نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
شيري پير و درمانده و ناتوان بر زمين افتاده بود و آخرين نفسهاي خود را ميکشيد. در اين هنگام گرازي از راه رسيد و با دندانهاي سهمگين خود ضربهي مهلکي به شير زد تا انتقام زخم کهنهاي را که از او به تن داشت، بگيرد. طولي نکشيد که گاوي نر شاخهاي خود را پايين گرفت و با ضربهاي پوست دشمن خود را از هم دريد. الاغي هم که شاهد حملههاي بي جواب گراز و گاو نر به شير بود، خود را به شير رساند و با لگدهاي خود سر او را هدف گرفت.
شير که ديگر نفسي برايش نمانده بود، با خود گفت: «تحمّل ضربههاي آن دو جانور دلير بسيار سخت بود. امّا تقاضاي ترحم از اين جانور بيشرم که لکّهي ننگي در خلقت جانوران است، تفاوتي با دو بار مردن ندارد.»
وقتي کسي شکوه و اعتبار خود را از دست ميدهد، حتّي ترسوها هم با او مثل بازيچه رفتار ميکنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
شير که ديگر نفسي برايش نمانده بود، با خود گفت: «تحمّل ضربههاي آن دو جانور دلير بسيار سخت بود. امّا تقاضاي ترحم از اين جانور بيشرم که لکّهي ننگي در خلقت جانوران است، تفاوتي با دو بار مردن ندارد.»
وقتي کسي شکوه و اعتبار خود را از دست ميدهد، حتّي ترسوها هم با او مثل بازيچه رفتار ميکنند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم