بي هدفي يا بي طرفي در پژوهشهاي تاريخي؟
نويسنده:مهدي پيشوايي
بيطرفي و بيغرضيِ راوي و مورخ را شرط لازم براي مصونيت تاريخ از تحريف و عاملجلوگيري از جانبداري و تعصب در گزارشهاي تاريخي دانستهاند. به همين جهت ـ بااقتباس از علم الحديث ـ عدالت را در كنار ضبط، از شروط قبول روايت راوي و مورخشمردهاند1؛ زيرا اقتضاي عدالت، دوري از جانبداري و تعصب است.
شك نيست كه بيطرفي و صداقت در جستوجوي واقعيت (يا حقيقت واقع) درقلمرو تاريخ از اهميت بسزايي برخوردار است؛ ولي گرايشهاي قومي و مذهبي، تفكرمنفعت طلبانه، ملاحظههاي سياسي، رعايت جوّ حاكم در جامعه و امثال اينها آسيبهاي جدي است كه همواره به بيطرفي مورخ خدشه وارد ميكند؛ گرچه گفتهاند:«از همانجا كه مورخ، موضوع تاريخ خود را انتخاب ميكند، در واقع دنبال هوس و ميلخود ميرود و از بيطرفي خارج ميشود. اگر تاريخ هند را موضوع تاريخ هند را موضوع تحقيق خويش قرار ميدهد، براي آن است كه رغبتي يا مصلحتي، او را به حوادث آنسرزمين علاقهمند كرده است. اگر از انقلاب فرانسه سخن ميگويد، از آن روست كه درآن ماجرا چيزي هست كه با احساسات و تمايلات او مناسبتي دارد؛ بنابراين بيطرفيمورخ، ادعايي است كه به دشواري ميتوان آن را تأييد كرد.»2 و «امّا خود گويندگان اينسخن قبول دارند كه اين مقدار عدول از حقيقت از طرف خواننده قابل بخشش است3».
«به علاوه فرق است بين ذهنگرايي ناخودآگاه يك محقق بيطرف با ذهنگرايي كسيكه در تاريخ وسيلهاي ميجويد تا عقايد و عواطف خود را تبليغ كند يا تشفي!»4 چنانكهنمونههاي آن را هم در متون تاريخي قديم و هم در تاريخ معاصر مشاهده ميكنيم.
در اينجا اين سؤال مطرح است كه آيا مورخ، افزون بر بيطرفي، «بيهدف» نيز بايدباشد؟ در تبيين هدف مورخ و تاريخنگاري گفتهاند: «شناخت و كشف واقعيت و توجيه وتفسير آن و برقراري رابطه و پيوند بين جزئيات «واقعيت»ها در پرتو گردآوري روايات يامقايسه آنها و سپس بازآفريني و بازسازي حادثه به صورت واقعي ـ حداقل نزديك بهواقع ـ»5. اما آيا اين ميزان از هدفداري براي مورخ كافي است؟ در مقوله علم و هنر، اينسؤال ديرينه مطرح ميباشد كه علم براي علم يا هنر براي هنر است؟ يا هر دو درخدمت اهداف عالي انساني و آرمانهاي مقدس اجتماعي ميباشند؟ اكنون ميتوانچنين سؤالي را در مورد تاريخنگاري نيز مطرح كرد: تاريخ براي تاريخ است؟ يا تاريخ درجهت آرمانهاي انساني و اجتماعي است؟ اگر تاريخ را صرفاً براي تاريخ ارزشگذاريكنيم، تكليف تعهد و آرمانگرايي مورخ در جامعه چه خواهد شد و مورخ در چهجايگاهي قرار خواهد گرفت؟ اگر پژوهشهاي تاريخي، هدف ارزشمندي را تعقيبنكند، محصول چنين امري خنثا خواهد بود و برعكس، اگر براي مورخ رسالتي انساني واجتماعي قائل شويم، پژوهشهاي او نيز آرمان گرايانه خواهد بود. و آنگاه ميتوان پژوهشتاريخي را بر حسب اهميت، درجهبندي و اولويت دهي كرد. اين مقوله ميتواند عرصه بحث وبررسي پژوهشگران قرار گيرد و صفحههاي اين نشريه براي طرح آن باز است.
شك نيست كه بيطرفي و صداقت در جستوجوي واقعيت (يا حقيقت واقع) درقلمرو تاريخ از اهميت بسزايي برخوردار است؛ ولي گرايشهاي قومي و مذهبي، تفكرمنفعت طلبانه، ملاحظههاي سياسي، رعايت جوّ حاكم در جامعه و امثال اينها آسيبهاي جدي است كه همواره به بيطرفي مورخ خدشه وارد ميكند؛ گرچه گفتهاند:«از همانجا كه مورخ، موضوع تاريخ خود را انتخاب ميكند، در واقع دنبال هوس و ميلخود ميرود و از بيطرفي خارج ميشود. اگر تاريخ هند را موضوع تاريخ هند را موضوع تحقيق خويش قرار ميدهد، براي آن است كه رغبتي يا مصلحتي، او را به حوادث آنسرزمين علاقهمند كرده است. اگر از انقلاب فرانسه سخن ميگويد، از آن روست كه درآن ماجرا چيزي هست كه با احساسات و تمايلات او مناسبتي دارد؛ بنابراين بيطرفيمورخ، ادعايي است كه به دشواري ميتوان آن را تأييد كرد.»2 و «امّا خود گويندگان اينسخن قبول دارند كه اين مقدار عدول از حقيقت از طرف خواننده قابل بخشش است3».
«به علاوه فرق است بين ذهنگرايي ناخودآگاه يك محقق بيطرف با ذهنگرايي كسيكه در تاريخ وسيلهاي ميجويد تا عقايد و عواطف خود را تبليغ كند يا تشفي!»4 چنانكهنمونههاي آن را هم در متون تاريخي قديم و هم در تاريخ معاصر مشاهده ميكنيم.
در اينجا اين سؤال مطرح است كه آيا مورخ، افزون بر بيطرفي، «بيهدف» نيز بايدباشد؟ در تبيين هدف مورخ و تاريخنگاري گفتهاند: «شناخت و كشف واقعيت و توجيه وتفسير آن و برقراري رابطه و پيوند بين جزئيات «واقعيت»ها در پرتو گردآوري روايات يامقايسه آنها و سپس بازآفريني و بازسازي حادثه به صورت واقعي ـ حداقل نزديك بهواقع ـ»5. اما آيا اين ميزان از هدفداري براي مورخ كافي است؟ در مقوله علم و هنر، اينسؤال ديرينه مطرح ميباشد كه علم براي علم يا هنر براي هنر است؟ يا هر دو درخدمت اهداف عالي انساني و آرمانهاي مقدس اجتماعي ميباشند؟ اكنون ميتوانچنين سؤالي را در مورد تاريخنگاري نيز مطرح كرد: تاريخ براي تاريخ است؟ يا تاريخ درجهت آرمانهاي انساني و اجتماعي است؟ اگر تاريخ را صرفاً براي تاريخ ارزشگذاريكنيم، تكليف تعهد و آرمانگرايي مورخ در جامعه چه خواهد شد و مورخ در چهجايگاهي قرار خواهد گرفت؟ اگر پژوهشهاي تاريخي، هدف ارزشمندي را تعقيبنكند، محصول چنين امري خنثا خواهد بود و برعكس، اگر براي مورخ رسالتي انساني واجتماعي قائل شويم، پژوهشهاي او نيز آرمان گرايانه خواهد بود. و آنگاه ميتوان پژوهشتاريخي را بر حسب اهميت، درجهبندي و اولويت دهي كرد. اين مقوله ميتواند عرصه بحث وبررسي پژوهشگران قرار گيرد و صفحههاي اين نشريه براي طرح آن باز است.
پی نوشتها:
1. شمس الدين سخاوي، العلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التوريخ (بيروت، دار الكتاب الاسلامي، 1403 ه) ص70.
2. عبدالحسين، زرينكوب، دو قرن سكوت، مقدمه.
3. همان.
4. عبدالحسين زرينكوب، تاريخ در ترازو (چاپ 2، تهران، اميركبير، 1362 ش) ص 140.
5. همان، ص 168.