نویسنده: غلامرضا معصومی
همسر آمفیتریون (Amphitryon) و مادر هراکلس(1) (Heracles) در اساطیر یونان باستان که دودمان وی به پرسئوس(1) (Perseus) منسوب میشود. آلکمنه (Alcmene) یا آلکمنا (Alcmena) که زیبایی فراوانی داشت، با آمفیتریون درآمیخت، اما با او شرط کرد که پس از انجام پیشنهادهایش او باید شوهر رسمی وی شود.
آلکمنه مدتها با آمفیتریون در حال تبعید و در تبس (Thebes) به سر برد. هنگامی که آمفیتریون به جنگ با تلبوئنها (Teleboens) رفت، در مراجعتش، زئوس (Zeus) با آلکمنه، همسر جوان وی هم بستر شده بود. بدین صورت که زئوس از پاکدامنی آلکمنه خبر داشت و برای آنکه به وصال وی برسد، خود را به شکل آمفیتریون درآورد. بنابر روایتی دیگر زئوس برای آنکه به خوبی از اقدام خود متمتّع شود، آن شب را به مدت سه شبانه روز تمدید کرد و برای این کار به خورشید دستور داد تا قبل از سپری شدن این مدت، طلوع نکند. آمفیتریون به هنگام ورود، از اینکه همسرش او را به مهربانی نپذیرفت. متعجب شد و چون شرح اقدامات خود را برای او نقل کرد، آلکمنه پاسخ داد که از جزئیات آن چه او میگوید، مطلع میباشد. آمفیتریون برای حل این معما، با تیرزیاس (Tiresias) مشورت کرد و پیشگوی مزبور او را بر این راز واقف ساخت. آلکمنه حامله شده و دو پسر دو قلو به فاصلهی یک شب، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند. یکی از آنها هراکلس پسر زئوس و دیگری ایفیکلس (Iphicles) پسر آمفی تریون بود. آن طور که مشخص است ظاهراً آلکمنه آخرین زن از نوع بشر بود که زئوس با وی درآمیخت. آمفی تریون هنگامی که بر اعمال آلکمنه اطلاع یافت به فکر تنبیه وی افتاد و تصمیم گرفت او را با انبوهی هیزم بسوزاند، اما به فرمان زئوس، باران شدیدی سرازیر شد و آتش را خاموش کرد.
بدین ترتیب آمفی تریون با مشاهدهی دخالت مستقیم زئوس، همسرش را بخشید. هرا (Hera)، همسر زئوس که به رقیب خود حسد میبرد، چون موقع وضع حمل آلکمنه را نزدیک دید، کوشید تا دورهی بارداری او را طولانی سازد. دلیل دیگری که وی را به این کار تشویق میکرد، این بود که بنا به ارادهی زئوس قرار بود تا هراکلس به غلامی اورستئوس (Eurystheus) درآید. پس از آنکه مدت خدمت هراکلس به اورستئوس به اتمام رسید، وی درصدد برآمد تا با برادرش ایفیکلس و لولائس (Lolaos) پسر برادرش، به موطن اصلیشان تیرینس (Tiryns) باز گردد. مادرشان آلکمنه که بیوه شده بود نیز تصمیم گرفت همراه آنها حرکت کند، اما اورستوس مانع انجام این منظور شد. با این حال هنگامی که هراکلس به مرحلهی خدایی رسید، آلکمنه همراه با تعدادی از نوادگانش در تیرینس به سر میبرد (مابقی خانوادهی او در کورینت و تراکیس (Trachis) بودند). پس از درگذشت هراکلس، اورستئوس شرایط تبعید آلکمنه را از کورینت فراهم کرده و سیکس (Ceyx)، پادشاه تراکیس را نیز با اخراج اعقاب هراکلس از کشورش موافق ساخت. این اشخاص همه به آتن (Athens) گریخته و مورد حمایت اهالی آتن قرار گرفتند. اورستئوس از آتنیها خواست تا خانوادهی هراکلس را از شهر بیرون کنند، اما آنها این پیشنهاد را نپذیرفتند و همین امر موجب شروع یک جنگ شد که در آن اورستئوس به قتل رسید. پس از مرگ اورستئوس سر وی را به خدمت آلکمنه مفرستادند و او چشمان وی را با سیخی بیرون آورد. آلکمنه با نوادگان هراکلس در تبس ماند و هنگامی که در سن کهولت در گذشت، زئوس، هرمس (Hermes) را به جست و جوی جسد وی فرستاد. سپس جسد آلکمنه به جزیرهی نیک بختان انتقال یافت. بنابر روایتی دیگر جسد وی به المپ (Olympe) برده شد و در مراسمی که به افتخار خدایی پسرش برپا گردید، شرکت کرد. همچنین معروف است که پس از مرگ آمفی تریون در یکی از جنگهایی که در خدمت هراکلس انجام شد، آلکمنه به همسری رادامانتیس (Rhadamanthys) که در تبعید بود، درآمد و با او در شهر اوکاله (Ocale) واقع در بئوسی (Boeotia) به سر برد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول
آلکمنه مدتها با آمفیتریون در حال تبعید و در تبس (Thebes) به سر برد. هنگامی که آمفیتریون به جنگ با تلبوئنها (Teleboens) رفت، در مراجعتش، زئوس (Zeus) با آلکمنه، همسر جوان وی هم بستر شده بود. بدین صورت که زئوس از پاکدامنی آلکمنه خبر داشت و برای آنکه به وصال وی برسد، خود را به شکل آمفیتریون درآورد. بنابر روایتی دیگر زئوس برای آنکه به خوبی از اقدام خود متمتّع شود، آن شب را به مدت سه شبانه روز تمدید کرد و برای این کار به خورشید دستور داد تا قبل از سپری شدن این مدت، طلوع نکند. آمفیتریون به هنگام ورود، از اینکه همسرش او را به مهربانی نپذیرفت. متعجب شد و چون شرح اقدامات خود را برای او نقل کرد، آلکمنه پاسخ داد که از جزئیات آن چه او میگوید، مطلع میباشد. آمفیتریون برای حل این معما، با تیرزیاس (Tiresias) مشورت کرد و پیشگوی مزبور او را بر این راز واقف ساخت. آلکمنه حامله شده و دو پسر دو قلو به فاصلهی یک شب، یکی پس از دیگری به دنیا آمدند. یکی از آنها هراکلس پسر زئوس و دیگری ایفیکلس (Iphicles) پسر آمفی تریون بود. آن طور که مشخص است ظاهراً آلکمنه آخرین زن از نوع بشر بود که زئوس با وی درآمیخت. آمفی تریون هنگامی که بر اعمال آلکمنه اطلاع یافت به فکر تنبیه وی افتاد و تصمیم گرفت او را با انبوهی هیزم بسوزاند، اما به فرمان زئوس، باران شدیدی سرازیر شد و آتش را خاموش کرد.
بدین ترتیب آمفی تریون با مشاهدهی دخالت مستقیم زئوس، همسرش را بخشید. هرا (Hera)، همسر زئوس که به رقیب خود حسد میبرد، چون موقع وضع حمل آلکمنه را نزدیک دید، کوشید تا دورهی بارداری او را طولانی سازد. دلیل دیگری که وی را به این کار تشویق میکرد، این بود که بنا به ارادهی زئوس قرار بود تا هراکلس به غلامی اورستئوس (Eurystheus) درآید. پس از آنکه مدت خدمت هراکلس به اورستئوس به اتمام رسید، وی درصدد برآمد تا با برادرش ایفیکلس و لولائس (Lolaos) پسر برادرش، به موطن اصلیشان تیرینس (Tiryns) باز گردد. مادرشان آلکمنه که بیوه شده بود نیز تصمیم گرفت همراه آنها حرکت کند، اما اورستوس مانع انجام این منظور شد. با این حال هنگامی که هراکلس به مرحلهی خدایی رسید، آلکمنه همراه با تعدادی از نوادگانش در تیرینس به سر میبرد (مابقی خانوادهی او در کورینت و تراکیس (Trachis) بودند). پس از درگذشت هراکلس، اورستئوس شرایط تبعید آلکمنه را از کورینت فراهم کرده و سیکس (Ceyx)، پادشاه تراکیس را نیز با اخراج اعقاب هراکلس از کشورش موافق ساخت. این اشخاص همه به آتن (Athens) گریخته و مورد حمایت اهالی آتن قرار گرفتند. اورستئوس از آتنیها خواست تا خانوادهی هراکلس را از شهر بیرون کنند، اما آنها این پیشنهاد را نپذیرفتند و همین امر موجب شروع یک جنگ شد که در آن اورستئوس به قتل رسید. پس از مرگ اورستئوس سر وی را به خدمت آلکمنه مفرستادند و او چشمان وی را با سیخی بیرون آورد. آلکمنه با نوادگان هراکلس در تبس ماند و هنگامی که در سن کهولت در گذشت، زئوس، هرمس (Hermes) را به جست و جوی جسد وی فرستاد. سپس جسد آلکمنه به جزیرهی نیک بختان انتقال یافت. بنابر روایتی دیگر جسد وی به المپ (Olympe) برده شد و در مراسمی که به افتخار خدایی پسرش برپا گردید، شرکت کرد. همچنین معروف است که پس از مرگ آمفی تریون در یکی از جنگهایی که در خدمت هراکلس انجام شد، آلکمنه به همسری رادامانتیس (Rhadamanthys) که در تبعید بود، درآمد و با او در شهر اوکاله (Ocale) واقع در بئوسی (Boeotia) به سر برد.
منبع مقاله :
معصومی، غلامرضا؛ (1388) دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان جلد اول، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر؛ چاپ اول