در زمان امیر نصر بن احمد (301 – 331 ه.ق) - بخش نخست

بررسی وضعیت سیاسی حکومت سامانیان (2)

نصر بن احمد سومین امیر سامانی می باشد که پس از به قتل رسیدن احمد بن اسماعیل در سال 301 ه.ق به حکومت رسید. در اکثر منابع و تحقیقات جدید از این دوره به عنوان اوج طلایی حکومت سامانیان نام می برند...
پنجشنبه، 4 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: Plato
موارد بیشتر برای شما
بررسی وضعیت سیاسی حکومت سامانیان (2)
بررسی وضعیت سیاسی حکومت سامانیان در زمان

نویسنده: پیمان باقری تلواژگانی (1)
منبع:راسخون
 
نصر بن احمد سومین امیر سامانی می باشد که پس از به قتل رسیدن احمد بن اسماعیل در سال 301 ه.ق به حکومت رسید.(تتوى، قزوینى، 1382، ج3: 1704) در اکثر منابع و تحقیقات جدید از این دوره به عنوان اوج طلایی حکومت سامانیان نام می برند. نصر بن احمد که طولانی ترین زمان را در بین امیران سامانی به خود اختصاص داده است با بهره گیری از استعداد و هوش خود و هم چنین وزاری کاردان آن دوره از جمله ابوعبدالله جیهانی و ابوعلی بلعمی به خوبی بر اوضاع مسلط گشت و در همین راستا فرهنگ و تمدن ایران در زمان پیشرفت قابل توجهی را تجربه کرد. با این وجود مشکلات و مسادل سیاسی نیز در این دوره بسار گسترده و طاقت فرسا بود و به نحوی که که اگر سیاست درستی در قبال آن ها اخذ نمی شد؛ بنیان حکومت سامانی برای همیشه از میان می رفت.
در کتاب تاریخ بخارا در مورد بر تخت نشستن نصر بن احمد آمده: «« نصر بن احمد هنگامى كه در سن هشت سالگى به پادشاهى رسید، امناء دولت او ابو عبد اللّه محمد بن احمد جیهانى‏ را به وزارت نصر معین كردند.(نرشخی، 1363: 320؛ پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 225) این انتخاب از سوی بزرگان نشان از تدبیر بلند آن ها برای امورات کشور بود.

1. شورش ها:

در این دوره شورش های بسیاری رخ داد که به بررسی هر یک از آن ها خواهیم پرداخت.

الف. اسحاق بن احمد:

به مانند دوران احمد بن اسماعیل که در آغاز حکومتش، عموی وی با ادعای حکومت بر ضد او شروش کرد؛ در این دوره نیز اسحاق بن احمد با استفاده از موقعیت متزلزل نصر بن احمد به علت كودكى وی دوباره برای کسب قدرت دست به اقداماتی زد.(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 226) در واقع اسحاق‏ بن‏ احمد از مردم سمرقند بیعت خواست و آن ها نیز با وی بیعت كردند. پس از این اسحاق پسر خویش، ابو صالح منصور بن اسحاق‏ را به نشابور فرستاد و وی در آن جا خروج كرد، و بعضى از شهرهاى خراسان گرفت. بر این اساس كار اسحاق‏ بن‏ احمد در سمرقند قوى شد. امیر سعید با اطلاع از این موضوع سپهسالار خود حمویه بن على را به جنگ با اسحاق فرستاد و در محلی به نام خرتنگ نزدیک سمرقند وی را شکست داد. با این وجود اسحاق بار دیگر کمر راست کرد و اهل سمرقند با وى بیرون آمدند، و با حمویه حرب كردند. این بار نیز اهل‏ سمرقند هزیمت شکست خوردند و اسحاق برای بار سوم بیرون آمد و این بار بالاخره گرفتار شد و پسر وى منصور بن اسحاق در نیشابور از دنیا رفت. بر این اساس همه خراسان و ماوراء النهر به اطاعت امیر نصر بن احمد درآمد و در فارس و كرمان و طبرستان و گرگان و عراق خطبه به نام او گفتند.(نرشخی، 1363: 320؛ تاریخ سیستان، 1366: 294) البته اقبال آشتیانی نیز در این مورد این گونه توضیح می دهد که: «« اسحاق پس از كشته شدن احمد از حبس (زندان بخارا) رها یافت و بدستیارى پسرش الیاس لشكرى فراهم آورد و ببخارا حمله برد لیكن سپهسالار امیر نصر حمویة بن على كوسه او را مغلوب و منهزم كرد. اسحاق زنهار خواست و نصر او را بخشود و باحترام ببخارا آوردش و او تا مرد در دستگاه امیر نصر معزّز میزیست.»»(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 226) با وجود اختلاف در نوع روایت به در اصل موضوع تفاوتی وجود ندارد؛ شورش دوگانه اسحاق بن احمد در زمان دو امیر سامانی در اوایل حکومت آن ها نشان از تزلزل اوضاع در شروع حکومت امیران سامانی می باشد که افراد خاندان از این موقعیت برای بهره برداری سیاسی خویش استفاده می کردند. به هرحال با سرکوب وی ارکان حکومتی نصر بن احمد تا حدود تثبیت شد و خیال وی از شورش خاندان سامانی راحت شد. در واقع سرکوب وی را می توان یکی از آخرین نمایش های تلاش برای رسیدن به قدرت سیاسی از خاندان سامانی بر ضد حاکم قانونی این حکومت تلقی کرد.

ب. منصور بن اسحاق:

با وجود اینکه منصور بن اسحاق در راستای قیام پدرش دست به شورش زد؛ اما به دلیل اینکه در منابع عوامل دیگری در شورش وی نقش داشتند؛ به طور جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد. یکی دیگر از کسانی که در این دوره دست به شورش زد؛ منصور بن اسحاق والی سیستان بود. پس از فتح سیستان به دست حسین بن مرورودی، احمد بن اسماعیل، منصور را به حکمرانی این منطقه انتخاب کرد که پس از شورش در آن جا، وی منصور بن اسحاق را به حکمرانی نیشابور برگزیده بود و حسین را به جاى او بر سیستان گماشته بود. وی هم چنان بر سر کار خویش در دوره نصر بن احمد ادامه داد. در این اثنا خبر به بخارا رسید كه در نیشابور منصور بن‏ اسحاق‏ علم طغیان برآورده و مردم را به خود دعوت مى‏كند. در واقع منشأ عصیان منصور بن‏ اسحاق‏ آن بود كه حسن‏ بن على مرورودى كه در ایّام سلطنت امیر شهید احمد بن اسماعیل دو نوبت سیستان را فتح كرده بود؛ چشم آن مى‏داشت كه امیر سعید ایالت را به او تفویض نماید. اتّفاقا، امیر سعید بنابر مصلحت خود ایالت آن ولایت را به سیمجور دواتى داد. از این جهت حسن بن على مرورودى از امیر سعید رنجیده بگریخت و بنیاد افساد كرد و منصور بن اسحاق بر تمرّد و عصیان باعث گشت و فرمود تا منصور در نیشابور خطبه به اسم خود خواند.(تتوى، قزوینى، 1382، ج3: 1714) این شورش را باید در راستای اقدام اسحاق بن احمد تلقی کرد که هر دو به همت به سپهسالار و وزیر امیر سامانی سرکوب شدند.

