درسي بزرگ از حضرت يوسف(ع)
حضرت يوسف (ع) كه درياي عفو و بخشش بود، كليّة آن اذيّت و آزارهائي را كه از جمله: از پدر جدا كردن، و به چاه انداختن و كتكهائي را كه از برادران خويش خورده و تحمل كرده بود همه را ناديده گرفت و برادرانش را مورد عفو و اغماض قرار داد و به ايشان فرمود:
امروز از ناحيه من هيچ گونه سرزنش و ملامتي نسبت به شما نخواهد شد.
و چون من از شما درگذشتم خداي مهربان نيز از اين جهت شما را مورد مغفرت خود قرار داد. من كه از شما درگذرم، خدا نيز به طور حتم از شما در خواهد گذشت، چرا كه او: ارحم الراحمين است.[1]
«قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».
در بعضي ديگر از روايات آمده است كه برادران يوسف، بعد از اين ماجرا پيوسته شرمسار بودند، يكي را به سراغ او فرستادند و گفتند:
تو هر صبح و شام ما را بر كنار سفره خود مينشاني، ما از روي تو خجالت ميكشيم، چرا كه آن همه جسارت به تو كرديم، يوسف براي اينكه برادران نه تنها كمترين احساس شرمندگي نكنند، بلكه وجود خود را بر سر سفره او، خدمتي به او احساس كنند، جواب بسيار جالبي داد و گفت:
مردم مصر تاكنون به چشم يك غلام زرخريد به من مينگريستند و به يكديگر ميگفتند:
«سبحان من بلغ عبداً بيع به عشرين در هماً ما بلغ...»
«منزه است خدائي كه غلامي را كه به بيست درهم فروخته شد به اين مقام رسانيد.» امّا الآن كه شما آمدهايد و پرونده زندگي من براي اين مردم گشوده شده، ميفهمند من غلام نبودهام، من از خاندان نبوّت و از فرزندان ابراهيم خليل هستم و اين مايه افتخار و مباهات من است.
[1] - سورة يوسف: آية 92.
امروز از ناحيه من هيچ گونه سرزنش و ملامتي نسبت به شما نخواهد شد.
و چون من از شما درگذشتم خداي مهربان نيز از اين جهت شما را مورد مغفرت خود قرار داد. من كه از شما درگذرم، خدا نيز به طور حتم از شما در خواهد گذشت، چرا كه او: ارحم الراحمين است.[1]
«قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».
در بعضي ديگر از روايات آمده است كه برادران يوسف، بعد از اين ماجرا پيوسته شرمسار بودند، يكي را به سراغ او فرستادند و گفتند:
تو هر صبح و شام ما را بر كنار سفره خود مينشاني، ما از روي تو خجالت ميكشيم، چرا كه آن همه جسارت به تو كرديم، يوسف براي اينكه برادران نه تنها كمترين احساس شرمندگي نكنند، بلكه وجود خود را بر سر سفره او، خدمتي به او احساس كنند، جواب بسيار جالبي داد و گفت:
مردم مصر تاكنون به چشم يك غلام زرخريد به من مينگريستند و به يكديگر ميگفتند:
«سبحان من بلغ عبداً بيع به عشرين در هماً ما بلغ...»
«منزه است خدائي كه غلامي را كه به بيست درهم فروخته شد به اين مقام رسانيد.» امّا الآن كه شما آمدهايد و پرونده زندگي من براي اين مردم گشوده شده، ميفهمند من غلام نبودهام، من از خاندان نبوّت و از فرزندان ابراهيم خليل هستم و اين مايه افتخار و مباهات من است.
[1] - سورة يوسف: آية 92.