در پاسخ میگوییم:
این اشكال از شبهاتی است كه دست كم از حدود یك هزار سال قبل، كافران آن را مطرح كردهاند (2) و در همان زمان نیز دانشمندان پاسخ آن را داده بودند. اخیراً نیز عدهای همین شبهه را مجدداً با شاخ و برگی بیشتر مطرح كرده، پنداشتهاند سخنی نو و شبههای جدید ارائه كردهاند، در پاسخ به آن مناسب است ابتدا آیه را با آیات قبل و بعد و نیز شأن نزول آن را مرور كنیم تا فضای نزول آیه به دست آید، سپس به پاسخها اشاره خواهیم كرد.
شأن نزول آیه
در شأن نزول آیه كه بسیاری از دانشمندان آن را ذكر و ابن عباس نیز بدان تصریح كرده است، میخوانیم: برخی از سران قریش همانند حارث عامر و اصحابش، (3) پس از آنكه از آوردن متنی همانند قرآن درمانده و ناامید شدند- با آنكه علاوه بر قرآن، معجزات دیگر رسول خدا را دیده بودند- دست به تبلیغات سوء و جوسازی زده، از روی بهانهجویی به پیامبر اسلام میگفتند باید معجزاتی چون معجزات عیسی، موسی، صالح و... بیاوری. (4)با توجه به این شأن نزول، بخشهایی از پاسخ روشن میشود؛ زیرا در برابر افراد نادانی كه معجزاتی همانند قرآن، شقالقمر، معراج و... را دیدهاند، در عین حال میگویند این معجزات كافی نیست، باز هم بیشتر و بیشتر معجزه بیاور، آیا با ارائه چند معجزه دیگر اینان ایمان میآورند؟ آیا اگر رسول خدا معجزات همهی پیامبران را ارائه میكرد، اینان میگفتند دیگر كافی است یا میگفتند اینها پذیرفته نیست، باید معجزهای بیاوری كه هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده و به عقل هیچ عاقلی خطور نمیكند؟ آیا كسانی كه به رسول خدا میگویند باید خدا را در برابر چشمان ما حاضر كنی و... با دیدن یك معجزه همگی مؤمن میشدند؟
نشانههای لجاجت و نابخردی آنان در این آیه نیز به خوبی دیده میشود؛ چنان كه علامه طباطبایی در این باره مینویسد: «از اینكه گفتند از ناحیهی پروردگارش و نگفتند از ناحیهی پروردگار ما، یا از ناحیهی خدا و یا تعبیر دیگر، معلوم میشود تعصب به بتها وادارشان ساخته كه چنان از پروردگار متعال نام ببرند كه گویا خدای تعالی پروردگار آنان نیست.» (5)
نشانهی دیگر لجاجت این افراد در آیهی 111 همین سوره آمده است كه خداوند میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَ حَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلاً مَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا ...»: و اگر فرشتگان را بر آنها نازل میكردیم و مردگان با آنان سخن میگفتند و همه چیز را در برابر آنها جمع میكردیم، ایمان نمیآوردند... .
قرآن كریم در آیهی دیگری لجاجت و حق ناپذیری آنان را اینگونه ترسیم میكند:
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً»: اگر به وسیلهی قرآن، كوهها به حركت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود، [باز هم ایمان نخواهند آورد!] ولی همهی كارها در اختیار خداست. (6)
نكتهی مهم دیگری كه باید بدان توجه شود، این است كه برابر برخی متون تاریخی و تفاسیر، اصولاً آنان به دنبال تمناها و آرزوهای خود بودند كه در پوشش درخواست معجزات بتوانند به آرزوهای دیرینهی خود جامهی عمل بپوشانند؛ از این رو آنان به دنبال معجزه نبودند، بلكه تنها به دنبال «آیهی مخصوصه» یا به عبارت دیگر، معجزات درخواستی خودشان بودند. (7) یكی باغ انگور میخواست و دیگری دلش هوای پدر بزرگش را كرده بود؛ سومی به دنبال كیسههای پر زر بود و سر چهارمی هوس سنگهای آسمانی كرده بود. (8)
فضای آیه
خداوند متعال در آیات 33-36 این سوره (9) به دلیل تهمتها و اذیتهای مشركان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دلگرمی داده و تشویق میكند و ضمن یادآوری سرگذشت پیامبران پیشین و صبر و استقامت آنان در راه خدا، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وعدهی پیروزی حتمی داده، به این نكته مهم اشاره میكند كه دعوت دینی باید در محیط آزاد و با حفظ اختیار اشخاص صورت گیرد، تا هركه میخواهد ایمان آورد و هر كه میخواهد كفر ورزد، و از آنجا كه پایه و اساس دعوت دینی، بر اختیار استوار است، قدرت و مشیت حتمی الهی در آن دخالت نمیكند، و اشخاص را مجبور به قبول نمیسازد، وگرنه خداوند میتوانست تمامی افراد بشر را بر هدایت مجتمع سازد. در آیه 36، كافران حق گریز را به مردگانی تشبیه میكند كه به ندای حق پاسخ نمیدهند. آیهی 36 برای تكمیل موضوع و دلداری بیشتر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: تنها كسانی كه گوش شنوا دارند، دعوت تو را میپذیرند، ولی آنان كه عملاً در صف مردگاناند ایمان نمیآورند، تا زمانی كه خداوند آنها را در قیامت برانگیزد و به سوی او بازگشت كنند.در آیهی 37 یكی از بهانههای مشركان كه موضوع بحث كنونی است، مطرح شده است. قرآن در پاسخ آنها میگوید: خداوند قادر است آیه و معجزهای [كه شما پیشنهاد میكنید] بر پیامبر خود نازل كند، ولی شما از عاقبت این لجاجت خود ناآگاهید.
در آیهی 38 به دنبال آیات گذشته كه دربارهی مشركان بحث میكرد و آنها را به سرنوشتی كه در قیامت دارند، متوجه میساخت، سخن از «حشر» و رستاخیز عمومی تمام موجودات زنده، و تمام انواع حیوانات به میان آورده، به مشركان اخطار میكند خداوندی كه تمام اصناف حیوانات را آفریده، و نیازمندیهای آنها را تأمین كرده، و مراقب تمام افعال آنهاست، در روز رستاخیز به حساب شما خواهد رسید.
با بررسی این آیات و آیات 39-40 این سوره، روشن میگردد كه در این آیات، سخن از افراد لجوجی به میان آمده كه به هیچ وجه حاضر به تسلیم در برابر حق نبودند و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر خواستههای آنها تسلیم نشده نیز به همین دلیل بوده است. اصولاً هرگونه تسلیمی در برابر چنین افرادی باعث میشود كه آنان بر موضع باطل خود لجاجت بیشتری نشان دهند و وحی و معجزهی الهی را بازیچهای فرض كنند كه در دست بوالهوسان است و هر طور كه بخواهند، میتوانند از آن بهرهبرداری كنند. در برابر چنین افرادی، عقل حكم میكند كه فرد حكیم به جای تسلیم شدن در برابر درخواستهای غیرمنطقی و نابخردانه، پس از ریشهیابی، مشكل اصلی آنان را پیدا كند و به حل ریشهای مشكل اقدام كند یا افراد را از خطرات و ضررهای درخواستهای غیرمنطقی آگاه سازد.
قرآن كریم نیز این راه منطقی و خردپسند را پیموده است؛ از این رو به جای قبول درخواستهای آنان، آنها را متوجه مشكلاتی میكند كه اینگونه درخواستها در پی دارد.
كفایت قرآن
اینان از یك سو میخواستند قرآن را تحقیر كنند، و از سوی دیگر از پذیرش دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سر باز زنند.یعنی در زمانی كه بهترین آیات و معجزات، یعنی قرآن كریم در دسترسشان بوده و سورهها و آیاتش یكی پس از دیگری نازل و در هر لحظه بر آنان تلاوت میشده است، باز میگفتند: «لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ » و گاه میگفتند: «لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مَّنْ رَبِّهِ .» (10)
خداوند هم در پاسخ آنان میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (11): آیا برای آنان كافی نیست كه این كتاب را بر تو نازل كردیم كه پیوسته بر آنها تلاوت میشود؟! در این، رحمت و تذكری است برای كسانی كه ایمان میآورند [و این، معجزهی بسیار روشنی است].
پس اگر كسی حقیقتجو باشد، با دیدن معجزهی بزرگ قرآن، هدایت خواهد شد؛ چنان كه هزاران نفر در زمان صدر اسلام و میلیاردها نفر در زمانهای بعدی تا زمان حال، با معجزهی قرآن كریم، هدایت شدند و اگر كسی لجاجت كند و نخواهد ایمان بیاورد، آوردن هزاران معجزه نیز برایش سودی ندارد؛ چنان كه مشركان پس از آنكه معجزات پیامبر را مشاهده میكردند، در پایان میگفتند: «هذا سِحْرٌ مُبینٌ». اینان افرادی بودند كه اگر خداوند نامهای به دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میداد كه آنان نامه را ببینند و بخوانند و با دست خود آن را لمس میكردند، باز میگفتند: «این، چیزی جز یك سحر آشكار نیست!» (12)
و از این رو بود كه وقتی آیات روشن الهی بر آنان خوانده میشد، باز هم با بهانههای واهی، مانند سحر یا اینكه دیگران مطالب را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میآموزند، از پذیرش حق سر باز میزدند. (13)
جالب آن است كه نسبت سحر و جنون از تهمت هایی بود كه دربارهی غالب پیامبران اولوالعزم، همانند حضرت موسی (14)، حضرت عیسی (15)، حضرت نوح (16) و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (17) گفته میشد.
سایر معجزات
یادآوری شد كه معجزهی معراج، شق القمر، خبر دادن از امور غیبی و... همگی معجزاتیاند كه در قرآن كریم از آن سخن به میان آمده و تاریخ نیز صدها معجزه از رسول اعظم ثبت كرده است. وانگهی كدام عقل باور میكند انسانی دعوی پیامبری نماید و حتی خود را خاتم پیامبران بداند و برای انبیای گذشته در كتاب آسمانیاش معجزات فراوان ذكر كند، ولی خود از آوردن هرگونه معجزه سر باز زند؟! آیا مردم نخواهند گفت تو چگونه پیامبری هستی كه نمیتوانی هیچ یك از معجزاتی را كه خودت برای دیگران قائلی، بیاوری؟ تو مدعی هستی از همهی آنها برتر و سرآمدی، در حالی كه شاگرد آنها هم نخواهی شد.پیامبر در مقابل اینگونه سخنان چه میتوانست بگوید؟ و این خود، نشانهی زندهای است بر اینكه او در موقع لزوم، معجزاتی عرضه كرده است. (18)
درخواستهای نامعقول از پیامبران
با نگاهی به قرآن كریم، سایر كتابهای آسمانی و تواریخ كهن روشن میشود مردم معاصر با سایر پیامبران نیز گاه درخواستهای غیرمعقول میكردند؛ برای نمونه قرآن كریم دربارهی درخواستهای قوم حضرت موسی میفرماید: «وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» (19): و بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم، در راه خود به گروهی رسیدند كه اطراف بتهایشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند. [بنی اسرائیل] به موسی گفتند: تو نیز برای ما معبودی قرار ده، همانگونه كه آنها معبودانی [از بتها] دارند.در اینگونه موارد، سایر پیامبران هم هرچه را ملت میخواستند، اجابت نمیكردند، بلكه در بسیاری از موارد از آوردن آنچه مردم میخواستند، امتناع میكردند؛ برای نمونه در انجیل متی میخوانیم:
«روزی علمای دین یهود، كه عدهای فریسی نیز در میانشان بودند، نزد عیسی آمدند و از او معجزهای خواستند تا ثابت كند كه مسیح موعود است؛ اما عیسی به ایشان جواب داد: فقط مردم بدكار و بی ایمان طالب معجزات بیشتر میباشند؛ اما معجزهی دیگری به شما نشان داده نمیشود به جز معجزهی یونس نبی...» (20).
مشابه آنچه گذشت، در انجیل لوقا (21) و مرقس (22) نیز آمده است.
هماهنگی صدر و ذیل آیه
خداوند متعال در پایان آیه میفرماید: «خداوند بر هر چیزی قادر است، ولی اكثر آنها نمیدانند.» این بخش از آیه نیز دستاویز شبهه افكنان شده است و از آنجا كه مقصود و مفهوم آیه را نفهمیده یا نخواستهاند بفهمند، راه را برای شبههافكنی گشوده دیده، ادعا كردهاند: «بین صدر و ذیل ایه هیچ تلازم منطقیای وجود ندارد. به عبارت دیگر در این آیه، خدای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پرسش معقول و منطقی و طبیعی مخالفان، پاسخی بی ربط و عجیب میدهد؛ میگوید: بیشتر آنها كه پرسش فوق را مطرح میكنند، نمیدانند كه خدا قادر است معجزهای فرو فرستد.»در پاسخ باید گفت: مقصود از «إنَّ اللهَ قادِرٌ عَلی أنْ ینَزَّلَ آیةً» این است كه هرچند خداوند بر هر چیزی قادر است و لكن چنین نیست كه هرچه مقدور اوست باید وقوع پیدا كند، بلكه وقوع آن منوط به حكمت و مصلحت است؛ زیرا همهی كارهای خداوند، موافق با مصالح و حكمتهاست. (23)
در حقیقت جملهی «إنَّ اللهَ قادِرٌ عَلی أنْ ینَزَّلَ آیةً» ریشهیابی مشكل مشركان است كه خداوند متعال ضمن دادن پاسخ به پرسش آنان ریشهی مشكل را با این جملهی كوتاه بیان میكند و بدان پاسخ میدهد.
توضیح اینكه مشركان به علت ندانستن دو مطلب میكوشیدند از پیامبر معجزات غیرمعقولی درخواست كنند:
اول اینكه اینان معتقد بودند خدایانشان هركدام در امری كه از امور جهان به آنها محول شده، در كارهایشان مستقلاند؛ مثلاً «خدای جنگ»، «خدای صلح»، «خدای خشكی»، «خدای دریا»، «خدای محبت» و «خدای دشمنی» و... در كار خود مستقلاند، و از ناحیهی خدایان دیگر در كار آنان كارشكنی نمیشود؛ از این رو میپنداشتند دیگر كاری برای خدای تعالی نمانده كه در آن دخل و تصرف كند، بلكه همه را میان كاركنان خود تقسیم كرده است، گرچه خدای تعالی را «رب الارباب» و این خدایان را شفیع درگاه او میدانستند، در عین حال معتقد بودند رب الارباب هرگز نمیتواند معجزهای را كه دلالت بر نفی الوهیت خدایان میكند، به كسی نازل نموده، اختیارات خدایان را باطل سازد.
برخی از معتقدات یهود دربارهی خداوند نیز به این پندارشان كمك میكرد؛ زیرا یهود میگفتند: «یدُ اللهِ مَغْلولَةٌ»: خدا دست بسته است و بعد از ایجاد و به محقق كردن نظام جاری در عالم اسباب، دیگر نمی تواند چیزی از آن نظام را به طور خرق عادت تغییر دهد.
مشكل دیگر مشركان این بود كه اینان نمیدانستند كه معجزات دو گونهاند:
الف) معجزاتی كه خدای تعالی با توجه به مصالح زمان و... به برخی از انبیای گرامی خود اختصاص داده و به تقاضای مردم نازل نشده است؛ البته اینگونه معجزات به حال مردم سودمند است؛ چون شاهد درستی ادعای پیغمبر صاحب معجزه بوده، هیچ محذوری هم بر آن مترتب نمیشده است؛ مانند عصا و ید بیضای موسی (علیه السلام) و زنده كردن مردگان و به كور مادرزاد و جذامی شفا دادن و مرغ آفریدن حضرت مسیح (علیه السلام) و قرآن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
ب) معجزاتی كه خود مردم آن را درخواست كردهاند؛ سنت پروردگار در چنین معجزاتی این بوده است كه درخواست كنندگان را در صورت دیدن آن معجزه و ایمان نیاوردن، بدون مهلت عذاب میفرموده، مانند معجزات نوح، هود، صالح و امثال آنان. (24)
در آیهی مورد بحث به هر دو دسته معجزات و به هر دو نادانی مردم اشاره و پاسخ آن داده شده است. ابتدا میفرماید: خدا قادر است معجزه نازل كند و دلیل اینكه خداوند لفظ «رب» را كه در سؤال بود، به اسم جلالهی «الله» تبدیل كرد، این است كه بر برهان و علت حكم دلالت و بیان كند كه الوهیت مطلقه كه كلمه الله بر آن دلالت میكند، هر كمالی را به طور مطلق داراست؛ كمالات او محدود به هیچ حدی و مقید به هیچ قیدی نیست؛ بنابراین قدرت او هم كه یكی از كمالات است، مطلق است و چون مشركان این معنا را نمیفهمیدند، میپنداشتند میتوانند به منظور عاجز كردن خدا و به ستوه آوردن رسول اعظم، چنین معجزاتی را درخواست كنند. آنان نمیفهمیدند كه هیچ چیز، خدا را عاجز نمیكند.
نادانی دوم مشركان این بود كه نمیفهمیدند نزول آیهی مورد تقاضایشان موافق مصلحتشان نیست؛ زیرا با توجه به روحیهی حقگریزی آنان، چنین درخواستی، خود سبب هلاكت تمامی آنها و قطع نسلشان میشد. (25)
در آیهی شریفه، متعلق «لا یعلمون» حذف شده و با صراحت بیان نشده است كه مشركان چه چیز را نمیدانند. این مسئله نیز دستاویزی برای شبههگران شده است؛ در حالی كه حذف متعلق نه تنها اشكالی ندارد، بلكه از محاسن كلام است. از این رو در اینكه مشركان چه چیز را نمیدانند، چند مطلب گفته شده است؛ از جمله:
1.نمی دانند كه عاقبت این درخواستشان چه قدر خطرناك است؛ زیرا اگر به درخواست آنان پاسخ مثبت داده شود و باز هم لجاجت كنند، خداوند، آنان را نابود میكند. (26)
2.از قدرت كامل خداوند آگاهی ندارند و تصور میكنند خداوند از دادن معجزه به پیامبرش عاجز است. (27)
3.نمیدانند كه این همه معجزهای كه از طرف رسول خدا آورده شده، برای كسی كه طالب حق باشد، كافی است. (28)
4.به مقتضای حكمت و عدل الهی، لازم است معجزاتی برای مردم اقامه و راه عذر بر مكلفان بسته شود و اعطای معجزه از تحت قدرت نبی خارج بوده، فعل الهی است كه به دست نبی جاری میشود و نباید معجزه، بازیچهی مردم و مجلس پیامبر، سالن تئاتر شود. پس اینگونه نیست كه هر چه مقدور خداوند است، باید واقع شود؛ بلكه وقوع آن منوط به حكمت و مصلحت است. تمام افعال خداوند، موافق با مصالح و حكمت است؛ ولی بیشتر مردم این مطالب را نمیدانند و میپندارند هرچه دلخواه آنهاست، باید واقع شود؛ چنان كه وقوع مردم از خداوند تمنای ثروت بی منتها و عمر طولانی و عزت فوق العاده دارند. (29)
تردیدی وجود ندارد كه همهی وجوه یاد شده قابل جمع است و مشركان به همهی آنچه گذشت، ناآگاه بودند؛ آنان از عاقبت كارشان و خطرات آن ناآگاه بودند؛ از قدرت خداوند بی خبر بوده، نمیدانستند برای كسی كه طالب حق باشد، معجزات ارائه شده كافی است؛ چنان كه نمیدانستند معجزه، بازیچه نیست كه هر كس هرچه به نظرش برسد، تقاضا كند. با توجه به اینكه حذف متعلق، افادهی عموم میدهد، به نظر میرسد تمام آنچه گذشت، همگی صحیح است.
5.برخی از مفسران معتقدند مخاطب این آیه مسلماناناند و آنان مایل بودند معجزات درخواستی مشركان به آنان نشان داده شود و خداوند در این آیه به این نكته اشاره میكند كه خداوند قادر است آنها را ارائه كند، ولی مؤمنان نمیدانند كه این معجزات برای آنان بدتر است. (30)
پینوشتها:
1.یكی از آنان در این باره مینویسد: آیهی 37 سورهی انعام میگوید: «و گفتند: چرا معجزهای از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: بی تردید خدا قادر است معجزهای فرو فرستد، لكن بیشتر آنها نمیدانند.» بین صدر و ذیل آیه هیچ تلازم منطقیای وجود ندارد. به عبارت دیگر در این آیه، خدای محمد به پرسش معقول و منطقی و طبیعی مخالفان، پاسخی بی ربط و عجیب میدهد. میگوید: بیشتر آنها كه پرسش فوق را مطرح میكنند، نمیدانند كه خدا قادر است معجزهای فرو فرستد. اتفاقاً همهی آنها میدانند كه خدا قادر به این كار است و برای همین میگویند كه اگر محمد واقعاً از طرف خدا آمده است، چرا خداوندی كه قادر به فرستادن معجزه است برای او معجزه نمیفرستد و از این طریق او را تأیید و تصدیق نمیكند. اگر آنها خدا را قادر به فرستادن معجزه ندانند، چنین سؤالی را مطرح نمیكنند.
2.چنان كه شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن مینویسد: «و قد طعن قوم من الملحدین، فقالوا: لو كان محمد قد أتی بآیة لما قالوا له «لو لا نُزِّلَ علیهِ آیةٌ» و لما قال «إنَّ اللهَ قادِرٌ عَلی أنْ یُنَزَّلَ آیةً»... سپس شیخ طوسی به این شبهه پاسخ میدهد (ج4، ص127). طبرسی نیز در مجمع البیان فی تفسیر القرآن به این شبهه و پاسخش اشاره كرده است. (ج4، ص459).
3.در برخی از متون، این درخواست به حارث بن العاص و یارانش نسبت داده شده است (شاهفور بن طاهر اسفراینی، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، ج2، ص647) كه به نظر میرسد این تقاضایی بود كه بسیاری از كافران آن را مطرح كرده بودند.
4.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص459. محمود بن محمد حسنی، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، ص175. محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج4، ص499.
5.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص70.
6.رعد: 31.
7.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص459. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص127.
8.اسراء: 90-93 و...
9.قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ *وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ *وَ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ *إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ.
10.عنكبوت: 50.
11.همان: 51.
12.وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَاباً فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (انعام: 7).
13.وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (احقاف:7).
14.ر.ك: یونس: 77. نمل: 13و... .
15.مائده: 110 و...
16.مؤمنون: 25.
17.انعام:7. احقاف:7. زخرف: 30. سبأ:43 و...
18.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج12، ص289.
19.اعراف: 138.
20.انجیل متی: فصل 12، شمارههای 38-41.
21.انجیل لوقا، فصل12، شماره 11.
22.انجیل مرقس، فصل12، شماره 11.
23.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج5، ص220. علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن، ج1، ص417.
24.آیات بسیاری از قرآن كریم بر این مطلب دلالت میكند كه یكی از دلایل امتناع رسولان الهی از ارائهی برخی معجزات، مطلب فوق است؛ مانند آیهی «وَ قَالُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ یُنْظَرُونَ»: گفتند: «چرا فرشتهای بر او نازل نشده»، ولی اگر فرشتهای بفرستیم، [باز هم مخالفت كنند] كار تمام میشود و دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد [و همه هلاك میشوند]. (انعام:8). و آیهی «قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الأَمْرُ بَیْنِی وَبَیْنَكُمْ...»: بگو اگر آنچه دربارهی آن عجله دارید (فرستادن عذاب بر مردم) نزد من بود، کار میان من و شما پایان گرفته بود...» و آیهی «وَ مَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلاَّ تَخْوِیفاً»: هیچ چیز مانع ما نبود كه این معجزات [درخواستی بهانهجویان] را بفرستیم، جز اینكه پیشینیان [كه همین درخواستها را داشتند و با ایشان هماهنگ بودند]، آن را تكذیب كردند [از جمله] ما به [قوم] ثمود، ناقه دادیم، [معجزهای] كه روشنگر بود. اما بر آن ستم كردند [و ناقه را كشتند]. ما معجزات را فقط برای بیم دادن [و اتمام حجت] میفرستیم. (اسراء: 59) و آیهی «َا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ»: هیچ پیامبری حق نداشت معجزهای جز به فرمان خدا بیاورد و هنگامی كه فرمان خداوند در رسد، بحق داوری خواهد شد و آنجا اهل باطل زیان خواهند كرد! و... (غافر: 78).
25.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص70-72. همو، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج7، ص100-102. محمد سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج3، ص28. نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، ج1، ص 467.
26.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج5، ص220. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص70-72. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص459. محمد صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص132. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص127. ابوحیان اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج4، ص500. سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص1080.
27.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران، ج7، ص70-72.
28.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص459.
29.طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص59.
30.عتیق بن محمد سورآبادی، تفسیر سورآبادی، ج1، ص655.
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.