نخست بايد دانست که دين کامل، آن نيست که خود، همه چي را بر عهده گيرد و به جاي همهي استعدادهاي آدمي و همه نهادهاي مدني بنشيند؛ بلکه دين کامل، ديني است که همه اينها را در جاي خود، به درستي ميبيند و جهتي کلي به آنها ميدهد و آنچه را از توان «قُواي فردي» و «نهادهاي جمعي» خارج است، بر عهده ميگيرد... و اين، فلسفهاي عميق دارد؛ زيرا چنان که دين، فعل تشريعي خداوندي است، قواي آدمي و لوازم تابعهي آن (مانند نهادهاي جمعي) نيز فعل تکويني الهياند و هيچ گاه تکوين و تشريع، ناسازگاري ندارند؛ چرا که از مبدأ واحدي دستور ميگيرند.
اگر با اين پيش زمينهي عقلي به منابع و مصادر ديني بنگريم، مييابيم که خواست دين، برچيدن بساط سُنن ملي - قوي نيست؛ بلکه بر آن است که اين سنتها را سَمت و سوي عالي بخشد و دين، تنها آنچه را که با فطرت آدمي مغايرت دارد، بر ميچيند. چنان که قرآن کريم، حرمت و احترام ماههاي حرام را - که رسمي جاهلي بود - پاس داشت:
فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ. (2)
پس چون ماههاي حرام سپري شدند، مشرکان را بکشيد.
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ. (3)
اين کساني که ايمان آورده ايد! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه داريد.
رسول خدا فرموده است:
مَن سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِن بَعدِهِ، کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثلُ اُجورِهم مُن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيئاً وَمَن سَنَّ سُنَّةً سَيِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعدَهُ، کانَ عَلَيهِ وِزرهُ وَ مَثلُ أوزارِهِم مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن أوزارِهِم شَيئا. (4)
آن که سنتي نيک را پايه گذاري کند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش ديگر عاملان، به وي داده ميشود، بدون آن که از پاداش عاملان کم شود؛ و آن که سنتي بد را پايه گذارد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و ديگران بر عهده اوست، بدون آن که از وِزر و وَبال ديگران کاسته شود.
اميرالمؤمنين به مالک اشتر فرمود:
ولا تَنقُص سُنّةً صالِحةً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَةِ وَاجتَمَعَت بِها الاُلفَة وَصَلُحَت عليها الرعِيَّةُ وَلا تَحدُثَنَّ سنّةً تَضُرُّ بشيء مِن ماضي تلکَ السُّنَنِ فيکونُ الأجرُ لِمَن سَنَّها وَالوِزرُ عليکَ بِما نَقَضتَ مِنها. (5)
آيين پسنديدهاي را بر هم مريز که بزرگان اين امت بدان رفتار نمودهاند و به وسيلهي آن، مردم به هم پيوستهاند، و شهروندان با يکديگر سازش کردهاند؛ و آييني مگذار که چيزي از سنتهاي نيک گذشته را زيان رساند تا پاداش از آن نهنده سنت باشد و گناه شکستن آن بر تو ماند.
از سوي ديگر، به نمونههايي از سنتهاي پيش از اسلام (جاهلي و...) بر ميخوريم که مورد تأييد اسلام قرار گرفتهاند:
1. ديه در جاهليت، صد شتر بود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را امضا نمود. (6)
2. زنان حائض، در جاهليت از شرکت در اعياد مذهبي و مراسم قرباني ممنوع بودند و اسلام نيز آن را حفظ کرد. (7)
3. براء بن عازب، اول کسي بود که با آب، استنجا (تطهير) کرد و سپس سنت شد. (8)
4. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در «حِلفُ الفضول» در سن 25 سالگي شرکت کرد و بعدها بدان افتخار ميکرد و ميفرمود: اگر بار ديگر بدان پيمان دعوت شوم، ميپذيرم. (9)
5. در حديثي ديگر، هفت دور بودن طواف خانهي کعبه، حرام بودن زن پدر بر فرزند، و خمس گنج نيز از سنتهاي عبدالمطلب در جاهليت شمرده شده، که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را امضا نموده است. (10)
6. حرمت ماههاي حرام نيز از سنتهاي جاهلي بود که در اسلام، امضا شد. (11)
7. براء بن معرور، قبل از هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مکه ميزيست. هنگام مرگ، سفارش کرد که او را به طرف مکه دفن کنند و نسبت به يک سوم اموال خود، وصيت کرد. اين هر دو، بعد از آن، جزو سُنن قرار گرفت. (12)
8. تحريم لباس شُهرت در فقه، شاهدي ديگر بر پذيرش سنتهاي ملي صالح است. (13) روشن است که لباس شهرت در هر جامعهاي با آداب و رسوم همان جامعه مشخص ميگردد.
9. ارجاع مسائلي چند به عُرف، گواه ديگري بر اين موضوع است: مقدار نَفَقه، استطاعت (14) در حج (15) و زکات (16) و... .
اين شواهد، گواهي ميدهند که آيين اسلام، به محو همهي سنتها توصيه نميکند؛ بلکه آنچه را که خير و صلاحي در پي دارد، و يا اين که مفسدهاي به دنبال ندارد، ميپذيرد و جز آن را طرد ميکند که ميتوان از اين نمونهها نام بُرد:
1. سنتي که نشانگر يک آيين باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهداري صليب، از اين قبيل است. (17) رسول خدا وقتي عَدي بن حاتم را ديد که صليب به گردن دارد، فرمود: «اين بت را کنار بگذار». (18)
2. سنتي که ترويج خُرافه باشد. حليمهي سعديه، وقتي در کودکيِ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، خواست مهرهاي به بازوي رسول خدا ببندد، با اعتراض پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند، نگهدار ماست و از اين مهره، کاري ساخته نيست». (19)
3. سنتي که با احکام شرع ناسازگار باشد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با زينب، همسر زيد (پسر خواندهي خود) ازدواج کرد تا نشان دهد اين سنت جاهلي که: «نمي توان با زنِ پسر خوانده ازدواج کرد»، غلط است. (20)
حال که نظرگاه کلي دين در باب آداب و سنن بومي و ملي روشن شد، به يکي از رسمهاي کهن و ريشه دار ايراني، يعني نوروز، مينگريم.
اگر در باب نوروز، دستوري خاص از سوي دين در تأييد يا رد، به دست ما نميرسيد، براساس همان قاعدهي نخست، ميگفتيم نوروز به عنوان رسمي ايراني که مردماني آن را از ديرباز حرمت مينهادهاند، جاي مذمت و منع ندارد؛ چرا که اصل نوروز به عنوان نشاني از آيينهاي باطل، مورد تکريم و احترام نيست؛ بلکه رنگ و بوي ملي و بومي آن، منظور نظر مردمان است. بلي؛ اگر در آن، ناشايستي نهفته باشد، يا ترويج خُرافهاي صورت گيرد، بايد آن را وانهاد.
ليک، احاديثي در مصادر شيعه و اهل سنت روايت شدهاند که برخي از آن، مُهر تأييد ميزنند و برخي ديگر، قهر ميورزند و با آن ميستيزند. اين دوگانگيِ روايتها سبب شده است که از ديرباز، عالمان حوزهي دين، به چگونگيِ حل اين تعارض بينديشند؛ برخي جانب تأييد را گرفته، از آن دفاع کنند و برخي ديگر، جانب رد را اختيار نمايند.
رسالت اين نوشتار، نخست، گزارش تلاش عالمان در برخورد با اين روايتهاست و در پس آن ميکوشد از منظر ديگري بدان بنگرد. شايد ثمر بخشد!
پيش از طرح ديدگاه، سزاوار است روايتها نقل شوند. بر اين اساس، مباحث اين نوشتار، در سه بخش تنظيم ميگردد: نوروز در روايات، ديدگاهها، و ارزيابي نهايي.
يک. نوروز در روايات
چنان که گذشت، روايتها در زمينهي نوروز، به دو گروه تقسيم ميشوند: گروهي به تصريح يا اشاره، آن را تأييد کردهاند و گروهي ديگر، آن را مذمت ميکنند.1. روايات موافق
الف. احاديث شيعه
1. کليني (م 329ق) در الکافي چنين روايت ميکند:عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد و أحمد بن محمد جميعاً، عن ابن محبوب، عن إبراهيم الکرخي، قال: سألتُ أباعبدالله (عليه السلام) عن الرجل تکون له ضيعة، فإذا کان يوم المَهرَجان أو النَّيروز، أهدوا إليه الشيء ليس هو عليهم، يتقربون بذلک إليه. فقال (عليه السلام): «أليس هم مُصلين». قلتُ: بلي. قال: فليقبل هديتهم و ليُکافِهِم؛ فإن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: «لو أهدي إلي کراع لقبلتُ، و کان ذلک من الدين، ولو أن کافراً أو منافقاً أهدي إلي وسقاً ما قبلت، و کان ذلک من الدين. أبي الله (جل و عز) لي زبد المشرکين و المنافقين و طعامهم». (21)
ابراهيم کرخي ميگويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم که: شخصي مزرعهاي دارد. روز مهرگان يا نوروز، بدون آن که اجباري در کار باشد، هدايايي به او داده ميشود و قصد تقرب جُستن به وي را ندارند [آيا بپذيرد]؟. فرمود: آيا [هديه دهندگان] نمازگزار هستند؟ گفتم: آري. فرمود: بايد هديه آنان را بپذيرد و تلافي کند. به درستي که رسول خدا فرمود: اگر برايم ران بُزي هديه آورند، ميپذيرم و اين، جزو دينداري است و ارگ کافر يا منافقي ران گاو يا گوسفندي برايم هديه آورد، نخواهم پذيرفت و اين هم جزو دينداري است. خداوند، خوراک و دستاورد مشرک و منافق را براي ما روا نداشته است.
2. شيخ صدوق (م 381 ق) در «کتاب من لا يحضره الفقيه» آورده است:
أتي علي (عليه السلام) بهدية النَّيروز، فقال (عليه السلام): «ما هذا؟». قالوا: يا أميرالمؤمنين! اليوم النَّيروز. فقال (عليه السلام): «إصنعوا لنا کل يوم نَيروزاً». (22)
براي علي (عليه السلام) هديهي نوروز آوردند. فرمود: «اين چيست؟». گفتند: اي اميرمؤمنان!
امروز، نوروز است. فرمود: «هر روز ما را نوروز سازيد!».
3. همو نقل ميکند:
روي أنه قال (عليه السلام): نيروزنا کل يوم. (23)
روايت شده است که علي (عليه السلام) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.
4. نعمان بن محمد تيمي (م 363 ق) در کتاب دعائم الاسلام روايت ميکند:
عنه [علي] (عليه السلام) أنه اُهدي إليه فالوذج، فقال: «ما هذا؟». قالوا: يوم نيروز. قال: فَنَير زوا إن قدرتم کل يومٍ [يعني تهادوا و تواصلو في الله].
براي علي (عليه السلام) فالوده هديه آوردند. فرمود: «اين چيست؟». گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر ميتوانيد، هر روز را نوروز سازيد [؛ يعني به خاطر خداوند، به يکديگر هديه بدهيد و به ديدار يکديگر برويد]. (24)
5. شيخ طوسي (م 460 ق) در «مصباح المتهجد» چنين آورده است:
عن المُعلَّي بنِ خُنيس، عن مولانا الصادق (عليه السلام) في يوم النَّيروز، قال (عليه السلام): إذا کان يوم النيروز، فاغتسل و البس أنظف ثيابک و تطيب بأطيب طيبک و تکون ذلک اليوم صائماً، فإذا صليت النوافل و الظهر و العصر فصل بعد ذلک أربع رکعات، تقراً في أول کل رکعة فاتحة الکتاب و عشر مراتٍ «إنا أنزلناه في ليلة القدر»، و في الثانية فاتحة الکتاب و عشر مرات «قل يا أيها الکافرون»، و في الثالثة فاتحة الکتاب و عشر مراتٍ «قل هو الله أحد»، و في الرابعة فاتحة الکتاب و عشر مراتٍ «المعوذتين» و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجدة الشکر و تدعو فيها، يغفر لک ذنوب خمسين سنة. (25)
امام صادق (عليه السلام) دربارهي روز نوروز فرمود: هنگامي که نوروز شد، غسل کن و لباس پاکيزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامي که نماز ظهر و عصر و نافلههاي آن را به جاي آوردي، نمازي چهار رکعتي بگزار که در رکعت اول آن، سورهي حمد و ده مرتبه سوره قدر را ميخواني. در رکعت دوم آن، سورهي حمد و ده مرتبه سورهي کافرون را ميخواني. در رکعت سوم آن، سورهي حمد و ده مرتبه سورهي توحيد را ميخواني و در رکعت چهارم، سورهي حمد را با سورههاي فلق و ناس. پس از نماز هم سجدهي شکر ميگزاري و دعا ميکني. [بدين ترتيب] گناهان پنجاه ساله ات بخشوده ميشود.
6. ابن فهد حلي (م 841 ق) در کتاب «المهذّب البارع» چنين آورده است:
و مما ورد في فضله و يعضد ما قلناه، ما حدثني به المولي السيد المرتضي العلامة بهاء الدين علي بن عبدالحميد النسابة - دامت فضائله -، ما رواه بإسناده إلي المعلي بن خُنيس عن الصادق (عليه السلام): إن يوم النوروز، هو اليوم الذي أخذ فيه النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) لأميرالمؤمنين (عليه السلام) العهد بغديرخم، فأقروا له بالولاية، فطوبي لمن ثبت عليها والويل لمن نکثها! و هو اليوم الذي وَجه فيه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علياً (عليه السلام) إلي وادي الجن، فأخذ عليهم العهود و المواثيق. و هو اليوم الذي ظفر فيه بأهل النهروان، و قتل ذا الثدية. و هوا اليوم الذي يظهر في قائمنا أهل البيت و ولاة الأمر و يظفره الله تعالي بادجال، فيصلبه علي کناسة الکوفة. و ما من يوم نوروز إلا و نحن نتوقع فيه الفرج؛ لأنه من أيامنا حفظه الفرس وضيعتموه. ثم إن نبياً من أنبياء بني إسرائيل سأل ربه اَن يُحيي القوم الذين خرجوا من ديارهم و هم اُلوف حذر الموت، فأماتهم الله تعالي، فأوحي إليه أن «صُب عليهم الماء في مظاجعهم»، فصَبَّ عليهم الماء في هذا اليوم، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء في يوم النيروز سنة ماضيةً لايعرف سببها إلا الراسخون في العلم، و هم أول يوم من سَنة الفرس، قال المعلي: وأملي علي ذلک، فکتبته من إملائه. (26)
از آنچه در فضيلت نوروز روايت شده و گفتهي ما را تأييد ميکند، حديثي است که علامه سيد بهاءالدين علي بن عبدالحميد، با سند خود از معلي بن خنيس نقل کرده است که: روز نوروز، همان روز است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در غديرخم براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيعت گرفت و مسلمانان به ولايت وي اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به اين بيعت، استوار ماندند و واي بر آنان که آن را شکستند. و اين، همان روزي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) علي (عليه السلام) را به منطقهي جنيان روانه ساخت و از آنان عهد و پيمان گرفت. و همان روز است که علي (عليه السلام) بر نهروانيان پيروز شد و ذوالثديه را به قتل رساند. و همان روز است که قائم ما و صاحبان حکومت، ظهور ميکنند و خداوند، او را بر دجال پيروز ميگرداند و دجال را در زباله دان کوفه به دار ميآويزد. ما در هر نوروز، اميد فرج داريم؛ چرا که نوروز، از ايام ماست که پارسيان آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نموديد.
همچنين پيامبري از پيامبران بني اسرائيل، از خداوند خواست که گروهي چند هزاره نفره را که از بيم مرگ، ديار خويش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پيامبر، وحي فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشيد. آن پيامبر در روز نوروز، چنين کرد. پس زنده شدند و تعدادشان سي هزار نفر بود. از همين روز، پاشيدن آب در نوروز، سنتي ديرينه شد که سبب آن را جز آنان که دانشي پايدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسيان است.
معلي گويد: امام صادق (عليه السلام) اين سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.
7. علامهي مجلسي (م 1111 ق) در «بحارالأنوار» آورده است:
رأيت في بعض الکتب المعتبرة، روي فضل الله بن علي بن عبيدالله بن محمد بن عبدالله بن محمد بن محمد بن عبيدالله بن الحسين بن علي بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن السحن بن علي بن أبي طالب، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوريستي، عن أبي محمد جعفر بن أحمد بن علي المونسي القمي، عن علي بن بلال، عن أحمد بن محمد بن يوسف، عن حبيب الخير، عن محمد بن الحسين الصائغ، عن أبيه، عن مُعلي بن خُنَيس، قال: دخلت علي الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) يوم النيروز، فقال (عليه السلام): «أتعرف هذا اليوم». قلت: جعلت فداک، هذا يومٌ تعظمه العجم و تتهادي فيه. فقال أبو عبدالله الصادق (عليه السلام): «والبيت العتيق الذي بمکة، ما هذا إلا لأمر قديم اُفسره لک حتي تفهمه». قلت: يا سيدي! إن علم هذا من عندک أحب إلي من أن يعيش أمواتي و تموت أعدائي. فقال: «يا معلي! إن يوم النيروز هو اليوم الذي أخذ الله فيه مواثيق العباد أن يعبدوه و لايشرکوا به شيئاً، و أن يؤمنوا برسله و حجبه، و أن يؤمنوا بالأئمة (عليهم السلام). و هو أول يوم طلعت فيه الشمس، و هبت به الرياح، و خلقت فيه زهرة الأرض. و هو اليوم الذي استوت فيه سفينة نوح (عليه السلام) علي الجودي. و هو اليوم الذي أحيي الله فيه الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم الله موتوا ثم أحياهم. و هو اليوم الذي نزل فيه جبرئيل علي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم). و هو اليوم الذي حمل فيه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أميرالمؤمنين (عليه السلام) علي منکبه حتي رمي أصنام قريش من فوق البيت الحرام فهشمها، وکذلک إبراهيم (عليه السلام). و هو اليوم الذي أمر النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) أصحابه أن يبايعوا علياً (عليه السلام) بإمرة المؤمنين. و هو اليوم الذي وجه النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) علياً (عليه السلام) إلي وادي الجن يأخذ عليهم البيعة له. و هو اليوم الذي بويع لأميرالمؤمنين (عليه السلام) فيه البيعة الثانية. و هو اليوم الذي ظفر فيه بأهل النهروان و قتل ذا الثدية. و هو اليوم الذي يظهر فيه قائمنا و ولاة الأمر. و هو اليوم الذي يظفر فيه قائمنا بالدجال فيصلبه علي کناسة الکوفة. و ما من يوم نَيروز إلا و نحن نتوقع فيه الفرج؛ لأنه من أيامنا و أيام شيعتنا، حفظته العجم وضيعتموه أنتم».
و قال (عليه السلام): «إن نبياً من الأنبياء سأل ربه کيف يحيي هؤلاء القوم الذين خرجوا، فأوحي الله إليه أن يصب الماء عليهم في مضاجعهم في هذا اليوم، و هو أول يوم من سنة الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء في النيروز سنة». فقلت: يا سيدي! ألا تعرفني - جعلت فداک - أسماء الأيام بالفارسية؟ فقال (عليه السلام): «يا معلي! هي أيام قديمة من الشهور القديمة، کل شهر ثلاثون يوماً لا زيادة فيه و لا نقصان...». (27)
معلي پسر خنيس گويد: در روز نوروز، بر امام صادق (عليه السلام) وارد شدم. فرمود: «آيا اين روز را ميشناسي؟». گفتم قربانت گردم! اين روز را فارسيان گرامي ميدارند و به يکديگر هديه ميدهند. فرمود:
«سوگند به خانه کعبه که اين، رمزي ديرينه دارد و برايت روشن ميسازم تا آگاه گردي».
گفتم: سرورم! آموختن اين امر از شما برايم بهتر از آن است که مردگان من زنده شوند و دشمنانم بميرند.
آن گاه فرمود: «اي معلي! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پيمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پيامبران و حجتهايش بگروند و به امامان ايمان آورند. اين همان روز است که خورشيد طلوع کرد، بادها وزيدن گرفت و گلهاي زمين روييدند. اين همان روزي است که کشتي نوح (عليه السلام) بر سر جودي آرامش يافت و همان روزي است که خداوند، گروهي چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانهها بيرون رفته بودند، زنده ساخت، پس از آن که آنان را ميرانده بود. اين، روز فرود جبرئيل بر پيامبر اسلام است و روزي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امام علي (عليه السلام) را بر دوش گرفت تا بتهاي قريش را در مسجد الحرام شکست و در همين روز، ابراهيم بتها را شکست. اين همان روزي است که پيامبر به يارانش دستور داد با علي (عليه السلام) بيعت کنند و در همين روز، علي را براي بيعت گرفتن از جنيان فرستاد. در همين روز، دومين بيعت با اميرالمؤمنين انجام شد. در همين روز، علي (عليه السلام) بر نهروانيان پيروز شد و ذوالثديه را به قتل رساند. در اين روز، قائم ما و صاحبان حکومت قيام ميکنند و در همين روز، قائم ما بر دجال، پيروز ميگردد و او را در زباله دان کوفه به دار ميآويزد. در هر روز نوروزي، ما آروزي فرج داريم؛ چرا که آن از روزهاي ما و شيعيان ماست، فارسيان، آن را گرامي داشتند و شما آن را ضايع کرديد».
و فرمود: «يکي از پيامبران بني اسرائيل از خداوند پرسيد چگونه مردماني را که خارج شدند، زنده ميکند. خداوند بدو وحي کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد - و آن، اولين روز سال فارسيان است - و آنها زنده شدند، در حالي که سي هزار نفر بودند. از همين جا پاشيدن آب در نوروز، سنت شده است».
گفتم: آيا نامهاي روزهاي فارسي به من تعليم نميدهي؟ فرمود: «اي معلي! اينها روزهايي کهن از ماههايي کهن است. هر ماه، سي روز است، بدون کم و کاست...».
گفتني است ابن فهد نيز بخشي از اين روايات را پيش از علامه مجلسي در کتاب «المهذب البارع» آورده است. (28)
8. مُحدث نوري (م 1320 ق) در «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب حسين بن همدان آورده است:
عن المفضل بن عمر، عن الصادق (عليه السلام)، قال له في خبر طويل في جملة کلامه (عليه السلام): ... فأوحي الله إليه: «يا حزقيل! هذا يوم شريف عظيم قدره عندي، و قد آليت أن لايسألني مؤمن في حاجة الا قضيتها في هذا اليوم و هو يوم نيروز». (29)
مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) نقل ميکند که:... خداوند بر حزقيل وحي فرستاد که: «اين روز، روزي گرامي و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد کرده امهر مؤمني در اين روز از من حاجتي بخواهد آن را برآورده سازم» و اين روز، نوروز است.
ب. احاديث اهل سنت
9. بخاري (194-256 ق) در «التاريخ الکبير» چنين روايت ميکند:حماد بن سلمة بن علي بن زيد، عن السعر التميمي: أتي عليٌّ بفالوذج. قال: «ما هذا؟». قالوا: اليوم النيروز. قال: فنيرزوا کل يوم! (30)
سعر تميمي گويد: براي علي (عليه السلام) فالوده آوردند. فرمود: «اين چيست؟» گفتند: امروز نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز کنيد!
10. ابن نديم (م 385 ق) در «الفهرست» آورده است:
قال إسماعيل بن حماد بن أبي حنيفة: أنا إسماعيل بن حماد بن أبي حنيفة بن النعمان بن المرزبان، من أبناء فارس الأحرار. والله ما وقع علينا رق قطٌ. ولد جدي سنة ثمانين، و ذهب أبي إلي علي بن أبي طالب (رضي الله عنه) و هو صغير، فدعا له بالبرکة فيه و في ذريته، و نحن نرجو من الله أن يکون قد استجاب لعلي.
قال: والنعمان بن المرزبان هو الذي أهدي إلي علي بن أبي طالب الفالوذج في يوم النيروز، فقال علي: «نوروزنا کل يوم!» و قيل: کان يوم المهرجان، فقال: «مهرجونا کل يوم!» و هذا الصحيح في نسبه. (31)
اسماعيل بن حماد، گويد: من فرزند حماد، پسر ابوحنيفه پسر نعمان بن مرزبان هستم، از ايرانيان آزاده. هيچ گاه در ميان ما بردگي نبود. پدرم در سال هشتاد قمري به دنيا آمد. جدم نزد علي بن ابي طالب رفت و فرزند خردسالش را به همراه داشت. علي (عليه السلام) براي او و فرزندانش دعا کرد و ما اميدواريم دعاي او در حق ما به اجابت رسد.
نعمان بن مرزبان، کسي است که در روز نوروز براي علي (عليه السلام) فالوده برد. علي (عليه السلام) فرمود: «هر روز را نوروز سازيد!». برخي گفتهاند روز مهرگان بود و علي (عليه السلام) فرمود: «هر روز را مهرگان کنيد!»
11. بيروني (م 440 ق) در «الآثار الباقية» آورده است:
... و قسم الجام بين أصحابه و قال: ليت لنا کل يوم نوروز! (32)
[از آن جا که نسخه عربي مورد استفاده ما افتادگي دارد، ترجمه حديث را از جديدترين ترجمهي کتاب که افتادگيهاي آن براساس برخي نسخهها برطرف شده است، در اين جا ميآوريم].
آوردهاند که در نوروز، جامي سيمين، پر از حلوا، براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هديه آوردند. آن حضرت پرسيد: «اين چيست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسيد: «نوروز چيست؟» گفتند: عيد بزرگ ايرانيان است. فرمود: «آري در اين روز بود که خداوند، عسکره را زنده کرد». پرسيدند: عسکره چيست؟ فرمود: «عسکره، هزاران مردمي بودند که از ترس مرگ، ترک ديار کرده، سر به بيابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: "بميريد" پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از اين روست که سنت آب پاشيدن [در نوروز]، رواج يافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و جام را ميان اصحاب قسمت کرد و فرمود: «کاش هر روز براي ما نوروز بود!». (33)
12. فيروز آبادي (729-817 ق) در «القاموس» آورده است:
قدم إلي عليٍ شيء من الحلاوي، فسأل عنه، فقالوا: «للنيروز»، فقال: «نيروزُنا کل يوم!» و في المهرجان قال: «مهرجونا کل يوم!». (34)
مقداري حلوا براي علي (عليه السلام) آوردند، پرسيد: «چيست؟». گفتند: براي نوروز است. فرمود: «هر روز ما نوروز است»!
و در مهرگان گفت: «هر روز را براي ما مهرگان کنيد!»
2. روايات مخالف
الف. احاديث شيعه
13. قطب الدين راوندي (م 573) در کتاب لبّ اللباب آورده است:عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): أبدلکم بيومين يومين: بيوم النيروز و المهرجان، الفطر و الأضحي. (35)
دو روز را براي شما جانشين دو روز کردم: عيد فطر و قربان را به جاي عيد نورز و مهرگان.
14. ابن شهر آشوب (م 588 ق) در کتاب المناقب روايت ميکند:
و حکي أن المنصور تقدم إلي موسي بن جعفر (عليه السلام) بالجلوس للتهنئة في يوم النيروز و قبض ما يحم إليه فقال (عليه السلام): «إني قد فتشت الأخبار عن جدي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فلم أجد لهذا العيد خبراً و إنه سُنة للفرس و محاها الإسلام، و معاذ الله أن نحيي ما محاه الإسلام». فقال المنصور: «إنما نفعل هذا سياسة للجند، فسألتک بالله العظيم إلا جلست»؛ فجلس و دخلت عليه الملوک و الأمراء والأجناد يهنؤونه، و يحملون إليه الهدايا و التحف، و علي رأسه خادم المنصور يحصي ما يحمل، فدخل في آخر الناس رجل شيخ کبير السن، فقال له: يابن بنت رسول الله! إنني رجل صعلوک لا مال لي أتحفک ولکن أتحفک بثلاثة أبيات قالها جدي في جدک الحسين بن علي (عليه السلام):
عجبت لمصقول علاک فرنده
يوم الهياج و قد علاک غبار
ولأسهم نفذتک دون حرائر
يدعون جدک والدموع غزار
ألا تغضغضت السهام وعاقها
عن جسمک الإجلال و الإکبار
قال: «قبلت هديتک، اجلس بارک الله فيک»، و رفع رأسه إلي الخادم و قال: «امض إلي أميرالمؤمنين و عرفه بهذا المال، و ما يصنع به». فمضي الخادم وعاد وهو يقول: «کلها هبة مني له، يفعل به ما أراد». فقال موسي للشيخ: اقبض جميع هذا المال فهو هبة مني لک. (36)
آوردهاند که منصور به امام کاظم (عليه السلام) پيشنهاد کرد که نوروز را براي تبريک و شادباش و گرفتن هدايا جلوس کنند.
امام کاظم (عليه السلام) در جواب فرمود: من در ميان روايتهاي جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) جستجو کردم و تأييدي براي اين عيد نيافتم، همانا اين، سنت فارسيان است که اسلام، آن را نابود ساخته است و پنام ميبرم به خدا که آنچه را اسلام نابود ساخته، زنده بدارم.
منصور گفت: «اين کار را جهت اداره نظاميان انجام ميدهيم و شما را به خداوند سوگند ميدهم که جلوس داشته باشيد». آن گاه حضرت پذيرفت و فرمانداران و لشکريان، براي تبريک آمدند و هدايايي با خود آوردند. خدمتگذار منصور، بالاي سر حضرت ايستاده بود و هدايا را ميشمرد، آخرين نفر، مردي کهن سال بود. به امام کاظم (عليه السلام) گفت: «اي فرزند دختر پيامبر خدا! من مردي تهي دستم و مالي ندارم تا هديه دهم؛ ولي چند بيت شهر را که جدّ من دربارهي جدّتان حسين (عليه السلام) سروده، به شما هديه ميکنم و خواند:...»
حضرت فرمود: «هديه ات را پذيرفتم. بنشين. خداوند بر تو برکت دهد!».
آن گاه حضرت، سربلند کرد و به خدمتگزار منصور گفت که نزد منصور روانه شود و اين هدايا را برايش بازگو کند و بپرسد که با آنها چه بايد کرد. خدمتگزار رفت و بازگشت و گفت منصور گفته است: «اين هدايا از آنِ شماست. هر چه ميخواهيد با آنها انجام دهيد.» امام کاظم (عليه السلام) هم به پيرمرد فرمود: «اين اموال را به عنوان هديه براي خودت بردار».
ب. احاديث اهل سنت
15. بخاري (م 256 ق) در «التاريخ الکبير» آورده است:أيوب بن دينار، عن أبيه: «إن عليا لا يقبل هديَة النيروز». حدثني ابراهيم بن موسي عن حفض بن غياث، و قال أبو نعيم: حدثنا أيوب بن دينار أبوسليمان المکتب، سمع علياً بهذا. (37)
ايوب بن دينار گويد: علي (عليه السلام) هديه نوروز را نميپذيرفت.
16. آلوسي (م 1342 ق) در «بلوغ الإرب» ميگويد:
قدم النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) المدينة ولهم يومان يلعبون فيهما، فقال: «ما هذا اليومان؟». فقالوا: کنا نلعب فيهما في الجاهلية. فقال: «قد أبدلمک الله تعالي بهما خيراً منهما يوم الأضحي و يوم الفطر». قيل: هما النيروز و المهرجان. (38)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد مدينه شد. مردمان مدينه دو عيد داشتند که در آنها به سرگرمي و خوشي ميپرداختند. رسول خدا فرمود:
«اين دو روز چيست؟». گفتند دو يادگار جاهليت است. فرمود: «خداوند، بهتر از آنها را جايگزين کرده است: عيد قربان و عيد فطر». گفته شده آن دو روز، نوروز و مهرگان بود.
***
تا اينجا شانزده حديث از مصادر مختلف شيعه و سني در تأييد يا رد نوروز، گرد آمد. تلاش ما در اين بخش، فحص کامل و استقصاي همه روايتها بود و تلاش شد روايتها براساس تاريخ ثبت و کتابت تنظيم گردد؛ چنان که کوشيديم هر روايت را مصدر يابي کرده، به منابع گوناگونش ارجاع دهيم. حال، پس از نقل روايتها به بيان ديدگاهها و ارزيابي نهايي رو ميکنيم.
دو. ديدگاهها
ترديدي نيست که روايتهاي متفاوت، زمينه شکل گيري آراي متفاوتاند و جستجو در کتب فقه و حديث، اين امر را روشن ميسازد.پارهاي از دانشوران، به نقد روايتهاي نوروز پرداخته و با ذکر خللها و سستيهايي که در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتکا نشمردهاند؛ چنان که در مقابل، بيشتر فقيهان به مضمون روايتهاي دسته نخست فتوا داده و آدابي را براي نوروز در کتب فقهي خويش برشمردهاند. اينان ضمن فتوا دادن به محتواي روايات، در مقام پاسخگويي به ناقدان و منتقدان نيز برآمدهاند.
اينک مروري بر اين دو ديدگاه ميافکنيم.
الف. مخالفان
ناقدان و مخالفان احاديث، نوروز، بسيار نيستند. اينان کوشيدهاند خللهاي موجود در روايتهاي دسته نخست را برملا سازند و در نتيجه به محتواي دستهي دوم از روايتها ملتزم شدهاند؛ گرچه کوشش آنان در تصحيح و تأييد دستهي دوم، متمرکز نيست.اينان براي روايتهاي موافق، ضعفها و کاستيهايي از اين دست برشمردهاند:
1. ضعف سند،
2. تناقض و تهافُت در روايتهاي معلي،
3. ذکر نشدن روايتهاي معلي در مصادر کهن،
4. عدم تطبيق وقايع ذکر شده در روايتها با واقعيتهاي تاريخي،
5. معلوم نبودن نوروز ايراني،
6. ترويج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پايهي اين ايرادها، روايات موافق را بي اعتبار ميدانند و به هيچ رو گراميداشت نوروز را روا نميانگارند. اينان بر اين باورند که آداب و سنن ذکر شده در اين روايتها قابل اخذ و عمل نيست و نميتوان با قاعده «تسامح در ادلهي سُنن» از ضعف و سستي اينها چشم پوشيد؛ چرا که با محذور بزرگي چون ترويج شعائر مجوسي روبه رو هستيم. در اين جا پارهاي از اين ديدگاهها را ميآوريم:
آقا رضا قزويني: (در رسالهاي که در سال 1062 قمري نگاشته)، شايد نخستين کسي باشد که به تفصيل، نوروز را نقد کرد. وي به طور عمده منکر تطبيق نوروز رايج با نوروز ياد شده در روايات است و از اين طريق بر روايتهاي مؤيد، خرده ميگيرد و پس از نقل روايت معلي مينويسد:
با توجه با استحباب اعمال مذکوره در نوروز و اين که اين اعمال، موقته است و در امثال اين عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات ديگر به عمل آيد، بدعت ميباشد. بنابراين، تعبد به اين عمل [را] مکلفي تواند که لااقل ظن به تعيين وقت مذکور تحصيل کرده باشد. تحصيل اين ظن، لامحاله از امارات شرعيه و عرفيه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حاليه نوروز متعدد است - چنان که بعضي از آن، بعد از اين مذکور ميگردد - و اشهريت بعضي به بعضي ازمنه اماره نميشد و در ظاهر قرآن چيزي در اين باب نيست، امارهي آن از روايات و اخبار تتبع بايد نمود. (39)
محمد اسماعيل خواجويي: (م 1173 ق) تناقضهاي روايتها معلي را دليل ناتمام بودن آن ميداند و مينويسد:
فقير بي بضاعت گويد: به حسب ظاهري ميان اين حديث و حديث سابق تناقض است؛ چه، در حديث سابق مذکور است که پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز نوروز، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به دوش مبارک برداشته تا بتان قريش را از فوق کعبه به زيرانداخته، شکست و فاني ساخت، و اين، بلاشبهه در سال فتح مکهي معظمه بود، چنان که اخبار بسيار از طريق خاصه و عامه دلالت بر اين دارد... و فتح مکهي معظمه در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان که شيخ مفيد و نيز طبرسي و ابن شهر آشوب و ديگراني روايت کردهاند، و احاديث معتبره بر اين دلالت کرده است، و اکثر بر آناند که در روز سيزدهم ماه بود، و بعضي بيستم هم گفتهاند، و حرکت حضرت از مدينه در روز جمعه دوم ماه مبارک رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غديرخم در سال دهم هجرت در حجةالوداع در روز هجدهم ذي الحجةالحرام بود. پس چگونه تواند بود که هر دو در روز، نوروز باشد چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مکه معظمه، بلکه بيشتر، به ذي الحجة خواهد رسيد، نه بعد از يک سال، چنان که مقتضاي اين دو حديث است. (40)
وي ادامه ميدهد:
و چون هر دو به يک طريق از معلي متقول است،... پس ترجيح احدهما بر ديگري من حيث السند متصور نيست، و بنابراين، مضمون هيچ يک حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشايد کرد، و به او استدلال نتوان نمود؛ چه، تناقض در کلام معصومين (عليهم السلام) غير واقع است. پس، از اين جا فهميده ميشود که اين دو حديث، کلاهما أو أحدهما از معصوم تلقي نگرديده، و چون از او نباشد، حجيت را نشايد و سند شرعي نتواند بود. (41)
استاد محمد تقي مصباح در حاشيه بر «بحارالأنوار»، ذيل اين روايتها نگاشته است:
در باب نوروز، دو دسته روايت مختلف، روايت شده است. يکي از معلّي از امام صادق (عليه السلام) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و ديگري حديث امام کاظم (عليه السلام) است که آن را از سنتهاي پارسيان دانسته که اسلام، آن را از ميان برداشته است.
بايد دانست که هيچ يک از آنها صحيح نيست و از اعتبار برخوردار نميباشد تا بتوان بر پايه آن، حکم شرعي را اثبات کرد. گذشته از آن که روايت معلي، ايرادهاي ديگري دارد، از جهت تطبيق نوروز بر مناسبتهاي ماههاي عربي. (42)
آن گاه مينويسد:
ظاهر روايت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است؛ چرا که اين کار، بزرگداشت شعائر کفار و زنده داشتن سنتهايي است که اسلام، آنها را ميرانده است. اين روايت - گرچه واجد شرايط حجيت نيست - اما مطلب کلياي که در آن آمده (يعني حرمت بزرگداشت شعائر کفار)، با ادلهي عامه به اثبات رسيده است و اين که نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدان اثبات ميشود.
و اما فتواي فقيهان، مبني بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتني بر قاعدهي تسامح در ادلهي سنن است؛ ولي اين جا محل اجراي آن قاعده نيست؛ زيرا قاعده تسامح در ادلهي سنن، از مواردي که احتمال حرمت تشريعي دارند، انصراف دارد. (43)
جناب آقاي سيد جواد مدرسي در مقالهاي در مجله «نور علم» مينويسد:
با وجود تضارب رويات و عدم توجه قدما و کدورت متن و عدم صحت سند، فتواي به مشروعيت نوروز، و تعيين روز آن، مشکل است. راهي که باقي ميماند، تمسلک به ادلهي «تسامح در ادلهي سنن» است؛ ولکن تعيين روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روايت؛ و ادلهي مذکور، شامل کلام فقها نميشود.
از جهت ديگر، عيد نوروز از شعائر مجوسي و محتمل الحرمه است و ادلهي تسامح در سنن - چنان که بعضي گفتهاند - از چنين موردي منصرف است. (44)
آقاي رسول جعفريان نيز در اين باره گفته است:
اين بود آنچه در منابع شيعه قرن ششم دربارهي نوروز نقل شده است. در اين باره، مهم، همان روايت معلي بن خنيس است و جز آن، چيزي دربارهي تأييد نوروز به چشم نميخورد. منشأ آنچه در آثار بعدي دربارهي استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعاي مربوطه آمده، همين نص است و بس. البته مطالب ديگري نيز افزوده شده که منشأ آنها را اشاره خواهيم کرد. (45)
و در جاي ديگر گفته است:
و مشکل اين دو حديث (منظور، دو حديثي است که ابن فهد حلي در تأييد نوروز از معلي نقل کرده است)، آن است که در منابع کهن شيعه نيامده است. افزون بر آن، روايات مزبور که در اصل بايد يکي باشد، حاوي دو نوع آگاهي در بارهي روز نوروز است که اين، خود، منشأ شبهه دربارهي آن شده و احتمال جعل آن را تقويت ميکند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضايري گفته: «غاليان، رواياتي را به معلي بن خُنَيس نسبت دادهاند و نمي توان بر اخبار وي اعتماد کرد». در اين صورت، اين روايت - که بي گرايش غاليانه يا نگرش افراطي همه نيست -، از همان دسته مجعولاتي ميباشد که غاليان به معلي نسبت دادهاند. بايد اين دو نکته را نيز يادآوري کرد که گفته شده قرامطه (گرايشي وابسته به مذهب افراطي اسماعيليه) دو روز را در سال - که نوروز و مهرگان بوده - روزه ميگرفتهاند. بلافاصله بايد تأکيد کنيم که مجوسيان، نه تنها نوروز را روزه نميگرفتهاند، بلکه به نقل بيروني اساساً «مجوس را روزهاي نيست و هر کس از ايشان روزه بگيرد، گنه کرده است». (46)
ب. موافقان
آداب نوروز از قبيل روزه، نماز، ادعيه و...، در کتب حديثي و فقهي، از زمان شيخ طوسي در ميان عالمان شيعه رواج داشته است.شيخ طوسي (م 460 ق) در مصباح المتهجد، (47) پس از او ابن ادريس (م 598 ق) در السرائر (48) و سپس يحيي بن سعيد (م 589 ق) در الجامع للشرائع (49) و پس از وي، شهيد اول (م 786 ق) در القواعد الفوائد (50) و نيز الدروس (51) و البيان (52) و الذکري (53) و اللمعة (54) بدان اشاره دارد.
ابن فهد (م 841 ق) در المهذب البارع (55) و محقق کَرَکي (م 940 ق) در جامع المقاصد (56) و شهيد ثاني (م 966 ق) در المسالک (57) و شرح اللمعة (58) و محقق اردبيلي (م 993 ق) در مجمع الفائدة و البرهان (59) و شيخ بهايي (م 1030 ق) در جامع عباسي (60) و الحبل المتين (61) و فاضل هندي (م 1137 ق) در کشف اللثام (62) و شيخ يوسف بحراني (م 1186 ق) در الحدائق الناضرة (63) و کاشف الغطاء (م 1228 ق) در کشف الغطاء (64) و نراقي (م 1245 ق) در مستند الشيعة (65) و صاحب جواهر در (م 1266 ق) جواهر الکلام (66) و شيخ انصاري (م 1281 ق) در کتاب الطهارة (67) و... بدين آداب فتوا دادهاند.
همچنين در کتب فتوايي و فقهي معاصر، چون: العروة الوثقي، (68) جامع المدارک، (69) المستند (70) و .... فتوا بدين آداب به چشم ميخورد.
در کتب روايي نيز - چنان که در بخش نخست آورديم -، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشيعة، بحارالأنوار، و... ياد شده است؛ چنان که روايتهايي نيز که به گونهاي ضمني نوروز را تأييد ميکنند در: الکافي، کتاب من لايحضره الفقيه و دعائم الاسلام منقول است. شايد همين کثرت فتواها و نقلها سبب شده است که صاحب «جواهر» بگويد:
غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است؛ بلکه مخالفي در آن نديديم. (71)
بجز اين، تلاش محدثان و فقيهان در پاسخگويي به ديدگاه مخالفان نيز درخور درنگ است. علامهي مجلسي در «بحارالأنوار»، بيشترين کوشش را در اين باره به انجام رسانده و شبهههاي مخالفان را پاسخ گفته است؛ وي در قسمتي از نوشتار مفصلش در نقد روايت ابن شهر آشوب (در مذمت نوروز)، مينويسد:
اين حديث، با روايتهايي که معلي بن خنيس آورده مغايرت دارد و برجايگاه نداشتن نوروز در شريعت دلالت دارد؛ ليک روايتهاي علي از نظر سند، قوي تر و نزد اصحاب، مشهورترند.
از سوي ديگر ميتوان گفت که اين، حديث تقيه است؛ چرا که در روايات المناقب ابن شهر آشوب، مطالبي ذکر شده که زمينه تقيه دارد. (72)
پس از وي نيز عالمان ديگري به پاسخگويي اجمالي يا تفصيلي گام برداشتهاند. شيخ انصاري در نقد روايت المناقب ميگويد:
روايت «مناقب» نميتواند با احاديث معلي معارضه کند؛ زيرا روايت معلي نزد اصحاب، از شهرت بيشتري برخوردار است و احتمال تقيه در روايت «مناقب» وجود دارد. (73)
همچنين صاحب «جواهر» در دفاع از روايتهاي معلي و نقد حديث «مناقب» روايت معلي جاي مناقشه در سند و دلالت ندارد؛ چنان که حديث «مناقب» نميتواند با آن معارضه کند؛ چرا که با سستياي که در آن مشهود است، احتمال تقيه نيز در آن ميرود. (74)
گفتني است حمل روايت «مناقب» ابن شهر آشوب بر تقيه بعيد نيست؛ چرا که اهل سنت، روزهي نوروز را مکروه ميدانند. (75) و بدين جهت، در تعارض روايتهاي معلي و «مناقب»، جانب روايات معلّي رجحان مييابد.
بجز اينها، رسالهها و کتبي نيز در تأييد فضيلت نوروز و روايات معلي تدوين شده، که برخي به چاپ رسيده و برخي ديگر، خطي باقي ماندهاند. (76)
سه. ارزيابي نهايي
چنان که پيش از اين ياد شد، اين نوشتار، نوروز را از منظر حديث و روايت ميکاود و از تاريخ و تقويم نگاري و فقه، تنها آن را بر ميرسد که به گونهاي با حديث و روايت مرتبط شود و در نقد يا تأييد آن، سودمند افتد.اينک نکتههايي در باب اين روايات آورده ميشود تا پس از آن، به جمع بندي نهايي نزديک شويم.
يکم: در نقد نوروز، چهار حديث آورديم. اين احاديث، به هيچ رو قابل تصحيح و اعتبار نيستند؛ زيرا:
1. روايت اول و چهارم، مضموني واحد دارند که اولي در مصادر شيعه و دومي در مصادر اهل سنت ياد شده است. روايت شيعي را به قطب راوندي (از عالمان قرن ششم) نسبت دادهاند که در کتاب «مستدرک الوسائل» حاجي نوري (م 1320 ق) روايت شده است. اين روايت، گذشته از آن که در مصادر کهن موجود نيست، مضمون آن را هم نميتوان تأييد کرد؛ زيرا چگونه دو عيد باستاني ايراني در جزيرهي العرب در سالهاي نخستين اسلام، رايج و مرسوم بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را با فطر و اضحي منسوخ بدارد؟! بي ترديد، نوروز و مهرگان، از آيينهايي باستاني ايرانياناند که آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ايرانيان، بدان سرزمين رفته است و پيش از آن، آن چنان مقبول مردمان عرب نبودهاند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را با اعياد اسلامي نسخ کند.
حديث ديگر، آن است که آلوسي آورده است و تعبيرهاي «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نيست و ظاهراً راويان، اين دو را از روي احتمال (نه قطع و يقين)، به روايت افزودهاند. بدين رو، آلوسي پس از نقل حديث ميگويد:
«قيل: هما النيروز و المهرجان». گفتني است که برخي نويسندگان، اين اضافه را به آلوسي نسبت دادهاند که جزو حديث آورده است:
آلوسي در «بلوغ الإرب» (ج 1، ص 364، قاهره، 1925 م) نقل ميکند که انصار، عيد نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) عرضه کردند. حضرت فرمودند: «خداوند متعال، بهتر از آنها را، فطر و اضحي را، به من داده است». (77)
چنان که پيش از اين آورديم، روايت آلوسي چنين است:
قدم النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) المدينة و لهم يومان يلعبون فيهما. فقال: «ما هذا اليومان؟». فقالوا: کنا نلعب فيهما في الجاهلية. فقال: «قد أبدله لله تعالي بهما خيراً منهما: يوم الأضحي و يوم الفطر». قيل: هما النيروز و المهرجان.
2. روايت «مناقب» ابن شهر آشوب، گذشته از آن که مرسل است و با تعبير «حکي (آوردهاند)» نقل شده است، نه حاکي آن معلوم است و نه مصدر نقل آن.
3. روايت بخاري که علي (عليه السلام) هديه نوروز را نميپذيرفت، گذشته از آن که با روايت ديگر بخاري - که علي (عليه السلام) هديه نوروز را ميپذيرفت - معارضه دارد، با نقلهاي بسيار ديگر شيعي نيز ناسازگار است و نميتوان به آن، استناد جُست.
دوم: در ارزيابي سندي روايتهاي موافق، ميتوان چنين گفت:
1. روايت کليني از سند معتبر برخوردار است.
2. روايت شيخ طوسي از معلي، اگر چه بدون سند است، ليکن وي در کتاب «فهرست» خويش به کتاب معلي سند معتبر دارد. (78) محتمل است آن روايت، براساس همين سند باشد.
3. علامهي مجلسي در «زاد المعاد» ميگويد: «به اسانيد معتبره، از معلي بن خنيس که از خواص حضرت صادق (عليه السلام) بوده است، منقول است...» (79) و سپس روايتي را نقل ميکند که ذيل آن، مطابق روايتي است که شيخ طوسي در «مصباح» آورده است.
4. نقل اين روايتها در مصادر کهني چون: الکافي، کتاب من لايحضره الفقيه، مصباح المتهجد و دعائم الاسلام، ميتواند شاهدي بر اعتبار آنها باشد.
بر اين پايه ميتوان گفت از مجموع احاديث دوازده گانه ميتوان اين مطلب را به پيشوايان ديني نسبت داد که رفتار ايرانيان در گراميداشت نوروز، در مرئي و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتي با آن نکردهاند، بلکه نسبت به اصل آن و پارهاي رفتارهاي ضمني آن، روي خوش نشان داده و تشويق کردهاند.
بلي؛ ما معتقديم که بر پايه اين احاديث و بدون شواهد تاريخي ديگر، نميتوان خصوصيتهاي موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاريخي موجود در آنها را تأييد کرد. چنان که به جهت برخي نکات تاريخي نامعلوم در آناه نميتوان اين کليت را تضعيف کرد و ناديده انگاشت.
سوم: بررسي مصادر کهن، نشان ميدهد که نوروز به عنوان يک آيين ايراني، در فرهنگ مسلمانان و شيعيان رواج داشته است.
اينک شواهد اين امر را بجز روايات ياد شده، بازگو ميکنيم:
1. به اعتقاد برخي متخصصان تبديل گاه شمار، در جلسهي مشورتي خليفهي دوم براي تعيين تقويم، هر مزان تازه مسلمان شرکت داشت و تقويم ايراني را براي حاضران شرح کرد و خليفه، آن تقويم را براي امور ديواني و خراج پذيرفت (80) و روشن است که نوروز، جزئي از تقويم ايراني به شمار ميرود.
2. نجاشي در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجاري نوشته است که وي از ثقات شيعيان است و کتابهايي دارد، از جمله: «کتاب ما روي في يوم النيروز». (81)
همچنين ابن نديم دربارهي صاحب بن عباد، آورده است که «کتاب الأعياد و فضائل النيروز» نگاشته است. (82)
در دورهي صفويه نيز نوروزهايي بسيار به قلم علماي دين تحرير شد. (83)
3. خراج در دوره عباسيان بر اساس نوروز، تنظيم ميشده است. (84)
4. خلفاي اموي و عباسي هداياي نوروز را ميپذيرفتهاند؛ بلکه دستور ميدادهاند تا برايشان ارسال گردد. (85)
گفتني است در برخي مناطق، حاکمان اهل سنت، گرفتن هداياي نوروز را منع ميکردند؛ چنان که از برگزاري مراسم نوروز، ممانعت به عمل ميآوردند. (86)
5. از ديرباز تاکنون، نوروز در سرودههاي شاعران تازي گو و پارسي زبان حضور جدي دارد و اين نيز شاهدي گويا بر حضور نوروز در فرهنگ ايرانيان مسلمان است. (87)
با توجه به اين شواهد و امور ديگر، نوروز را در دوره اسلامي از شعائر مجوسي دانستن، سخني ناصواب است؛ چنان که آن را ترويج آيين آتش پرستان انگاشتن، واقعيت خارجي ندارد. گذشته از اينها در روايات اسلامي و سخن فقيهان، فضيلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بيروني: «مجوس را روزهاي نيست و هر کس از ايشان روزه بگيرد، گناه کرده است». (88)
گيريم روزگاري نيز نوروز چنان بود؛ ولي زماني که در عرف ايرانيان مسلمان، آن حالت از ميان رفت، ديگر ذَمي بر آن نيست. همان گونه که امام خميني فتوا داد که شطرنج، اگر روزي ابزار قمار نباشد، حرمتي در بازي با آن نيست (89) و استاد مطهري، مجسمه سازي را مجاز دانست؛ چرا که فلسفهي حرمت آن، به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستي، از ميان رفته است (90) و نمونههاي بسيار ديگر.
اصوليان را قاعدهاي است که در اين جا به کار آيد. آنان گويند اگر در ميان مردمان، آداب و رسومي رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ يافته بود، چنانچه شرع با آن، روي خوشي ندارد و ميخواهد آن را طرد سازد، بايد ادلهاي روشن و قوي که همپاي سيره باشد، ارائه دهد وگرنه نميتوان گفت شارع از آن سيره بيزار است و آن را طرد کرده است. به تعبير ديگر، سيرههاي راسخ و استوار را نميتوان با عمومات يا ادلهي سست بنيان طرد کرد؛ بلکه دليل مانع و رادع بايد به اندازهي قوت سيره، قوت داشته باشد.
بر اين اساس و با توجه به آنچه در ريشه داري نوروز و گذشته اش در ميان ايرانيان گفته شد، دليلي بر منع و ردع آن از سوي شرع در دست نيست؛ چرا که ادله خاص - چنان که ياد شد - موهون است - که وجهش گذشت - و عمومات را نيز در چنين مواردي ياراي رويارويي نخواهد بود.
چهارم: اگر بپذيريم که روايتهاي موافق قابل اعتماد نيستند و نميتوان بر پايهي آنها رأي حکمي را اثبات کرد، همچنان که نميتوان بر دستهي دوم از احاديث تکيه زد، در اين فرض بايد حکم نوروز را با اصل اولي و قاعدهي عام ديني نشان داد.
همان گونه که در ابتداي مقاله گذشت، اسلام که ديني جهاني است و همهي انسانها را به سوي خود فراخوانده است، به اقتضاي خصلت جهان شمولي اش، هيچ گاه به معارضه سنتها و آداب و رسوم ملي نرفته، مگر آن جا که ترويح باطل باشد يا به تثبيت خرافهاي انجامد و يا ملازم با محرّمات شرعي گردد.
آيين نوروز، قرنهاست در ايران اسلامي بر پاداشته ميشود و مسلمانان، نه به عنوان ترويج آيين مجوس، بلکه به عنوان آييني ملي بدان مينگرند. بماند که رسم نوروز، پيش از آيين زردشت نيز در ايران برپا بوده است. (91)
از سوي ديگر، نوروز، تثبيت خرافهاي باطل که با دين ناسازگار باشد، نيست و در سرشت خود، محرمات شرعي را به همراه ندارد؛ ولي اگر کسي يا کساني آن را به محرمات بيالايند، اين بدان ماند که ساير کردارهاي مباح و حتي امور شرعي را با محرمات شرعي همراه کنند، که طبعاً معنايش ناپسند شدن آن امر مباح يا شرعي نيست؛ بلکه آنان که چنين ميکنند، قابل سرزنش و مذمتاند.
از سوي ديگر، بسياري از رفتارهاي پسنديده، چون: پاکيزگي و آراستگي، سير و سفر، ديد و بازديد، بخشش و دلجويي، هديه دادن و... در اين رسم و آيين به انجام ميرسد که از نگاه شرع و عقل، ستودني است.
با اين وصف، ايستادگي در برابر اين آيين ملي، از زاويهي شرع و دين، مستندي محکم ندارد و نشايد بدان دامن زد.
پنجم: آنچه تأييد شده يا مورد ردع قرار نگرفته، چيزي است که در عرف عمومي ايرانيان، نوروز ناميده ميشود. اگر در طول زمان، تغييراتي در آن صورت گرفته است که همين عرف عمومي آنها را بر ميتابد، خللي در اين امضا يا عدم ردع شرع وارد نميسازد.
بر اين پايه، ايرادي که برخي فقيهان و نويسندگان در اين موضوع گرفتهاند (که نامعلوم بودن روز نوروز و تغيير آن، به شرعي بودنش لطمه ميزند)، پذيرفتني نيست.
حاصل آن که:
1. روايتهاي وارد شده در مخالفت با نوروز، به هيچ روي، قابل تأييد و اعتبار نيستند.2. در روايتهاي موافق، به جهت شواهد و قرائن ياد شده، ميتوان گفت که اصل آيين نوروز، مورد امضا و تأييد است؛ گرچه خصوصياتهاي ياد شده در احاديث را نميتوان تأييد کرد.
3. از آن رو که نوروز در ميان ايرانيان در دورهي اسلامي رايج بود و به عنوان سيرهاي عمومي استمرار داشت، نميتوان طرد و ردع آن را از سوي شارع، با قواعد کلي يا ادلهي سست پذيرفت؛ بلکه ردع چنين سيرههايي نيازمند ادلهي خاص و قوي است.
4. اگر بپذيريم که ادلهي موافق و مخالف، هيچ کدام قابل اعتماد و تأييد نيست، اقتضاي قواعد عمومي ديني، عدم مخالفت با نوروز است. (92)
پينوشتها:
1. اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامهي علوم حديث (ش 16) منتشر شده است.
2. سورهي توبه، آيهي 5.
3. سورهي مائده، آيهي 2.
4. کنزالعمال، ج 15، ص 78.
5. نهج البلاغة، تحقيق: صبحي الصالح، ص 431.
6. وسائل الشيعة، ج 19، ص 142.
7. دائرة المعارف الاسلامية، ج 8، ص 165.
8. تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 216؛ الميزان، ج 2، ص 216.
9. تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 72.
10. وسائل الشيعة، ج 19، ص 145؛ کتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 264.
11. آياتي که گذشت.
12. الکافي، ج 3، ص 254.
13. بحارالأنوار، ج 70، ص 251.
14. جواهر الکلام، ج 16، ص 59.
15. نظرية العرف، ص 96.
16. شرح اللمعة، ج 1، ص 308.
17. تحرير الوسيلة، ج 1، ص 496.
18. بحارالأنوار، ج 9، ص 98.
19. فروغ ابديت، ج 1، ص 33.
20. بحارالأنوار، ج 43، ص 234.
21. الکافي، ج 5، ص 141؛ کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 300؛ تهذيب الأحکام، ج 6، ص 378؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 215.
22. کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 300؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 213.
23. کتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 300؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 213.
24. دعائم الاسلام، ج 2، ص 326.
25. مصباح المتهجّد، ص 591؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 428 و ج 5، ص 288 و ج 7، ص 346.
26. المهذّب البارع، ج 1، ص 194-195.
27. بحارالأنوار، ج 56، ص 91.
28. المهذّب البارع، ج 2، ص 195-196.
29. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 471؛ (چاپ سنگي) ج 6، ص 354 (چاپ آل البيت).
30. التاريخ الکبير، البخاري، ج 1، ص 414.
31. الفهرست، ص 255؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 325-326.
32. الآثار الباقية، بغداد: مکتبة المثني، ص 230.
33. آثار الباقيه، ترجمه: اکبر داناسرشت، تهران: اميرکبير، 1363، ص 325.
34. القاموس، ج 2، ص 279 (داراحياء التراث العربي).
35. مستدرک الوسائل، ج 6، ص 152 (چاپ آل البيت).
36. المناقب، ج 4، ص 319 و ج 3، ص 433؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 108-109 و ج 95، ص 419.
37. التاريخ الکبير، ج 4، ص 201.
38. بلوغ الإرب، ج 1، ص 364.
39. نامه مفيد، ش 9، ص 215.
40. نامه مفيد، ش 9، ص 218.
41. همان جا.
42. بحارالأنوار، ج 56، ص 100 (پاورقي).
43. بحارالأنوار، ج 56، ص 100 (پاورقي).
44. نور علم، ش 20، ص 115.
45. نامه مفيد، ش 9، ص 206.
46. نامه مفيد، ش 9، ص 210.
47. مصباح المتهجد، ص 591.
48. السرائر، ج 1، ص 315.
49. الجامع للشرائع، ص 33.
50. القواعد و الفوائد، ج 1، ص 3.
51. الدروس، ص 2.
52. البيان، ص 2.
53. الذکري، ص 23.
54. اللمعة، ص 34.
55.المهذب البارع، ج 1، ص 194-195.
56. جامع المقاصد، ج 1، ص 75.
57. شرح اللمعة، ج 1، ص 316.
58. مسالک الأفهام، ج 1، ص 171.
59. مجمع الفائدة و البرهان، ج 2، ص 73.
60. جامع عباسي، ص 11 و 78.
61. الحبل المتين، ص 80.
62. مجمع الفائدة و البرهان، ج 2، ص 73.
63. جامع عباسي، ص 11 و 78.
64. کشف الغطاء، ص 324.
65. مستند الشيعة، ج 1، ص 208.
66. جواهر الکلام، ج 5، ص 40.
67. همان جا.
68. العروة الوثقي، ج 1، ص 461 و ج 22، 242.
69. جواهر الکلام، ج 5، ص 40.
70. جامع المدارک، ج 3، ص 182.
71. المستند، ج 17، ص 299.
72. بحارالأنوار، ج 56، ص 100.
73. کتاب الطهارة، ص 328.
74. جواهر الکلام، ج 5، ص 40.
75. بدائع الصنائع، ج 2، ص 79؛ المغني، ج 3، ص 99.
76. چاپ شدهها مانند: رسالهي نوروزيه، سيدهاشم نجفي يزدي، 1371 قمري. براي نسخههاي خطي بنگريد به: الذريعة الي تصانيف الشيعة، ج 24، ص 379-384؛ نامه مفيد، ش 9، ص 213-215، مقالهي «نورزو در فرهنگ شيعه».
77. نور علم، ش 8، ص 108.
78. الفهرست، شيخ طوسي، ص 193.
79. زاد المعاد، ص 482.
80. گاهشماري هجري قمري و ميلادي، رضا عبداللهي، تهران: اميرکبير، ص 25-26.
81. رجال النجاشي، ص 428.
82. الفهرست، ابن النديم، ص 190.
83. بنگريد: الذريعة، ج 24، ص 379-384؛ نامهي مفيد، ش 9، ص 312-215، مقالهي «نوروز در فرهنگ شيعه».
84. تاريخ طبري، ج 9، ص 218 و ج 10، ص 39 و ج 11، ص 203.
85. تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 306 و 313؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ص 550.
86. نامهي مفيد، ش 9، ص 207-208.
87. نوروزگان، مرتضي هنري، تهران: سازمان ميراث فرهنگي، ص 167-197؛ نامهي مفيد، ش 9، ص 206-207؛ نور علم، ش 20، ص 104، 106، 107.
88. الآثار الباقية، ص 230، آثار الباقيه، ص 357.
89. صحيفه نور، ج 21، ص 15.
90. تعليم و تربيت در اسلام، ص 46.
91. آيينها و جشنهاي کهن در ايران امروز، محمود روح الاميني، تهران: آگاه، ص 36-38.
92. جهت آگاهي بيشتر، بنگريد به: بحارالأنوار، ج 59، ص 91-143؛ زادالمعاد، ص 842-485؛ المهذب البارع، ج 1؛ بلوغ الإرب، ج 1، ص 348-357؛ الخطط المقريزية، ج 1، ص 367-369؛ الآثار الباقية، ص 21-233؛ رسالهي نوروزيه، سيدهاشم نجفي يزدي (يزد: پاينده)؛ نوروز در تاريخ و دين، سيد عبدالرضا شهرستاني (نجف: مطبعة الآداب)؛ النوروز و أثره في الأدب العربي، فؤاد عبدالمعطي الصياد (جامعة بيروت، 1972 م)؛ نوروز، تاريخچه و مرجع شناسي، پرويز اذکايي (وزارت فرهنگ و هنر، 1353)؛ النوروز في مصادر الفقه و الحديث، مرکز المعجم الفقهي (قم)؛ نوروزگان، مرتضي هنري (سازمان ميراث فرهنگي، 1377)؛ «نوروز در فرهنگ شيعه»، رسول جعفريان (نامه مفيد، ش 9، ص 201-220)؛ «نوروز در تاريخ و اسلام»، سيد جواد مدرسي (نور علم، ش 20، ص 103-115)؛ «عيد نوروز در صبغههاي اسلامي آن»، ابراهيم شکورزاده (مجله دانشکدهي ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد، سال 15، ش 1 و 2، ص 242-258)؛ «نورزو ايراني در تقويم اسلامي»، ابوالفضل نبئي (مجله دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه مشهد، سال 15، ش 4، ص 703-738).
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.