نویسنده: محسن هجری
میگویند ارسطو فیلسوف یونانی، بسیاری از بحثهای فلسفی را در حال راه رفتن با شاگردان خود در میان میگذاشت به همین دلیل در زبان عربی ارسطو و پیروانش را مشائی نامیدند. ابوعلی سینا، فیلسوف ایرانی هم به پیروی از اندیشههای ارسطو شهرت داشت، اما حقیقت این بود كه ابن سینا با شرح و گسترش برخی از بحثهای ارسطویی، مكتب جدیدی را در فلسفه شكل داد كه به فلسفهی سینایی مشهور شد. در قرن هفتم هم زمان با حضور مغولان در ایران، فلسفهی سینایی هنوز طرفداران خاص خود را داشت و با آن كه انتقادهای زیادی از طرف كسانی چون فخرالدین رازی و سهروردی به این اندیشه وارد شده بود، این مكتب فلسفی هم چنان به حیات خود ادامه میداد. مشهورترین سینایی عصر مغول، خواجه نصیرالدین طوسی است كه با نوشتن شرحی بر كتاب "اشارات و تنبیهات"، به اشكالها و پرسشهایی كه فخررازی و شهرستانی در مورد اندیشهی ابن سینا داشتند، پاسخ داد. عبدالرزاق لاهیجی چهار قرن بعد گفت: «شرح خواجه نصیر بهترین رساله در دفاع از فلسفهی سینایی است.» و دیگران هم بعد از لاهیجی گفتند كه خواجه نصیرالدین طوسی مهمترین نقش را در تداوم اندیشهی سینایی - ارسطویی داشته است. شاید بد نباشد بدانیم كه تقریباً هم زمان با همین دوران، اروپاییان بعد از هزار سال بار دیگر به مطالعهی آثار ارسطو علاقه مند میشوند و برخی میگویند این گرایش از توجه فیلسوفان مسلمان به اندیشهی ارسطویی تأثیر گرفته است.
نشانههایی در دست است كه علاقهی خواجه نصیر به اندیشهی سینایی، متأثر از استادش افضل الدین كاشانی مشهور به بابا افضل است. بابا افضل كه مترجم توانایی بود، بسیاری از آثار فلسفی را به زبان فارسی ترجمه كرد. او رسالهی "تفاحه" منسوب به ارسطو، رسالهی "ینبوع الحیاة" و هم چنین "نَفْسْ" ارسطو را ترجمه كرد كه به قولی نمونهی عالی یك ترجمه است. بابا افضل مانند ابن سینا تلاش میكرد كه اصطلاحات فارسی را جایگزین اصطلاحات عربی كند.
میگویند خواجه نصیر، باباافضل را بسیار دوست میداشت تا آن جا كه برای گرامیداشت او شعر میسراید و در برخی كتابهایش با احترام از نظرات بابا افضل یاد میكند.
دعوای فیلسوفان در یك محكمهی خیالی
دفاع از مكتب سینایی به آن چه گفتیم خاتمه نمییابد و در قرن هشتم هجری، قطب الدین رازی با نوشتن كتاب "محاكمات" به طرح اختلافات اندیشمندان ایرانی دربارهی دیدگاههای ابن سینا میپردازد. ابتكار جالبی كه قطب الدین رازی در تدوین كتاب محاكمات به خرج میدهد، برگزاری یك محاكمهی خیالی است كه با حضور خودش به عنوان قاضی و دو طرف دعوا یعنی خواجه نصیرالدین طوسی و فخرالدین رازی صورت میگیرد. او در این محكمهی فلسفی به داوری میان این دو اندیشمند مینشیند و سرانجام با جانبداری از خواجه نصیر، مهر تأیید بر اندیشهی ابن سینا میزند.اندیشهی فلسفی و باورهای مذهبی
هنگامی كه ابن سینا كتاب "اشارات و تشبیهات" را مینوشت، بخشهای آخر این اثر را به اثبات باورهای دینی خود اختصاص داد. این موضوع نشان میداد كه در آن دوران فیلسوف بزرگی چون ابن سینا هم نمیتوانست جدا از اندیشههای دینی به موضوعات فلسفی بپردازد. برخی چون ابن رشد، بر این كار ابن سینا خرده میگرفتند و میگفتند یك فیلسوف باید فارغ از تمایلات دینی خود به مسائل اندیشه بپردازد. اما این مخالفتها سبب نشد كه موضوعات فلسفی و اعتقادات دینی به هم آمیخته نشوند و پیروان ابن سینا در قرن هفتم و هشتم هجری به این روش ادامه دادند و با كمك فلسفه، علم كلام را به مرحلهی جدیدی رساندند. شاید برای كسی كه برای نخستین بار با واژههای فلسفه و كلام مواجه میشود، این پرسش به وجود بیاید كه تفاوت فلسفه با كلام چیست و چرا برخی به ابن سینا خرده میگرفتند كه به دام بحثهای كلامی افتاده است؟ در این جا سعی میكنیم با مثالی ساده، تفاوت این دو گروه را مشخص كنیم.اگر فیلسوفی بخواهد به موضوع انسان بیندیشد، سعی میكند با جمع آوری یك سری دلیل و برهان، انسان را تعریف كند. او میتواند برای جمع آوری این دلایل به عقل خود رجوع كند یا از دستاوردهای دیگران استفاده كند، اما مهم این است كه در پایان كار، نتیجهای به دست آید كه موافق عقل باشد و تناقض و ناهماهنگی درش نباشد. در مقابل یك متكلم یا عالم كلامی، وقتی میخواهد به موضوع انسان بیندیشد، برایش در درجهی نخست این موضوع اهمیت دارد كه منابع دینی دربارهی این موضوع چه میگویند، از این مرحله به بعد متكلم تلاش میكند كه یافتههای خود را دربارهی انسان، با این منابع هماهنگ كند و نتایج استدلالها و بحثهایش را موافق با دین نشان دهد. به همین خاطر فیلسوفان، متكلمان را مورد انتقاد قرار میدهند كه اندیشه را در چارچوب یك محدوده به كار میگیرند و از حركت آن جلوگیری میكنند. در مقابل عالمان كلامی هم به فیلسوفان خرده میگیرند كه بیاعتنا به اندیشههای دینی هستند.
فیلسوفان مشهوری چون ابن سینا، سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی، باباافضل، قطب الدین شیرازی و ملاصدرا با گرایش به موضوعات دینی این مرز بندی را شكستند و فلسفه را در خدمت اثبات باورهای دینی به كار گرفتند، با این تفاوت كه بعد از خواجه نصیرالدین طوسی بیشتر اثبات عقاید شیعی مورد توجه قرار میگیرد. موضوعاتی مانند امامت در مركز مباحث كلامی قرار میگیرد. به همین خاطر بعد از قرن هفتم كمتر با مفهوم خالص فیلسوف مواجهیم و اندیشمندان ایرانی بیشتر رنگ متكلمان را به خود میگیرند. بحثهای خواجه نصیر دربارهی امامت و دیگر مسائل مورد علاقهی اندیشهی شیعی راه را برای دیگران باز میكند. .عضدالدین ایجی شیرازی، سعدالدین تفتازانی، شمس الدین كرمانی و سیف الدین ابهری از جمله كسانی هستند كه راه خواجه نصیر را ادامه میدهند. اما در این میان تلاشهای قاضی عضدالدین ایجی شیرازی حكایت دیگری دارد، چون او علاوه بر خردورزی در مسائل فلسفی و كلامی، در امور سیاسی و اجتماعی نیز صاحب نظر بود و به همین دلیل طرف مشورت دست اندركاران امور هم قرار میگرفت. ایجی شیرازی در آخرین سالهای زندگی اش روزهای سختی را گذراند و به دلیل توطئهای كه بدخواهان ترتیب دادند، در قلعهی دریمیان واقع در منطقهی شبانكار، زندانی شد و تا آخرین لحظهی عمر، كنج زندان باقی ماند. هر چند اندیشههای ایجی از دیوارهای زندان فراتر رفت و اندیشمندان مشهوری چون تفتازانی (792-722 هـ) را تحت تأثیر خود قرار داد.
خداوند انسان را آزاد آفریده است
قرنها از بحثهای طرفداران معتزله و اشعری میگذشت. معتزله انسان را مختار و انتخابگر میدانستند و پیروان اشعری انسان را مجبور توصیف میكردند. سعدالدین تفتازانی در قرن هشتم بار دیگر این بحث را به میان كشید، اما تلاش كرد كه راه اعتدال را در پیش بگیرد. جالب اینكه تفتازانی ابتدا به طرفداری از اشعری معروف شد، اما دیدگاههای مستقلش نشان داد كه این تصور درست نیست. تفتازانی در فلسفهی خلقت انسان بر این نظر بود كه خداوند، انسان را مختار آفریده است و ارادهی او بر این قرار گرفته كه انسان قدرت انتخاب داشته باشد. اندیشههای تفتازانی بعدها مورد توجه برخی دیگر از اندیشمندان ایرانی قرار گرفت و نتیجهی فلسفی این بحث در این عبارت خلاصه شد كه انسان چارهای جز انتخاب ندارد و مجبور است كه مختار باشد، هر چند قدرت اختیار و انتخابش به معنای نادیده گرفتن محدودیتها نیست. مثل كسی كه قادر است از ارتفاعی بیش از پنج متر بپرد، اما در اتاقی گرفتار شده كه سقفش بیش از سه متر ارتفاع ندارد. حاصل اندیشهی تفتازانی در این مثال چنین است كه این شخص باید فضای دیگری را برای پرش دلخواه خود انتخاب كند، در غیر این صورت یا سرش به سقف خواهد خورد یا باید از پریدن صرف نظر كند. به هر حال او در این موضوع ناچار از انتخاب است.اما گویا حكمت آن است كه آدمیان با اندیشههای خود محك زده شوند. میگویند تفتازانی و شریف جرجانی فیلسوف و مدرس مشهور قرن هشتم با یكدیگر دوستی دیرینهای داشتند، بعد از آن تیمور لنگ شیراز را تصرف میكند و آوازهی این دو فیلسوف به گوشش میرسد، در بازگشت به سمرقند دستور میدهد آن دو اندیشمند در حضورش تن به مناظرهای فلسفی دهند. آن دو به اجبار بحث خود را در حضور تیمور آغاز كردند. اما چون به مباحثه پرداختند، اختلافاتشان بالا گرفت، گویا از یاد برده بودند كه در مناظره و گفت و گوی فرمایشی قرار دارند. هر طرف سعی میكرد دیگری را از میدان به در كند. پایان این مناظرهی تیمورپسندانه، نتیجه ای جز دلخوری دو دوست قدیمی در بر نداشت و موجب شد كه رشتهی پیوند آن دو اندیشمند برای همیشه بریده شود. مناظرهی اجباری و دلخوری اختیاری!!
منبع مقاله :
هجری، محسن؛ (1386)، مغولها از حملهی مغول تا آغاز صفویه، تهران: افق، چاپ سوم.