اصطلاحات قرآني در محاوره فارسي
قرآن، نام قرآن مجيد با انواع تعابير، در تداول محاوره فارسي امروز به كار ميرود. في المثل گويند:
1ـ هفت قرآن در ميان طكه تعويذ گونهاي است(مانند هفت كوه در ميان) كه پيش از نام بردن مصيبت يا درد و رنجي صعب گويند. مانند: گوش شيطان كر، حاشا لمن يسمع، دور از جناب ، دور از حضار، به ديوار ميگويم[1]».
2ـ مگر قرآن غلط ميشود؟ كه در موردي گويند كه كسي مته به خشخاش ميگذارد و سختگيري و دقت وسواسي به خرج ميدهد، و براي تعديل روش او ميگويند. يا همين تعبير را به اين صورت ادا ميكنند كه : قرآن كه غلط نشده است (نميشود).
3ـ قرآن كمرت را بزند . به كسي ميگويند كه قسم دروغ ،يا لاابالي وار به قرآن ميخورد.
4ـ انواع قسم خوردنها به قرآن كريم در محاوره فارسي سابقه و رواج دارد از به قرآن كه سادهترين آنهاست تا به قرآني كه (در) سينه محمد (صلی الله علیه واله) است ، تا به سي جزء قرآن، يا به آيه آيههاي قرآن ، به كلام الله مجيد، يا در موارد خيلي بحراني و حاد كسي كه كارد به استخوانش رسيده است، براي آن كه دادخواهي اش مؤثرتر باشد ميگويد: دو دستي ميزنم روي قرآن ، (به قصد قسم خوردن به آن) كه چنين و چنان است.
بسم الله الرحمن الرحيم . گفتن اين كلمه مقدس و شعار مسلماني را ، بسمله يا تسميه[= آيه تسميه] گويند. هيچ دعا يا كلام مقدس ديگر به اين اندازه در زندگاني روزمره مسلمانان سراسر جهان، و نيز فارسي زبانان ايران ، تداول و رواج ندارد . اين عبارت ،كه در واقع يك آيه كامل قرآني است و در آغاز صد و سيزده سوره قرآن مجيد(جز سوره نهم كه توبه يا برائت نام دارد و چون برائت خداوند و رسول (ص) او را از مشركان با صراحت هر چه تمامتر بيان ميدارد ، به قصد برائت استهلال ، يا دلايلي كه مفسران ياد كردهاند ، بدون بسمالله نازل شده است) آمده است. اين عبارت ، يا كلمه مقدس، موزون است لذا در آغاز دهها منظومه فارسي آمده است: نظامي در آغاز مخزن الاسرار گفته است:
بسمالله الرحمن الرحيم
هست كليد در گنج حكيم[2]
بسمل، مخفف و كوتاه شده بسمالله الرحمن الرحيم است و به ذبح يا حيوان مذبوح ميگويند چون به هنگام ذبح براي آن كه ذبحي شرعي باشد، بايد براي سر بريدنش ، بسمالله الرحمن الرحيم بگويند. از اين جا در ادب فارسي بسمل، و بسمل كردن، نيمبسمل (نيمه جان) و نظاير آن از آغاز شعر فارسي تاكنون به كار رفته است. مسلمانان اعم از اهل سنت و شيعه ، در آغاز هر كار (مهم)ي،بسمالله الرحمن الرحيم ميگويند از جمله هنگام آغاز كردن غذا، يا فيالمثل آغاز يك سخن يا سخنراني،يا نوشتن يك نامه يا كتاب. نيز حتي در رسالههاي عمليه و كتب فقهي آمده است كه مرد بايد به هنگام نزديكي با همسرش اين كلمه مقدس را به زبان آورد. و چه بسا اصطلاح تخم نابسمالله، از همين جا ناشي شده باشد ، و اشاره به اين داشته باشد كه نطفه فلان كودك كه نحس و شيطان و بازيگوش است، بدون اداي اين كلمه بسته شده است.
بسمالله ،به عنوان مخفف و كوتاه شده « بسم الله الرحمن الرحيم » به كار ميرود و آن را در مقام دعوت و تعارف برابر با «بفرما» به كار ميبرند، و اين كاربرد حتي در شعر نظامي (قرن ششم هجري) سابقه دارد:
ماييم و نواي بي نوايي اديبانه
بسمالله اگر حريف مايي
يا در اين شعر نه چندان اديبانه ،كه چاووشان با صداي دلنشين ميخوانند: هر كه دارد هوس كرب و بلابسمالله.
اول بسمالله، يعني آغاز ،يا آغاز آغاز يك چيز. مثلاً ميگويند:« اول بسم الله آمدي نسازي»
بسم الله بسمالله
2ـ يعني آهسته، آهسته.
3ـ يا يعني با ترس و لرز .
يك كاربرد بسم الله الرحمن الرحيم، يا بسمالله ، براي استعاذه و تعويذ است. مثلاً دفع جن يا ارواح شريره . از همينجاست كه ميگويند « مثل جن از بسمالله فرار ميكند»، يا « فلاني با فلاني مثل جن و بسمالله هستند.»
بعد از بيان اين مقدمات، و با تصريح به اين نكته كه ما با مبحث عظيم و دامنگستر امثال و حكم قرآني در اين مقاله كار نداريم، زيرا پرداختن به آنها حجمي به اندازه كتاب ميخواهد و كتابها در زمينه امثال قرآن كه در ادب فارسي و عربي به كار ميرود ، نوشتهاند، كلمات يا اصطلاحات و تعبيرات بعدي را، با نظم الفبايي ياد ميكنيم.
از نقير تا قطمير
قطمير فقط يك بار در قرآن مجيد به كار رفته است[6]. يعني پوست تنك بر پيچيده بر دانه خرما.
اغلب تشبيهات و تعبيرات قرآني ناظر به فرهنگ و زندگي عربهاي معاصر با حضرت رسول (ص) است. لذا براي رساندن كوچكي ناچيزي، از اين چيزهاي ملموس و عيني كه همه مخاطبان اوليه قرآن ميشناختهاند، استفاده شده است.
الله اعلم
« الله اعلم حيث يجعل رسالته»
گاه نيز ميگويند:
« الله اعلم بحقائق الامور»
ان شاء الله (كه گاه به غلط بر سر هم به صورت انشاء الله هم مينويسند)
يعني اگر خدا بخواهد . در سوره كهف، چنين ميفرمايد:
« و هرگز در هيچ كاري مگو كه من فردا كننده آن هستم. [و بگو] مگر آن كه خدا بخواهد؛ وچون [ان شاء الله گفتن را] فراموش كردي [هنگامي كه به ياد آوردي] پروردگارت را ياد كن و بگو باشد كه پروردگار من مرا بهتر از اين هم به راه آورد[7]».
به اين آيه (يعني آيه اول) آيه مشيت ميگويند و به عمل گفتن « انشاء الله » كه لازمه توحيد و ادب شرعي است، استثناء ميگويند . مفسران و محمدبن اسحاق، صاحب سيره نبوي معروف،ميگويند:
چون سوره كهف آمد،حضرت رسول (ص) بسيار شادمان شدند و با جبرئيل گلايه كردند كه چرا مدتي از آوردن وحي تأخير كرده است:
«جبرئيل ،عليهالسلام ،گفت: اي محمد،ما به فرمان خداي عزوجل فرود ميتوانيم آمدن … و سبب ديرآمدن من اي محمد، آن بود كه چون كافران از تو سئوال كردند، تو ايشان را وعده دادي كه فردا جواب سؤالهاي شما باز دهم، و نگفتي ان شاء الله [8]».
در عرف امروز اسلام و تشيع هم مسلمانان اين رسم مقدس الهي را پيگيرانه رعايت ميكنند و هر چه را كه به آينده و عزم و ارادهاي در آينده مربوط شود، به قيد زيباي انشاءالله (كه در تلفظ محاوره گاه به صورت « ايشالا» هم گفته ميشود ) مقيد و مزين ميكنند . و بدينسان تكيه بر حول و قوه شخصي را ترك كرده، تكيه و توكل به خداوند ميكنند.
انكرالاصوات
«واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير[9]».
و صدايت را پوشيده بدار ، بيگمان ناخوشترين صداها ، صداي درازگوشتانست .
همچنين در مواضع ديگر قرآن مجيد، از بانگ برداشتن در نماز، يا دعاء يا حضور رسولالله (ص) نهي شده است [10].
باقيات صالحات
ميفرمايد :«… و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير املاً [11]»
…. و كارهاي ماندگار شايسته نزد پروردگارت خوش پاداشتر و اميدبخشتر است .
ميفرمايد: «… والباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً و خير مرداً [12]»
و كارهاي ماندگار شايسته در نزد پروردگارت خوش پاداشتر و خوش عاقبتتر است.
مفسران در معني و مصداق الباقيات الصالحات، چند وجه گفتهاند:
1ـ تسبيحات اربعه
2ـ نمازهاي پنجگانه
3ـ مطلق اعمال صالحه اعم از واجب و مستحب
بوي الرحمن
بهانههاي بنياسرائيلي
امروزه، به انواع بهانههاي لجوجانه و بيدليل، كه براي دفع الوقت، يا كتمان حق و دست به سر كردن صاحب حق انجام ميگيرد ، بهانههاي بنياسرائيلي ميگويند.
به درك اسفل
« ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار و لن تجدلهم نصيرا[14]» منافقان در طبقه زيرين جهنم جاي دارند و هرگز براي آنان ياوري نخواهي يافت.
تا [هم ] فيها خالدون
«هم فيها خالدون جمله آخر آية الكرسي است. و چون اين آيه طويل و مفصل است،از تا هم فيها خالدون چيزي طويل را اراده كنند[15]».
وجه تسميه ديگري هم ميتوان ملاحظه كرد و آن اين است كه آية الكرسي ،آيه 255 از سوره بقره است كه اول آن « الله لا اله الا هو الحي القيوم » و آخر آن « و هو العلي العظيم » است . ولي در قرون اخير دو آيه بعدي را كه از «لا اكراه في الدين » شروع و به «هم فيها خالدون » ختم ميشود، جزو آن گرفتهاند. با اين ملاحظه، وقتي كه كسي ميگويد تا هم فيها خالدون، يعني تا حداكثر تفصيل يا تطويل ممكن، و به قول معروف تا منتهاي معراج.
تبارك الله
ثمن بخس
« و شروه بثمن بخس فروختند، به چند درهم اندك شمار، و به [كار و بار] او بي علاقه بودند .
جابه جاك نعبد [كنعبد] ،جا به جاك نستعين [كنستعين]
شادروان دهخدا در ذيل «جا كنعبد و جاكنستعين» نوشته است:
« مثلي است عاميانه كه از آيه اياك نعبد و اياك نستعين [سوره فاتحه، آيه 5] ساختهاند. و از آن اراده كنند كه هر كسي يا هر سخني را جايگاهي است[18]».
جزء بيست و نهم است
الخبيثات للخبيثين
خسر الدنيا و الآخرة
اين عبارت در آيه 11 سوره حج به كار رفته است.
ذرة المثقال
رطب و يابس
« ولارطب و لايابس الا في كتاب مبين [20]».
و هيچتري و هيچ خشكي نيست مگر آنكه در كتابي مبين[ = لوح محفوظ] مسطور است.
جاي تعجب است كه رطب و يابس قرآني، در عرف فارسي تغيير معني داده است و به جاي آنكه كنايه از همهچيز باشد، « كنايه از دوگونه سخن بيمعني و خوب است.... كنايه از سخن صحيح و ناصحيح ... رطب و يابس گفتن يا به هم بافتن، يعني بيانديشه گفتن،سخنان درست و نادرست گفتن...[21]»
سي جزء قرآن
شدرسنا
اموال ما و خانواده ما ،ما را مشغول داشت.
و غلتنا كه در شغلتنا براي او ايهام سمعي داشت و با شغلطنا (ش + غلط+ نا) تداعي شد و او چون ساحت مقدس قرآن را از غلط منزه ميدانست، آن كلمه را قياساً درست كرد، لذا آن را با درست تركيب و تصحيح كرد و در نهايت شدرسنا خواند . مانند مورد ديگر كه كسي «في بيوت اذن الله ان ترفع[23]» را به صورت « في بيوت » خوانده بود و در پاسخ اعتراض كسي كه به او گفته بود،غلط خواندهاي ، گفته بود « اذن الله ان ترفع » يعني كه خداوند اجازه داده است كه رفع داده شود.
صدقل هوالله
الطيبات للطيبين
«... والطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ...[24]».
عمَّ جزو
فاتحه
خواندن سوره فاتحه در نمازهاي پنجگانه واجب است و بدون آن نماز درست نيست. اما پس از قرائت آن،سوره بعدي را ميتوان از هر يك از سورهيهاي قرآن با (رعايت شرايطي) انتخاب كرد، كه معمولاً سوره اخلاص [=توحيد= قل هوالله] انتخاب ميشود.
نكته ديگري كه در مورد فاتحه بايد دانست اين است كه محدثان و به تبع آنان مفسران براي هر يك از سورههاي قرآني فضيلت و خواص معنوي قائلند و براي قرائت هر كدام ثوابي ياد كردهاند. نكته ديگر اين است: اين عقيده نيز در ميان ما مسلمانان و شيعيان شايع است كه ميتوان كار خيري به نيت در گذشتگان انجام داد. يعني في المثل نماز يا سورههايي از قرآن مجيد خواند و ثوابش را نثار روح پدر يا مادر يا بزرگان و علماي گذشته كرد. و از ديرباز خواندن سوره فاتحه براي شفاي بيماران و بر بالاي سر و بستر آنان و نيز براي شادي و طلب آمرزش روح درگذشتگان رسم بوده است و مجالسي كه براي ياد بود و بزرگداشت متوفايي برگذار ميگردد، چون ركن آن خواندن سوره فاتحه است، به مجلس فاتحه خواني معروف است . و از اين جا چنين تعبيراتي در محاوره فارسي رواج يافته است كه ميگويند اگر فلان مربي يا كاپيتان تيم ملي فوتبال، كنار برود، فاتحه تيم ملي ما در المپيك آينده خوانده است. پس فاتحه چيز را خواندن ، يعني از آن قطع اميد كردن، يا آن را از دست رفته تلقي كردن. همچنين فاتحه خواندن ، به معني اهميت و اعتبار دادن هم به كار ميرود. مثلاً ميگويند (غالباً در جملات منفي):« به حرف من فاتحه هم نميخواند» يعني به حرف من اهميتي نميدهد . يا باطنز ميگويند«اختيار داريد،اين بچهها كه من ميبينم براي پدر و مادرشان فاتحه بي الحمد هم نميخوانند» فاتحه بي الحمد يعني هيچ . يعني اين بچهها در زمان حيات يا ممات پدر يا مادرشان كوچكترين ارج و اعتباري براي آنان قائل نيستند. يا مثلاً ميگويند: هزار خدمت برايش انجام دادم،يك فاتحه بيالحمد هم نخواند.»
فتبارك الله احسن الخالقين
في النار
كن فيكون
« انما قولنا لشيء اذااردناه ان نقول كن فيكون[27]».
همانا سخن ما خطاب به چيزي آنگاه كه ارادهاش كردهايم اين است كه ميگوييم، باش و بيدرنگ موجود ميشود.
شگفتاور است كه اين تعبير قرآني در عرف محاوره فارسي، تحول و تغيير معناي بسياري پيدا كرده است. و به سه صورت به كار ميرود:
1ـ اسمي : كن فيكون: « چرا اين خانه كن فيكون است؟» .(يعني ويران است، يا شلوغ ـ پلوغ و ريخته ـ پاشيده است).
2ـ فعل لازم : آن كارخانه را به توپ بستند، و در آن واحد كن فيكون شد(يعني ويران شد).
3ـ فعل متعدي: آمريكاييها هيروشيما را كن فيكون كردند.
ملاحظه ميشود كه در عرف محاوره ، يا عرف غير رسمي فارسي، كن فيكون به معناي درب و داغان، و ويرانه و واژگون و زير و زبر و نظاير آن به كار ميرود . يعني ام ايجادي [الهي]، به صورت امر اعدامي درآمده است. و اين از شگفتيها و خرد ناپذيريهاي زبان است.
ماشاءالله
« و لولا اذ دخلت جنتك قلت ما شاء الله لاقوة الا بالله...[28]».
و چرا چون وارد باغت شدي نگفتي اين است آنچه خدا خواهند، و تاب و تواني جز از سوي خدا نيست.
فرنگ اسلامي،با اشاراتي كه در قرآن مجيد (از جمله در آخر سوره قلم) هست و نيز تصريحات مندرج در احاديث نبوي به چشم زخم كه در عرف به آن « چشم زدن» ميگويند اعتقاد دارد و گفتهاند كه براي دفع چشم زخم و به اصطلاح تعويذ،ميتوان آيه و ان يكاد(شرحش خواهد ) خواند ، يا همين كلمه « ماشاء الله» را گفت. شادروان دهخدا شخصاً يادداشتي در لغتنامه درباره اين كلمه نوشته است:
« مخفف ماشاء الله كان [و] مالم يشأ لم يكن [هر چه خدا خواست همان ميشود،و آنچه نخواهد نميشود] است. چون كسي يا چيزي در حسن و زيبايي و خوبي ، كسي را شگفتآيد، ماشاء الله گويد؛ و آن را چون تعويذي شمارند كه آن چيز را از چشم بد بيننده و شگفتآرنده مصود دارد. جمله را گاه ديدن چيزي سخت نيك گويند، دفع چشم زخم را. [برابر است با]بنام ايزدي بنا ميزد، تبارك الله، تعالي الله، چشم بد دور.
همو، در دنباله اين مطلب ميافزايد كه در مقام تحسين و مترادف با باركالله، مرحبا، آفرين. احسنت نيز به كار مي رود. همچنين براي تشجيع و تشويق هم به كار ميرود. گاه نيز از طريق طنز و تهكم،في المثل برابر با خيط كردي، خراب كردي به كار ميرود. في المثل به كسي كه اتومبيل زيبايي را به ديواري كوبيده و قر كرده است ميگويند:ط ماشالا[ = ماشاء الله] چي كردي؟» يا :« ماشالات باشه، چه خبرته». شنيدن ماشاءالله ، يعني تن به تشويق بيجا دادن و بر آن دل نهادن. چنانكه گويند: « ماشالا . ماشالا[شنيدن] آدم را بيچاره ميكند» يا : « پسره را با ماشالا . ماشالا شير كردند و فرستادند جلو».
مناع الخير
نسياً مَنسيّاً
« قالت يا ليتني مت قبل هذا و كنت نسياً منسياً»
گفت اي كاش پيش از اين مرده بودم و از ياد رفته و فراموش گرديده بودم.
نور علي نور
وان يكاد
« و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك باببصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون »
و اگر چه نزديك بود كه كافران چون قرآن را شنيدند ،به تو چشم زخم برسانند [= تو را چشم بزنند] [ولي خداوند نگذاشت].
بعضي آيه بعدي را نيز مكمل آن ميدانند: « و ما هو الا ذكر للعالمين»
و حال آن كه آن [قرآن ] جز پندآموزي براي جهانيان نيست.
مفسران در شأن نزول اين آيه گويند كه كافران مردي را از قريش كه به شور چشمي و چشم زني معروف بود، و گاو و شتر را به اصابت چشم از پاي ميانداخت برانگيختند كه حضرت رسول (ص) را چشم بزند، و خداوند اين آيه را نازل كرد و حضرت (ص) را مصون داشت. از حسن بصري نقل است كه گفته است: دواي چشم زخم قرائت اين آيه است[30].
سنايي گويد:
نقاش كه بر رخ تو پرگار افكند
فرمود كه تا سجده برندت يكچند
چون نقش تمام گشت اي سرو بلند
ميخواند و ان يكاد و ميسوخت اسپند[31].
حافظ گويد :
حضور خلوت انسست و دوستان جمعند
وان يكاد بخوانيد و در فراز كنيد.
چنانكه پيشتر در مدخل «ما شاء الله» اشاره كرديم اعتقاد به چشم زخم كه در قرآن كريم و سنت نبوي وارد است، در فرهنگ اسلامي شايع است، براي دفع آن يا آيه وان يكاد ميخوانند ، يا ماشاء الله ميگويند، يا اسفند در آتش ميريزند و دود ميكنند[32]. نيز براي حفظ و تعويذ آيه و ان يكاد را به صورت حرز يا گردنبند در ميآورند و همراه ميبرند.
والذاريات
هباءً منثوراً
« و قدمنا الي ما عملو من عمل فجعلناه هباءً منثوراً».
و به هر عملي كه كردهاند روي آورديم و آن را هيچ و پوچ گردانيم.
هل من يزيد
« يوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزيد».
روز كه به جهنم گوييم آيا پر شدي و ميگويد آيا بيش از اين هم هست؟
هيئاً مريئاً
« وآتوالنساء صدقاتهن نحله فان طبن لكم عن شيء منه نفساً فكلوه هنيئاً مريئاً.»
و مهر [ = كابين] زنان را به ايشان با خوشدلي بدهيد، ولي اگر به طيب خاطر خويش، چيزي، از آن به شما بخشيدند، آن را [بپذيريد و ] نوشينو گوارا بخوريد.
يأجوج و مأجوج
نظير اين عبارات گاه در محاوره فارسي شنيده :« آنها را تماشا كردي چه ريخت يأجوج و مأجوجي داشتند» يا « مترجم از عهده بر نيامده است. كتاب را به زبان يأجوج و مأجوج ترجمه كرده است » يأجوج و مأجوج نام قومي است كه دو بار در قرآن مجيد ظاهر شده است. بار اول در آيه 94 سوره كهف است كه به نزد ذوالقرنين شكايت ميبرند كه قوم يأجوج و مأجوج در زمين فتنه و فساد برپا ميكنند و نهايتاً ذوالقرنين سدي در برابر آنان ميبندد ومحدودشان ميسازد . بار دوم در آيه 96 سوره انبياء است كه از لجامگسيختگي اين قوم در قيامت و اين كه مثل مور و ملخ از فراز هر پشتهاي روان هستند، سخن گفته شده است. مفسران و مورخان يأجوج و مأجوج را با چند قوم، از جمله خزران ، مغولها و قبايل ديگري از چينها يا نژاد زرد تطبيق دادهاند.
ياسين زيرگوش خر خواندن
پي نوشت :
[1] « امثال و حكم»، دهخدا، ج 4/1983، اميركبير.
[2] براي نمونههاي ديگر به تذكره هفت آسمان، منقول در لغتنامه دهخدا، مراجعه كنيد.
[3] « امثال و حكم » ،دهخدا،ج 1/162. نيست پوشيده از قليل و كثير ـ نز نقير ايچ چيز قطمير.
[4] « لسان التنزيل».
[5] «سوره نساء»، آيه 53 و 124.
[6] « سوره فاطر» ،آيه 13.
[7] « سوره كهف»، آيه 23 و 24؛ « سوره يوسف»، آيه 27؛ « سوره صافات» ، آيه 102؛ « سوره فتح» ، آيه 27.
[8] « سيرت رسولالله»، ترجمه و انشاي رفيعالدين اسحق بن محمد همداني قاضي ابرقوه،با مقدمه و تصحيح دكتر اصغر مهدوي، ج 1/279، خوارزمي ،تهران.
[9] « سوره لقمان» ، آيه 19 .
[10] «سوره اسراء» ، آيه 110؛ « سوره نساء» ،آيه 148؛« سوره حجرات»، آيه 2ـ3.
[11] « سوره كهف»، آيه 46.
[12] « سوره مريم» ، آيه 76.
[13] «سوره بقره»، آيه 67 به بعد.
[14] « سوره نساء» ، آيه 145.
[15] «امثال و حكم»، ج 1/540.
[16] « سوره اعراف» ، آيه 54.
[17] « سوره مؤمنون»، آيه 14.
[18] « امثال و حكم» ،ج 2/574.
[19] « سوره نساء »، آيه 40؛ « سوره يونس»، آيه 61؛« سوره سبأ»، آيه 3 و 22؛ « سوره زلزله»، آيه 7ـ8.
[20] «سوره انعام»،آيه 59.
[21] «لغت نامه دهخدا»
[22] «سوره فتح»، آيه 11.
[23] « سوره نور»، آيه 26.
[24] « سوره نور»، آيه 26.
[25] از جمله :« سوره اعراف»، آيه 54؛« سوره غافر»، آيه 64.
[26] «سوره بقره» ، آيه 117، « سوره آل عمران»، آيه 47 و 59؛« سوره انعام»، آيه 73؛«سوره نحل»، آيه 40؛« سوره مريم»، آيه 35؛ « سوره يس» ، آيه 82؛« سوره غافر»، آيه 68.
[27] « سوره نحل»، آيه 40.
[28] « سوره كهف» ، آيه 39.
[29] « سوره ق» ،آيه 5 و 25؛« سوره قلم» ، آيه 12.
[30] « تفسير ابوالفتوح رازي» ، ذيل آيه شريفه.
[31] « ديوان سنايي »/1134.
[32] « براي تفصيل درباره چشم زخم، ر.ك: «جهان غيب و غيب جهان»، بهاءالدين خرمشاهي ، مؤسسه كيهان؛ «حافظنامه »، بهاءالدين خرمشاهي/906ـ909.
[33] « لغت نامه دهخدا».
[34] « همان مدرك».
/س