ج) حسین بن علی مرورودی:

همان طور که گذشت؛ حسین بن علی مرورودی در زمان احمد بن اسماعیل دوبار شورش در ایالت سیستان را سرکوب نموده بود؛ اما هیچ گاه به عنوان والی این منطقه انتخاب نشد. همین امر باعث شورش وی در زمان نصر بن احمد شد و هم چنین در ایجاد بلوا توسط دیگران نیز نقش داشت. در واقع قیام حسین بن على‏ مرورودى‏ بر ضدّ سامانیان با قیام سایر مدّعیان ایشان تفاوتى بزرگ داشت. حسین بن على بر اثر تبلیغات دعاه اسماعیلیّه كه در این تاریخ در رى و خراسان و ماوراء النّهر با تلاشی فراوان تمام مردم را به این مذهب و تبعیّت از خلفاى فاطمى مصر می خواندند؛ به مذهب اسماعیلى گروید و از جمله مبلّغین آن ها به حساب می آمد. و در عداد شیعیان فاطمى درآمده و چون جمع كثیرى از ایرانیان خراسان و ماوراء النّهر هم به آئین اسماعیلى روی خوش نشان دادند؛ قیام حسین بن على مرورودی اهمیّت خاصّى پیدا نمود و صریحا بر ضدّ اساس حكومت سامانیان و خلفاى عبّاسى بغداد مخدومین امراى سامانى بود.(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 226) این توصیف وضعیت این شورش را کاملا متفاوت با دیگر قیام ها می نمود که علاوه بر مسائل سیاسی، بحث مذهبی نیز به میان کشیده می شود و موضوع را بسیار مهم تز از دیگران تلقی می کرد.
در کتاب جامع التواریخ در مورد این موضوع آمده که: «« همچنین در این ایّام و آن حدود شخصى ظاهر شد، محمّد بن الحسن نام ... و او عرب را دشمن مى‏داشت، مثالب و مساوى - عرب‏ - جمع مى‏كرد و اظهار دعوت، و از آنجا به طالقان خراسان رفت. و در حلب شام مردى پدید آمد كه او را صاحب الخال گفتندى، و خلایق را با اسمعیل دعوت كرد، و اجابت و قبول یافت، و بیشترى از شام بگرفت، و عاقبت [دعوت‏] بر دو كس قرار گرفت: اوّل عبد الملك كوكبى، و دیگرى اسحاق كه مقیم رى بود؛ و عبد الملك بر گردكوه نشستى. و حسین بن على‏ مرورودى‏ به گاه وفات، در خراسان نیابت خود به محمّد بن احمد نخشبى داد، و او به ماوراء النّهر امیر خراسان نصر بن احمد السامانى را دعوت كرد، اجابت یافت، و چنان بر نصر مستولى شد كه از راى او تجاوز اصلا و راسا -ننمودى‏ -. عاقبت چون نصر نماند، و پسرش نوح قایم‏ مقام او شد، تمامت اصحاب و احباب محمّد بن احمد نخشبى را بكشت.»» (همدانی، 1387: 12) قدیانی معتقد است که عصیان حسین بن علی مرورودی در واقع قیام بر ضد خلیفه عباسى نیز محسوب مى‏شد.(قدیانی، 1387: 328)
حسین بن علی مرورودی در هرات عاصى شد و چند وقتی شورش وی ادامه یافت. وی با قدرت گیری قصد نیشابور كرد. بنابراین از بخارا، نصر بن احمد، سردار خویش احمد بن سهل را به جنگ وی فرستاد. به این صورت احمد به هرات آمد و آن جا را تسخیر کرد. پس از این واقعه منصور بن على برادر حسین امان خواست، و پیش احمد بن سهل آمد. پس از این احمد به سوى نیشابور رفت و با حسین بن على مرورودی حرب كرد، و حسین را اسیر نمود و به نیشابور مقام كرد.(گردیزی، 1363: 2-331) احمد بن سهل پس از اسارت حسین، وی را به بخارا نزد نصر بن احمد فرستاد.(تتوى و قزوینى، 1382، ج3: 1715) با وجود این که قیام حسین بن علی مرورودی از لحاظ سیاسی و نظامی بسیار مهم بود و در صورت موفقیت به بحرانی عظیم تبدیل شد؛ که با تلاش و برنامه ریزی و قدرت نظامی نصر بن احمد به شکست ختم شد.

د) احمد بن سهل:

احمد بن سهل سردار نصر بن احمد که شورش حسین بن علی مرورودی را سرکوب کرده بود؛ در آن زمان به ممتازترین فرمانده نظامی حکوکت سامانی تبدیل شد. اسم کامل وی، احمد بن‏ سهل‏ بن هاشم بن كامكار بود که مدّعى رساندن نسب به یزدگرد سوّم ساسانى بود.(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 227) با توجه به اینکه وی مدعی این ادعا بود و خانواده وی به فضل در میان همگان معروف بود، نیم نگاهی به گذشته خاندان وی خالی از لطف نیست. بهترین شرح در مورد وی را گردیزی در کتابش نوشته. احمد بن سهل از اصیلان عجم بود؛ نبیره یزد گرد شهریار و از جمله دهقان جیرنج بود كه از دیه هاى بزرگ مرو به حساب می آمد. جد احمد كامگار نام داشت که در مرو گلى وجود داشت كه به گل كامگارى مشهور شده بود و رنگ آن به غایت سرخ بود.كامگاریان خدمت طاهریان می كردند و جمله همگی آن ها دبیران و منجمان بودند. فضل و حسین و محمد، پسران سهل بن هاشم‏اند. كه علم نجوم نیكو می دانستند. روزى از وی پرسیدند: كه طالع پسران خویش چون می نگری و عاقبت ایشان چگونه خواهد شد؟ وی گفت: چه نگرم كه هر سه به یك روز كشته خواهند شد، اندر تعصب عرب. و همچنان بود. احمد چون بزرگ شد، خون برادران طلب كرد، هزار مرد با او گرد آمدند. عمرو بن لیث كسانی را به طلب او فرستاد، و او از این امر ترسید و با فرستاده عمرو به جنگ پرداخت. پس عمرو بن لیث او را امان داد و به نزدیك خویش فراخواند. چون احمد پیش عمرو رسید، او را گرفت و در سیستان زندانی کرد. عمرو خواهر احمد حفصه نام را از وی برای غلام خویش سبكرى گرفت و احمد را به سوى مرو فرستاد. احمد این امر را اجابت نكرد؛ اما ترسید كه عمرو از وی انتقام گیرد؛ پس حیله كرد، و خواهر خویش را فرمود، تا پیوسته به خدمت دختر عمرو رود. بنابراین دختر عمرو به شفاعت وی پرداخت. بر این اساس احمد به گرمابه شدن رفت و در آن جا با پاشیدن آهك بر سر و روی خویش با غلامى بیرون رفت و جامه بیگانه پوشید و از شهر سیستان خارج شد. پس از این ابوجعفر صعلوك او را از عمرو خواست؛ عمرو بر وی شرط گذاشت كه كلاه بر سر ننهد و موزه نپوشد. احمد نیز برین جمله ضمان كرد. پس احمد اندر سر جمازه‏ها بساخت و از سیستان بیرون آمد و به مرو رفت. در آن جا قومی را به دور خود جمع کرد و ابو جعفر غورى را كه والی عمرو بود را گرفت و از اسماعیل بن احمد امان خواست و به بخارا رفت. امیر اسماعیل وی را كرامت كرد، و به واسطه احمد كارهاى بزرگی انجام گرفت رفت و فتحهاى نیكویی به سرانجام رسید. در واقع احمد سهل مردى با رأى، گربز، دانسته و زیرك بود. چون در زمان اسماعیل بن احمد نیز مورد قبول واقع گشت؛ وی را همراهی نمود و دلاوری های زیادی برای او انجام داد و هر روز جایگاه وی عزیزتر می گشت. این روند در تمام دوره امیر شهید ادامه یافت و در روزگار امیر سعید، نیشابور تححت اختیار وی بود.(گردیزی، 1363: 4-332) این روند رو به رشد و قدرت گیری احمد بن سهل از آغاز تا شروع شورش وس در زمان نصر ببن احمد می باشد. مرور این وقایع نشان می دهد که وی از موقیعت های به دست آمده؛ استفاده لازم را می برد و ترقی جایگاه خویش را بررسی درست اوضاع پله به پله ادامه می داد تا سرانجام به قدرت مندترین شخص نظامی حکوت سامانی و والی گری خراسان انتخاب شد. این موضوع را ابن اثیر نیز تایید می کند: «« این سالار بر سایر فرماندهان و قائدان مقدم بود و آن تقدم دلیل بزرگ بودن و علو مرتبت او بود.»»(ابن اثیر، 1371، ج19: 161) تا این جا هیچ گونه جایی برای شورش توسط احمد بن سهل در ورند قضایا وجود ندارد.
ابن اثیر در مورد علت شورش وی می نویسد که امیر نصر براى او احمد بن‏ سهل‏ تعهداتى كرده بود كه به هیچ یك از آنها وفا نكرد. احمد از او نگران و به او بدگمان شده بود. روزى یكى از یاران ابوجعفر صعلوك نزد او رفت و با وى گفتگو نمود. احمد وضع و حال خویش را شرح داد و شكایت نمود و گفت سامانیان نسبت به من تعهدات خود را انجام نداده اند و به وعده خویش وفا نكرده‏اند. سپس این شعر را انشاء کرد که مضمون آن یعنی دست راست تو در دنیا بریده خواهد شد اگر تو مرا ترك كنى و از من ببرى تو خوب نگاه و تامل كن كدام دو دست تو بهتر است من با دست‏راست تو كه من براى یارى تو به منزله دست راست هستم. اگر رشته‏هاى تو سست و گسیخته شود؛ مقصود حیات، ملك و قوام از میان مردم كسى خواهى داشت كه به كارت رسیدگى کند و.............. نماینده ابوجعفر صعلوك می گوید که دانستم او قصد خلاف و ستیز دارد. چند روزى نگذشت كه او در نیشابور آغاز ستیز و نبرد كرد و بر شهر غلبه یافت و نام نصر بن احمد را از خطبه حذف نمود و رسولى را به سوى بغداد روانه ساخت كه امارت خراسان را به نام او درخواست كند.(ابن اثیر، 1371، ج19: 163) در این حین نصر بن احمد پس از اطلاع از شورش وی قراتگین را مامور سرکوبی وی نمود.
پس از این احمد از نیشابور به گرگان لشكر كشید. در آنجا قراتكین با او به جنگ پرداخت.(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 122) قراتگین در این نبرد شکست خورد و احمد وی را از آن سامان بیرون نمود و خود به نیشابور و خراسان بازگشت و مرو را دوباره گشود و گرداگرد شهر دیوار و حصار كشید و در آنجا ماند. نصر بن احمد لشكرى به فرماندهى حمویه بن على از بخارا به مرو فرستاد. حمویه با سپاه خود به مرو رود رسید و در آنجا لشكر زد و منتظر شد كه احمد به جنگ بشتابد؛ اما وی مبادرت به جنگ نكرد.
یكى از یاران احمد بر او وارد شد دید كه او در حال تفكر و تحیر بوده كه حمویه در آنجا لشكر زده بود. آن یار به او گفت: شك و تردید نیست كه امیر نگران این حادثه بزرگ شده و دل به این واقعه داده. خواستم بدانم عقیده و تدبیر امیر در این كار چیست؟ گفت: چنین نیست كه تو گمان مى‏كنى ولى من خوابى كه در زندان سیستان دیده بودم بیاد آوردم كه حضرت یوسف (ع) به من گفت: تو مستقیما از طرف نفس خود امیر و والى نخواهى شد. آن یار در جواب گفت: من به او گفتم: ولى این را بدان كه آن قوم (سامانیان) این تسلیم و صلح را مغتنم می شمارند و هر چه می خواهى به تو خواهند داد. چون حمویه دید كه احمد به جنگ مبادرت نمى‏كند به حیله پرداخت و سخن ها مى‏گفت كه احمد را برنجاند و به خشم آرد باز احمد بیرون نرفت و به جنگ نپرداخت. حمویه این بار حیله دیگرى به كار برد. سالاران خود را وادار كرد كه با احمد مكاتبه كنند و در خفا بگویند؛ اگر تو بجنگ مبادرت كنى؛ ما حمویه را خواهیم گرفت و به تو تسلیم خواهیم كرد. او هم فریب خورد. احمد از مرو به قصد جنگ لشكر كشید و مقابله در یك منزلى مرو رود رخ داد و آن در ماه رجب سنه سیصد و هفت بود. در آن جنگ اتباع احمد تاب پایدارى نیاورده؛ تن بگریز دادند. ولى او دلیرانه نبرد كرد تا آنكه اسبش از تاب و توان افتاد ناگزیر پیاده شد و تن بتسلیم داد او را اسیر كردند و سوى به بخارا فرستادند او در ماه الحجه سنه سیصد و هفت در زندان جان سپرد. امیر احمد بن اسماعیل همیشه مى‏گفت: احمد بن‏ سهل‏ نباید از دربار دور شود اگر دور شود فتنه برپا مى‏كند انگار او پیش بینى خلاف و ستیز احمد را كرده یا در سیماى او تفرس نموده بود آرى نظر پادشاه باید چنین باشد.(ابن اثیر، 1371، ج19: 4-162) با این اوصاف خطر بزرگی از پیش حکومت نصر از میان رفت. سرکوب احمد بن سهل که به نوعی یکی از بزرگ ترین سرداران حکوت سامانی به حساب می آمد؛ شورش وی این دولت را در معرض حتی خطر انقراض قرار می داد و هم چنین اعتبار آن را خدشه دار می کرد. اما سرکوب وی بر شوکت و اهمیت حکومت سامانی افزود و نصر بن احمد با قدرت بیشتری به حکومت خویش پرداخت. به طور کلی قسمت عمده این فتنه‏ها به تدبیر و هنرمندى حمویه سپهسالار و ابو عبد اللّه محمّد بن احمد جیهانى وزیر دانشمند امیر نصر دفع شد.(پیرنیا، اقبال آشتیانی، 1380، 227) اما در واقع امر این شورش ها که توسط سرداران نظامی حکومت صورت می گرفت؛ منشا و یا الگویی برای دیگر فرماندهان نظامی در آینده شد.

پی‌نوشت‌ها:

1-کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی.

منابع و ماخذ:
1. تتوى، قاضى احمد و آصف خان 1382،‏ تاریخ الفی‏، ج3، مصحح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏.
2. نرشخى، ‏ ابى بكر محمد بن جعفر، 1363، تاریخ بخارا، مصحح مدرس رضوى، تهران، ‏ توس.
3. پیرنیا، حسن و عباس اقبال آشتیانى‏، 1380، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه،‏ تهران، ‏خیام‏.
4. مولف ناشناخته، تاریخ سیستان، 1366، مصحح ملك الشعراء بهار، تهران، انتشارات پدیده خاور.
5. همدانى، ‏رشید الدین فضل الله، 1387، جامع التواریخ، مصحح محمد روشن‏، تهران‏، میراث مكتوب.‏
6. قدیانى، عباس، 1387، فرهنگ جامع تاریخ ایران‏، تهران، انتشارات آرون‏.
7. گردیزى، ابى سعید عبد الحى بن الضحاك بن محمود، 1363، مصحح عبدالحى حبیبى‏، تهران‏، دنیاى كتاب‏.
8. تتوى، قاضى احمد و آصف خان قزوینى‏، 1382، تاریخ الفی‏، ج3، مصحح غلام رضا طباطبایى مجد، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏.
9. ابن اثیر، جزرى، 1371، تاریخ كامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى، ابو القاسم حالت‏، تهران، مؤسسه مطبوعات علمى‏.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط