مشاهده امام زمان (علیه السلام) و هدایت بحر العلوم یمنی

يك وقتي آقا سيد ابوالحسن1 (اعلي الله مقامه الشريف) يك پولي به من دادند فرمودند برو سامرا اينها را تقسيم كن2 يك قسمتش را بده به طلاب مدرسه مرحوم ميرزا و امور ديگر. يكي از علماي سني اهل بغداد يك اشعاري گفته بود در مذمت شيعه‌ها، كه اينها انتظار دارند مهدي از سرداب بيرون بيايد. و آن اشعار را براي بعضي از علماي نجف فرستاده بود از جمله براي حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء. شعرها16 بيت بود. حاج شيخ محمد حسين 160 بيت شعر، هم وزن اينها گفته بودند و اسامي
دوشنبه، 3 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مشاهده امام زمان (علیه السلام) و هدایت بحر العلوم یمنی
مشاهده امام زمان (علیه السلام) و هدایت بحر العلوم یمنی
مشاهده امام زمان (علیه السلام) و هدایت بحر العلوم یمنی

نويسنده: حجت الاسلام مهرداد آقا شريفيان
يك وقتي آقا سيد ابوالحسن1 (اعلي الله مقامه الشريف) يك پولي به من دادند فرمودند برو سامرا اينها را تقسيم كن2 يك قسمتش را بده به طلاب مدرسه مرحوم ميرزا و امور ديگر. يكي از علماي سني اهل بغداد يك اشعاري گفته بود در مذمت شيعه‌ها، كه اينها انتظار دارند مهدي از سرداب بيرون بيايد. و آن اشعار را براي بعضي از علماي نجف فرستاده بود از جمله براي حاج شيخ محمد حسين كاشف الغطاء. شعرها16 بيت بود. حاج شيخ محمد حسين 160 بيت شعر، هم وزن اينها گفته بودند و اسامي عالمان سني كه قائل به امامت حضرت مهدي هستند و اسم كتابهايشان را در اين اشعار آورده بودند (اشعارش را من دارم) و جاهاي ديگر هم فرستاده بود. يك روز نشسته بوديم و عده‌اي بودند و جمع بودند و مرحوم آسيد ابوالقاسم اصفهاني كه ترجمه كننده عروة الوثقي3 بودند و شيخ محمد كاظم شيرازي بود و خلخالي بزرگ بود و سيد محمد پيغمبر بود و دامادهاي آية الله اصفهاني بودند و آن دامادشان آقاي اشكوري بود و آسيد جواد هم بودند، يك وقت مأمور پست آمد يك پاكتي داد به مرحوم سيد. باز كرد دو تا ورقه در اين پاكت بود. يكي ورقه اشعار همان سني كه برايش فرستاده بود. يكي هم نامه‌اي جداگانه كه دليل خواسته بود براي اين قسمت‌ها، ايشان نامه‌ها را گرفتند و بنا كردند به خنديدن. نامه را بلند خواندند از بحرالعلوم يمني كه سيد حسني است از علماي شيخيه بوده. نامه را خواندند. مرحوم سيد هم همانجا جوابش را نوشتند. در ضمن نوشتند شما مشرف بشويد به شهر نجف. من مشاهدتاً امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به تو نشان مي‌دهم. نامه را مُهر كردند دادند به سيد جواد اشكوري دامادشان ببرد اداره پست، دو ماه از اين قضيه گذشت شبي در صحن حضرت علي عليه السلام نماز مغرب و عشا را خواندند. يكي از شيوخ عرب بنام شيخ عبدالصاحب آمد. عرض كرد: آقا، بحرالعلوم يمني آمده نجف و منزل كرده فرمودند بايد برويم ديدنش. شيخ عرض كرد حالا؟ فرمودند: بله. حركت كردند و عده‌اي از علما بودند و دامادهايشان بودند و خدا رحمت كند پسرشان آسيد علي هم بود. و ما هم رفتيم. بالاخره وقتي رسيديم و تعارف به عمل آمد بحرالعلوم سر صحبت را باز كرد مرحوم سيد فرمودند حالا وقت صحبت نيست من كار دارم. فردا شب براي شام بياييد منزل ما تا آنجا با هم حرف بزنيم و بلند شدند آمديم. فردا شب شد. بحرالعلوم و پسرش سيد ابراهيم دو نفري آمدند منزل مرحوم سيد. پس از صرف شام مرحوم سيد مستخدمش مشهدي حسين اصفهاني را خبر كرد كه چراغ دستي را روشن كن. مي‌خواهيم برويم بيرون. او هم روشن كرد و آمد. آمدند بيرون (سيد و بحرالعلوم و پسرش و مشهدي حسين). ماها خواستيم برويم فرمود: نه هيچ كدام نياييد. رفتند و طول كشيد تا برگشتند. ما نفهميديم كجا رفتند. صبح از پسر بحرالعلوم پرسيدم كجا رفتي؟ ديديم خنديد و خوشحال گفت: «الحمدلله اسْتَبْصَرنا بِبَركَةِ الاِمامِ السَّيد اَبوالحَسن» يعني: «ما ببركت امام سيد ابوالحسن شيعه دوازده امامي شديم». گفتيم: كجا رفتي؟ گفت... وادي مقام الحجة (عجل الله فرجه) رفتيم قبرستان وادي السلام مقام حجت (عجل الله تعالي فرجه) پرسيديم خوب چه طور شد؟ گفت وقتي رسيديم به نزديك مقام، سيد چراغ را از مستخدمش گرفت و گفت تو اينجا بنشين تا ما بياييم ما سه نفر وارد مقام شديم وقتي وارد فضاي مقام شديم خود سيد چراغ را بدستش گرفتند و رفتند سر چاه وضو گرفتند و داخل مقام شدند ما بيرون مقام قدم مي‌زديم سيد مشغول نماز شد چون پدرم به مذهب شيعه معتقد نبود، لبخندي مي‌زد و مي‌خنديد. يك وقت صداي صحبت بلند شد پدرم به من گفت: كسي اينجا نبوده با چه كسي صحبت مي‌كند؟ مي‌گفت صداي صحبت را مي‌شنيديم ولي مطلب را تشخيص نمي‌داديم چه مي‌گويند. يك وقت مرحوم سيد ابوالحسن فرمود: بحرالعلوم بيا داخل پدرم داخل شد من خواستم بروم فرمود: نه تو نرو، باز به قدر 5-4 دقيقه صداي صحبت مي‌شنيدم اما صحبت‌ها را تشخيص نمي‌دادم. يك وقت يك نوري تابش كرد از آفتاب روشن‌تر در مقام حجت (عجل الله تعالي). صيحه‌ي پدرم بلند شد به صداي عجيب و بعد صيحه او خاموش شد بعد مرحوم سيد صدا زد: سيد ابراهيم، بيا، پدرت حالش به هم خورده، يك آبي به صورتش بزن، شانه‌هايش را بمال تا سرحال بيايد. گفت شانه‌هايش را ماليدم و ابي به صورتش زدم چشمانش را باز كرد. به صداي بلند بنا كرد گريه كردن و بي‌اختيار بلند شد و افتاد روي قدمهاي سيد و پاهاي سيد را مي‌بوسيد و دور سيد طواف مي‌كرد مي‌گفت: «يابن رسول الله! يابن رسول الله! يابن رسول الله التوبة التوبة التوبة» توبه كردم مذهب شيعه را به من تعليم ده، تعليمش دادند و او شيعه شد من هم شيعه شدم. اين قضيه گذشت چهار ماه بعد زوّار يمني آمدند. پولهاي زيادي آوردند براي آية الله اصفهاني. بحرالعلوم يمني نامه‌اي نوشته بود. اظهار تشكر كرده بود از سيد و گفته بود از عنايت و بزرگي شما و هدايت كردن شما 2000 نفر از مقلدين من شيعه دوازده امامي شدند. اگر انسان خلوص پيدا كرد همه چيز درست مي‌شود خالص نيستيم حُب دنيا نمي‌گذارد ماكار بكنيم.
چه شود كه به چهره زرد من نظري براي خدا كني/ كه اگر كني همه درد من به يكي نظاره دوا كني

پی نوشتها:
1. آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع بزرگ زمان خويش.
2. آيت الله ميرجهاني چند سالي به عنوان نويسنده و مسئول امور مالي در دفتر و دستگاه آيت الله اصفهاني خدمت مي‌كردند.
3. ازكتب بسيار ارزشمند فقهي است.


منبع: خورشيد مهر ـ حكايات تشرف محضر امام زمان «عليه السلام» الف




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط