تاريخچه حزب توده

فعاليت احزاب با جنبش مشروطيت و تشکيل مجلس شوراي ملي آغاز شد و اشخاص با ديدگاههاي خاصي به تشکيل حزب دست زدند. از جمله اين احزاب بايد به حزب سوسيال دموکرات اشاره کرد که داراي تملايات کمونيستي بود و سليمان ميرزا اسکندري، حيدرعمواوغلي، محمدرضا مساوات و ... از اعضاي آن بودند. با سقوط رژيم تزاري و استقرار رژيم کمونيستي ايرانيان مهاجر و مقيم در روسيه نيز اقدام به تشکيل حزبهاي مختلف کمونيستي کردند. باکو با توجه به حضور کارگران ايراني مرکزي
يکشنبه، 18 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخچه حزب توده
تاريخچه حزب توده
تاريخچه حزب توده

نويسنده: فاطمه معّزي




فعاليت احزاب با جنبش مشروطيت و تشکيل مجلس شوراي ملي آغاز شد و اشخاص با ديدگاههاي خاصي به تشکيل حزب دست زدند. از جمله اين احزاب بايد به حزب سوسيال دموکرات اشاره کرد که داراي تملايات کمونيستي بود و سليمان ميرزا اسکندري، حيدرعمواوغلي، محمدرضا مساوات و ... از اعضاي آن بودند. با سقوط رژيم تزاري و استقرار رژيم کمونيستي ايرانيان مهاجر و مقيم در روسيه نيز اقدام به تشکيل حزبهاي مختلف کمونيستي کردند. باکو با توجه به حضور کارگران ايراني مرکزي مناسب براي اين فعاليتها بود و نخستين حزب کمونيستي ايراني با نام حزب عدالت توسط اسدالله غفارزاده که خود عضو سابق حزب سوسيال دموکرات نيز بود در 1296 تأسيس شد. زماني که در سال 1299 ارتش سرخ به بندرانزلي وارد شد اعضاي حزب در بيانيه‌اي از کمونيستهاي ايراني و انقلابيون که شامل جنگليها نيز مي‌شد خواستند تا ادارات دولتي را به تصرف خود درآورند و همه امکانات را در اختيار روسها بگذارند. امضاکنندگان اين بيانيه حيدرعمو اوغلي و ميرجعفر پيشه‌وري بودند.1
حضور روسها در بندرانزلي امکان خوبي براي تبليغ فعاليتهاي کمونيستهاي ايراني بود و آنها بلافاصله نخستين کنگره حزب کمونيست را برگزار کردند. برگزارکنندگان کنگره به رياست کامران آقازاده عبارت بودند از: ميرجعفر پيشه‌وري، سلطان زاده و حيدرعمواوغلي2. دراين کنگره 48 تن به نمايندگي کمونيستهاي ايراني انتخاب شدند. خواسته‌هاي کمونيستهاي ايراني به اين شرح به تصويب رسيد: سرنگون کردن سلطه امپرياليسم بر ايران، مصادره کليه اموال شرکتهاي خارجي، حق خودمختاري براي همه مليتهاي ايراني، مصادره زمينهاي زمين داران، و مهم ترين اصل کنگره؛ اتحاد با جماهير شوروي و نهضت پرولتارياي جهاني.3
اين اقدامات در حالي صورت مي گرفت که روسها اميدوار بودند ميرزا کوچک خان جنگلي نيز با آنها همراهي کند. لنين در ديدار خود با سلطانزاده با علاقه به گزارش وي گوش داد.4 اما آنچه که روسها آرزو داشتند برآورده نشد و ميرزا کوچک خان که در ابتدا قول همکاري داده بود تن به سرسپردگي نداد و احسان الله خان از او جدا شد و راه روسها را دنبال کرد .
با اقدامات دولت مرکزي و دخالت انگليس مسئله شمال حل شد. اين به معناي پايان جنبش کمونيستي در ايران نبود، گرچه عملاً فعاليت اين حزب کم رنگ بود اما در 1306 در اروميه دومين کنگره خود را برپا کرد. نتيجه اين کنگره را سلطان زاده چنين بيان کرد: «کنگره حزب بايد به بحث بي ثمر درباره نقش آزاديبخش ملي رضاشاه و ماهيت بورژوازي حکومت کودتا خاتمه دهد. همچنين ثابت شد که رضا شاه نه تنها به نهضت آزاديبخش ملي کشور کمکي نکرد بلکه در مدتي کوتاه خود به صورت مالک بزرگ درآمد...»،5 بنابراين هدف، مبارزه با رضا شاه بود و فعاليتهاي حزب در حوزه کارگري خصوصاً در بين کارگران شرکت نفت انگليس و کارگران شيلات و اتحاديه‌هاي مختلف شدت بيشتري پيدا کرد. حزب کمونيست براي پوشش دادن به فعاليتهاي خود باشگاههاي فرهنگي به راه انداخت اما رضا خان هيچ فعاليت سياسي را بر ضد خود را تحمل نمي‌کرد و شهرباني نيز به رياست محمدحسين آيرم بر تمامي فعاليتها نظارت داشت و با شدت با اعضاي حزب برخورد مي کرد. سرانجام نيز با دستگيري تعداد زيادي از اعضاي حزب کمونيست همچون آرداشس آوانسيان، ميرجعفر پيشه‌وري، رضا روستا و يوسف افتخاري در سال 1310 لايحه‌اي به تصويب مجلس رسيد که بر طبق آن فعاليت و تبليغات کليه سازمانهاي سياسي کمونيستي يا پوشش آنها را غير قانوني اعلام کرد. اما اين پايان ماجرا نبود. گرچه دستگيرشدگان به ده سال حبس محکوم شدند اما دانشجويان ايراني که براي ادامه تحصيل با هزينه دولت به خارج از کشور اعزام شده بودند در آنجا تحت تأثير ايده‌هاي کمونيستي قرار گرفتند و با حزب کمونيست ارتباط برقرار کردند. در بازگشت به ايران به ترويج اين ايده‌ها پرداختند. دکتر تقي اراني از رهبران اين جريان بود که پس از آشنايي با کمونيسم به آن پيوست و براي ترويج اين مکتب نشريه اي به نام دنيا را در آلمان منتشر کرد. با بازگشت به ايران و مواجه شدن با قانون مجازات مقدمين عليه امنيت کشور او فعاليت خود را به صورت مخفيانه آغاز کرد. اعضاي گروه وي شامل پنجاه و سه نفر بود که عبارت بودند از: انور خامه اي، عبدالصمد کامبخش، خليل ملکي، ضياءالدين الموتي، محمد شورشيان، بزرگ علوي، ايرج اسکندري، تقي اراني، احسان طبري و... .
مجله دنيا توسط دکتر اراني و ايرج اسکندري و بزرگ علوي در ايران منتشر شد و مقالات آن به مسائل تئوريک چون «بشر از نظر مادي» «عرفان و اصول مادي» و ... مي‌پرداخت. اين نشريه که در ميان ديگر نشريات دوره خود سخني نو داشت به جذب بسياري از افراد پرداخت. انور خامه اي که هنوز خود به اين گروه نپيوسته بود در مورد دنيا مي‌نويسد: «اولين مطلبي که توجه مرا جلب کرد مقاله «جبر و اختيار» بود. مطالعه اين مقاله اثر فوق‌العاده‌اي در من داشت. اين نخستين مطلب فلسفي بود که من مي‌خواندم ...».6
جلسات اين گروه در منزل دکتر اراني تشکيل مي‌شد و علاقه مندان به اين مباحث دوشنبه هر هفته در منزل اراني حاضر و به بحث در خصوص سياست جهان و مطالب منتشره در دنيا مي‌پرداختند.7 دکتر اراني به صورت مخفيانه در هفتمين کنگره کمينترن در مسکو حاضر شد و در همين سفر بود که تصميم گرفته شد تا حزب کمونيست به صورت مخفيانه بار ديگر در ايران راه اندازي شود. کمينترن نماينده‌اي را به ايران فرستاد و حزب به کمک او فعال شد. دکتر اراني دبير کل حزب بود و انتشار مجله دنيا نيز در پي اين فعاليت مخفي متوقف شد، اما شهرباني رضاخان از اين اقدامات غافل نماند و در سال 1316 گروه پنجاه و سه نفر را دستگير و فعاليت آنها را متوقف کرد.
با سقوط رضاخان در شهريور 1320 فضاي باز سياسي پديدار شد و در پي اين آزادي سياسي بود که بسياري از محکومين سياسي دوره رضا خاني از زندانها آزاد شدند، نشريات بسياري منتشر و فعاليت احزاب آغاز شد. حزب توده يکي از اولين احزابي بود که تشکيل شد. اعضاي سابق حزب کمونيست و برخي از اعضاي گروه 53 نفر که از زندان آزاد شده بودند تصميم به ادامه فعاليت گرفتند و پس از تأييد اين فعاليت از سوي سفارت شوروي،8 در دهم مهر1320 در منزل سليمان ميرزا اسکندري در خيابان ژاله (17 شهريور فعلي) گرد هم جمع شدند تا بناي يک حزب کمونيستي را بگذارند. برخي از اعضاي اين جلسه عبارت بودند از: ايرج اسکندري، عبدالحسين نوشين، دکتر رضا رادمنش، احسان طبري، عباس اسکندري، عبدالقدير آزاد ، ميرجعفر پيشه‌وري و... . ناظري خاموش به نام رستم علي اوف مسئول امور حزبي و اطلاعاتي سفارت شوروي بود که در گوشه‌اي بي صحبت و يا مداخله در تصميم گيريها نشسته بود.9 در اين جلسه سليمان ميرزا اسکندري که سابقه فعاليت سياسي و حزبي در دوره مشروطه نيز داشت از ضرورت تشکيل يک حزب براي دفاع از آزادي و ممانعت از شکل‌گيري ديکتاتوري سخن گفت و به اتفاق آراء حاضران به رياست حزب تازه پاي توده برگزيده شد. حاضران در جلسه پانزده نفر را براي حضور در کميته مرکزي موقت انتخاب کردند که وظيفه آنها تدوين مرامنامه و اساسنامه حزب بود.10 اما علت نامگذاري اين حزب و به کار نبردن واژه‌هايي چون کمونيست و اشتراکي و سرخ و سوسياليست و ... را بايد در توصيه يوسف استالين رهبر کشور شوراها جست که اعتقاد داشت « در کشورهاي عقب مانده کمونيستها نبايد به نام حزب کمونيست فعاليت کنند»11 و به دنبال همين توصيه بود که روسها نيزبه اعضاي حزب پيشنهاد دادند تا با توجه به آنکه ايران کشوري اسلامي است و کمونيسم در آ ن جايي نخواهد داشت نامي فراگيرتر به اين حزب داده شود تا تعداد بيشتري جذب آن شوند و سفارت شوروي در ايران نيز بر اين امر تأکيد کرد و اعضاي حزب نيز نام توده را برگزيدند.12 گرچه برخي از اعضاي سابق حزب کمونيست چون اردشير آوانسيان زير بار اين تغيير نام نمي رفتند و مخالف اين نامگذاري و به دنبال همان حزب کمونيست بودند، اما رفقاي حزبي آنها را توجيه کردند که براي آغاز کار اين نام مناسب تر است.13 مرامنامه حزب با هشت اصل تدوين شد:
1. حفظ استقلال و تماميت ايران.
2. برقرار کردن رژيم دموکراسي و تأمين حقوق فردي و اجتماعي از قبيل آزادي زبان و قلم و عقيده و اجتماعات.
3. مبارزه عليه هرگونه رژيم ديکتاتوري و استبدادي.
4. اصلاحات لازمه در طرز استفاده از زمين و زراعت و بهبودي بخشيدن به وضع زارعين و دهقانان و توده زحمتکش ايران.
5. اصلاحات اساسي در امور فرهنگي و و بهداري و برقراري تعليمات اجباري و مجاني عمومي و تأمين استفاده توده ملت از کليه مراحل فرهنگي و بهداشت.
6. تعديل مالياتها با در نظر گرفتن منافع توده.
7. اصلاح امور اقتصادي و بازرگاني و توسعه صنايع و معادن و وسايل حمل و نقل از قبيل ايجاد و نگاهداري راههاي شوسه و تکميل خطوط آهن.
8. ضبط اموال و دارايي پادشاه سابق به نفع ملت ايران.
اين هشت اصل همگي از اصولي بود که براي پيشرفت و ترقي ايران لازم شمرده مي شد و براي جذب افراد به حزب بسيار کارآمد بود اما گذشت زمان نشان داد که اين اصول شعارهاي عوام فريبانه‌اي بيش نبودند.
حزب پس از اعلام موجوديت رسمي سعي کرد تا صاحب روزنامه هم بشود و عباس اسکندري يکي از اعضاي کميته مرکزي موقت که صاحب امتياز روزنامه سياست بود روزنامه خود را به حزب واگذار کرد.
در اسفند 1320 نخستين شماره روزنامه منتشر شد و باشگاه حزب نيز در دفتر روزنامه در خيابان اسلامبول فعاليت خود را آغاز کرد، اما پيش از سياست روزنامه اي ديگر با سياست ضد فاشيستي و با حمايت انگليسيها و روسها به نام روزنامه مردم منتشر شد که صاحب امتياز آن مصطفي فاتح، رئيس شرکت انگليسي نفت، بود و نويسندگان آن را اعضاي حزب توده همچون احسان طبري، انورخامه اي، عبدالحسين نوشين و ... تشکيل مي دادند. مطالب اين روزنامه بر ضد آلمان هيتلري و متحدين و حمايت از متفقين بود. هزينه چاپ روزنامه نيز از سوي شوروي و انگليس که نيروهايشان در ايران مستقر بودند پرداخت مي‌شد. برخي از اعضاي حزب با اداره روزنامه توسط فاتح مخالف بودند واز همين رو پس از آنکه خطر فاشيستها برطرف شد روزنامه کاملاً در اختيار حزب توده و روسها قرار گرفت.
حزب اندک اندک رونق مي گرفت. در 1321 باشگاه حزب رسماً در خيابان فردوسي گشايش يافت و بر تعداد اعضاي حزب افزوده مي‌شد و براي انجام برخي اصلاحات در مهر 1321 نخستين کنفرانس ايالتي خود را به صورت محرمانه تشکيل داد. در اين کنفرانس مرامنامه و اساسنامه حزب تغييراتي پيدا کرد و مفادي در خصوص کارگران، زنان و لغو قانون ضد فعاليتهاي کمونيستي گنجانده شد.14
در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي حزب توده نيز بيست نامزد داشت و از اين بيست نفر با مساعدتهايي که روسها انجام مي دادند هشت نفر به مجلس راه يافتند و فراکسيون حزب توده را تشکيل دادند. نمايندگان حزب در شمال ايران بيشترين آراء را به دست آوردند، درست در مناطقي که در اشغال نيروهاي شوروي بود. اين هشت نفر عبارت بودند از: اردشير آوانسيان نماينده ارامنه شمال، محمد پروين گنابادي نماينده سبزوار، عبدالصمد کامبخش نماينده قزوين، ايرج اسکندري نماينده ساري و تنکابن، رضا رادمنش نماينده لنگرود و لاهيجان، ولي الله شهاب فردوس نماينده فردوس و تون و طبس، فريدون کشاورز نماينده بندرپهلوي و تقي فداکار نماينده اصفهان.
در مرداد سال 1323 نخستين کنگره حزب توده در تهران برگزار شد و در اين کنگره که علني و حضور خبرنگاران در آن آزاد بود مرامنامه و برنامه حزب به تأييد نهايي رسيد. اعضاي يازده نفره کميته مرکزي مشخص و با توجه به فوت سليمان ميرزا اسکندري سه دبيرکل در صدر حزب تعيين شدند. در اين کنگره اصل اول حزب اين گونه تعريف شد: «حزب توده ايران حزب طبقا ت ستمکش يعني کارگران و دهقانان و پيشه وران و روشنفکران آزادي خواه است».15 گرچه اعضاي حزب در حل اختلافات ميان خود چندان موفق نبودند اما برتعداد شاخه‌هاي زير مجموعه حزب افزوده مي شد. حالا حزب داراي سازمان جوانان و سازمان افسران بود و به دنبال تشکيل سازمان زنان. در شهريور همين سال معاون وزارت امور خارجه شوروي، کافتارادزه، راهي ايران شد تا امتياز نفت شمال را به دست آورد. اين در حالي روي مي‌داد که نمايندگان حزب توده با دادن امتياز به کشورهاي خارجي مخالفت خود را اعلام کرده بودند. اما با اين پيشنهاد شوروي موضع حزب عوض شد و در دفاعيات حزب به نظر نمي‌رسيد که روسها از بيگانگان باشند و قصدشان حفظ منافع ملي ايران بود.
از منظر توده‌ايها امتياز دادن به غربيها مردود بود ولي هرگونه امتياز به شرق مورد تأييد و تحسين بايد قرار مي‌گرفت. نورالدين کيانوري که بعدها بر مسند دبير اولي حزب تکيه زد در اين خصوص مي‌گويد :«نظر روشن من اين است که شوروي براي جلوگيري از تبديل شمال ايران به منطقه تحت اشغال امريکا اين پيشنهاد را کرد»16 و احسان طبري نيز در مقاله‌اي در روزنامه مردم براي روشنفکران نوشت: «ما به همان ترتيب که براي انگلستان در ايران منافعي قائليم و عليه آن سخن نمي‌گوييم بايد معترف باشيم که شوروي هم در ايران منافع جديد دارد. بايد به اين حقيقت پي برد که مناطق شمالي ايران در حکم حريم امنيت شوروي است و عقيده دسته‌اي که من در آن هستم اين است که دولت به فوريت براي دادن امتياز نفت شمال به روسها و نفت جنوب به کمپانيهاي انگليسي و امريکايي وارد مذاکره شود».17
حزب براي نمايش اعتراض خود، تظاهراتي را بر ضد دولت ساعد که با اين امتياز مخالفت کرده بود به راه انداخت. در اين تظاهرات نمايندگان توده‌اي مجلس شرکت کردند و سربازان ارتش شوروي که هنوز در تهران حضور داشتند به نشان حمايت از معترضين آنها را همراهي مي کردند. شعارهاي اين راهپيمايان «ساعد بايد ساقط شود» و «امتياز نفت بايد به شوروي داده شود»18 بود. اين اقدام منجر به جدايي بسياري از اعضاي حزب از پيکره آن شد و اين جداشدگان را در رديف مخالفان حزب قرار داد. هنوز چندي از اين حرکت حزب نگذشته بود که شاخه نظامي آن درمرداد 1324 در خراسان دست به قيام مسلحانه زد که با شکست مواجه شد و بسياري از آنها کشته و باقي مانده افسران ارتش به شوروي پناه بردند. قصد اين افسران ايجاد پايگاه نظامي در ترکمن صحرا با حمايت روسها بود گرچه بعدها رهبران حزب اين اقدام را تأييد نکردند و خود را بي خبر از آن اعلام کردند.
اقدام بعدي مشارکت با فرقه دموکرات آذربايجان به رهبري ميرجعفر پيشه‌وري عضو سابق حزب کمونيست و حزب توده بود که در روز 12 شهريور 1324 موجوديت خود را رسما اعلام کرده بود. حزب نيز بنا به خواهش رفيق استالين با اقدامات وي مخالفتي نکرد.19 پيشه‌وري که از سوي حزب براي نمايندگي آذربايجان در مجلس دوره چهاردهم خود را کانديدا کرده بود اعتبارنامه‌اش در مجلس رد شد و پس از اين اتفاق در کنگره اول در 1323 از حزب جدا شد، اما ارتباط خود را با روسها قطع نکرده بود.
افسران توده اي که در خراسان قيام کرده بودند و به شوروي پناه برده بودند به ارتش فرقه دموکرات پيوستند. در اين بين احمد قوام بر مسند نخست‌وزيري تکيه زد و با توجه به وعده‌هايي که در جهت حل ماجراي آذربايجان و مذاکرده با روسها و مسئله نفت شمال داده بود حزب توده براي کسب رأي اعتماد دولت وي تلاش کرد.20 او هم به نشان همراهي از سه توده اي؛ ايرج اسکندري و فريدون کشاورز و يزدي براي حضور در دولت دعوت به عمل آورد. حزب توده با کمال خوشحالي از اين پيشنهاد استقبال کرد و اين اقدام را فرصتي براي به دست گرفتن قدرت شمرد و اين خود امتيازي براي روسها محسوب مي شد، اما عمر اين دولت کوتاه بود و با توافقهايي که بين قوام و روسها و قدرتهاي ديگر صورت گرفت فرقه دموکرات از پشتيباني روسها محروم ماند. قوام نيز با استعفا در مهر 1325 و تشکيل دولت جديد21 وزراي توده‌اي را از دولت خود خارج کرد و در 21 آذر 1325 آذربايجان کاملا در اختيار ارتش ايران بود و ارتش سرخ خاک کشور را ترک کرد . اين اقدام شکستي بزرگ براي حزب توده بود. ايرج اسکندري در اين مورد مي نويسد: « وضع طوري شده بود که شکست آذربايجان ضربه مهلکي به حزب و به روحيات ما وارد آورده بود. حقيقت اين است که اين قضيه براي شخص من يک شوک عظيمي بود ... ما آن همه پشيتباني همه جانبه از واقعه آذربايجان کرديم، در اين رابطه با ديگران اتحاد کرديم ...».22
اين واقعه باعث شد که بسياري از اعضاي حزب که در جريان امتياز نفت شمال از سياست حزب دل آزرده بودند از آن جدا شدند و جرياني به نام انشعاب را به رهبري خليل ملکي پيش آوردند. حزب پس از شکست فرقه آذربايجان دست به تغييراتي در ساختار خود زد و سه دبير اول حزب جاي خود رابه يک هيئت هفت نفري دادند که وظيفه اش رهبري حزب تا زمان تشکيل کنگره دوم حزب بود و رهبران حزب همچون اردشير آوانسيان، عبدالصمد کامبخش، احسان طبري و ايرج اسکندري فرار را بر قرار ترجيح داده به مسکو پناه بردند.
اين پايان فعاليت حزب توده نبود. کنگره دوم در سال 1327در تهران آغاز شد. دبيران حزب و گروهها و کميته هاي داخلي حزب انتخاب شدند اما با سوءقصد به جان محمدرضا پهلوي توسط ناصر فخرآرايي عضو سابق حزب در محوطه دانشگاه تهران، حزب از سوي حکومت غيرقانوني اعلام شد و از اين پس فعاليت مخفيانه خود را آغاز کرد.رهبران و اعضاي حزب دستگير و محاکمه شدند و سه تن آنها رضا رادمنش و احسان طبري و فريدون کشاورز مخفيانه از کشور خارج و طبق معمول به مسکو پناه بردند. حزب پيش از سوء قصد به جان محمدرضا پهلوي سابقه ترور محمد مسعود مدير روزنامه مرد امروز را در پرونده خود داشت. رهبران حزب توده با کمک اعضاي سازمان افسري اين حزب در سال 1329 موفق به فرار از زندان قصر شدند و به فعاليت مخفي خود ادامه دادند .با روي کار آمدن دولت دکتر مصدق فعاليت حزب به رغم غير قانوني بودن شکل علني پيدا کرد. حزب سازماني به نام جمعيت ملي مبارزه با استعمار راه انداخته بود که سازمان علني حزب محسوب مي شد.23 در تظاهرات 30 تير روزنامه و اعلاميه‌هاي آنان منتشر مي‌شد. آنان مردم را دعوت به تظاهرات مي‌کردند. دبيران حزب با توجه به تعدد افسران حزب در ارتش از وقايع آگاه مي شدند. در جريان کودتاي 25مرداد کيانوري مدعي است که «با مشارکت فعال ما » اين کودتا عقيم ماند. پس از کودتاي 28 مرداد در فاصله سالهاي 1333تا 1335 فرمانداري نظامي تهران به فرماندهي سرلشکر تيمور بختيار و بسياري ازرهبرا ن و اعضاي حزب را که مخفي بودند محاکمه و اعدام و برخي ديگر را به حبس و عده اي ديگر را نيز پس از اعلام ندامت آزاد کرد. نورالدين کيانوري و دکتر جودت از سران حزب موفق به فرار به مسکو شدند.
از اين پس فعاليتهاي حزب در خارج از کشور صورت گرفت. حزب توده با پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت خود را با وعده وفاداري به آرمانهاي انقلاب رسما آغاز کرد ولي نشان داد که قصد وفاداري ندارد. حزب توده فعاليت علني خود را در اسفند 1357 توسط آن عده از اعضاي حزب که در داخل کشور بودند از سرگرفت. روزنامه حزب با همان نام سابق خود، مردم، منتشر شد و نورالدين کيانوري در ارديبهشت 1358 به ايران بازگشت.24 او پس از بازگشت به ايران بلافاصله در سخناني اعلام کرد:
درباره نظام سياسي، حزب توده ايران بلافاصله حمايت خود را از ابتکار آيت الله خميني ، درباره اعلام جمهوري اسلامي به عنوان جانشين نظام شاهنشاهي پوسيده 2500 ساله يا 3000 ساله يا بيشتر اعلام داشت . ما اين ابتکار را تأييد مي کنيم و در زمينه محتواي آن به آنچه آِيت الله خميني در تمام صحبتهايشان درباره جمهوري اسلامي گفته اند معتقديم.يعني، تأمين استقلال واقعي ايران، ريشه کن کردن مظاهر اقتصادي، سياسي، و نظامي و فرهنگي امپرياليسم از ايران، تامين آزاديهاي دمکراتيک براي همه مردم ايران، تأمين زندگي بهتر براي همه زحمتکشان، مبارزه با استثمار و استعمار.25
حزب توده در عمل نشان داد که به قول خود پايبند نيست و فعاليتهاي مخرب خود را بر ضد نظام جمهوري اسلامي آغاز کرد. اين اقدامات حزب منجر به توقيف روزنامه مردم شد اما حزب بلافاصله روزنامه‌اي ديگربا همان مضامين سابق به نام جرقه نو منتشرکرد.
با آغاز جنگ تحميلي و حمله عراق به ايران حزب به تبعيت از شوروي آن را محکوم کرد اما زماني که شوروي نيز به متحدان صدام پيوست سياست حزب تغيير کرد و خواهان توقف جنگ شد.26 در بين اعضاي کميته مرکزي نيز اختلاف نظر وجود داشت. اين اختلاف نظر منجر به جدايي يکي از اعضاي کميته مرکزي، ايرج اسکندري، شد.
دبير اول حزب نورالدين کيانوري در بهمن 1361 دستگير شد و در پي آن در عملياتي به نام «اميرالمومنين علي (ع)» در ششم ارديبهشت 1362 بازمانده هاي اين حزب دستگير و با اطلاعيه دادستاني کل انقلاب حزب توده ايران منحل اعلام شد.27
جرم حزب توده جاسوسي براي اتحاد جماهير شوروي بود و رهبران حزب در محاکمات خود به اين امر اعتراف کردند:
ما در حالي که از جمهوري اسلامي و از قانونيت خودمان صحبت مي کرديم در عين حال با تشکيل چاپخانه مخفي و بدون مجوز قانوني دست به اعمال خلاف قانون مي زديم. ما در شرايطي که جمهوري اسلامي به خاطر حفظ موقعيت ارزي، خروج ارز را از کشور منع کرده بود، با اين وجود چندين بار اقدام به خروج ارز کرديم. ما در زماني که رزمندگان ايثارگر در جبهه هاي جنگ، با نثار خون خودشان از هستي مي گذشتند و خون خود را فداي انقلاب مي‌کردند، نقشه هاي جنگي و طرحهاي نظامي را به وسيله عنصرهاي نفوذي سازمان نظامي حزب به شورويها مي داديم. سياست ما در مورد جنگ هم همين طور بود ... .28
گرچه نورالدين کيانوري دبيراول حزب در خاطرات خود هيچ گاه وابستگي خود به شرق را نپذيرفت و معتقد بود که دستهاي انگليسيها در انحلال حزب نقش داشته و سازمان اينتليجنس سرويس انگلستان را مقصر شمرد،29 اما بررسي پرونده سنگين اين حزب نشان مي‌دهد که احتياجي به دخالت سازماني بيگانه نبود تا وطن فروشي و خيانت حزب توده و سران آن را ثابت کند.
با فروپاشي حزب توده و اعلام انحلال حزب از سوي حکومت، سران دستگير شده به خاطره نويسي روي آوردند و اين خود اقدامي بي سابقه در معرفي حزب توده و وابستگي آن به استعمار بلوک شرق بود. از جمله اين خاطرات به خاطرات کيانوري، خاطرات اسکندري و خاطرات محمدعلي عمويي بايد اشاره کرد. اعضاي حزب توده پس از انحلال در داخل کشور سعي کردند تا حزب نيمه جان را احيا کنند اما اختلافات درون حزبي آنان و دخالت مستقيم روسها به انشعاب و انحلال واقعي حزب در خارج از کشور منجر شد.
جلال آل احمد که خود روزگاري يکي از اعضاي حزب توده بود و با شناختي که از حزب به دست آورد از آن جدا شد در مورد وابستگي و ضعف حزب مي نويسد:
...گرچه هم اهل حکومتي و هم مردم عادي عامي مي دانستند که يک توده‌اي يعني کسي که سياست استاليني پشت سرش ايستاده ــ و هر دو به همين دليل براي آن حزب اعتبار قائل بودند و عضويتش را مي پذيرفتند ــ به مطبوعاتش کمک مالي مي کردند ما مدام مي کوشيديم که اين واقعيت افواهي را تکذيب کنيم. کوشش مدام ما اين بود که بگوييم يک توده‌اي يعني يک ايده اليست پرجوش و خروش ويک کتاب خوانده مصلح و انقلابي و آن حزب ابزار کارش، و اگر روسيه شوروي از آن دفاعکي مي کند به اين علت است که مادر سوسياليسم است و ستاد زحمتکشان و همدرد همه ملل استعمارزده.30

پي نوشت :

1. سپهر ذبيح، تاريخ جنبش کمونيستي در ايران، تهران، عطايي، 1366، ص 50.
2. سياست و سازمان حزب توده، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 68.
3. سپهر ذبيح، ص 61.
4. همان ، ص 62.
5. همان ، ص 110.
6. انور خامه‌اي، خاطرات سياسي،.تهران ، نشر گفتار و علم ، 1372، ص 73.
7. همان، ص 74.
8. احسان طبري، کژراهه، تهران، اميرکبير، 1366، ص 43.
9. انور خامه اي، ص 250.
10. همان، ص 251.
11. خاطرات نورالدين کيانوري، تهران، موسسه تحقيقاتي و انتشاراتي ديدگاه، 1371، ص 75.
12. سپهر ذبيح، ص 194.
13. خاطرات ايرج اسکندري، تهران، دفتر مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1372، ص 119.
14. انورخامه اي، ص 295.
15. ضياءالدين الموتي، فصولي از تاريخ مبارزا ت سياسي و اجتماعي ايران، تهران، چاپخش، 1370، ص 355.
16. خاطرات نورالدين کيانوري، ص 102.
17. مصطفي الموتي، ايران در عصر پهلوي، لندن، پکا، 1991، ج 9، ص 61.
18. انورخامه اي، ص 347.
19. خاطرات ايرج اسکندري، ص 174.
20. همان، ص 197.
21. همان، ص 239.
22. خاطرات نورالدين کيانوري، ص243.
23. همان، ص 511.
24. سياست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص323.
25. احسان طبري، همان، ص 301.
26. سياست و سازمان حزب توده، ص 227.
27. اعترافات سران حزب توده ايران، تهران، نگره، 1375، ص 80.
28. خاطرات نورالدين کيانوري، تهران، ص 550.
34. جلال آل احمد، در خدمت و خيانت روشنفکران، تهران، انتشارات فردوسي، 1373، ص 428.

منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.