تائو / دائو tāo / dāo

در حدود شش قرن پیش از میلاد مسیح و مقارن با ظهور کنفوسیوس (Confucius) در چین، بودا (Buddha) و ماهاویرا (Mahavira) در هند، افلاطون و سقراط (Socrates) در یونان، زرتشت (Zoroaster)
دوشنبه، 22 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
تائو / دائو tāo / dāo
  تائو / دائو tāo / dāo

نویسنده: غلامرضا معصومی
در حدود شش قرن پیش از میلاد مسیح و مقارن با ظهور کنفوسیوس (Confucius) در چین، بودا (Buddha) و ماهاویرا (Mahavira) در هند، افلاطون و سقراط (Socrates) در یونان، زرتشت (Zoroaster) در ایران و اشعیای دوم (Isiah II) در قوم یهود، آئینی در چین با نام تائوئیزم (Taoism) به وجود آمد. آورنده‌ی این آئین کسی نبود جز لائوتسه (Laotseu)، فیلسوف و متفکر بزرگ چین که کمی جلوتر از کنفوسیوس، یعنی در سال 604 قبل از میلاد به دنیا آمد و با کنفوسیوس نیز رابطه‌ای دوستانه داشت. کتاب مقدس لائوتسه با عنوان تائو ته کینگ یا تائو ته چینگ (Tao Te Ching)، شامل 81 قطعه کلمات قصار مانند شعر است که بسیار مهم و غیر قابل فهم می‌باشد. تفاسیر زیادی برای این کتاب نوشته شده و چون مطالب آن عرفانی می‌باشد، تفسیر فرامین آن موجب به وجود آمدن فرقه‌های زیادی شده است. کتابی با عنوان چوانگ تزه (Chvangtze) نیز مورد احترام پیروان و آئین تائو (Tao) توسط یکی از پیروان لائوتسه به نگارش درآمد. پیروان آئین تائو اغلب در چین، کره و منچوری ساکن بوده و بیش از پنجاه میلیون نفر می‌باشند. آنها برای پیروی از آئین کنفوسیوس منع نشده و می‌توانند از آن نیز پیروی کند. روح چینی دارای دو جلوه‌ی متضاد می‌باشد که یکی خشونت جنگی و حماسی زیاد و دیگری ظرافت و لطافت روح و عاطفه‌ای بسیار که در شعر، مینیاتور، نقاشی و موسیقی نیز دیده می‌شود. لائوتسه می‌گوید: «تائو همان آغاز همه‌ی چیزهای جهان بوده و کسی که خواهان رستگاری است باید از آن پیروی کند». خود تائو توصیف پذیر نبوده و همان مفهومی را دارد که مسلمانان در مورد خداوند دارند، یعنی به درک و عقل نیامده، اما همه جا حضور دارد. چیزی جز او نیست وهمه چیز تجلی اوست و هیچ کس توانایی شناختن تائو را ندارد. در کتاب تائو ته کینگ آمده: «آنان که تائو را می‌شناسند، خاموشند و آنان که درباره‌ی آن سخن می‌گویند، هیچ نمی‌دانند». در نخستین معنا، تائو طریقت و یا راه رسیدن به حقیقت نهایی می‌باشد. تائو را نمی‌توان حس کرد، زیرا او ماورای حس است، نه تنها حس، بلکه تفکر و خیال نیز نمی‌تواند راهی به سوی آن بگشاید، تائو نظم دهنده‌ی تمام زندگی است. می‌توان چنین پنداشت که تائو مانند یک ظرف تهی بوده و با آنکه خالی است می‌توان از آن آب بیرون کشید؛ تائو مانند ظرفی است که محتویات آن تمام شدنی نبوده و عمق آن بی‌نهایت می‌باشد؛ تائو چون آبگیری عمیق است که هرگز خشک نمی‌شود و هدف یک انسان واقعی یکی شدن با آن می‌باشد، اما این هدفی نیست که آدمی به دنبالش رفته و برای رسیدن به آن رنج و زحمت بکشد، بلکه باید هر چه از طبیعت به دست می‌آورد به صورتی پسندیده از آن استفاده کرده و به تحصیل چیزهای زائد و غیر لازم نپردازد. باید چون تائو تهی بود تا از حقیقت پر شد. تائو در لغت به معنای بستر آب و رودی متغیر، متحرک و گذرا می‌باشد که تنها چیز ثابت آن بسترش است. پس تائو راه آب، راه همه چیز و قانون کلی است که همه چیز و همه‌ی موجودات از آن متابعت می‌کنند، یعنی اراده‌ای است حاکم بر هستی و قانونی است حاکم بر تمامی موجودات. بزرگ‌ترین فضیلت تنها به دنبال تائو رفتن است. تائو فرّار و غیرقابل لمس است. همه چیز است و هیچ چیز نیست، هم علت است و هم معلول. همه‌ی اشیاء از تائو به وجود آمده، با آن به سر برده و سپس به سوی آن باز می‌گردند. تائو راهی است ابدی که همه‌ی مخلوقات از آن راه می‌گذرند. تائو دو جنبه دارد که در اصل یکی است و یکی بودن آنها از رازها بوده و با پی بردن به این رازها دروازه‌های روحانیت و معنویت به سوی ما گشوده می‌شوند. زندگی بشر از محل درخشانی که در اعماق فضا جای دارد به زمین می‌آید. آدمی تا روی زمین است باید سعی کند به جای اصلی خویش باز گردد و راه بازگشت نیز ریاضت کشی و تهذیب نفس است. لائوتسه می‌گوید: «از روی اراده‌ی شخصی به هیچ کاری نپرداز و با اراده‌ی بی‌پایان هماهنگ و متحد شو تا همه‌ی کارها برای تو انجام پذیرد ...». طبق آئین تائو باید از بازی با الفاظ و کسب دانش‌ها دوری جسته، به زندگی و حیات مادی پشت پا زده، عقل را طرد و به مکاشفه‌ی قلبی پرداخت. باید در خود فرو رفت تا از او سر درآورد. باید در مقابل هر چیز، هر حادثه و هر کسی بی‌اعتنا و بی‌تفاوت بود. با رقص، مستی، موسیقی، سادگی و بی‌خبری چون کودکان می‌توان به خلسه و عوالمی خاص نائل آمد. آئین تائو در نظر یک مرد چینی آئین انزوا، تصفیه‌ی باطن و ریاضت است، اما نباید آن را با دل مردگی یکی شمرد. به عبارت دیگر آدمی چنان زندانی ذهن خویش است که خودانگیختگی خود را از دست می‌دهد و در جایی که عملی وجود ندارد، انفعال هم نیست. هنرمند خلّاق هنگام آفرینش یک اثر هنری، ذهن خود را به دست خود می‌سپارد و هنر از آن جاری می‌شود. به عبارت دیگر زمانی که نفس خود را به دست نیرویی وا می‌نهد، از درون آن جریان و سیلان می‌یابد. در مقابل آئین تائو، آئین کنفوسیوس قرار دارد که مایل به فعالیت بیشتر در زندگی اجتماعی می‌باشد. در مکتب کنفوسیوس، نفس، الگویی کامل از آنچه باید آگاهانه به دنبال آن رود، می‌آفریند و سپس از آن تقلید می‌کند، اما آئین تائو درست برعکس بوده و در آن نفس باید خرد را رها کرده و عنان خویش را به دست تائو بسپارد.
در آئین تائو بر اثر عمل کردن به دستورات و ریاضت نفس می‌توان به ابدیت و خلود رسید و برای رسیدن به این هدف اضافه بر اندیشه‌ی مرگ، دستورات مربوط به رستگاری، درستی، سحر، ساحری، پرداختن به امور متوفیات، ثواب مهر فرزندی، تجلیل ارواح و بزرگان مذهب نیز باید همواره مورد عمل باشند. آئین تائو با جنگ و خونریزی مخالف بوده و قتل، فریب، دزدی، غارتگری، نافرمانی از پدر و مادر، بدرفتاری زن با شوهر، شفا ندادن طبیب، معالجه ننمودن امراض، لاابالی گری در تربیت و به خاک سپردن مرده‌ی سگ و گربه، همه گناه محسوب شده و مجازات دارد. تقوای سه گانه در این آئین عبارت است از: 1- اقتصاد، 2- ساده زیستی و سادگی در زندگی، 3- اخلاق خوب و نیکی کردن حتی به کسانی که به ما بد کرده‌اند. آئین تائو بهشت و جهنم و سزای اعمال را از آئین ماهایانا پذیرفته و در چین رواج داده است. همچنین عقیده به تناسخ را از آئین بودایی گرفته است. لائوتسه می‌گوید: «دانش فضیلت نیست، بلکه هر چه دامنه‌ی آموزش و علوم وسعت گیرد بر شماره‌ی اراذل افزوده می‌شود». وی مخالفت وجود حکومت بوده و می‌گوید: «ملت‌ها بدون وجود دولت بهتر می‌توانند زندگی کنند و ستمکاری وقتی زیاد می‌شود که دولت تواناتری بر ملت چیره شود». آب شبیه‌ترین عنصر طبیعی به تائو می‌باشد، زیرا دارای نیرویی مهیب است و سخت‌ترین ‌سنگ‌ها را به سنگریزه مبدّل کرده، سدها را شکافته و پیش می‌رود. پیروان مکتب تائو می‌گویند: «انسان کامل، همچون آب است که مدام در حرکت است و می‌رود، در حین رفتن خدمت می‌کند و همچون آب در جست و جوی مقامی نازل می‌باشد». پیروان مکتب تائو از خودرأیی، رقابت و تلاش در امور دنیا بیزار بوده و تواضع و عزلت جویی، آنان را تا جایی می‌کشاند که افلیجان و گوژپشتان را احترام می‌گذارند. در هنر آنها، آنچه اهمیت دارد، تهی بودن ظروف، پنجره‌ها و راهروها می‌باشد. در واقع برای دریافتن هنر تائویی باید بیشتر به فضاهای خالی میان اشکال نگریست تا به خود اشکال، زیرا آنها تنها برای نشان دادن همان فضاهای خالی به کار آمده و بر خلاف تصور رایج، خود به خود ارزشی ندارند. آنان درصدد کسب مقام، منزلت و ثروت نبوده و از قهر و غضب نسبت به یکدیگر و حتی نسبت به طبیعت دوری می‌جویند. طبیعت در مکتب تائو دشمن نیست که باید بر آن فایق آمد و آن را رام و دست آموز انسان گردانید، بلکه باید آن را به دوستی گرفت و از دشمنی و تطاول با آن برحذر بود. نظر دوستانه‌ی مکتب تائو به طبیعت، مبدل به یکی از ارکان هنر چینی شده، به طوری که نقاشان چینی کوشیده‌اند تا خود را در طبیعت غرق ساخته و بگذارند که طبیعت از درون قلم‌های آنان سخن گوید. هنگامی که پیروان جوانگ دزو (Chuang Tzu) از او خواستند که اجازه دهد تا مقبره‌ای شکوهمند برای وی بسازند، در جواب آنها گفت: «ملکوت و زمین، تابوت من، خورشید و ماه و ستارگان، کفن من و تمامی خلقت، مراسم تدفین من می‌باشند. شکوهمندتر از این چه می‌خواهم؟». از جلوه‌های دیگر آئین تائو، مفهوم نسبی بودن تمام ارزش‌ها و در کنار آن، اصل تضادهاست که مکتب تائو با سمبلیسم کهن چینی یین (Yin) و یانگ (Yang) گره خورده است. این تقابل، تمامی تضادهای اساس زندگی مانند خیر و شر، مثبت و منفی، نور و ظلمت، مؤنث و مذکر، زمستان و تابستان، سیاه و سفید و غیره را در خود جمع کرده است. گرچه این دو، جزء متضاد هستند، اما با تکمیل یکدیگر، به هماهنگی رسیده، هر یک به کُنه قلمرو دیگری نفوذ کرده و در مرکز آن مستقر می‌شوند. سرانجام نیز هر دو در دایره‌ای که سمبل وحدت نهایی تائو می‌باشد به سکون می‌رسند، زیرا در اصل تمامی چیزها یکی بیش نیست. به نظرپیروان کتب تائو، تفکر درباره‌ی شکل سمبلیک دایره، بهتر از هر نوع تفکر دیگری، رمز و رازهای جهان را بر آدمی می‌گشاید. هیچ چیز در این جهان نسبی، مطلق نیست. در مکتب تائو نه تنها خیر و شر، بلکه مرگ و زندگی نیز نسبی و در یکدیگر دخالت دارند. مشهور است که جوانگ دزو در مرگ همسرش دست افشاند و سرود خواند. دوستی با شگفتی علت را پرسید. وی در جواب گفت: «زن من در اتاق بزرگ درون به خواب رفته و صدای شیون، او را متوحّش خواهد ساخت». جوانگ دزو در قطعه‌ای نظر خودش را درباره‌ی مرگ و زندگی چنین بیان کرده: «جهانی است که ماده‌ی اولیه‌ی آن تن من می‌باشد و مرا با کار و مشغله، فرسوده می‌سازد. مرا در پیری فرصت آسودگی می‌دهد و در مرگ با آرامش قرینم می‌سازد، زیرا او که نیاز مرا در زندگی مرتفع ساخت در مرگ نیز حوایجم را مهیّا می‌سازد». مذهب تائو می‌گوید: «هرگاه تمام موجودات از آسمان، زمین، عوالم ارواح و اجسام در هر کجا مطابق قانون تائو حرکت می‌کردند عالم، شکل کامل و واحدی در کمال تناسب حاصل می‌نمود و به سوی سعادت و سلام راه می‌پیمود ...». چنان که این حالت در عصر طلایی سلطنت پادشاهانی مانند یائو (Yao) و شون (Shun) اتفاق افتاده و آن دو نفر در زمان خود به طریقه‌ی تائو پی برده و مطابق دستور آن بر عالمیان حکمرانی کردند. از این رو روزگار ایشان سراسر فرخندگی و سعادت به بار آورد و زمین که موطن بشر محسوب می‌شد، صورت بهشت برین را به خود گرفت.
منبع مقاله :
منبع مقاله: معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط