ها را به تصویر كشیده است. برخی از نتایج این پژوهش به شرح زیر است:
- رنگ یكی از پدیده های مهم شاكله‌ی ادبیّات پایداری است كه به صورت موردی در برخی از اشعار نزار قبانی مورد بررسی واقع شد.
- در اشعار نزار قبانی به ویژه آنجا كه در ارتباط با موضوع مقاومت است، رنگ سبز پربسامد‌‌ترین رنگ‌هاست. شاعر این رنگ را برای دلالت بر حاصلخیزی و فراوانی خیر و بركت به كار گرفته است.
- رنگ سیاه در اشعار قبانی، گاهی دلالتی معكوس یافته و به ضد خود بدل شده و به جای رنگ سفید به كار رفته است. شاعر از آن برای بیان احزان بهره برده است. وی با نشاندن این رنگ در كنار «قدس» دلالتی روحی به آن خشیده است.
- رنگ سفید، ضمن پذیرا شدن دلالتی تاریخی به عنوان نمادی از دلاوری و سلحشوری به كار گرفته شده است. شاعر این رنگ را برای دلالت بر امید و درخشندگی و كامیابی هم به كار گرفته است.
- قبانی با آوردن رنگ سرخ، وضعیت خونین و انقلابی را به نمایش گذارده است. این رنگ همچنین برای دلالت بر ممنوعیت و غیرمجاز بودن در اشعار نزار به كار گرفته شده است. قلع و قمع و كشتار و غارت نیز از دیگر دلالت‌های این رنگ در شعر قبانی است.
- رنگ زرد در شعر نزار، دلالت‌هایی رمزآلود كه شكستگی و پژمردگی را می‌رساند؛ به خود گرفته است. این رنگ از رنگ‌هایی است كه گنجایش دلالت‌های متضاد را دارد؛ از این رو شاعر آن را بر درختان كشیده است تا یادآور شكوفه‌ها و گل‌های زردی باشد كه شادی و خوشحالی در دل‌ها می‌افكند و احساس زندگی دوباره‌ای در آدمیان می‌آفریند.
- شاعر رنگ آبی را دلالتی وارونه بخشیده و از آن برای بیان رنگ خون حاكمان بهره برده تا تبعیض و شكاف عمیق میان آنان و مردم را بیان دارد.
- قبانی رنگ خاكستری را برای دلالت بر زندان به كار گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشگاه شهید باهنر كرمان.

منابع :
1- ابن ابرص عبید. (بی‌تا)، دیوان عبید بن ابرص، بیروت: دار صادر.
2- ابن منظور. لسان العرب، (بی‌تا)، بی‌نا.
3- جبری، شفیق. (1967)، لغة الألوان، دمشق، مجلة مجمع اللغة العربیة.
4- خورشا، صادق. (1386)، مجانی الشعر العربی الحدیث و مدارسه، چاپ دوم، تهران: انتشارات سمت.
5- سان، هوارد و دوروتی. (1378ش)، زندگی با رنگ، ترجمه‌ی نغمه‌ی صفّاریان، تهران: حكایت.
6- سلیمان، خالد. (1376)، فلسطین و شعر معاصر عرب، ترجمه‌ی شهره‌ی باقری و عبدالحسین فرزاد، تهران: چشمه.
7- سید حسینی، رضا. (1376)، مكتب‌های ادبی، چاپ دهم، تهران: نگاه.
8- شفیعی كدكنی، محمدرضا. (1380)، شعر معاصر عرب، تهران: انتشارات سخن.
9- صبحی، محی الدین. (1958)، نزار قبانی شاعراً و إنساناً، بیروت.
10- عبداالله محمد حمدان، أحمد. (2008)، دلالات الألوان فی شعر نزار قبانی، أطروحة للحصول علی الماجیستر فی اللغة، كلیة الدراسات العلیا، جامعة النجاح، نابلس، فلسطین.
11- فاخوری، حنا. (بی‌تا)، الجامع فی تاریخ الأدب العربی الأدب الحدیث، بیروت: دارالجیل.
12- فرزان، ناصر. (1375)، رنگ و طبیعت، تهران: بی‌نا.
13- قبانی، نزار. (1982)، مئة رسالة حبّ، بی‌نا.
14- ____. (1990)، تزوَّجتُك أیتها الحرّیة، ط2، لبنان: منشورات نزار قبانی، بیروت.
15- ____. (1997)، الأعمال الشعریة الكاملة، ط2، لبنان: منشورات نزار قبانی، بیروت.
16- ____. (1992)، قصائد مغضوبّ علیها، ط2، لبنان: منشورات نزار قبانی، بیروت.
17- ____. (بی‌تا الف)، دیوان، بی‌نا.
18- ____. (بی‌تا ب)، روائع نزار قبانی، www.AwraQ.com
19- محسنی نیا، ناصر. (1388)، «مبانی ادبیّات مقاومت معاصر ایران و عرب»، نشریه‌ی ادبیّات پایداری دانشگاه شهید باهنر، شماره‌ی اول، پاییز88.
20- المعجم الوسیط. (1425هـ/ 2004م)، چاپ چهارم، مصر: مكتبة الشروق الدولیة.
منابع الكترونی
21- http://www. AwraG. com.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّه‌ی ادبیّات پایداری شماره‌ی 10، کرمان: مرکز منطقه‌ای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.