نویسنده: عباس كوثری
«اواب» صیغه مبالغه از ماده «اوب» به معنای توبه و بازگشت از گناه است. (1) فرق آن با رجوع این است كه كاربرد «اوب» در بازگشت خاص است، آن هم در موجودات دارای حیات و اراده؛ ولی رجوع اعم است. (2)
دلیل بر اینكه مقصود از اوّاب در آیه، تسبیح است، آیه قبل آن است كه میفرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ... » زیرا ضمن نسبت تسبیح به كوهها، كلمه «معه» نیز دلالت میكند كه این تسبیح همراه با داوود بوده است، چنان كه همین آیه قرینهای بر اینكه مقصود از «اوّبی» در آیه شریفه «وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ ... » (13) به همین معناست؛ زیرا سیاق هر دو آیه هماهنگ و همانند یكدیگر است و در هر دو آیه از حضرت داوود و كوهها و پرندگان سخن به میان آمده است و ماده «اوّبی» نیز همان ماده «اوّاب» است؛ در نتیجه معنایش این است كه ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم [و آن فضیلت این بود] كه ای كوهها و ای پرندگان با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید.
مؤلف كشاف مینویسد: كلمه «یا جبال» ممكن است بدل از «فضلاً» باشد یا بدل از كلمه «آتینا» و معنای «یا جبال اوّبی» این است كه گفتیم ای كوهها با تسبیح او همنوا و همآواز باشید. (14) همین تفسیر از ابن عباس و قتاده و حسن و مجاهد نیز نقل شده است. (15) گفتنی است در تفسیری دیگر «یا جِبالُ اَوِّبی مَعَهُ» بدین معناست كه ای كوهها همراه با داوود حركت كنید كه در این صورت به معنای تسبیح نخواهد بود. (16)
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
كاربردهای اواب در قرآن
1. بازگشت به سوی خدا با ترك معصیت و انجام اطاعت
قرآن كریم میفرماید: «وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ *هذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ» (3). راغب مینویسد: اواب همانند تواب فردی است كه به سوی خدا با ترك گناه و انجام طاعت بازمیگردد و به همین معناست كلام الهی «لِکُلِّ أَوَّابٍ» (4) و «نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (5) و (6). مؤلف المیزان ذیل آیه «... فَإِنَّهُ کَانَ لِلْأَوَّابِینَ غَفُوراً » (7) مینویسد: معنای آیه این است كه خداوند میآمرزد انسانهایی را كه به هنگام روبرو شدن با گناه به سوی خداوند بازگشت میكنند. (8)2. تسبیح
قرآن كریم میفرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرَاقِ * وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» (9): ما كوهها را مسخر او ساختیم كه هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح میگفتند. پرندگان را نیز دسته جمعی مسخر او كردیم و همه اینها برای او نغمه سرای تسبیح بودند. آلوسی در عباراتی نظیر عبارات كشاف (10) مینویسد: «كل له اواب» یعنی به دلیل تسبیح داوود، كوهها و پرندگان نیز نغمه تسبیح سر میدادند كه مضاف یعنی «تسبیح داوود» حذف شده است. برخی گفتهاند مرجع ضمیر «له» خداوند است؛ یعنی داوود و كوهها و پرندگان بسیار، نغمهسرای تسبیح خدا بودند. (11) كلام طبرسی نیز در جوامع الجامع به همین سان است. (12)دلیل بر اینكه مقصود از اوّاب در آیه، تسبیح است، آیه قبل آن است كه میفرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ... » زیرا ضمن نسبت تسبیح به كوهها، كلمه «معه» نیز دلالت میكند كه این تسبیح همراه با داوود بوده است، چنان كه همین آیه قرینهای بر اینكه مقصود از «اوّبی» در آیه شریفه «وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ ... » (13) به همین معناست؛ زیرا سیاق هر دو آیه هماهنگ و همانند یكدیگر است و در هر دو آیه از حضرت داوود و كوهها و پرندگان سخن به میان آمده است و ماده «اوّبی» نیز همان ماده «اوّاب» است؛ در نتیجه معنایش این است كه ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم [و آن فضیلت این بود] كه ای كوهها و ای پرندگان با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید.
مؤلف كشاف مینویسد: كلمه «یا جبال» ممكن است بدل از «فضلاً» باشد یا بدل از كلمه «آتینا» و معنای «یا جبال اوّبی» این است كه گفتیم ای كوهها با تسبیح او همنوا و همآواز باشید. (14) همین تفسیر از ابن عباس و قتاده و حسن و مجاهد نیز نقل شده است. (15) گفتنی است در تفسیری دیگر «یا جِبالُ اَوِّبی مَعَهُ» بدین معناست كه ای كوهها همراه با داوود حركت كنید كه در این صورت به معنای تسبیح نخواهد بود. (16)
پینوشتها:
1. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص28.
2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص97.
3. ق: 31-32.
4. همان، 32.
5. ص: 30 و 44.
6. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص97.
7. اسراء: 25.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج13، ص81.
9. ص: 18-19.
10. محمود زمخشری، الكشاف، ج4، ص 79.
11. اسماعیل بروسوی؛ تفسیر روح البیان، ج8، ص13.
12. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج2، ص361.
13. سبأ: 10.
14. محمود زمخشری، الكشاف، ج3، ص571.
15. رك: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج12، ص80-81.
16. همان.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول