نویسنده: غلامرضا معصومی
جهان:
آفرینش جهان از نظر اوستا به این ترتیب است که در ابتدا آسمان، سپس آب، زمین، جانداران و در پایان، آتش آفریده شد.آسمان:
طبق آئین پذیرفته شدهی ایرانیان باستان، آسمان به صورت پوستهای تهی، مجوّف کاملاً مدوّر بود که تصور میشد از سنگ ساخته شده است. آسمان همه چیز را فرا گرفته، از زیرزمین نیز گذشته و فضای بالای آن را در بر میگیرد. اندیشهی اینکه آسمان از سنگ ساخته شده، ظاهراً فکری هندواروپایی بود و در زبانهای ایرانی، واژههای گوناگونی که مفهوم آسمان را میرساند مثل خود واژهی اوستایی آسمان، در اصل به معنای سنگ یا سنگها میباشد. در یسنای 5-30 نیز زرتشت (Zoroaster) برای مفهوم آسمان، اصطلاح Khraozdishteng aseno را به معنای سختترین سنگها به کار میبرد. (1) سنت نشان میدهد که مراد از این عنصر سماوی، سنگ بلور میباشد. تصور یونانیان از افلاک بلورین تو در تو میتواند فرضیهای باشد بر اینکه، یونانیان نخستین اندیشههای نجومی خویش را از مشرق زمین به عاریت گرفتند. این نظر به عنوان یک فرضیهی فیزیکی بدوی معقول مینماید، زیرا آسمان آبی رنگ و پاک آسیای مرکزی و ایران، بیشتر اوقات نه تنها چون بلور صاف و شفاف مینماید، بلکه میتواند انواع رنگهای زیبا را به خود بگیرد. در بخش کهن و باستانی فروردین یشت نیز آسمان به صورت فلزی درخشنده وصف شده است. همچنین در کتابهای پهلوی، اسم و صفت فلز درخشنده برای آسمان به کار برده شده است. (2) در کتاب دادستان دینیک (Datestane Dinik) نیز آمده: «آسمان، آشکارا درخشنده است، زیرا از سنگ، آن هم سختترین و زیباترین سنگها ساخته شده است». در متون پهلوی، آسمان با انباری مقایسه میشود که آنچه لازم است در آن نگهداری شده و یا اغلب به دژی تشبیه میشود که از آنچه در آن به ودیعه گذاشته شده، محافظت میکند. در بندهش، این طبیعت محافظت کنندهی آسمان با مثالی در یشت 13-2 نیز یادآور شده: «آسمانی که زمین، گرداگرد آن را همچون مرغی بر تخم نشسته، فراگرفته است». بنابر متون پهلوی، نخستین آفریدهی اهورا مزدا (Ahura Mazda)، آسمان بود و گوهر آسمان نیز از آهن درخشنده است که آن را الماس هم میخوانند. بنابر معتقدات قدیم و روایات پهلوی، آسمان دارای چهار طبقه بود که به ترتیبِ نزدیکی به زمین، عبارت بودند از: پایگاه ستارگان، پایگاه ماه، پایگاه خورشید و پایگاه روشنی بیکران که گاهی پایگاه ابرها نیز بر این شمار افزوده میشد. بندهش برای تطابق طبقات آسمان با امشاسپندان (Ameshaspenta)، آن را هفت طبقه ذکر کرده و آسمان را مانند تخم مرغی فرض کرده است که این خود اعتقادی بسیار کهن بوده و شاید از عقاید هندواروپایی سرچشمه گرفته است. چنین تصوری در اساطیر یونانی نیز ذکر شده است.از سوی دیگر در کهنترین اساطیر هند باستان، عقیده بر آن بود که از عدم یا خودِ هستی، تخم مرغی پدید آمد، یک سال بر جای ماند و سپس به دو نیم شد که نیم سیمین آن زمین و نیم زرین آن آسمان گردید. از طرف دیگر، آسمان قائم به ذات، بیستون، بیپایه، بدون نگهدار، دور کرانه و استوار است، نه بالا کشیده میشود و نه به زیر میآید. بر اساس متون پهلوی، فاصلهی میان زمین و آسمان به ترتیب ستاره پایه، ماه پایه و خورشید پایه بوده و فاصلهی هر یک از دیگری سی و چهار هزار فرسنگ میباشد. در ادبیات زرتشتی به دو دستهی ستارگان هرمزدی و اهریمنی بر میخوریم که ستارگان ثابت، اختران هرمزدی و سیارات (اباختران) به دلیل حرکت نامنظمشان، اهریمنی میباشند. از میان ستارگان، تیشتر (Tishtar)، ایزد باران، بسیار ستایش شده است. پس از ستاره پایه، ماه پایه قرار داشته و دومین طبقهی آسمان را تشکیل میدهد. فاصلهی میان ستاره پایه تا ماه پایه، جایگاه کسانی است که گناهانشان بیشتر از ثوابشان میباشد. ماه دو فرسنگ درازا و دو فرسنگ پهنا داشته و نور آن از خودش میباشد. برترین و آشکارترین اثر ماه، رویاندن و سبز نگه داشتن گیاهان بر زمین بوده و خورشید نیز با تابیدن بر زمین، آفریدگان را پاک ساخته، باعث راندن دیوها از وجودشان میگردد. خورشید پایه، سومین طبقهی آسمان بوده و کسانی که ثوابشان بیشتر از گناهانشان میباشد در خورشید پایه قرار میگیرند. فاصلهی میان خورشید پایه و آسمان را گرودمان (Gerodemana)، یعنی "عرش اعلا" مینامند که جایگاه روشنی بیکران و گاه اورمزد است.
آب:
دومین آفریدهی آفرینش آب بوده و زرتشتیان میپنداشتند بخش پائینی آسمان که گرد و مدوّر است، انباشته از آب میباشد. در کتاب بندهش آمده: «پس از بیهوشی اهریمن، اهورا مزدا شروع به آفرینش مادی خویش نمود. از روشنی بیکران آتش، باد و از باد، آب را آفرید. آنگاه از آب، زمین و همهی هستی مادی را آفرید» سپس میافزاید «همه چیز از آب بود، جز تخمهی مردمان و گوسپندان، زیرا تخم آنان از آتش است».زمین:
از نظر زرتشتیان، زمین سومین آفریدهی آفرینش است که در سه مرحله به وجود آمده است. آنها معتقد بودند که سطح زمین، نخست سطحی مدوّر بوده و همچون بشقابی مسطّح، میان آسمان را پر میکرده است. از این سطح به مرور زمان، کوهها بیرون آمدند که تصور میشد همانند گیاهان ریشه و بیخی داشتند و تا ژرفای زمین فرو میرفتند. (3) نخستین و بزرگترین کوه، هرا برزیتی (Hara Berezaitiu) بود که در زبان فارسی البرز نامیده شد و پاسگاهی بلند پایه به شمار میآمد. ایرانیان و هندوها میپنداشتند زمین به هفت ناحیه تقسیم شده که این نواحی را در اوستا، کرشور (Karshvar)؛ در پهلوی، کشور (Keshvar) و در سانسکریت، دویپا (Duipa) میخوانند. ایرانیان معتقد بودند این نواحی هنگامی پدید آمدند که نخستین باران بارید و زمین پاره پاره شد. در مورد ناحیهی مرکزی که آن را خونیرس (Khoniras) مینامند نیز معتقد بودند، به اندازهی وسعت شش ناحیهی دیگر بزرگی داشته و آدمی در آن ساکن است. زرتشت در یسنای 32-2 نیز به این تقسیم بندی اشاره کرده و خطاب به دیوها میگوید: «از این روست که بدین کردار فریبکارانهتان، در هفت بوم (جهان) به بدی نامبردار شدید». هندیها ناحیهی مرکزی را جمبودویپا (Jambuduipa) نامیده و تصور میکنند که شش ناحیهی دیگر، قارههای دایره مانندی هستند به دور ناحیهی مرکزی که به صورت حلقههای مجوّف و متحدالمرکزی قرار گرفته و اقیانوسها آنها را از یکدیگر جدا میسازند. هر یک از نواحی شش گانه، دایرهای توپُر محسوب میشدند که اطراف اقلیم با شکوه خونیرس را فرا گرفته بودند. تصور میشد که اینها نیز از ناحیهی مرکزی با آب، جنگل و کوهستانهای صعب العبور از یکدیگر جدا هستند.گیاهان:
از نظر زرتشتیان چهارمین آفرینش، آفریدن گیاهان میباشد. به نظر میآید در گذشتهای بسیار دور، اسطورههای گوناگونی راجع به آغاز حیات گیاهی رواج داشته، اما از دیدگاه بندهش، نخستین سبزی در میانهی زمین، خاصه در کوهپایهی هرا (البرز) روئیده است. این جاندار شگفت آور، ظاهراً مخلوق ذهن و گمانهای موبدان بود که از خود اسمی نداشت و تنها ئوروار (Urvar) خوانده میشد. انگارهی رایجتر و همگانیتر، درختی عظیم و بزرگ بود که چشمهی تجدید حیات همهی گیاهان روی زمین دانسته میشد.جانداران:
جانداران، پنجمین آفریدهی آفرینش هستند که از "گاو یکتا آفریده" پدید آمدند. "گاو یکتا آفریده" را به زبان ایرانی کهن، (Gav Aevo Data) و به زبان پهلوی (Gav Iev Dad) میگفتند که رنگی سپید و روشن چون ماه داشت و قد و بالایش به اندازهی سه نای میرسید. این نخستین جانداری بود که روی زمین زندگی کرد و سپس به قتل رسید. طبق تنها روایت شناخته شدهی اسطورهای زرتشتی در ایران، اهریمن او را میکشد، همان گونه که نخستین گیاه را خشک کرد.بخشی از تخمهی گاو به ماه برده شد و به همین سبب ماه را گائوچیترا (Gaochithra) به معنای دارندهی تخمهی گاو لقب دادند. در این تخمه که در ماه پالایش یافته بود، نسلهای حیوانات سودمند، پدیدار گشت که بخشی از آن بر زمین ریخت و انواع گیاهان سودمند از آن روئیدند. گمان میرود صورت نخستین اسطورهی ایرانیان کافر نیز چنین بوده که وقتی گاو را قربانی کنند، هلاک میشود. قربانی کردن گاو، در اصل فعلی خلاقانه و سودمند بود که نتایجی نیکو به بار آورد، از جمله پیدایش دیگر حیوانات و گیاهان خوب و مفید. احتمالاً این اسطوره حکایت از پیش نمونهی قربانی کردن سالیانه در جشن پاییزی مهرگان را داشته که به آن قصد و نیّت صورت میگرفت تا به هنام بهار در مزارع حیاتی تازه پیدا شده و گله و حشم، زندگانی تازهای بیابند. در روایت زرتشتی آفرینش، هر چند از کشتن گاو، خیر و برکت حاصل میشود، اما قتل گاو فعل ناپسندی است که اهریمن آن را انجام میدهد. حتی در روایت ایرانیان کافر، پیدا شدن گیاهان از تخم حیوانی که کشته میشود، نوعی دوباره کاری از آفرینش چهارم گیاهان محسوب میشود. این تضاد آشکار، به یقین بایستی از آنجا پیش آمده باشد که در یک مقطع زمانی، انبوهی از اسطورههای گوناگون را در یک طرح کلی و جامع جای دادهاند. بنا به نوشتههای بندهش، "گاو یکتا آفریده" در کرانهی رود دائیتی روزگار میگذراند و کیومرث (Keyumars) نخستین انسان اسطورهای بودکه در ساحل آن رود به سر میبرد. میگویند پیکر و کالبد کیومرث و «گاو یکتا آفریده» از خاک آفریده شد، اما تخم آنان از آتش پدید آمد و نه از آب، که در د یگر موارد، سرچشمه و منبع اصلی همهی حیات به شمار میرود. (4)
گاو:
نخستین گاو آفریده شده توسط اورمزد، گاوی بود سیاه موی و زرد زانو که سرور همهی گاوها محسوب میشد. وقتی نطفهی «گاو یکتا آفریده» را که جزء نخستین آفریدههای اورمزد بود، به ماه پایه بردند، آنجا پاک شده و گوسفند با انواع مختلف آن آفریده شد. نخست دوگاو نر و ماده و سپس از هر نوعی، جفتی بر زمین گذاشته شد. همچنین در کتابهای دینی زردشتی آمده که ماده گاو را دو بار آفرید، یک بار به صورت گاو و یک بار به صورت گوسفند با انواع مختلف و فراوان که هزار شبانه روز ایشان غذا نمیخوردند و هنگامی که غذا خوردن آغاز کردند، ابتدا آب و سپس گیاه خوردند. گاو در نزد زرتشتیان، حیوانی مقدس بود، به طوری که اوستا در زمان هخامنشیان بر پوست گاو نر به خط زر نوشته شد و در کاخهای استخر از آن حفاظت میشد که هنگام تصرف استخر از طرف اسکندر مقدونی (Alexander Great) همگی نابود گردید.انسان:
ششمین و آخرین آفریدهی مشخص و پیدای همهی آفرینشها، انسان میباشد. نخستین انسان کیومرث بود که پس از آفرینش، همچون خورشیدی میدرخشید. وی مورد هجوم اهریمن قرار گرفت و به مدت سی سال با اهریمن مبارزه کرد تا سرانجام توسط اهریمن به قتل رسید. نطفهی او به وسیلهی روشنایی پاک شده و یک ثلث آن به اسفندارمذ (Spendarmad)، ایزد نگهبان زمین و دو ثلث آن به نریوسنگ (Neryosng) تعلق گرفت. از جسم کیومرث انواع مختلف فلزات به زمین رسید و از نطفهاش نیز مشی (Mashye) و مشیانه (Mashyane) از خاک زمین روئیدند.در روایات پهلوی آمده: «هنگامی که کیومرث با اهریمن جنگید، اهریمن بر پشت کیومرث سوار شد و پرسید: تو را چگونه فرو برم؟ کیومرث گفت: از پایم فرو بر. اما اهریمن او را از سر فرو برد، چون به زیر نافش رسید، دو قطره از نطفهی کیومرث بر زمین افتاد و پس از چندی به شکل ریواس در زمین روئید. سپس به پیکر زن و مردی تبدیل شد که مشیک (مشی) و مشیانک (مشیانه) نام گرفتند». در آغاز، این زوج طوری به هم چسبیده بودند که مرد از زن قابل تمایز نبود، پس روح بر آنها دمیده شده و آنها جان گرفتند. اورمزد به آنها سفارش کرد تا در اعمال و رفتارشان پیرو کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک باشند، اما آنها گول اهریمن را خورده و اهریمن دلشان را تیره و تار و فاسد کرد. آدم (Adam) و حوا (Eva)، روشن کردن آتش، دوختن لباس، ساختن تبر آهنی، بنا کردن کلبه و خانه، همچنین کاشتن گندم را آموختند. آنها پنجاه سال به هم تمایلی نداشتند تا اینکه پس از آن مدت طولانی حوا پسر و دختری دوقلو به دنیا آورد. یکی را پدر و دیگری را مادر خورد. آنگاه اورمزد مزهی گوشت کودک را از کامشان زائل کرد تا دیگر بچههای خود را نخورند. پس از آن حوا هفت جفت پسر و دختر دوقلو به دنیا آورد که هر جفت، نیاکان یک نژاد شدند. یک جفت از دوقلوها تاز و تازک نام داشتند و نژاد تازی از آنها به وجود آمد. جفت دیگر فرواک و فروا بودند که مازندرانیان، سغدیان، تورانیان، چینیها و سِندیها از ایشان به وجود آمدند. یک جفت دیگر هوشنگ و گوزک نام داشتند که ایرانیان از نژاد این زوج میباشند. یک جفت دیگر از فرزندانشان سیامک و نشانک بودند که از آنها فراواک و فراواکین به وجود آمدند. از نظر ایرانیان باستان، نخستین انسان اسطورهای (کیومرث) میمیرد تا نژاد آدمی پا به عرصهی وجود بگذارد و این اعتقاد که قربانی باعث زندگی مجدد و پیدایش همه گونه موجودات زنده میشود، در بین ایرانیان باستان وجود داشت است. مانی در مورد آفرینش آدم و حوا اعتقاد داشت، ماده برای نگهدرای قسمتی از نور که برایش باقی مانده بود، یک شیطان مذکر به نام اشقلون (Ashaqlun) و یک شیطان مؤنث به نام نمرائل (Namrael) برای جذب ذرات نور به زمین افتاده - که در جنین سقط شدهی آرگونوتها (Argonauts) وجود داشت - انتخاب کرد. أشقلون آن دسته از عفریتها را که مذکر بودند، بلعید و نمرائل نیز مادهها را فرو خورد. سپس أشقلون با نمرائل هم بستر شد و آدم و حوا (نخستین زوج انسانی) از آنها به وجود آمدند. آدم به خواست ماده، کور، کر وکاملاً بیخبر از تابش نوری که در او بود، متولد شد و اسیر دست شیاطینی که احاطهاش کرده بودند، در خوابی عمیق فرو رفت. اورمزد یا منوهمند (Manvahmand)، با نداهایش آدم را از خواب بیدار کرده و برایش افشا کرد که چگونه جسم وی از قدرتهای اهریمنی حاصل شده، اما روحش از جهان آسمانی نور میباشد. سپس همه چیز را به او آموخت. بیداری انسانِ نخستین در مرتبهی عالم کبیر و بیداری خرد در مرتبهی عالم صغیر قرار داشته و میان این دو مرتبه، بیداری آدم قرار داشت که در وجود او همهی روحهای صغیر آدمی به صورت بالقوه متحد شده بودند. زرتشتیان معتقدند که چون کیومرث به دست دیوها در سی سالگی کشته شد، نطفهی وی بر زمین ریخت و پس از چهل سال که نطفهاش در زمین ماند، مشی و مشیانه، دو خواهر و برادر دو قلو مانند ساقهی گیاه از زمین روئیدند و با یکدیگر ازدواج کردند.
