ظهور و سقوط صهيونيسم مسيحي
نويسنده: محمد ایمانی
14می (25اردیبهشت) شصتمین سالگرد کودتای خونین صهیونیستی- انگلیسی در سرزمین مقدس فلسطین و آغاز نسل کشی بی سابقه در تاریخ است. 60سال پیش یک ملت به گروگان گرفته شد! گروه گروه از آنان را طی این 60سال کشتند یا از خانه و سرزمینشان تاراندند. کشوری اسلامی به قدمت و قداست فلسطین، از آن هنگام تبدیل شد به یک پادگان و یک زندان بزرگ! تا به امروز که کرانه باختری، نوار غزه و جای جای فلسطین اشغالی شاهد قتل عام هر روزه زن و مرد و کودک فلسطینی است.
31 سال پس از صدور اعلامیه لرد بالفور وزیر خارجه انگلیس خطاب به لرد والتر روچیلد سرمایه دار صهیونیست که در آن ضمن همدردی با یهودیان از تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین حمایت می شد، انگلیسی های فاتح جنگ جهانی در 14می 1948ناگهان اعلام کردند نیروهای نظامی خود را از فلسطین خارج می کنند اما پیش از خروج زمام امور را به صهیونیست هایی سپردند که طی 31سال گذشته به تدریج وارد فلسطین شده و به تقویت نظامی- اقتصادی خود با حمایت انگلیس پرداخته بودند. اگرچه انگلیسی ها با اشغال فلسطین و شکست دولت عثمانی اعلام کرده بودند که «جنگ های صلیبی اکنون به پایان رسیده و پیروزی نصیب صلیبی ها شده است» اما زمام امور این کشور را به صهیونیست ها سپردند تا 60 سال پیش از پدیده ای به نام «صهیونیسم مسیحی» پرده برداری کنند، پدیده ای که تکوین آن به 30سال قبل تر (1917میلادی- صدور اعلامیه بالفور) بازمی گشت.
انگلیسی ها بدین ترتیب از دو جهت، بزرگ خاندان و جد صهیونیسم مسیحی هستند، هم از آن جهت که نومحافظه کاران امروز آمریکایی به عنوان طرفداران صهیونیسم مسیحی، ریشه در مهاجران انگلیسی دارند و هم از این جهت که فلسطین را به نام جنگ صلیبی اشغال کرده و به صهیونیست ها بخشیدند.
60 سال پیش چند ساعت قبل از خروج نیروهای انگلیسی، با هماهنگی انجام گرفته، بن گوریون به عنوان اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی تاسیس این رژیم را اعلام کرد و از آن پس، هرچه زمان سپری شد، جهاد و مقاومت در برابر اشغالگران در میان کشورهای عربی همجوار فلسطین کم رمق تر شد به گونه ای که محدوده اشغالگری اسرائیل گسترش یافت و قسمت هایی از خاک لبنان، سوریه، اردن و مصر را هم دربر گرفت. برخی سران فتح و شماری از سران عرب به تدریج دیپلماسی و پلتیک را بر مقاومت و جهاد ترجیح دادند و دفاع را به هم پاس دادند تا آن که کار سخت تر و بدتر شد و طمع صهیونیست ها را فزون تر کرد. پیمان های سازش یکی پس از دیگری در خلوت و جلوت امضا می شد اما دریغ از ذره ای دستاورد و امنیت. کار به آنجا رسید که صهیونیست ها حتی مقر عرفات را در سال های آخر عمر وی به توپ بستند و گفتند او اساسا باید از سرزمین ما! بیرون برود.
گویا علی ابن ابیطالب 14قرن پیش درباره همانندهای این تسلیم پذیران فرموده بود که؛ «عمل شما دشمن را به طمع می اندازد» (خطبه 29) و «اگر یکدیگر را در یاری حق خوار نمی ساختید و در خوار نمودن باطل سستی نمی کردید، آن کس که در پایه شما نیست، در شما طمع نمی کرد و بر شما چیره نمی شد» (خطبه 165 نهج البلاغه». سران بی کفایت، از امت اسلامی بره و طعمه ای خوشگوار و آسان شکارساخته بودند که هر رژیم گرگ صفتی را به هوس می انداخت. هزاره دوم میلادی غروب نکرده و هنوز آفتاب هزاره سوم به درستی سر نزده بود که جبهه صهیونیست های مسیحی هوس کرد سرزمین های اشغالی فلسطین و مصر و عربستان و اردن را تا عراق و افغانستان- و سپس سوریه و ایران- وسعت دهد.
