کاربردهاي وجه در قرآن
1. صورت
خداوند متعال در حکم وضوء و تيمم ميفرمايد: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ... فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ». (3) همچنين قرآن کريم درباره حالات پيامبر قبل از تغيير قبله ميفرمايد: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّينَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا»: (4) نگاههاي انتظارآميز تو را به سوي آسمان [براي تغيير قبله] ميبينيم؛ اکنون تو را به سوي قبلهاي که از آن خشنود باشي بازميگردانيم. همچنين وجه در آياتي که ميآيد به معناي صورت است: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ»، (5) «فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا»، (6) «يوْمَ تَبْيضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ» (7) و «َبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا»: (8) او (ابراهيم (عليهالسلام)) را به تولد پسري دانا بشارت دادند. در اين هنگام همسرش جلو آمد؛ در حاليکه [از خوشحالي] فرياد ميکشيد و به صورت خود زد.2. ذات
خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد: «كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ * وَيبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ». (9) گاه از ذات به وجه تعبير ميشود، (10) چنانکه در لغت نيز ذکر شده است. (11) «وَيبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ» يعني ذات پروردگار باقي ميماند. به اعتقاد برخي کلمه «وجهه» در «كُلُّ شَيءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (12) نيز به معناي ذات مقدس الهي است؛ يعني همه اشيا فاني ميشوند، مگر ذات خداوند. (13) برخي ديگر آن را به معناي عمل خالصانهاي دانستهاند که قصد از آن فقط خدا باشد. در برخي روايات «وجهه» به دين تفسير شده است؛ يعني همه اشيا نابود ميشوند، مگر دين خدا. (14)بعضي از مفسران، تفاسير مختلفِ وجه را به معناي ذات برگرداندهاند و نوشتهاند: هنگامي که دانستيم تنها چيزي که در اين عالم باقي ميماند، ذات پاک خداست، روشن ميشود آنچه به نحوي با ذات پاک او مربوط است نيز رنگ بقا و ابديت به خود ميگيرد. آيين خدا که از ناحيه اوست، ابدي است. عمل صالح که براي اوست، ابدي است. رهبران الهي که با او ارتباط دارند، از اين نظر که به او مربوطاند، رنگ جاوداني دارند. خلاصه هر چيزي به نحوي با ذات پاک او پيوند و ارتباطي داشته باشد، از اين نظر فنا و هلاک براي او نيست. (15)
البته مقصود از فنا و هلاکِ اشيا، نابودي مطلق نيست؛ زيرا قرآن به صراحت اعلام ميکند که پس از مرگ برزخي است تا روزي که برانگيخته ميشوند، (16) همچنين فرموده است از خاکهايي که از بدن انسانها باقي مانده، انسانها را به وجود ميآوريم و درباره استخوانهاي پوسيده فرموده است: «قُلْ يحْييهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ»: بگو خدايي که آن را اولين بار آفريد دوباره زنده ميکند. اين آيات خود قرينه است بر اينکه فنا و هلاکت به معناي به هم خوردن نظام دنيوي است، چنانکه در سوره تکوير ميخوانيم: در آستانهي قيامت، خورشيد درهم ميپيچد و ستارگان بيفروغ ميشوند و کوهها به حرکت در ميآيند.
3. جهت اطاعت
در برخي از آيات کلمه وجه به صورت ترکيبي، يعني «وَجْهُ اللَّهِ»، «وَجْهِ رَبِّهِمْ» و «وجهه» به کار رفته است، همانند «وَمَا آتَيتُمْ مِنْ رِبًا لِيرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يرْبُو عِنْدَ اللَّهِ وَمَا آتَيتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ»، (17) «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِي يرِيدُونَ وَجْهَهُ»، (18) «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا»، (19) «وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى * إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى» (20) و «وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ». (21) در اينگونه آيات کلمه «وَجْهِ اللَّهِ» يا «وَجْهِ رَبِّهِمْ» ميتواند به معناي جهت اطاعت خداوند باشد. «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» يعني ما به جهت اطاعت خدا شما را اطعام ميکنيم.مؤلف الميزان مينويسد: مقصود از «وَجْهِ رَبِّهِمْ» جهت الهيِ عمل يا انديشه و نيت است و آن جهت الهي، صفت و صورتي است که عمل نزد خدا دارد و موجب اجر و مزد و ثواب ميشود و نزد خدا باقي است، چنانکه فرموده است: «وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ». (22) و (23)
هر عمل ميتواند جهتهاي مختلفي داشته باشد. انجام يک عمل گاه به جهت اين است که شخص ميخواهد حق نعمت ديگري را جبران کند و گاه به صورت پاداش مقابل يا تشکر از ديگران است. خداوند متعال ميفرمايد: ابرار ميگويند ما فقط خالصانه و براي اطاعت خداوند انفاق ميکنيم و از شما انتظار پاداش و سپاسگزاري نداريم. نيز خداوند متعال در سوره ليل ميفرمايد: انسانِ باتقواتر مال خود را ميبخشد تا پاک شود و هيچ کس را نزد او نعمتي نيست تا بخواهد [به اين وسيله] او را پاداش دهد، بلکه تنها هدفش طلب و انجام اطاعت پروردگارش است که بلندمرتبهترين است.
در آيهاي ديگر آمده است: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ». (24) «لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» بيانگر مالکيت حقيقي خداوند بر مشرق و مغرب است و مقصود از مشرق و مغرب يا مکانهاي شرقي و غربي يا جهت شرق و غرب است. در صورت اول معناي آيه اين است که وقتي تمامي مکانها از شرق و غرب مخصوص خداست، پس جاي نگراني نيست که از ورود شما به مسجدالحرام ممانعت کردهاند. در هر مکان به مسجدالحرام رو آوريد، جهتي را که خداوند به آن امر کرده، رعايت کردهايد.
قرآن کريم ميفرمايد: «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ». (25) پس روي خود را به سوي مسجدالحرام کن و هرجا باشيد روي خود را به سوي آن بگردانيد. مؤلف کشاف مينويسد: «فثم وجه الله اي جهته التي امر بها و رضيها». (26) بنابراين اگر وجه به معناي جهت باشد ميتوان همين معنا را منظور کرد. مؤلف منهج الصادقين نيز در معناي آن مينويسد: پس هرجا که روي ميآوريد، پس آنجا وجه خداست؛ يعني جهت طاعت اوست که به آن مأمور شدهايد. (27)
آيه ميتواند ناظر به گفته يهوديان باشد که ميگفتند مسلمانان را چه شد که از قبله بيتالمقدس روي گرداندند، به قرينه آيه «سَيقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ». (28) البته در صورتي که روايتِ بيان کننده شأن نزول را صحيح بدانيم، آيه «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» درباره نمازهاي مستحبي خواهد بود.
از امام باقر (عليهالسلام) روايت شده است که فرمود: «انزل الله هذه الآية في التطوع خاصّة "فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ" و صلي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ايماءً علي راحلته اَينَما توجّهت به حيث خرج الي خيبر و حين رجع من مکّة و جَعَلَ الکعبةً خَلْفَ ظهره»: خداوند آيه «فَأَينَمَا تُوَلُّوا...» را در خصوص نماز مستحبي نازل کرده است و رسول خدا [نمازهاي مستحبي را] با اشاره، سوار بر مرکب انجام ميداد، چه آن زمان که به سوي خيبر حرکت کرد و چه زماني که از مکه باز ميگشت و کعبه را پشت سرش قرار داد. (29)
در يکي از روايات با مثالي زيبا وجه الهي بيان شده است. جاثليق با صد نفر از مسيحيان بعد از رحلت پيامبر وارد مدينه شد و به خدمت اميرمؤمنان رسيد. «فکان فيما سأله ان قال له اَخْبرني عن وجه الربّ تبارک و تعالي فَدعا علي (عليهالسلام) بنارٍ و حطب فَاَضْرمه فلما اشتعلت قال علي (عليهالسلام) اين وجه هذه النار قال النصراني هي وجهٌ من جميع حدودها. قال علي (عليهالسلام) هذه النّار مدبَّرَةٌ مصنوعةٌ لاتعرف وجهها و خالقها لايشبهها "وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ" لايخفي علي ربّنا خافيةٌ». يکي از سؤالهاي جاثليق اين بود که به من از معناي وجه ربّ خبر بده. حضرت دستور دادند: آتش و هيزمي را آماده کنند. چون مشتعل شد، حضرت فرمود: وجه آتش کجاست. نصراني گفت تمام اطراف آن، وجه آتش است. حضرت فرمود: اين آتش که تحت تدبير الهي و مخلوق اوست و نميتوان وجه آن را شناخت، پس چگونه است آفريننده آن که شباهتي به آن ندارد؟ سپس اين آيه را قرائت فرمود: «براي خداست مشرق و مغرب پس هر کجا روي کنيد آنجا وجه خداست». بر پروردگار ما هيچ چيز پنهان نيست. (30)
4. اول و آغاز
قرآن کريم ميفرمايد: «وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ». (31) به قرينه «آخِرَهُ» ميتوان گفت مقصود از «وَجْهَ النَّهَارِ» آغاز روز است.پينوشتها:
1. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 856.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 649.
3. مائده: 6.
4. بقره: 144.
5. نحل: 58.
6. يوسف: 96.
7. آل عمران: 106.
8. ذاريات: 28-29.
9. الرحمن: 26-27.
10. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 446.
11. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 649.
12. قصص: 88.
13. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 421.
14. ابن جمعه عروسي حويزي؛ نورالثقلين؛ ج 4، ص 146، ح 131.
15. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 16، ص 192.
16. مؤمنون: 100.
17. روم: 39.
18. انعام: 52.
19. انسان: 9.
20. ليل: 19-20.
21. رعد: 22.
22. آل عمران: 195.
23. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 11، ص 344.
24. بقره: 115.
25. همان، 144.
26. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 180.
27. فتح الله کاشاني؛ منهج الصادقين؛ ج 1، ص 347.
28. بقره: 142.
29. محمد بن مسعود عياشي؛ تفسير العياشي؛ ج 1، ص 56، ح 80.
30. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 3، ص 328-329.
31. آل عمران: 72.
کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.