آتش:
این اعتقاد وجود داشت که آفریدهی هفتمی به نام آتش نیز وجود دارد. نقل میکنند که هر چند وجود آتش پیدا و محسوس است، اما چون در همه چیز پراکنده میباشد، بنابراین در شش آفرینش دیگر هم ساری و جاری است. نه تنها تخم و بذر همهی جانداران (گیاهان و حیوانات) از آتش اشتقاق یافته، بلکه آتش در رگ و ریشهی زمین نیز وجود دارد. خشک نشدن ریشهی گیاهان در سرمای زمستان، همچنین گرم بودن آب چشمهها در زمستان به همین علت میباشد. آتش در آسمان نیز وجود دارد، زیرا صاعقه هم نوعی آتش است. خورشید نیز طبیعتی آتشین داشته و میتواند گرما و نور تولید کند. این آتش فروزان از روشنایی بیکرانهی جایگاه اهورامزدا است که در بالا و در لبهی آسمان قرار دارد. طبق بندهش، آتش، آخرین آفریدهی هفت آفرینش میباشد، اما همیشه و همه جا آتش را هفتمین آفریده به شمار نمیآورند. احتمال اینکه آتش را یکی از مراحل آفرینش بدانند، بستگی به چگونگی تعبیر و تفسیر متنها داشته و چه بسا چون اعتقادات مربوطه کاملاً تکوین یافته، به این نتیجه رسیده بودند که عنصر آتش نخست به هنگام رویداد آفرینشهای شش گانه در آنها ساری شده و به اصطلاح، نیروی حیاتی آفرینشها را تشکیل میدهد. در متون پهلوی از هفت نوع آتش نام برده شده که به ترتیب اختصاص به اورمزد، مردم و گوسپندان، مختص گیاهان و چهارمی آتشی است که در ابر بوده و تیرگی و تاری هوا را نابود میسازد. سه آتش دیگر به نامهای فرنبغ، آذرگشنسب و برزین مهر، وظیفهی پاسبانی از جهان را به عهده دارند. بر اساس بندهش، ترتیب آفرینش جهان عبارت است از آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسفند، مردم پرهیزکار، آتش و باد.مینوی:
انگارهی جاودانگی روح آدمی از تداعی روان آمرزیدگان با ایزدان در فردوس پیدا شد. جاودانگی در گذشته و آینده همانند نامیرایی ایزدان دوام داشت و اندیشهی وجود، پیش از آفرینش روان نیز از این جا آغاز شد. رأی خود زرتشت نیز باید کم و بیش چنین باشد. در آغاز تنها دو نیروی عظیم اهورا مزدا و دشمن مهیب او وجود داشتند و هنگامی که این دو از انتخاب نیکی و بدی فارغ شدند، اهورا مزدا شش امشاسپند بزرگ را آفرید (به حضور طلبید). سپس بدون واسطه یا به واسطهی آنها، دیگر ایزدان و شاید روان آدمی را صورت هستی بخشید که از باورهای ایرانیان باستان بود. باور وجود پیش از آفرینش حیوانات سودمند را نیز زرتشت پذیرفت و بر اساس این آئین، تصور میشد که آنچه زنده است، پیش از آفرینش نیز وجود داشتهاند. نقل است که اهورا مزدا زودتر از آغاز آفرینش، همه چیز را در حال بیشکلی و بیحسی بدوی و قبل از آنکه در این دنیا شکل ذاتی و صورت جسمی بیابد، به وجود آورده است. اهمیت تأکیدی را که زرتشت بر حیات عادی در برابر زندگی غیر مادی دارد نیز از همین جا آشکار میشود. از دید زرتشت، دنیا همان آفرینش مینو میباشد که بر آن لطف ملموس شدن و مدرک شدن نیز افزوده شده است. معنای از حال مینویی به حال دنیوی گرویدن، سقوط و هبوط نبوده، بلکه صعود و کمال است. تفاوت آن دو تنها در این است که گیتی بر خلاف مینو در برابر یورش تباهی و فسادِ انگره مئینیوه (Angra Mainyava) و نیروهای شیطانی او آسیب پذیر است.کیش مانی:
مانی (Mani)، معتقد بود که اگر هر یک از اراکنه، ستارگان، زَجر (5)، حرص، شهوت و گناه با یکدیگر نزدیکی کنند، از آمیزش آنها انسان اولیه (آدم) به وجود خواهد آمد. پس این کار را دو آرخون (Archon) نر وماده انجام دادند و پس از آن، آمیزش دیگری رخ داد که به وجود آمدن زنی زیبا به نام حوا را در پی داشت. همین که فرشتگان پنجگانه در نوزاد، نور و عطر خدایی را که حرص ربوده و در وی نهاده بود، مشاهده کردند، از بشیر، ام الحیات و روح الحیات درخواست کردند تا نوزاد قدیم (آدم) را رهایی بخشند. بنابراین آنها عیسی را با یک الهه فرستادند تا آن دو آرخون را به زندان انداخته و نوزاد (آدم) را نجات بدهند. سپس عیسی از بهشت جاودان، خدایان، دوزخ، اهریمنان، زمین و آسمان برای آدم سخن گفته و وی را از حوا ترسانید و از او خواست تا از حوا دوری کرده و از نزدیک شدن به وی پرهیز کند. آدم نیز این کارها را انجام داد. پس از آن آرخون نر نزد دخترش حوا آمده و از روی شهوتی که داشت با وی هم بستر شد. حوا پسری أشقر و زشت روی به دنیا آورد که نامش را قاین (Cain) نهاد. قاین نیز با مادرش (حوا) هم بستر شد و پسری سپیدروی به نام هابیل (Abel) از آنها به وجود آمد. قاین برای دومین بار هم با مادرش هم بستر شد و بار دیگر حوا باردار شد که حاصل آن دو دختر به نامهای حکیمةالدهر (Hakimat al-Dahr) و ابنةالحرص (Ibnat al-Hiris) شد. سپس قاین دخترش ابنةالحرص و هابیل نیز خواهرش حکیمةالدهر را برگزید. هر چقدر که حکیمةالدهر از نور و حکمت خدا بهره برده بود، ابنةالحرص از آن بیبهره بود. سپس یکی از فرشتگان با حکیمةالدهر هم بستر گشته و حاصل آن نیز دو دختر به نامهای رو - فریاد (Rau -Faryad) و بر - فریاد (Bar- Faryad) شد که هر دوی آنها شادمانی خداوند را به کمال رسانیدند. هابیل از تولد آنان اندوهناک گشته و به پدرش قاین ظنین شد و ادعا کرد که دخترها مال قاین میباشند. قاین به خاطر این اتهام، با کوبیدن سنگی بر هابیل، وی را کشته و حکیمةالدهر را به همسری برگزید. صندید (Sindid) به حوا آموخت تا آدم را سحرزده کند. بنابراین حوا با گلهای شنجر آدم را سحر کرد و با او هم بستر شد که حاصل آن پسری زیبا و نیک صورت بود. صندید از این خبر ناراحت شد و به حوا گفت که آن نوزاد بیگانه است. حوا قصد کشتن نوزاد را داشت که آدم آن را گرفت تا با شیر گاو و میوهی درختان او را سیر کند. اما آرخونها درخت و گاو را ربودند. آدم، دور نوزاد سه دایره کشید (اقانیم ثلاثه) که بر دایرهی اول نام فرشتهی جنان، بر دایرهی دوم نام انسان قدیم و بر دایرهی سوم نام روح الحیات را گذاشت و از خداوند درخواست کمک نمود. در آن هنگام درختی بر آدم ظاهر گردید به نام لوطیس (Lotus) (6) که از آن شیر تراوش میشد. بدین ترتیب آدم با شیر درخت کودک را تغذیه نموده و کودک را شاتیل (shathil) نام نهاد. صندید بار دیگر باعث شد تا حوا، آدم را فریفته و با وی هم بستر شود. شاتیل وآدم به سمت شرق، به طرف نور و حکمت خدا رفتند تا اینکه آدم همان جا از دنیا رفته و به بهشت پای نهاد. شاتیل، روفریاد، برفریاد و مادرشان حکیمه الدهر نیز در صدیقوت (Saddiqut) وفات یافته و حوا، قاین و ابنةالحرص نیز رهسپار دوزخ شدند.پینوشتها:
1. کتابی است به زبان پهلوی در باب 92 موضوع عقاید دینی.
2. در بندهش نیز آسمان با صفات روشن، آشکارا و سنگی سخت که کیهان را فرا گرفته، ذکر شده است.
3. بندهش، 40- 20 .
4. بندهش، 39 -17 و 41- 22.
5. به معنای طرد کننده و مقصود در این جا فرشتهای است که ابرها را میراند.
6. همان درخت افسانهای معروف که در اودیسه (Odyssey) شرح آن آمده است.
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول