سوالات خوب و پیشرفت در کسب و کار
مترجم: آذین صحابی
من کاملاً به این مطلب اعتقاد دارم که اگر کسی بخواهد رد کسب و کارش موفق شود باید خوب سوال کندو سوالات مناسبی بپرسد. هر سوال و پاسخ آن یا شما را راهنمایی میکند یا گمراه خواهد کرد. به عبارتی یک پرسش مناسب و بجا شما را به موفقیت رهنمون میکند و پرسشی نابجا و نامناسب به ورشکستگی .
اصلاً تا حالا دقت کردهاید که مردم چرا سوال میکنند و یا چه وقت سوال میکنند؟ معمولاً وقتی که به پاسخی نیاز داشته باشم، پرسش میکنیم و معمولاً هنگامی که بخواهیم تصمیمگیری کنیم، به دنبال جواب میگردیم .
درواقع باید گفت که فرایند تصمیمگیری تماماًپرسش و پاسخ است و در حقیقت بخشی مهم و عمده از زندگی روزانه ما به تصمیمگیری میگذرد. مغز مرتباً در حال پردازش اطلاعات و ارزیابی هرگزینه است. اگر بخواهیم ساده بگوییم مغزما در هر تصمیمگیری دو سوال میپرسد: آیا بعد از این تصمیمگیری و انجام این کار ناراحت میشوم یا خوشحال؟ و یا این که بهتر خواهم شد یا صدمه خواهم دید؟ و سوال دوم اینست که اگر این تصمیم آسیبرسان باشد چطور میتوانم جلوی آن را بگیرم؟ ما همیشه داریم از مغزمان سوال میکنیم و مغز هم همیشه جوابی دارد. گاهی اوقات این پرسشها پیچیدهاند اما ذهن ناگزیر از جواب دادن است حتی اگر این پاسخ «نمیدانم » باشد .
حالا بهتر است به این فرایند پرسش و پاسخ ذهنی دقت کنیم . هنگامی که بخشی از ذهن ما که «ذهن هشیار» نامیده میشود سوالی بپرسد، بخش دیگری موسم به «ذهن ناهشیار» پاسخ او را رمیگوید. حالب است نه؟ هروقت سوال کنید، مغز جواب میدهد .
مثلا اگر بپرسید: «چرا من همیشه شکست میخورم؟» جواب خواهید گرفت. مغز ناهشیار به کار میافتد و در خاطرات و اتفاقات گذشته زندگیتان به کاوش میپردازد و آنچه که میتواند علت ناکامیهای شما را توضیح دهد، برایتان روشن میکند .
اگر شانس بیاورید، مغز در پاسخ به سوال شما، سوال دیگری میپرسد: « از کجا میدانی که همیشه شکست میخوری؟» اما اگر به مغزتان یاد نداده باشید که با شما صحبت کند، علتی که این احساس را توجیه میکند به شما میگوید .
اشکال این است که سوال شما بر چیزی دلالت میکند که حقیقتی نادرست است. معنای شکست برای همه افراد یکسان نیست و هرکس برای خود تعریفی از این مفهوم دارد. شکست مفهومی کلی است. مغز شما گوش به فرمان صاحبش است و این سوالات شماست که او را کنترل میکن. از این رو همیشه پاسخی در آستین دارد و البته تمامی این جوابها معتبر و درست نیستند. مثلاًَ اگر از او بپرسید: «چرا من اینقدر زشتم؟» مغز سعی نمیکند قانعتان کند که زیبایید یا بر سر مقوله زیبایی بحث فلسفی کند. او به سادگی می گوید:«خب معلوم است! از بس میخوری!» یا چیزی شبیه به این سوال نادرست جواب نادرست به همراه دارد . حرف من اینست که پرسیدن سوالهای درست در کسب موفقیت بسیار مهم است. اگر از مغزتان سوال کنید، به هر حال جوابتان را میدهد ولی اگر به سوال کنید، پاسخ اشتباهی را به شما میگوید. این جوابها آنهایی هستند که به جای نیرودادن به شما، تضعیفتان کرده محدودتان خواهند کرد. سوالاتی هستند که بار منفی دارند و در مقابل پرسشهایی وجود دارند که انرژی مثبت و تاثیری انرژیزا از خود به جا میگذارند .
در ابتدا به یاد داشته باشید که سوالات باز بپرسید. سوالات باز آنهایی هستند که جوابشان بله یا خیر نیست پاسخ این سوالات در قالب یک یا دو کلمه نیست بلکه در قالب یک مکالمه قرار میگیرد که گاهی گفتگویی ذهنی و درونی بین شما و مغزتان است و گاهی با کس دیگری شکل میگیرد. مثلاً «فوتبال دوست داری؟» یک سوال بسته است و «نظرات راجع به فوتبال چیست؟» یک سوال باز که میتواند گفتگویی را آغاز کند. فرض کنید کسی از شما میپرسید: «بگو ببینم تو بیگناهی؟» در این جاست که به دردسر میافتید. حالا با یان قانون معروف سر و کار دارید که: «گناهکاری تا وقتی که ثابت کنی بیگناهی» حالا به همان نکته اول بر میگردیم که هرگاه خواستید با خودتان یا با دیگری گفتگو کنید، سوالات باز بپرسید. هنگامی که میخواهید تصمیمگیری کنید .
به سوالاتی برمیخورید که پاسخ دادن به آنها دشوار و دردسرساز است. این سوالات با «چرا» آغاز میشوند. این سوالات به دنبال دلیل میگردند و پاسخ آنها با «چون/ برای این که / به این دلیل که» او امثال اینها آغاز میشود :
- چرا سرت به دیوار خورد؟ - چون مراسم پرت بود .
- چرا هیچکس از من طرفداری نمیکند؟ - چون مدیر نالایقی هستی
- چرا همه موفق هستند اما من نه؟ - چون بیسوادی .
این «چرا» ها به جواب ختم میشوند اما پیداکردن جواب راهحل ماجرا نیست. اول این که «چون»ها راه حل نیستند بلکه فقط چیزهایی را از گذشته به یادتان میاورند و نکته دوم اینست که چون مغز شما سعی دارد هرطور شده به اربابش پاسخ دهد، ممکن است پاسخی چندان معتبر و صحیح را در اختیارتان قرار ندهد . ممکن است این واکنش فکری تحت تاثیر باورهای شما بوده باشد نه حقایق .
اگر با مشکلی مواجه میشوید، سوال کنید. کارفرمایان نیز از این «چرا» بسیار استفاده می کنند. «چرا هنوز این نامه تایث نشده؟»، «چرا دیر آمدی» تمامی این سوالات که با «چرا» آغاز میشوند، به تضاد و کشمکشی کوچک ولی شیرین منجر خواهند شد. حالا میتوان به ترفند «سوالات باز» متوسل شد. «خب این نامه هنوز تایث نشده، حالا چه کار میشود کرد تا این نامه امروز ارسال شود؟» بله این از همان دست سوالاتی است که میتواند ما را به موفقیت برساند. «میتوانم از کسی بخواهم آن را بنویسد. خودم به کار دیگری برسم و وقتی که نوشته شد، تایپش کنم.» یا «از کس دیگری بخواهم موقتاً کارهای مرا انجام دهد، تا خودم هر دو کار را انجام دهم.» خب دیدی که سوالات متفاوت، پاسخهای متفاوت به دنبال دارند؟
اگر میخواهید در زندگی و جریان کسب و کارتان تغییری ایجاد کنید، سوالات باز بپرسید که با «چگونه چهچیز» آغاز میشوند. نگویید که «چرا به اهداف مالی سال گذشته نرسیدیم؟» بلکه «چطور میتوانیم بگوییم که به اهدافمان نرسیدهایم» یا «چگونه عمل کنیم که امسال از پارسال بهتر باشند؟ »
نگویید: «چرا من همیشه ضرر میکنم؟» بگویید: «اگر بخواهم هم سود کنم باید چه کار کنم؟ »
میتوانید ببینید که «چگونه» ها و «چه چیز»ها دیدگاه و تمرکز شما نسبت به مسائل را دگرگون می کند. تمرکز شما از گذشته مرده و فراموش شده برمیگرداند و به حال و اکنون متوجه کرده سپس بر خلق موفقیت و آیندهای درخشان دور میزند . اگر میخواهید در کسب و کارتان موفق شوید و به عنوان یک کارآفرین از فعالیتهایتان لذت ببرید، گذشته را دور بریزید، بر پروسههای آینده و درآمد دلخواهتان تمرکز کنید و د رحال حاضر سوالات باز بپرسید سوالات بسته را کنار بگذارید چرا که مغزتان سراسیمه به دنبال جواب میگردد و تنها منبع در دسترس را وقایع و خاطرات گذشته مییابد. جوابهای عجولانه مغز، راه آینده را به روی شما سد خواهد کرد .
منبع: روزنامه تفاهم
اصلاً تا حالا دقت کردهاید که مردم چرا سوال میکنند و یا چه وقت سوال میکنند؟ معمولاً وقتی که به پاسخی نیاز داشته باشم، پرسش میکنیم و معمولاً هنگامی که بخواهیم تصمیمگیری کنیم، به دنبال جواب میگردیم .
درواقع باید گفت که فرایند تصمیمگیری تماماًپرسش و پاسخ است و در حقیقت بخشی مهم و عمده از زندگی روزانه ما به تصمیمگیری میگذرد. مغز مرتباً در حال پردازش اطلاعات و ارزیابی هرگزینه است. اگر بخواهیم ساده بگوییم مغزما در هر تصمیمگیری دو سوال میپرسد: آیا بعد از این تصمیمگیری و انجام این کار ناراحت میشوم یا خوشحال؟ و یا این که بهتر خواهم شد یا صدمه خواهم دید؟ و سوال دوم اینست که اگر این تصمیم آسیبرسان باشد چطور میتوانم جلوی آن را بگیرم؟ ما همیشه داریم از مغزمان سوال میکنیم و مغز هم همیشه جوابی دارد. گاهی اوقات این پرسشها پیچیدهاند اما ذهن ناگزیر از جواب دادن است حتی اگر این پاسخ «نمیدانم » باشد .
حالا بهتر است به این فرایند پرسش و پاسخ ذهنی دقت کنیم . هنگامی که بخشی از ذهن ما که «ذهن هشیار» نامیده میشود سوالی بپرسد، بخش دیگری موسم به «ذهن ناهشیار» پاسخ او را رمیگوید. حالب است نه؟ هروقت سوال کنید، مغز جواب میدهد .
مثلا اگر بپرسید: «چرا من همیشه شکست میخورم؟» جواب خواهید گرفت. مغز ناهشیار به کار میافتد و در خاطرات و اتفاقات گذشته زندگیتان به کاوش میپردازد و آنچه که میتواند علت ناکامیهای شما را توضیح دهد، برایتان روشن میکند .
اگر شانس بیاورید، مغز در پاسخ به سوال شما، سوال دیگری میپرسد: « از کجا میدانی که همیشه شکست میخوری؟» اما اگر به مغزتان یاد نداده باشید که با شما صحبت کند، علتی که این احساس را توجیه میکند به شما میگوید .
اشکال این است که سوال شما بر چیزی دلالت میکند که حقیقتی نادرست است. معنای شکست برای همه افراد یکسان نیست و هرکس برای خود تعریفی از این مفهوم دارد. شکست مفهومی کلی است. مغز شما گوش به فرمان صاحبش است و این سوالات شماست که او را کنترل میکن. از این رو همیشه پاسخی در آستین دارد و البته تمامی این جوابها معتبر و درست نیستند. مثلاًَ اگر از او بپرسید: «چرا من اینقدر زشتم؟» مغز سعی نمیکند قانعتان کند که زیبایید یا بر سر مقوله زیبایی بحث فلسفی کند. او به سادگی می گوید:«خب معلوم است! از بس میخوری!» یا چیزی شبیه به این سوال نادرست جواب نادرست به همراه دارد . حرف من اینست که پرسیدن سوالهای درست در کسب موفقیت بسیار مهم است. اگر از مغزتان سوال کنید، به هر حال جوابتان را میدهد ولی اگر به سوال کنید، پاسخ اشتباهی را به شما میگوید. این جوابها آنهایی هستند که به جای نیرودادن به شما، تضعیفتان کرده محدودتان خواهند کرد. سوالاتی هستند که بار منفی دارند و در مقابل پرسشهایی وجود دارند که انرژی مثبت و تاثیری انرژیزا از خود به جا میگذارند .
در ابتدا به یاد داشته باشید که سوالات باز بپرسید. سوالات باز آنهایی هستند که جوابشان بله یا خیر نیست پاسخ این سوالات در قالب یک یا دو کلمه نیست بلکه در قالب یک مکالمه قرار میگیرد که گاهی گفتگویی ذهنی و درونی بین شما و مغزتان است و گاهی با کس دیگری شکل میگیرد. مثلاً «فوتبال دوست داری؟» یک سوال بسته است و «نظرات راجع به فوتبال چیست؟» یک سوال باز که میتواند گفتگویی را آغاز کند. فرض کنید کسی از شما میپرسید: «بگو ببینم تو بیگناهی؟» در این جاست که به دردسر میافتید. حالا با یان قانون معروف سر و کار دارید که: «گناهکاری تا وقتی که ثابت کنی بیگناهی» حالا به همان نکته اول بر میگردیم که هرگاه خواستید با خودتان یا با دیگری گفتگو کنید، سوالات باز بپرسید. هنگامی که میخواهید تصمیمگیری کنید .
به سوالاتی برمیخورید که پاسخ دادن به آنها دشوار و دردسرساز است. این سوالات با «چرا» آغاز میشوند. این سوالات به دنبال دلیل میگردند و پاسخ آنها با «چون/ برای این که / به این دلیل که» او امثال اینها آغاز میشود :
- چرا سرت به دیوار خورد؟ - چون مراسم پرت بود .
- چرا هیچکس از من طرفداری نمیکند؟ - چون مدیر نالایقی هستی
- چرا همه موفق هستند اما من نه؟ - چون بیسوادی .
این «چرا» ها به جواب ختم میشوند اما پیداکردن جواب راهحل ماجرا نیست. اول این که «چون»ها راه حل نیستند بلکه فقط چیزهایی را از گذشته به یادتان میاورند و نکته دوم اینست که چون مغز شما سعی دارد هرطور شده به اربابش پاسخ دهد، ممکن است پاسخی چندان معتبر و صحیح را در اختیارتان قرار ندهد . ممکن است این واکنش فکری تحت تاثیر باورهای شما بوده باشد نه حقایق .
اگر با مشکلی مواجه میشوید، سوال کنید. کارفرمایان نیز از این «چرا» بسیار استفاده می کنند. «چرا هنوز این نامه تایث نشده؟»، «چرا دیر آمدی» تمامی این سوالات که با «چرا» آغاز میشوند، به تضاد و کشمکشی کوچک ولی شیرین منجر خواهند شد. حالا میتوان به ترفند «سوالات باز» متوسل شد. «خب این نامه هنوز تایث نشده، حالا چه کار میشود کرد تا این نامه امروز ارسال شود؟» بله این از همان دست سوالاتی است که میتواند ما را به موفقیت برساند. «میتوانم از کسی بخواهم آن را بنویسد. خودم به کار دیگری برسم و وقتی که نوشته شد، تایپش کنم.» یا «از کس دیگری بخواهم موقتاً کارهای مرا انجام دهد، تا خودم هر دو کار را انجام دهم.» خب دیدی که سوالات متفاوت، پاسخهای متفاوت به دنبال دارند؟
اگر میخواهید در زندگی و جریان کسب و کارتان تغییری ایجاد کنید، سوالات باز بپرسید که با «چگونه چهچیز» آغاز میشوند. نگویید که «چرا به اهداف مالی سال گذشته نرسیدیم؟» بلکه «چطور میتوانیم بگوییم که به اهدافمان نرسیدهایم» یا «چگونه عمل کنیم که امسال از پارسال بهتر باشند؟ »
نگویید: «چرا من همیشه ضرر میکنم؟» بگویید: «اگر بخواهم هم سود کنم باید چه کار کنم؟ »
میتوانید ببینید که «چگونه» ها و «چه چیز»ها دیدگاه و تمرکز شما نسبت به مسائل را دگرگون می کند. تمرکز شما از گذشته مرده و فراموش شده برمیگرداند و به حال و اکنون متوجه کرده سپس بر خلق موفقیت و آیندهای درخشان دور میزند . اگر میخواهید در کسب و کارتان موفق شوید و به عنوان یک کارآفرین از فعالیتهایتان لذت ببرید، گذشته را دور بریزید، بر پروسههای آینده و درآمد دلخواهتان تمرکز کنید و د رحال حاضر سوالات باز بپرسید سوالات بسته را کنار بگذارید چرا که مغزتان سراسیمه به دنبال جواب میگردد و تنها منبع در دسترس را وقایع و خاطرات گذشته مییابد. جوابهای عجولانه مغز، راه آینده را به روی شما سد خواهد کرد .
منبع: روزنامه تفاهم