الگوي تفکر قرآني براساس معناشناسي همزماني

نوشته‌ي حاضر با روش معناشناسي همزماني (synchronic semantics)، واژه فکر را در قرآن معناشناسي مي‌کند و در سه حوزه «صرفي، جانشين‌ها، همنشين‌ها» پيش مي‌رود و به اين نتيجه ختم مي‌شود که قرآن به
سه‌شنبه، 30 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
الگوي تفکر قرآني براساس معناشناسي همزماني
الگوي تفکر قرآني براساس معناشناسي همزماني

نويسندگان: دکتر هادي صادقي (1)، شعبان نصرتي (2)

 

چکيده

نوشته‌ي حاضر با روش معناشناسي همزماني (synchronic semantics)، واژه فکر را در قرآن معناشناسي مي‌کند و در سه حوزه «صرفي، جانشين‌ها، همنشين‌ها» پيش مي‌رود و به اين نتيجه ختم مي‌شود که قرآن به دو نوع نظام تفکري قائل است. پويايي، جمع‌گرايي، همگرايي و ايمان‌مداري شاخصه يکي از آنهاست که مورد تأييد قرآن است. اين نظام تفکري در حوزه علم و معرفت قرآني قرار مي‌گيرد.
شالوده دستگاه ديگر، بر فردگرايي، ايستايي و ايمان‌گريزي بنا نهاده شده است که گاهي با مقبوليت عمومي مواجه مي‌شود. قرآن اين نوع را با دو واژه‌ي «فکّر» و «جهل» بيان مي‌کند و آن را خارج از حوزه علم و معرفت مي‌داند.
قرآن در دعوت به تفکر، از دو شيوه گزارش و تمثيل استفاده مي‌کند. در ذکر موضوع تفکر، از تنوع و گوناگوني موضوع، استفاده کرده و بيشتر به امور عادي و طبيعي پاي مي‌فشارد.
در ديدگاه قرآني، نگاه اصلي به تفکر، توليد دانش جديد نيست؛ بلکه هدف از تفکر اين است که انسان، دانش‌هاي پيشين را بستري براي تکر قرار دهد تا دروازه ايمان بر وي گشوده شود.

مقدمه

اين پژوهش با روش معناشناسي همزماني، معناي فکر را در قرآن بررسي مي‌کند. به اين بيان که نسبت‌هاي معنايي بين فکر و مفاهيم مرتبط با آن را کشف کرده و از اين طريق به معناشناسي فکر مي‌پردازد. در اين کار مراد از معناشناسي، لغت‌پژوهي نيست؛ بلکه هدف مشخص کردن مؤلفه‌هاي معنايي موجود در اين واژه است. از اين‌رو بيش از پرداختن به لغت، حوزه‌ها و ميدان‌هاي معنايي مورد توجه خواهد بود.
واژه‌ي فکر، مانند ساير واژگان قرآني، مورد توجه قرآن‌پژوهان بوده است. بيشتر قرآن‌پژوهان، در روش خود به تک‌گزاره‌ها بسنده کرده و واژه را در سطح آيه تفسير کرده‌اند، يا در تفسير خود، تنها برخي نسبت‌ها را ديده‌اند. (3) انان در کشف معنا، بيشتر به معناي لغوي تأکيد کرده‌اند و از ديدگاه لغويان متأثر بوده‌اند. مفسران گذشته متن قرآن را به صورت مجموعه منسجم نديده‌اند و در فهم واژگان قرآني به نسبت‌هاي معنايي توجه نکرده‌اند. واژه فکر نيز در اين بستر معناشناسي شده است. به همين دليل، معناشناسي فکر با روش همزماني، پيشينه چنداني ندارد.
پژوهش حاضر بنا دارد براساس روش همزماني، به پرسش‌هاي زير پاسخ دهد:
1. در دستگاه معنايي قرآني، فکر چه جايگاهي دارد؟
2. فکر، با چه حوزه‌هايي ارتباط معنايي دارد؟
3. ارتباط معنايي حوزه‌هاي مرتبط با فکر، چگونه ترسيم مي‌شود؟
فرضيه‌سازي براي پاسخ به اين پرسش‌ها شايسته نيست؛ زيرا افزون بر اکتشافي بودن تحقيق، ممکن است پيش‌فرض‌ها در روند معناشناسي تأثير گذاشته و پژوهش را از مسير معناشناسي به معناسازي منحرف نمايد. به همين دليل، از ارائه گمانه و فرضيه پرهيز مي‌کنيم.
معناشناسي (Semantic) مطالعه علمي معناست (صفوي، 1387، ص 27) و به معناشناسي فلسفي، منطقي، زباني تقسيم مي‌شود (قائمي‌نيا، 1389، ص 78-79 / صفوي، 1387، ص 28). معناشناسي زباني، دانش مطالعه انتقال معنا از طريق زبان است (صفوي، 1387، ص 34). در اين دانش، معنا درون نظام زبان بررسي مي‌شود (قائمي‌نيا، 1389، ص 529).
در معناشناسي زباني، از روش‌هاي گوناگون براي مطالعه معنا استفاده شده است. معناشناسي حوزه‌اي (Semantic Fields)، يکي از اين روش‌هاست. اين روش در مطالعات قرآني، با نام ايزوتسو گره خورده است. او در روش خود، دو رويکرد اساسي داشت.
رويکرد اول، معناشناسي در زماني يا تاريخي (Diachronic Semantic) است که زمان در معناشناسي دخيل است و براساس تطور معنا در طول زمان، به بررسي معنا پرداخته مي‌شود (ايزوتسو، 1361، ص 39-43 / صفوي، 1387، ص 191-196 / قائمي‌نيا، 1389، ص 530-531).
رويکرد دوم، معناشناسي همزماني (Synchronic Semantic) است که در فهم معنا، عنصر زمان حذف مي‌شود و تطورات واژگان در طول زمان لحاظ نمي‌شود، بلکه کل متن در يک مقطع زماني فرض شده و مورد مطالعه قرار مي‌گيرد (همان). در اين روش، معناشناسي از سطح واژه (ر.ک به: صفوي، 1387، ص 97-121) و گزاره (همان، ص 131-159) فراتر رفته و کل متن تأسيسي را معيار و موضوع معناشناسي قرار داده، عنصر زمان را حذف مي‌کند (ايزوتسو، 1361، ص 39-43 / صفوي، 1387، ص 196-197 / قائمي‌نيا، 1389، ص 530-531).
اين روش مبتني بر اصل زبان‌شناسي دستگاه معنايي (Welatanschangsleher)، شکل گرفته است. (4) که براساس نسبت‌هاي معنايي متن را تحليل مي‌کند. نسبت صرفي، نحوي، همنشيني، جانشيني و تقابل، مهم ترين نسبت‌هاست که معناشناس در تحليل خود از آنها کمک مي‌گيرد.
نسبت يا ارتباط همنشيني (باهم‌آيي) (Syntagmatic Relation)، بيانگر رابطه الفاظي است که در يک زنجيره کلامي در کنار يکديگر قرار گرفته‌اند (کرماني، 1384، ص 7). اين نسبت، همان معناشناسي در سطح جمله است که در آن، واژه در ارتباط با واژه‌هاي همنشين سنجيده مي‌شود و براساس اين ارتباط، زوايايي از معناي واژه کشف مي‌شود. همنشيني به صورت وصف، تمييز و اسناد فاعل نمود پيدا مي‌کند.
نسبت جانشيني (Paradigmatic Relation)، عبارت است از رابطه و نسبت جانشيني ميان الفاظ زنجيره‌ي کلامي با الفاظي که مي‌توانند جايگزين اين الفاظ شوند (همو). علم و عقل بارزترين نمونه جانشيني در حوزه معنايي علم و معرفت است. نسبت جانشيني از اساسي‌ترين نسبت‌هاي معنايي است که در روش همزماني به آن تکيه مي‌شود (ايزوتسو، 1378، ص 296).
نسبت تقابل (Contradictory Relation)، عبارت است از تفاوت معنايي ميان دو لفظ که در بستر متن ايجاد مي‌شود و دو حوزه متقابل ايجاد مي‌کند. به اعتقاد ايزوتسو، حوزه معناشناختي زماني به وجود مي‌آيد که دو مفهوم کليدي عمده، کاملاً در مقابل يکديگر قرار گيرند (همان، ص 298).
معناشناس در تحليل خود از معناي پايه شروع کرده، با کمک نسبت‌هاي موجود، متن را تحليل مي‌کند و به معناي نسبي مي‌رسد. معناي پايه در دستگاه زباني، معنايي است که در هر جايي از دستگاه قرار گيرد، آن را با خود حفظ مي‌کند (هموع 1361، ص 14) اگر معنايي پايه را در متن قرآن بيان کنيم، اين معنا حتي اگر از متن قرآن خارج شود باز معناي خود را حفظ خواهد کرد (قائمي‌نيا، 1389، ص 542). معناي نسبي، مؤلفه‌هايي از واژه هستند که در نسبت‌هاي گوناگون تغيير مي‌کنند. اين تغيير معنا، از يک حوزه معنايي به حوزه ديگر، معناي نسبي نام دارد (همو، 1361، ص 15). معناي پايه غالباً از کتاب‌هاي لغوي گرفته مي‌شود. اين معنا، نقطه شروع تحليل معناشناختي بوده و نبايد اساس کار بر آن نهاده شود؛ زيرا در دستگاه معنايي، معنا براساس حوزه‌ها و نسبت‌هاي معنايي شکل مي‌گيرند. نسبت‌هاي معنايي، موجب تحول در معناي پايه شده و معناي جديدي به الفاظ مي‌دهند. گاهي تغييرات در حدي است که متن مؤسس و دستگاه زباني آن، جهان‌بيني جديدي توليد مي‌کند (ر.ک به: ايزوتسو، 1361، ص 13-20 / قائمي‌نيا، 1389، ص 542-543).
در پژوهش حاضر، از نسبت صرفي، همنشيني و جانشيني بهره گرفتيم و از نسبت تقابل استفاده نکرديم؛ زيرا در قرآن، براي فکر مقابلي پيدا نکرديم.

تحليل معناشناختي

1. معناي پايه

فيومي فکر را به معناي تلاش قلب براي يافتن معاني جديد مي‌داند (فيومي، 1404 ق، ج 2، ص 479). ابن فارس معناي آن را نزديک به همين معنا مي‌داند. او تفکر را در تلاش علمي قلب، در جهت عبرت‌گيري معنا مي‌کند (ابن فارس، 1404 ق، ج 4، ص 446).
ابوهلال عسکري و شيخ طبرسي، تفکر را همان تصرف نظري قلب، در نشانه‌ها مي‌دانند (ابوهلال العسکري، 1404 ق، ص 121 / طبرسي، 1372، ج 3، ص 141). علامه مصطفوي در جمع‌بندي معناي پايه، معتقد است:
فکر تأمل و تصرف قلب، در مقدمات و نشانه‌هاي نخستين، براي رسيدن به مطلوب است. او اين تعريف را نزديک به تعريف فلاسفه مي‌داند (مصطفوي، 1416 ق، ج 9، ص 125).

2. تحليل معناشناختي فکر، براساس حوزه صرفي

مشتقات فکر، هجده بار در قرآن به کار رفته است. اين ريشه، تنها در شکل ثلاثي مزيد و به صورت فعلي به کار رفته است. هفده مورد آن، در باب تفعّل و در صيغه مضارع - يتفکرون (يازده بار)، تتفکرون (سه بار)، يتفکروا (دو بار)، تتفکروا (يک بار) - و يک مورد آن در باب تفعيل - فکّر - و به صورت ماضي به کار رفته است. در اين استعمال دو نکته برجسته است؛ نخست اينکه قرآن تفکر را به عنوان فعلي از افعال انسان مي‌داند؛ يعني در نگاه قرآني، فکر کاري است که به انسان نسبت داده مي‌شود؛ زيرا نسبت فعل به فاعل به دو صورت قابل تصور است. در يک صورت، فعل از فاعل صادر مي‌شود و در صورت ديگر، فعل حاکي از حالت فاعل است.
قرآن در استناد خود از دو باب «تفعّل» و «تفعيل» استفاده کرده است.
در استعمال قرآن از فکر، معناي منفي از اين ريشه فهميده مي‌شود؛ چون در آيه‌ي «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّر» (مدثر: 18) تفکير در جهت مبارزه با قرآن است. هر جا قرآن فکر را در باب تفعل به کار برده است، فکر جنبه مثبت دارد و هيچ جا ثمره غير توحيدي از آن برداشت نمي‌شود. اين در حالي است که لغت‌پژوهان، فرقي ميان «فَکَّرَ» و «تَفَکَّرَ» نگذاشته‌اند (فراهيدي، 1410، ج 5، ص 358 / جوهري، 1407، ج 2، ص 783 / ابن منظور، 1405، ج 5، ص 65).
استعمال فکر در باب تفعّل از دو ويژگي برخوردار است؛ يکي اين است که در تمام موارد، قرآن از صيغه جمع استفاده کرده است. ويژگي ديگر، کاربرد وجه مضارع است که از نظر صرفي از پويايي و استمرار خبر مي‌دهد.
در استعمال باب «تفعيل» از يک‌سو از فعل ماضي و از سوي ديگر از صيغه مفرد استفاده شده است. با اين نشانه‌هاي صرفي، مي‌توان حدس زد که قرآن به دو نوع دستگاه تفکري قائل است که يکي را مثبت و ديگري را منفي ارزيابي مي‌کند.
براساس اين نشانه‌ها، دستگاه تفکري مثبت، پويا و جمع‌گرا است. از ديگر شاخصه‌هاي اين دستگاه، ورود به حوزه ايمان است؛ به اين معنا که تفکر، انسان را به سوي ايمان سوق مي‌دهد.
در مقابل اين نظام فکري، نظام ديگري وجود دارد که اساس آن بر فردگرايي و ايستايي است. البته اين فکر فردي ممکن است در بستر اجتماعي تبديل به انديشه قومي شود که در اين صورت قرآن از آن با تعبير «جهل» ياد مي‌کند. در آيه‌ي «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيةِ يبْغُونَ» (مائده: 50) حکم يا احکام خاص از آثار جهل است. طبق اين همنشيني، احکام جاهلي ريشه در جهان‌بيني جاهلي دارد؛ از اين‌رو جهل از حالت فردي خارج و به انديشه و جهان‌بيني قومي تبديل مي‌شود. همنشيني قوم با جهل يکي از نشانه‌هاي معناشناختي است که تبديل جهل به جهان‌بيني را تقويت مي‌کند (اعراف: 138 / هود: 11 / نمل: 55 / احقاف: 23). جهل در اين نظام فکري، انسان را به سوي الحاد دعوت کرده و از ايمان باز مي‌دارد.

3. تحليل معناشناختي فکر، براساس حوزه همنشين‌ها

همنشين‌هاي فکر را در همنشين‌هاي فاعلي، مفعولي و منبعي مي‌توان دسته‌بندي کرد.

3-1. همنشين فاعلي

مقصود از همنشين‌هاي فاعلي، واژگاني هستند که به عنوان فاعل به صيغه فعلي فکر نسبت داده مي‌شود.
از نظر استناد فاعلي، انسان تنها موجودي است که تفکر به او نسبت داده مي‌شود. اين نکته يکي از شباهت‌هاي معنايي فکر با عقل است؛ زيرا در حوزه معنايي عقل، انسان تنها فاعلي است که قرآن به عقل نسبت داده است. اين نکته نشانه همپوشاني معنايي تفکر و تعقل است. تقارب معنايي اين دو واژه، با اثبات جانشيني آنها تقويت مي‌شود.
در استناد فاعلي، قرآن در هشت مورد از واژه قوم استفاده کرده است. همنشيني قوم با تفکر نشانه‌اي بر جمع‌گرايي در دستگاه تفکري مثبت است و گمانه قبلي را تقويت مي‌کند. اين نشانه بحث را از جمع‌گرايي صرف فراتر مي‌برد؛ زيرا ممکن است يک جمع، در عين جمع‌گرايي، همگرايي نداشته و از لحاظ تفکري وجه جامعي ميان آنها وجود نداشته باشد، بنابراين در معناي تفکر مثبت، افزون بر جمع‌گرايي، همگرايي نيز نهفته است.

3-2. همنشين مفعولي

قرآن افزون بر شاخصه‌هاي تفکر، گستره موضوع آن را نيز مشخص مي‌کند. براي کشف اين گستره، مي‌توان از همنشين‌هاي مفعولي کمک گرفت.
مقصود از همنشين‌هاي مفعولي، واژگاني هستند که مفعول وجه فعلي فکر قرار مي‌گيرند. در سه آيه «وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آل عمران: 191)، «أَوَلَمْ يتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ» (روم: 8) و «لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ» (بقره: 219-220) مفعول تفکر با کمک حرف «في» آمده است. موضوع تفکر در اين آيات، در دو دسته کلي قرار مي‌گيرد. در آيه 220 سوره بقره، هر دو دسته بيان شده است. براساس مضمون اين آيه، گستره تفکر مثبت، شامل امور دنيايي و آخرتي مي‌شود (طبرسي، 1377، ج 1، ص 120 / طباطبايي، 1374، ج 2، ص 295). مي‌توان گفت اين آيه قلمرو کلي تفکر را براي بشر روشن مي‌کند.
آيات ديگر را مي‌توان از مصاديق اين دو محور به حساب آورد. قرآن در بيان موضوع تفکر، هيچ يک از امور اخروي يا دنيوي را بر ديگري ترجيح نداده است؛ بلکه هر دو امر را به صورت يکسان و هم‌ارزش دانسته است؛ يعني هر کدام از اين موارد دستمايه تفکر باشد، از نظر قرآن تأييد مي‌شود.
اگر مصاديق اين دو محور اصلي را بررسي کنيم، مي‌بينيم قرآن از دو شيوه بياني «گزارش و تمثيل» استفاده کرده است. مي‌توان از اين دو شيوه براي انگيزش جامعه در جهت تفکر مثبت استفاده کرد؛ زيرا کاربرد آنها در قرآن نشان از اعتبارشان دارد.
در گزارش‌هاي قرآن، امور طبيعي (نحل: 11 / روم: 21 / زمر: 42 / جاثيه 13/ رعد: 3) و فراطبيعي - مثل احکام يا مسائل مربوط به قرآن - موضوع تفکر معرفي شده است (حشر: 21 / نحل: 44 / بقره: 219). در آيه 191 سوره آل عمران موضوع تفکر، آفرينش آسمان و زمين است. طبق اين آيه، وسعت و دامنه‌ي تفکر آدمي، بسيار گسترده است و شامل تمام آنچه در آسمان و زمين است، مي‌شود. آيه 13 سوره جاثيه نيز همين مطلب را تأييد مي‌کند. بنابراين تمام امور طبيعي، مي‌تواند دستمايه تفکر مثبت باشد. از اين‌رو نمي‌توان موضوعي را بر موضوع ديگر مقدم داشت.
آيات زير، مصاديق امور طبيعي را بيان مي‌کند:
1. امور مربوط به کشاورزي در آيه «ينْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَابَ وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (نحل: 11) مورد توجه است و به عنوان موضوعي براي تفکر معرفي مي‌شود. نيز (نحل: 69).
2. جانورشناسي: در آيه «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (همان) مطالبي در مورد زنبور عسل مورد توجه است (طباطبايي، 1374، ج 12، ص 424).
3. کيهان‌شناسي: در آيه «وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي وَأَنْهَارًا وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَينِ اثْنَينِ يغْشِي اللَّيلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (رعد: 3) مسائل مربوط به دريا، زمين و... آمده است.
4. امور اجتماعي: خانواده در آيه «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيهَا وَجَعَلَ بَينَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (روم: 21) مورد تأکيد است.
5. مرگ: در آيه «اللَّهُ يتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيهَا الْمَوْتَ وَيرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (زمر: 42) مشاهده مرگ به عنوان امري براي تفکر مطرح است.
6. امور عادي: در آيه «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي قُلْ هَلْ يسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ» (انعام: 50) امور عادي که معمولاً انسان‌ها به راحتي از کنار آنها مي‌گذرند، موضوع تفکر است.
در امور فرا طبيعي، تفکر در قرآن، اساس کار قرار گرفته است. آيات «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ» (حشر: 21)، «بِالْبَينَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ» (نحل: 44) در اين مورد است. تفکر در احکام نيز از موضوعاتي است که قرآن فراروي انسان قرار مي‌دهد. در آيه «يسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَيسْأَلُونَكَ مَاذَا ينْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (بقره: 219) احکام حقوقي - فقهي و احکام اخلاقي به عنوان نمونه مطرح شده است.
از نظر فراواني، تأکيد قرآن بر تفکر در امور عادي و طبيعي است و آيات ناظر به آن بسامد بيشتري دارد. در کنار امور طبيعي مسائل اخلاقي و ديني نيز مطرح مي‌شود. مي‌توان گفت از در اين نگاه علوم طبيعي - اعم از تجربي و انساني - و علوم ديني، از جهت موضوع‌سازي براي تفکر همسان هستند و اگر فراواني را ملاک تأکيد قرار دهيم، بايد بگوييم قرآن، علوم طبيعي را بستر مناسبي براي تفکر مثبت معرفي مي‌کند و بر آن تأکيد دارد.
استفاده از زبان تمثيل موارد ديگري را براي تفکر مهيا مي‌کند؛ يعني قرآن امور انتزاعي را بستري براي تفکر قرار مي‌دهد و انسان با استفاده از اين امور مي‌تواند به حوزه ايمان نزديک شود. (5)

3-3. همنشين منبعي

مقصود از همنشين منبعي عضوي از انسان است که تفکر به وسيله آن انجام مي‌گيرد؛ يعني اگر تفکر را مثل ديدن و شنيدن فرض کنيم، همان‌گونه که ديدن به چشم و شنيدن به گوش است تفکر به «لُبّ» انجام مي‌گيرد. همنشيني تفکر با اولوالباب در آيات 190-191 سوره آل عمران مشهود است. «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» (آل عمران: 190) «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (همان، 191).
در اين آيات، تفکر در کنار تذکر از اوصاف اُولي الألباب است. براساس اين همنشيني، تفکر يکي از کارکردهاي لب است. طبق اين آيات، جايگاه معرفتي تفکر و رابطه آن با حوزه ايمان کمي روشن مي‌شود؛ به اين معنا که انسان با آيات (تکويني يا تشريعي) آشنا مي‌شود، در اين آيات تفکر مي‌کند، تفکر آنها را به فعل ايماني مي‌کشاند تا به وجود خدا و اوصاف او اقرار کند.
اين برداشت با بررسي کارکردهاي ديگر «لُبّ» تقويت مي‌شود، اين کارکردها عبارتند از:
1. تقوا: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره: 179) نيز (بقره: 197 / مائده: 100 / طلاق: 10)
2. تذکر: «يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (بقره: 269) نيز (آل عمران: 7 / رعد: 19 / ابراهيم: 52 / ص: 29 و 43 / زمر: 9 و 21 / غافر: 54).
3. عبرة: «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَينَ يدَيهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ» (يوسف: 111)
اين آيات در استفاده انسان از نشانه‌هاي موجود مشترکند تا انسان با تفکر در نشانه‌ها، به ساحل امن ايمان برسد. در اين آيات تأکيد بر کارکرد «لُبّ» است؛ به اين بيان، انسان با استفاده از «لُبّ» به تقوي، تذکر، عبرة، تفکر مي‌رسد و خود را در دامن امن ايمان مي‌اندازد.
شايد بتوان گفت از اين جهت تفکر با «عبرة» تقارب معنايي دارد؛ زيرا در هر دو، انسان از نشانه‌ها مي‌گذرد تا به معنا برسد. هر چند انسان با تفکر به ايمان مي‌رسد، ولي نمي‌توان گفت نتيجه ضروري تفکر، ايمان است؛ زيرا نشانه‌اي براي اين ادعا نداريم. نشانه‌هاي موجود تنها ما را به اين نتيجه قطعي مي‌رساند که تفکر مقتضي ايمان است.

4. تحليل معناشناختي فکر، براساس حوزه جانشين‌ها

جانشين‌هاي معرفتي تفکر علم، تعقل، تذکر، تدبر، سمع، توسم و فقه است. مجموع اين مفاهيم در حوزه معنايي علم قرار مي‌گيرد.
در ميان واژگان غيرمعرفتي ايمان، کفر، تکذيب، ايقان، شکر، هدايت، تقوا، اعراض، فلاح، استکبار... جانشين‌هاي تفکر هستند. اين مجموعه را در حوزه ايمان قرار مي‌دهيم.

4-1. تحليل معناشناختي فکر، از نسبت جانشين‌ها با آيه

در اثبات جانشين‌هاي تفکر «آيه - آيات» نقش اساسي را دارد. بعد از واژه قوم، «آيه - آيات» مهم ترين همنشين تفکر است.
واژه‌ي آيه 382 بار در قرآن به کار رفته است. از اين رو با واژه‌هاي زيادي همنشين شده است. از ميان اين همنشين‌ها دو دسته قابل توجه است.
دسته اول کلماتي هستند که در حوزه علم و معرفت قرار دارند. در اين حوزه آيه 9 بار با فکر همنشين شده است. علاوه بر فکر در کنار عقل (13 بار)، عَلم (8 بار)، سمع (6 بار)، تذکر (4 بار)، فقه (2 بار)، اولي النهي (2 بار)، توسم (1 بار) و تدبر (1 بار) به کار رفته است. همين همنشيني نشان از تقارب معنايي ميان اين واژه‌هاي معرفتي نيز دارد و همين نکته قرينه معناشناختي براي جانشيني واژگان معرفتي مطرح شده است.
دسته دوم ميدان معنايي ايمان و کفر است. در اين حوزه، تکذيب (42 بار)، ايمان (31 بار)، کفر (17 بار)، جحد (10 بار)، اعراض (8 بار)، استکبار (7 بار)... با «آيات - آيه» همنشين شده‌اند. اين همنشيني نشان دهنده ارتباط معنايي ميان حوزه ايمان و حوزه علم است. براي روشن شدن اين معنا بايد جانشين‌هاي حوزه ايماني را به صورت ملموس بياوريم و به صرف همنشيني آنها با آيه بسنده نکنيم.
يوقنون، يؤمنون، يتقون، و يشکرون جانشين‌هاي يتفکرون هستند. جانشيني يؤمنون با يتفکرون با تعبير «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ» است که در آيه 79 سوره نحل ابتدا از نشانه‌ها و آيات طبيعي تکويني؛ يعني شيوه پريدن پرندگان در آسمان صحبت مي‌کند و سپس اين تعبير را به کار مي‌برد. در آيه 86 سوره‌ي نمل نيز با صحبت از آيات تکويني موجود در شب اين تعبير را به کار مي‌برد. در آيه 24 سوره عنکبوت مسئله تاريخي آتش زدن حضرت ابراهيم و نجات آن حضرت را به عنوان نشانه مطرح مي‌کند و باز از تعبير «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ» استفاده مي‌کند. از ديگر مواردي که اين تعبير را به کار مي‌برد، آيه تقسيم روزي براي همه انسان‌هاست که در سوره روم آيه 37 و سوره زمر آيه 52 مطرح شده است. نيز تعبير «إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ» (انعام: 99) در قرآن آمده است. اگر اين آيات را با آيه‌ي «وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي وَأَنْهَارًا وَمِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَينِ اثْنَينِ يغْشِي اللَّيلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (رعد: 3) نيز (يونس: 24 / نحل: 11 و 69 / روم: 21 / جاثيه: 13) جانشيني ايمان و تفکر ثابت مي‌شود؛ در هر دو مورد سياق آيه با استفاده از موارد طبيعي بستر تفکر و ايمان را فراهم مي‌کند. اين جانشيني نشان از ارتباط تنگاتنگ اين دو حوزه ايمان و فکر دارد؛ زيرا جانشيني يکي از نشانه‌هاي تقارب معنايي است. بنابراين اگر ميان ايمان و فکر تقارب معنايي قائل نباشيم، حداقل ارتباط وثيق ميان اين دو حوزه از اين همنشيني فهميده مي‌شود.
علاوه بر تفکر، همنشيني ميان ايمان و عقل نيز قابل اثبات است. آيه «وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيرُ صِنْوَانٍ يسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ» (رعد: 4) نيز (نحل: 12 و 67 / عنکبوت: 35 / روم: 28 / جاثيه: 5) براي اثبات جانشيني عقل و ايمان کافي است. علاوه بر يتفکرون و يعقلون، اين واژه با يعلمون و يفقهون و يذکّرون و يسمعون جانشين است.
جانشيني با يعلمون در آيه «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ» (انعام: 97) نيز (انعام: 105 / اعراف: 32 / توبه: 11 / يونس: 5 / نمل: 52 / فصلت: 3) قابل اثبات است.
يفقهون در «وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يفْقَهُونَ» (انعام: 98) در همان سياقي به کار رفته که يوقنون در آيات پيشين در آن سياق قرار گرفته است و اين نشانه از جانشيني يفقهون با يؤمنون دارد.
همين امر در آيه «وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يذَّكَّرُونَ» (انعام: 126) در مورد يذکرون مطرح است.
يسمعون نيز در چند آيه جانشين يؤمنون شده است. آيه «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يسْمَعُونَ» (يونس: 67) نيز (روم: 23) در اين مورد است.
اين جانشيني از دو جهت حائز اهميت است. اول اينکه رابطه ميان ايمان و معرفت را با چند واژه‌ي معرفتي بيان مي‌کند و ديگر اينکه نشانگر تقارب معنايي ميان واژه‌هاي معرفتي به کار رفته است، به اين بيان که مي‌توان از همين جانشيني براي تقارب معنايي ميان علم، عقل، تفقه، تفکر، تذکر و سمع استفاده کرد. به ديگر سخن با اين ارتباط به راحتي مي‌توان گفت که تمام اين واژه‌هاي معرفتي داراي شاخصه مشترک هستند و آن ارتباط با ايمان است. البته رابطه ايمان ممکن است در هر کدام متفاوت با نوع ديگر باشد.
علاوه بر يؤمنوُنَ، يَتَّقُونَ در آيه‌ي «إِنَّ فِي اخْتِلَافِ اللَّيلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يتَّقُونَ» (يونس: 6) و «يُوقنُون در آيه وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ» (جاثيه: 4) با واژه‌هاي بالا جانشين است.
فعل‌هاي تَهتَدوُنَ، تَشکُرُونَ، تَوقنُونَ جانشين‌هاي ديگر واژگان هستند. اين جانشيني با تعبير «كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (آل عمران: 103)، «كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (مائده: 89)، «يفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» (رعد: 2) بيان شده است که با تَتَفَکَّرُونَ در آيه «كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (بقره: 219 و 266) و تَذَکَّروُنَ در آيه «سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آياتٍ بَينَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نور: 1) و با تعقلون در «كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (بقره: 242) نيز (بقره: 73 / نور: 61 / حديد: 17) جانشين‌اند.
از ديگر موارد جانشيني مي‌توان به جانشيني تَتَّقُونَ با تَعقلُونَ در دو آيه‌ي «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيئًا وَبِالْوَالِدَينِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِياهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (انعام: 151) و «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (انعام: 153) اشاره کرد. جانشيني تتقون با تتفکرون به صراحت تعقلون نيست؛ زيرا اگرچه سياق آيات يکي است، ولي در جانشيني با تعقلون شباهت در الفاظ آيات، جانشيني را روشن‌تر مي‌کند: «أَيوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (بقره: 266) نيز (بقره: 219).
از ارتباطات معنايي ميان واژگان معرفتي که با نقش‌آفريني «آيه» به هم مرتبط مي‌شوند، به دست مي‌آيد که تفکر مثبت با تذکر، تعقل، تدبر، توسم، لب، نهيه، تذکر، تفقه و سمع ارتباط معنايي دارد. در اين ارتباط ديده مي‌شود که موضوع تفکر با موضوع «تعقل» بسيار شبيه است و با «تفقه و تذکر» شباهت اجمالي دارد. از سوي ديگر، استعمال وجه فعلي در اين موارد قرابت معنايي ميان آنها را ثابت مي‌کند؛ به اين معنا که هر کدام از اين واژگان فعل يا حالت انسان‌اند. اين قرينه را شاهدي براي همپوشاني حوزه معنايي فکر با جانشين‌هاي ديگر تلقي مي‌کنيم. ولي اين امر براي صاحبان «نهيه» و «لب» مطرح است، نه در خود لب و نهيه. اين قرينه را اگر در کنار همنشيني لب با يتفکرون لحاظ کنيم، اين نتيجه به دست مي‌آيد که در تفکر قرآني، انسان داراي مخزني به نام لب است که از آن تفکر مي‌تراود. نکته‌ي ديگر وجود ارتباط معنايي ميان حوزه فکر و حوزه ايمان است. اين ارتباط ممکن است يک‌طرفه يا دوسويه باشد.
مطابق اين فرض، هر دو حوزه بر هم اثر مي‌گذارند. با تفکر ايمان تقويت مي‌شود و ايمان به پويايي تفکر کمک مي‌کند.
تحليل جانشيني تفکر با واژگان حوزه علم ما را با سه واقعيت روبه‌رو مي‌کند:
1. واژگان حوزه علم تنها با فکر مثبت جانشين است و فکر منفي - تفکير - با هيچ‌يک از آنها جانشيني ندارد. بنابراين قرآن دو دستگاه تفکري ترسيم مي‌کند که يکي از آنها را علم مي‌داند و ديگري را علم نمي‌داند. قرآن نظام فکري بديل علم را با تعابيري چون «فکر و جهل» معرفي کرده است. جهل دستگاه معرفت‌نمايي است که در مسير کفر و الحاد حرکت مي‌کند.
2. تنوع معنايي معنايي و گستره قلمرو علم بسيار وسيع‌تر از گستره معنايي تفکر است؛ زيرا علم از نظر فاعلي شامل خدا، انسان، حيوان، کل موجودات است ولي تفکر فقط در مورد انسان صادق است. از نظر صرفي، نسبت‌هاي نحوي، جانشيني، تقابلي علم طيف وسيعي را در بر مي‌گيرد؛ تفکر تنها يکي از گونه‌هاي آن به شمار مي‌رود. بنابر اين تفکر در معرفت‌شناسي قرآني تنها بخشي از آن را پوشش مي‌دهد و بخش ديگر را قرآن با واژگان ديگر تبيين مي‌کند (کرماني، 1384).
3. هدف اصلي قرآن از تفکر و واژگان همسان، رسيدن به حوزه ايمان است. از اين رو قرآن تأثيرات اين دو حوره را نيز مدنظر قرار مي‌دهد.

4-2. تحليل معناشناختي تفکر از ارتباط حوزه علم با حوزه ايمان

جانشيني فکر، علم و عقل و واژه‌هاي همسان با حوزه ايمان نشان از ارتباط معنايي ميان حوزه معنايي ايمان و علم دارد. آيا طبق اين نسبت معنايي، ميدان معنايي ايمان هم در ميدان معنايي معرفت داخل مي‌شود يا بايد ارتباط را به گونه‌اي ديگر بيان کرد. واقعيت اين است که پايبندي به قوانين جانشيني، تقارب معنايي ميان اين دو حوزه را مي‌رساند ولي قرينه‌هاي ديگري وجود دارد که ميان اين دو حوزه تمايز ايجاد مي‌کند (صادقي، 1386 «ب»، ص 265-305 / صادقي، 1386 «الف»، ص 35).
آيه نشانه‌اي براي رسيدن به هدف خاص است (کرماني، 1384، ص 28). نشانه بودن آيه را ايزوتسو با روش معناشناسي خود اثبات کرده است (ايزوتسو، 1361، ص 168-177) و نيز قرائن لغوي و سخن لغت‌دانان نيز مؤيد است (فراهيدي، 1409، ج 8، ص 441 / راغب، 1362، ج 1، ص 101 / ابن منظور، 1405، ج 3، ص 63). در فهم اين ارتباط، واژه‌ي آيه و مصاديق آن دخيل است. ارتباط آيه با هر دو حوزه ثابت است. آيه به عنوان واسطه‌اي براي رسيدن به ايمان يا علم است. (6) به ديگر بيان آيات الهي وسيله و نشانه‌اي هستند که انسان به وسيله آنها به هدايت، شکر، يقين، تقوا، علم، تفکر، عقل‌ورزي، تفقه، تذکر مي‌رسد و ممکن است به خاطر جحد، اعراض، استکبار، جدال، عناد... از علم و ايمان محروم شود. البته رابطه آيه با واژگان ذکر شده در يک سطح نيست؛ بلکه رابطه طولي دارند که ايزوتسو اين رابطه را در جدولي نمايش داده است (ايزوتسو، 1361، ص 174). طبق اين جدول آيه ابتدا علامت و نشانه براي حوزه علم است و ابزار آن - قلب، فؤاد و لب - است و سپس در حوزه ايمان نقش‌آفريني مي‌کند.

بخش الهی

بخش انسانی

خدا آیه را فرو می‌فرستد

آدمی معنی آیه را می‌فهمد

عضو فهمیدن

معانی آیات

واکنش آدمی

نتیجه فوری

نتیجه نهایی

تنزیل

عَقَلَ
تَفَکَّرَ
تَذَکَّرَ
فَهمَ
تَوَسَّمَ
فَقَهَ

لُبّ
قلب
فؤاد

نعمَة
رَحمَة
تَبشیر
انتقام
عقاب
عذاب
سَخَط
انذار

تصدیق
تکذیب

شُکر
تقوی
کُفر

ایمان
کُفر

پيش از اين مطالبي بر اين جدول اضافه شده است (صادقي، 1386 ب، ص 339) و اکنون با يافته‌هاي جديد تکميل مي‌شود.
مي‌توان گفت خدا از انسان مي‌خواهد که آيات - تکويني و تشريعي - را بفهمد و هدف اصلي خدا از اين خواسته، بسترسازي براي ايمان‌آوري انسان است. در مسير انسان از آيه تا ايمان، دو بخش عمده وجود دارد. که از آفرينش معنا شروع و به ايمان يا کفر فرجام مي‌يابد. بخشي از آن که مربوط به خداست، قوس نزول مي‌ناميم که با مراحل «آفرينش معنا، ايجاد اسباب فهم معنا در انسان، قرار دادن آيه در ازاي معنا» شکل مي‌گيرد. بخش مربوط به انسان را قوس صعود مي‌ناميم که از مراحل «مواجهه، کارکرد ابزار اوليه، کارکرد ابزار ثانويه، فهم معنا، واکنش ابتدايي، واکنش نهايي» تشکيل مي‌شود.

بخش الهی

خدا انسان را با سرشت الهی آفریده است

فطرت

خلق معنا در عوالم بالا

نعمَة، رَحمة، تَبشیر، انتقام، عقاب، عذاب، سَخَط، انذار

خلق اسباب فهم در انسان

اُذن، عین، سمع، بصر، قلب، فؤاد، نُهیه

خدا آیه را نازل می‌کند

آیات، تکوینی، تشریعی

بخش انسانی

مواجهه ی انسان با نشانه های تکوینی و تشریعی

عین، اُذن

انسان با ابزار اولیه ی فهم می‌فهمد

سمع، بصر

آدمی معنی آیه را می‌فهمد (سنجش اولیه)

یسمعون، یبصرون

فهم اولیه به ابزار اصلی فهم منتقل می‌شود

لُبّ، قلب، فؤاد، نُهیه

فهم ثانوی

عَقَلَ، تَفَکَّرَ، تَذَکّىَ، فَهمَ، تَوَسَّمَ، فَقهَ، تَدبر، استدراج، ظن، حسبان، جهل

معانی فهم شده

نعمَة، رَحمَة، تَبشیر، انتقام، عقاب، عذاب، سَخَط، انذار

واکنش آدمی

تصدیق، تکذیب

نتیجه فوری

شُکر، تقوا، کُفر، جحد، اعراض، استکبار

نتیجه نهایی

ایمان، کُفر

ممکن است در هر يک از مراحل فهم معنا (بخش انساني) موانعي پديد آيد و انسان دچار اشتباه شود (جعفر طياري، 1390). اگر در اين مراحل فهم انسان دچار اشتباه نشود، مرحله جديدي آغاز مي‌شود، به اين معنا که انسان به يافته‌هاي خود واکنش (تصديق يا تکذيب) نشان مي‌دهد. اين واکنش نتيجه فوري و نهايي دارد. اگر واکنش آدمي تصديق فهم خود باشد، شکر و تقوا نتيجه فوري آن خواهد بود و او را به ايمان خواهد رساند و چنانچه واکنش او تکذيب يافته‌هاي علميش باشد کفر، استکبار، جهد نتيجه فوري اين واکنش بوده و او را به انکار و کفر مي‌کشاند.
با توجه به اين ارتباط، يکي از ويژگي‌هاي تفکر مقدمه و واسطه بودن آن براي واکنش ايماني است، به اين بيان که بلافاصله پس مرحله فهم عقلاني و تفکري، انسان وارد مرحله واکنش مي‌شود. او با مشاهده آيات و استفاده از فکر خود، يا آيات خدا را تصديق و شکرگزاري مي‌کند و ايمان مي‌آورد و يا آيات الهي را تکذيب کرده و کفران نعمت نموده و وارد وادي کفر مي‌شود.
قرائني وجود دارد که تأثير ايمان بر حوزه علم را نشان مي‌دهد. اين فرض با استعمال صرفي تفکر و تعقل و ساير واژه‌هاي همگون تفکري، سازگار است. در آيه «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ قِيامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل عمران: 191) يکي از شرايط نتيجه‌دهي تفکر، اين است که فکر کننده از مصاديق «الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللَّهَ» باشد که اين خود متعلق به حوزه ايمان است. نتيجه اينکه اين دو حوزه هم‌افزايي دارند و به پويايي هم کمک مي‌کنند (شکل 5).
در نزول معناي تشريعي مي‌توان مراحل «علم خدا، اراده الهي، عالم امر، قضاي الهي، لوح محفوظ، روح القدس / قلم، جبرئيل / عالم فرشتگان، قلب نبي / عالم ارواح و انفس، زبان و لفظ / عالم طبيعت» را به تصوير کشيد (ر.ک به: حسيني همداني، 1363، ج 3، ص 381 / ملاصدرا، 1383، ج 3، ص 382 و ج 4، ص 142).
در دعوت قرآن به فهم معنا، تأکيد بر مرحله آخر است؛ يعني قرآن انسان را دعوت مي‌کند با تکيه بر واژگان قرآني و فهم ارتباط معنايي نهفته در آن راه ايماني را پيدا کنند و ايماني را که از اين راه به دست مي‌آيد معتبر مي‌داند؛ به اين معنا که خود الفاظ قرآني راه معتبري براي کشف معنا هستند و اين الفاظ نشانه‌هايي براي اهل يقين و ايمان است. البته اين به معناي نفي راههاي ديگر براي کشف معنا نيست؛ زيرا ممکن است از راه‌هاي ديگر اعتبار راه‌هاي مثل شهود ثابت شود.

نتيجه‌گيري

قرآن دو نوع تفکر را به رسميت مي‌شناسد. به يکي از آنها نگاه مثبت و به ديگري نظر منفي دارد. تفکر مثبت، جمع‌گرا، همگرا، پويا و توحيد محور است و تفکر منفي، فردمحور و ايستا و ايمان‌گريز است.
دو شيوه گزارش - از واقع طبيعي يا فراطبيعي - از بهترين شيوه‌هاي انگيزش جامعه به تفکر مثبت است که قرآن با کاربست آنها اعتبارشان را تأييد کرده است.
تفکر وسيله‌اي براي ورود به حوزه ايمان و يا تقويت آن است؛ از اين‌رو قرآن موضوع تفکر را بسيار گسترده مطرح مي‌کند و چون بيشتر مردم با امور عادي و طبيعي سر کار دارند، از مردم دعوت مي‌کند در امور عادي که دور از دسترس نيست تفکر کنند. تأکيد قرآن در فرآيند تفکر بيش از آنکه بر توليد دانش جديد باشد، بر استفاده از بسترهاي علمي براي ورود به حوزه ايمان است. به ديگر سخن، علم به دست آمده از فرآيند تفکر وسيله‌اي براي ايمان‌آوري يا ايمان‌افزايي است. از آنجايي که در قرآن هيچ تکذيبي بعد از تفکر ذکر نشده، و از سوي ديگر، تفکر همواره جنبه مثبت دارد، مي‌توان گفت نتيجه عملي تفکر، ايمان به خدا يا صفات اوست.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشکده علوم حديث.
2. پژوهشگر مؤسسه علمي - فرهنگي دارالحديث قم.
3. براي نمونه مي‌توان گفت در تفسير الميزان تا حدودي از دو نسبت سياقي و جانشيني استفاده شده است. کتاب‌هايي که با عنوان الوجوه و النظائر نوشته شده همين ويژگي را دارند. البته در اين بستر هم اساس کار بر معناي لغوي است.
4. ايزوتسو معناشناسي خود را گونه‌اي از (Welatanschangsleher) بيان مي‌کند و در توضيح مراد خود آن را علم تحقيق در ماهيت و ساخت جهان‌بيني يک ملت در دوره خاص مي‌داند. او معتقد است معناشناسي متن خاص، به معناي بررسي جهان‌بيني آن متن نسبت به جهان است. (ايزوتسو توشيهيکو، 1361، ص 4) منظور اين است که مفاهيم يک متن مؤسس و ارتباطات و نسبت‌هاي نهفته در آن از هم بريده نيستند، بلکه داراي نظام خاصي هستند که جهان‌بيني معنايي همان اصل زبان‌شناسي است که ايزوتسو از آن استفاده مي‌کند. وي در معناشناسي همزماني و در زماني بر اين اصل اتکا کرده و تحليل ارائه مي‌دهد. به ديگر سخن، دستگاه معنايي نظام واژگاني توليد مي‌کند که همسان و متناظر با دستگاه معنايي خود است. در توليد نظام واژگان اگرچه واژه‌ي جديدي توليد نمي‌شود و معناني بر واژگان قبلي سوار مي‌شود، ولي نظام‌دهي به واژگان و کيفيت ارتباط ريشه در جهان‌بيني و دستگاه معنايي دارد. اين دستگاه معنايي با استفاده از واژگان يک زبان و ايجاد نسبت‌هاي معنايي جديد ادبياتي نو توليد مي‌کند. (ناصف مصطفي، نظرية المعني في النقد العربي؛ [بي‌جا]، [بي‌تا]، [بي‌نا]، ص 183).
5. آيات زير در جهت استفاده از تمثيل براي تفکر است:
«أَيوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (بقره: 266)
«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ» (اعراف: 176)
«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّينَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يتَفَكَّرُونَ» (يونس: 24)
6. در اين دو مورد به جاي حوزه علم و حوزه ايمان از علم و ايمان استفاده کرده‌ايم. خاطر نشان مي‌شود که مقصود از حوزه ايمان و علم کل اين حوزه‌ها نيست، بلکه لايه‌اي از آن است. چون در حوزه ايمان و علم واژه‌هاي کليدي بسياري هستند و تنها بخشي از اين واژه‌ها با آيه ارتباط دارند.

کتابنامه :
1. ابن منظور؛ لسان العرب؛ 15 جلد، قم: نشر ادب الحوزه، 1405 ق.
2. ابن فارس، ابوالحسن احمد بن فارس بن زکريا؛ معجم مقاييس اللغه؛ تحقيق عبدالسلام محمد هارون، 6 جلد، بيروت: مکتبه الاعلام الاسلامي، 1404 ق.
3. ابوهلال عسکري؛ الفروق اللغويه؛ تحقيق دفتر انتشارات اسلامي جامعه‌ي مدرسين حوزه علميه قم تنظيم بيت الله بيات، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1412 ق.
4. ايزوتسو، توشيهيکو؛ خدا و انسان در قرآن؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: مؤسسه تحقيقات فرهنگي و زبان‌شناختي، 1361.
5. ايزوتسو، توشيهيکو؛ مفهوم ايمان در کلام اسلامي؛ ترجمه زهرا پورسينا؛ تهران: سروش، 1378.
6. حسيني همداني، محمد؛ پرتوي درخشان از اصول کافي؛ 6 جلد، چاپخانه علميه قم، 1363.
7. راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن؛ تهران: مکتبه المرتضويه، 1362.
8. صادقي، هادي؛ درآمدي بر کلام جديد؛ قم: کتاب طه و نشر معارف، 1386 الف.
9. ____؛ عقلانيت ايمان؛ قم: کتاب طه، 1386 ب.
10. صفوي، کورش؛ درآمدي بر معناشناسي؛ تهران: انتشارات سوره مهر، 1387.
11. طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ترجمه موسوي همداني سيد محمدباقر؛ 20 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374.
12. طبرسي، فضل بن حسن؛ جوامع الجامع؛ 4 جلد، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
13. ____؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ 10 جلد، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372.
14. طياري، جعفر؛ تأثير گناه در معرفت از منظر آيات و روايات؛ پايان‌نامه کارشناسي ارشد، استاد راهنما دکتر هادي صادقي، مشاور دکتر رضا برنجکار و سيد کاظم طباطبايي، قم: دانشکده دارالحديث قم، 1390.
15. فراهيدي، ابوعبدالرحمن الخليل بن احمد الفراهيدي؛ کتاب العين؛ تحقيق دکتر مهدي المخزومي و دکتر ابراهيم السامرائي؛ 8 جلد، بيروت: مؤسسه دارالهجره، 1409 ق.
16. فيومي؛ المصباح المنير؛ دو جلد در يک مجلد، قم: دارالهجره، 1404 ق.
17. قائمي‌نيا، عليرضا؛ بيولوژي نص؛ تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1389.
18. کرماني، سعيد؛ پايان‌نامه معناشناسي عقل در قرآن با تأکيد بر حوزه‌هاي معنايي، استاد راهنما احمد پاکتچي، استاد مشاور عباس مصلايي‌پور، دفاع 1384، دانشگاه امام صادق (عليه‌السلام) دانشکده‌ي الهيات و معارف اسلامي.
19. مصطفوي، حسن؛ التحقيق في کلمات القرآن الکريم؛ 14 ج، تهران: سازمان چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1416 ق.
20. ملاصدرا؛ شرح اصول کافي؛ تصحيح محمد خواجويي؛ 4 ج، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1383.
21. ناصف، مصطفي؛ نظريه المعني في النقد العربي؛ [بي‌جا]، [بي‌نا]، [بي‌تا].

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفت‌شناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها
play_arrow
کنایه علی لاریجانی به حملات تهدیدآمیز صهیونیست‌ها