مهاجمان وحشی و بی سروپا هیچ هیبت و شدت و اقتداری در مسلمانان نمی یافتند حال آن که خداوند امر فرموده بود «ولیجدوا فیکم غلظه . کفار باید شدت و غلظت و قدرت را در شما بیابند.» (توبه- آیه 123) مهاجمان مغول وار و چون گله ای گرسنه که همه چیز را لگدکوب و نابود کند، پیش می آمدند و در این سو، سخن از گفت وگوی فرهنگ ها و مذاکره و مسالمت و سازش و تفاهم و «زمین دادن و زمان گرفتن» و نرمش به خرج دادن و بحران را تشدید نکردن و عقلانیت و میانه روی و مدارا به خرج دادن بود، به سان هیزمی که در آتش افکنند و آن را شعله ورتر سازند. مهاجمان جبهه ای منسجم و هماهنگ بودند و این طرف وادادگان عاقل نما، از تمایز و تقابل های عرب و عجم، و شیعه و سنی و لزوم پایبندی به ناسیونالیسم و منافع ملی و درگیرنشدن در مشکلات دیگر کشورهای منطقه داد سخن می دادند. و چه قرابت غریبی میان سران مرتجع خائن و روشنفکرنمایان مدعی پیشاهنگی و خدمت!
اما سرنوشت خاورمیانه پرشکوه و سابقه به دست اینان نماند تا تاریخ را با قلم و عمل خویش به انحطاط بکشند. گذشت روزگار، مردانی را به عرصه آورد که پاره های پولاد را می ماندند، هر جا به جولان درمی آمدند بر پشت و پیشانی مهاجمان داغ نکبت و خواری می نهادند. امروز همان مهاجمان گردن کش و مغروری که خدا را بنده نبودند و ملت های مسلمان خاورمیانه را به چشم بربر می نگریستند، مجبورند برای ابراز ندامت صف ببندند و یکی یکی پس از دیگری اعتراف کنند که اشتباه کردند.
اینک رسانه رسمی دولت انگلیس(بی بی سی) پس از قدرت نمایی خیره کننده حزب الله در بیروت اعلام می کند «اقدام جریان غربگرای 14مارس در درگیرشدن با حزب الله، اشتباه و سوء محاسبه شدید بود.» امروز لورنس کاپلان از ایدئولوگ های جریان نومحافظه کار حاکم بر کاخ سفید که به همراه ویلیام کریستول برای تبیین و توجیه ضرورت اشغال عراق کتاب می نوشت، در گفت وگو با اشپیگل به سان ده ها نومحافظه کار دیگر آمریکایی اعتراف می کند «جنگ عراق اشتباه بود. ما پس از 5 سال اشغال به هیچ پیشرفتی نرسیده ایم. این جنگ اشتباه بزرگ بوش بود. من به عنوان کسی که از حمله به عراق دفاع کردم، می خواستم نتایج آن را ببینم اما تاریخ به گونه ای دیگر رقم خورد و اکنون نمی دانیم که ما در حال رهبری جنگ هستیم یا این جنگ است که ما را اداره و هدایت می کند.» امروز زعمای سیاست و ارتش در اسرائیل، حمله دو سال پیش به جنوب لبنان برای شکستن مقاومت حزب الله را فاجعه ای استراتژیک که رازمگوی اسرائیل را فاش کرد و اسطوره شکست ناپذیری آن را شکست، می خوانند. و امروز در حالی که رسانه های آمریکایی فراوانی به مانند سی ان ان تصریح می کنند «امیدهایی که در کنفرانس آناپولیس در پائیز سال گذشته ایجاد شد، همگی به یأس تبدیل شده و بوش لحن قاطع و مطمئن خود را به کلماتی نظیر شاید و احتمالا تغییر داده»، باید به عناصر کم مقداری نظیر محمود عباس حق داد که خطاب به بوش پیام دهند و تهدید کنند که «من دیگر نیستم، دنبال فرد دیگری به جای من باش»! فردا البته شنیدن پیغام های مشابه از اردن و... بعید نیست.
مقامات جنگ طلب و خون آشام اسرائیل اینک- با وجود ادامه نسل کشی در غزه، با مفهوم ترس و رعب هم آشنا شده اند. اکنون ایهود باراک وزیر جنگ این رژیم در گفت وگو با روزنامه یدیعوت آحارنوت می گوید «باید جلوی بروز جنگ جدید را گرفت چون طرف مقابل اعم از حزب الله و حماس و ایران به ضعف ما در جبهه داخلی پی برده و می تواند به ما ضربه بزند. فقط حزب الله 4 هزار موشک با برد بالا دارد.» حالا آهارون زئیفی رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی ارتش صهیونیستی اذعان می کند «حزب الله حاصل 3 سال تلاش دستگاه های اطلاعاتی عربی و بین المللی را در یک شب از بین برد» و شبکه2 تلویزیون اسرائیل اعلام می کند «وضعیت لبنان، نفس ها را در اسرائیل در سینه حبس کرده است.»
جشن 60 سالگی اسرائیل؟! در این وضع نکبت بار آیا جایی هم برای جشن مانده است؟ شیمون پرز رئیس84 ساله رژیم اشغالگر قدس تنها امروز نیست که می گوید «به جای جشن باید از حقایقی تلخ سخن بگویم. من هرگز فکر نمی کردم با عقب نشینی نیروهای ما از غزه، فلسطینی ها چنین قدرتی بگیرند و حماس با این صلابت به پیروزی های بزرگ دست یابد.» او همان چند سال پیش وقتی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان گریخت و مجبور شد چند صد اسیر لبنانی و فلسطینی را در ازای جنازه چند صهیونیست مبادله کند، اعتراف کرد «ما اسرائیلی ها مردمان همیشه غمگینی هستیم. اکنون در حالی که در آن سوی مرزها، مردم لبنان مشغول جشن و شادمانی پیروزی هستند، ما سوگوار شکست هستیم.»
اکنون روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارنوت به پیش بینی آینده نزدیک رفته و می نویسد «به احتمال قوی اعضای حزب الله با پیروزی در انتخابات پارلمانی آینده، حاکمیت لبنان را تحت نفوذ آنان قرار خواهند داد و ما چون هیچ متحد کارآمدی نداریم، توان هیچ اقدامی را نخواهیم داشت. تحولات چند روز اخیر لبنان این مسئله را در اذهان تحلیلگران تداعی می کند که زمان تسلط ایران بر مرزهای شمالی اسرائیل فرا رسیده و ما باید این مسئله را بپذیریم.» و همزمان ماتان فیلنای معاون وزیر دفاع اسرائیل به رادیوی این رژیم می گوید «اسرائیل از سیطره ایران بر لبنان و نوار غزه از طریق حماس و حزب الله می ترسد. حسنی مبارک پیش از این درست گفته بود که مصر از طریق نوار غزه با ایران هم مرز شده است.»
آنها البته می کوشند صورت مسئله را که همان صدور پیام انقلاب اسلامی و بومی شدن آن در جای جای خاورمیانه اسلامی است، با الفاظی نظیر «سیطره و تسلط ایران» تحریف کنند اما با این الفاظ، واقعیت نفوذ و اثرگذاری انقلاب و جمهوری اسلامی در منطقه تغییر نمی کند. امروز روزنامه صهیونیستی هاآرتص با همان بغض آشکار خود مجبور است بنویسد «قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نفوذ بسیار وسیعی در منطقه دارد... به سختی می توان ژنرال قاسم سلیمانی را یک صلح طلب نامید اما به رغم این، آن گونه که تحلیلگران برخی روزنامه های مهم آمریکایی، انگلیسی و دیگر کشورهای غربی اشاره کرده اند در آتش بس بین شبه نظامیان شیعه وابسته به مقتدا صدر و نیروهای دولتی عراق در درگیری های اخیر، نقش ویژه ای داشته و توانسته به درگیری های خونین خاتمه دهد. این نشانه نفوذ عمیق ایران در عراق است... مقامات اسرائیلی به شدت از سلیمانی و نیروهایش وحشت دارند، به گونه ای که شاید شب ها از هراس او نتوانند بخوابند.»
فلسطین و لبنان و خاورمیانه بزرگ اسلامی راه خود را پیدا کرده است. خوانندگان آینده تاریخ امروز، حتما خواهند خندید به جماعتی که در بحبوحه این بیداری و انقلاب، خیال می کردند توصیه های دیرپای دستگاه های اطلاعاتی و تبلیغاتی «صهیونیسم مسیحی» در تخطئه صدور انقلاب توسط کشف ویژه خود این حضرات است.
منبع: کیهان
31 سال پس از صدور اعلامیه لرد بالفور وزیر خارجه انگلیس خطاب به لرد والتر روچیلد سرمایه دار صهیونیست که در آن ضمن همدردی با یهودیان از تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین حمایت می شد، انگلیسی های فاتح جنگ جهانی در 14می 1948ناگهان اعلام کردند نیروهای نظامی خود را از فلسطین خارج می کنند اما پیش از خروج زمام امور را به صهیونیست هایی سپردند که طی 31سال گذشته به تدریج وارد فلسطین شده و به تقویت نظامی- اقتصادی خود با حمایت انگلیس پرداخته بودند. اگرچه انگلیسی ها با اشغال فلسطین و شکست دولت عثمانی اعلام کرده بودند که «جنگ های صلیبی اکنون به پایان رسیده و پیروزی نصیب صلیبی ها شده است» اما زمام امور این کشور را به صهیونیست ها سپردند تا 60 سال پیش از پدیده ای به نام «صهیونیسم مسیحی» پرده برداری کنند، پدیده ای که تکوین آن به 30سال قبل تر (1917میلادی- صدور اعلامیه بالفور) بازمی گشت.
انگلیسی ها بدین ترتیب از دو جهت، بزرگ خاندان و جد صهیونیسم مسیحی هستند، هم از آن جهت که نومحافظه کاران امروز آمریکایی به عنوان طرفداران صهیونیسم مسیحی، ریشه در مهاجران انگلیسی دارند و هم از این جهت که فلسطین را به نام جنگ صلیبی اشغال کرده و به صهیونیست ها بخشیدند.
60 سال پیش چند ساعت قبل از خروج نیروهای انگلیسی، با هماهنگی انجام گرفته، بن گوریون به عنوان اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی تاسیس این رژیم را اعلام کرد و از آن پس، هرچه زمان سپری شد، جهاد و مقاومت در برابر اشغالگران در میان کشورهای عربی همجوار فلسطین کم رمق تر شد به گونه ای که محدوده اشغالگری اسرائیل گسترش یافت و قسمت هایی از خاک لبنان، سوریه، اردن و مصر را هم دربر گرفت. برخی سران فتح و شماری از سران عرب به تدریج دیپلماسی و پلتیک را بر مقاومت و جهاد ترجیح دادند و دفاع را به هم پاس دادند تا آن که کار سخت تر و بدتر شد و طمع صهیونیست ها را فزون تر کرد. پیمان های سازش یکی پس از دیگری در خلوت و جلوت امضا می شد اما دریغ از ذره ای دستاورد و امنیت. کار به آنجا رسید که صهیونیست ها حتی مقر عرفات را در سال های آخر عمر وی به توپ بستند و گفتند او اساسا باید از سرزمین ما! بیرون برود.
گویا علی ابن ابیطالب 14قرن پیش درباره همانندهای این تسلیم پذیران فرموده بود که؛ «عمل شما دشمن را به طمع می اندازد» (خطبه 29) و «اگر یکدیگر را در یاری حق خوار نمی ساختید و در خوار نمودن باطل سستی نمی کردید، آن کس که در پایه شما نیست، در شما طمع نمی کرد و بر شما چیره نمی شد» (خطبه 165 نهج البلاغه». سران بی کفایت، از امت اسلامی بره و طعمه ای خوشگوار و آسان شکارساخته بودند که هر رژیم گرگ صفتی را به هوس می انداخت. هزاره دوم میلادی غروب نکرده و هنوز آفتاب هزاره سوم به درستی سر نزده بود که جبهه صهیونیست های مسیحی هوس کرد سرزمین های اشغالی فلسطین و مصر و عربستان و اردن را تا عراق و افغانستان- و سپس سوریه و ایران- وسعت دهد.
مهاجمان وحشی و بی سروپا هیچ هیبت و شدت و اقتداری در مسلمانان نمی یافتند حال آن که خداوند امر فرموده بود «ولیجدوا فیکم غلظه . کفار باید شدت و غلظت و قدرت را در شما بیابند.» (توبه- آیه 123) مهاجمان مغول وار و چون گله ای گرسنه که همه چیز را لگدکوب و نابود کند، پیش می آمدند و در این سو، سخن از گفت وگوی فرهنگ ها و مذاکره و مسالمت و سازش و تفاهم و «زمین دادن و زمان گرفتن» و نرمش به خرج دادن و بحران را تشدید نکردن و عقلانیت و میانه روی و مدارا به خرج دادن بود، به سان هیزمی که در آتش افکنند و آن را شعله ورتر سازند. مهاجمان جبهه ای منسجم و هماهنگ بودند و این طرف وادادگان عاقل نما، از تمایز و تقابل های عرب و عجم، و شیعه و سنی و لزوم پایبندی به ناسیونالیسم و منافع ملی و درگیرنشدن در مشکلات دیگر کشورهای منطقه داد سخن می دادند. و چه قرابت غریبی میان سران مرتجع خائن و روشنفکرنمایان مدعی پیشاهنگی و خدمت!
اما سرنوشت خاورمیانه پرشکوه و سابقه به دست اینان نماند تا تاریخ را با قلم و عمل خویش به انحطاط بکشند. گذشت روزگار، مردانی را به عرصه آورد که پاره های پولاد را می ماندند، هر جا به جولان درمی آمدند بر پشت و پیشانی مهاجمان داغ نکبت و خواری می نهادند. امروز همان مهاجمان گردن کش و مغروری که خدا را بنده نبودند و ملت های مسلمان خاورمیانه را به چشم بربر می نگریستند، مجبورند برای ابراز ندامت صف ببندند و یکی یکی پس از دیگری اعتراف کنند که اشتباه کردند.
اینک رسانه رسمی دولت انگلیس(بی بی سی) پس از قدرت نمایی خیره کننده حزب الله در بیروت اعلام می کند «اقدام جریان غربگرای 14مارس در درگیرشدن با حزب الله، اشتباه و سوء محاسبه شدید بود.» امروز لورنس کاپلان از ایدئولوگ های جریان نومحافظه کار حاکم بر کاخ سفید که به همراه ویلیام کریستول برای تبیین و توجیه ضرورت اشغال عراق کتاب می نوشت، در گفت وگو با اشپیگل به سان ده ها نومحافظه کار دیگر آمریکایی اعتراف می کند «جنگ عراق اشتباه بود. ما پس از 5 سال اشغال به هیچ پیشرفتی نرسیده ایم. این جنگ اشتباه بزرگ بوش بود. من به عنوان کسی که از حمله به عراق دفاع کردم، می خواستم نتایج آن را ببینم اما تاریخ به گونه ای دیگر رقم خورد و اکنون نمی دانیم که ما در حال رهبری جنگ هستیم یا این جنگ است که ما را اداره و هدایت می کند.» امروز زعمای سیاست و ارتش در اسرائیل، حمله دو سال پیش به جنوب لبنان برای شکستن مقاومت حزب الله را فاجعه ای استراتژیک که رازمگوی اسرائیل را فاش کرد و اسطوره شکست ناپذیری آن را شکست، می خوانند. و امروز در حالی که رسانه های آمریکایی فراوانی به مانند سی ان ان تصریح می کنند «امیدهایی که در کنفرانس آناپولیس در پائیز سال گذشته ایجاد شد، همگی به یأس تبدیل شده و بوش لحن قاطع و مطمئن خود را به کلماتی نظیر شاید و احتمالا تغییر داده»، باید به عناصر کم مقداری نظیر محمود عباس حق داد که خطاب به بوش پیام دهند و تهدید کنند که «من دیگر نیستم، دنبال فرد دیگری به جای من باش»! فردا البته شنیدن پیغام های مشابه از اردن و... بعید نیست.
مقامات جنگ طلب و خون آشام اسرائیل اینک- با وجود ادامه نسل کشی در غزه، با مفهوم ترس و رعب هم آشنا شده اند. اکنون ایهود باراک وزیر جنگ این رژیم در گفت وگو با روزنامه یدیعوت آحارنوت می گوید «باید جلوی بروز جنگ جدید را گرفت چون طرف مقابل اعم از حزب الله و حماس و ایران به ضعف ما در جبهه داخلی پی برده و می تواند به ما ضربه بزند. فقط حزب الله 4 هزار موشک با برد بالا دارد.» حالا آهارون زئیفی رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی ارتش صهیونیستی اذعان می کند «حزب الله حاصل 3 سال تلاش دستگاه های اطلاعاتی عربی و بین المللی را در یک شب از بین برد» و شبکه2 تلویزیون اسرائیل اعلام می کند «وضعیت لبنان، نفس ها را در اسرائیل در سینه حبس کرده است.»
جشن 60 سالگی اسرائیل؟! در این وضع نکبت بار آیا جایی هم برای جشن مانده است؟ شیمون پرز رئیس84 ساله رژیم اشغالگر قدس تنها امروز نیست که می گوید «به جای جشن باید از حقایقی تلخ سخن بگویم. من هرگز فکر نمی کردم با عقب نشینی نیروهای ما از غزه، فلسطینی ها چنین قدرتی بگیرند و حماس با این صلابت به پیروزی های بزرگ دست یابد.» او همان چند سال پیش وقتی ارتش اسرائیل از جنوب لبنان گریخت و مجبور شد چند صد اسیر لبنانی و فلسطینی را در ازای جنازه چند صهیونیست مبادله کند، اعتراف کرد «ما اسرائیلی ها مردمان همیشه غمگینی هستیم. اکنون در حالی که در آن سوی مرزها، مردم لبنان مشغول جشن و شادمانی پیروزی هستند، ما سوگوار شکست هستیم.»
اکنون روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارنوت به پیش بینی آینده نزدیک رفته و می نویسد «به احتمال قوی اعضای حزب الله با پیروزی در انتخابات پارلمانی آینده، حاکمیت لبنان را تحت نفوذ آنان قرار خواهند داد و ما چون هیچ متحد کارآمدی نداریم، توان هیچ اقدامی را نخواهیم داشت. تحولات چند روز اخیر لبنان این مسئله را در اذهان تحلیلگران تداعی می کند که زمان تسلط ایران بر مرزهای شمالی اسرائیل فرا رسیده و ما باید این مسئله را بپذیریم.» و همزمان ماتان فیلنای معاون وزیر دفاع اسرائیل به رادیوی این رژیم می گوید «اسرائیل از سیطره ایران بر لبنان و نوار غزه از طریق حماس و حزب الله می ترسد. حسنی مبارک پیش از این درست گفته بود که مصر از طریق نوار غزه با ایران هم مرز شده است.»
آنها البته می کوشند صورت مسئله را که همان صدور پیام انقلاب اسلامی و بومی شدن آن در جای جای خاورمیانه اسلامی است، با الفاظی نظیر «سیطره و تسلط ایران» تحریف کنند اما با این الفاظ، واقعیت نفوذ و اثرگذاری انقلاب و جمهوری اسلامی در منطقه تغییر نمی کند. امروز روزنامه صهیونیستی هاآرتص با همان بغض آشکار خود مجبور است بنویسد «قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نفوذ بسیار وسیعی در منطقه دارد... به سختی می توان ژنرال قاسم سلیمانی را یک صلح طلب نامید اما به رغم این، آن گونه که تحلیلگران برخی روزنامه های مهم آمریکایی، انگلیسی و دیگر کشورهای غربی اشاره کرده اند در آتش بس بین شبه نظامیان شیعه وابسته به مقتدا صدر و نیروهای دولتی عراق در درگیری های اخیر، نقش ویژه ای داشته و توانسته به درگیری های خونین خاتمه دهد. این نشانه نفوذ عمیق ایران در عراق است... مقامات اسرائیلی به شدت از سلیمانی و نیروهایش وحشت دارند، به گونه ای که شاید شب ها از هراس او نتوانند بخوابند.»
فلسطین و لبنان و خاورمیانه بزرگ اسلامی راه خود را پیدا کرده است. خوانندگان آینده تاریخ امروز، حتما خواهند خندید به جماعتی که در بحبوحه این بیداری و انقلاب، خیال می کردند توصیه های دیرپای دستگاه های اطلاعاتی و تبلیغاتی «صهیونیسم مسیحی» در تخطئه صدور انقلاب توسط کشف ویژه خود این حضرات است.
منبع: کیهان