تضاد

تضاد، از قوانين هستي و از مباحث مهم در منطق و فلسفه، به مفهوم عدم امکان اجتماع دو امر وجودي در يک محل و زمان واحد. حکيمان مسلمان تضاد را از انواع تقابل مي‌دانند، تقابل بين دو امر وجودي که طرد آنها از
سه‌شنبه، 2 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تضاد
 تضاد

نويسنده: حسن سيدعرب

 

تضاد، از قوانين هستي و از مباحث مهم در منطق و فلسفه، به مفهوم عدم امکان اجتماع دو امر وجودي در يک محل و زمان واحد. حکيمان مسلمان تضاد را از انواع تقابل مي‌دانند، تقابل بين دو امر وجودي که طرد آنها از حيث ذات ماهيت است و تحقق يکي از آنها مستلزم نفي ديگري است مانند تضاد سياهي و سفيدي که هر کدام يک ضد واحد دارند. تضاد دو شيء مسبوق به امر سومي است که طرفين تضاد براي آن به وجود آمده‌اند، زيرا آنچه که امر وجودي مي‌تواند براي آن موجود باشد و با آن متحد گردد، مطلق موضوع است اين موضوع يا جوهر و يا عَرَض مي‌باشد و چون جواهر با يکديگر تضاد ندارند بنابراين تضاد در بين دو عرض است که داراي يک موضوع واحد هستند. همچنين طرفين تضاد بايد دو نوع باشند و هر يک ديگري را با فصل خود که نوعيّت وي بدان منوط است طرد کند و فصل هيچگاه فصل ديگر را طرد نمي‌کند مگر آن که هر دو قسيم يک جنس واحد باشند، از اين رو تضاد در بين دو نوع واقع در تحت يک جنس واحد که آن نيز جنس قريب از مقولات عرضي است واقع مي‌گردد مانند سياهي و سفيدي که از کيفيات بصري هستند. فلاسفه‌ي شيعه اصل تضاد را موجب حرکت و تکامل مي‌دانند. اين خصوصيت متضمن دوام فيض باري از ناحيه‌ي ذات است، زيرا ماده در درون خود ميلي ذاتي به تکامل دارد و صورت آن اگر به حد نهايي کمال خود رسيد بهره‌گيري تام را انجام خواهد داد و خود بخود همانند ميوه‌اي که درخت را رها مي‌کند، ماده را نيز رها مي‌کند. بنابراين صورتهاي قديم زمينه را براي صورتهاي جديد و ايجاد تغيير و تنوع در عالم مهيا مي‌کنند. آنها همچنين تضادت را مشترکاً يک مفهوم عيني و ذهني مي‌دانند، نه ذهني محض و نه عيني محض که در اصطلاح جزو معقولات ثانيه است. يعني داراي عروض در ذهن و اتصاف در خارج. بنابراين تضاد را در دو مقوله قابل بررسي مي‌دانند: الف) تضاد در عالم معرفت (ذهن). ب) تضاد در عالم واقع (عين). الف) اين نوع تضاد به مفهوم عدم امکان اجتماع است و به عنوان صفت عيني براي اشيايي که در خارج عينيت دارند نيست بلکه آنچه که مربوط به خارج است عينيّت نيافتن اجتماع ضدّين در خارج است نه عينيّت يافتن تضاد در خارج. ب) اين نوع تضاد به مفهوم ناسازگاري بعد از موجود بودن است يعني هر دو ضد اجتماع در وجود پيدا مي‌کنند در حالي که در آن واحد وجود دارند و با يکديگر ناسازگار هستند. تضاد داراي چند حکم است: 1) هر شيء از آن حيث که واحد است بيشتر از يک ضد واحد ندارد. چون ضد هر چيزي آن چيز است که از وجود آن، عدم وجود مقابل ضرورت يابد. 2) در بين دو ضد نهايت بعد و خلاف است و اين از آنجا ناشي مي‌شود که در بين هر دو امر متضاد، امور نسبي ديگري قرار دارند. مثلاً بين سياهي و سفيدي. رنگهاي زردي، سرخي، سبزي و غيره وجود دارد هر يک نسبت به سياهي از سفيدي محسوب مي‌شود و نسبت به سفيدي از سياهي و نيز مانند تهوّر و جبن که بين آنها شجاعت واقع است. 3) تضاد در بين بيش از دو طرف واقع نمي‌شود زيرا نوعي از تقابل است و تقابل نيز يک نسبت واحدي است و يک نسبت واحد در ميان بيش از دو طرف تحقق‌پذير نيست. 4) تضاد حقيقي بين گرمي و سردي و سياهي و سفيدي است که هر يک داراي يک ضد هستند. ما تضاد بين گرم و سرد، سياه و سفيد، عرضي است. 5) دو امر متضاد به طور متعاقب بر موضوع واحدي واقع مي‌شوند زيرا غايت خلاف در بين آنها معتبر است و اين نيز به دليل وجود يک يا چند واسطه که هر يک نسبت به يکي از طرفين، از طرف ديگر به شمار مي‌آيد در بين آن دو وجود دارد، و موضوع هيچگاه از هر دو خالي نخواهد بود اعم از آن که نسبت به هر موضوع به طرز عاريتي باشد که يکي پس از ديگري بر آن عارض شود يا يکي از دو ضد، لازم وجود هر موضوع باشد مانند سياهي براي قير و سفيدي براي برف. 6) موضوعي که دو ضد به طور متعاقب بر آن وارد مي‌شوند بايد واحد شخصي باشد نه واحد عمومي، زيرا وجود دو ضد در دو موضوع از يک نوع و يک جنس امکان‌پذير است. 7) ضديّت يک شيء با اشياء ديگر تنها از يک جهت است زيرا اگر همه‌ي اضداد از يک جهت با شيئي مخالف باشند همه‌ي آنها يک شيء بيشتر نيستند و تنها يک ضد دارند. پس فرض وجود اضداد محال است. و نيز اگر مخالفت اضداد با شيء متعدد مي‌باشد پيداست که آن شيء داراي يک حقيقت بسيط نيست و از اجزاء تشکيل شده است.
منابع تحقيق :
الاشارات و التنبيهات مع الشرح للمحقق نصيرالدين الطوسي و شرح الشرح للعلامه قطب‌الدين الرازي، 57/3؛ التعريفات، جرجاني، 254؛ شرح تجريد الاعتقاد، قوشجي (چاپ سنگي)، 14، 104؛ کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، علامه حلي، 107؛ الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية، 114/2؛ نهاية الحکمة، سيد محمدحسين طباطبايي، 151-153، ترجمه، تدين، 220-226؛ مقالات فلسفي، مرتضي مطهري، 218/1-256.
منبع‌مقاله: تهيه و تنظيم: دائرةالمعارف تشيع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول.
منبع مقاله :
دائرة‌المعارف‌تشيع، جلد 4، (1391)، تهران: مؤسسه‌ي انتشارات حکمت، چاپ اول
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.