اندکي تأمّل

روزي روزگاري خرگوش‌ها نشستي برپا کردند و پيش هم از ناامني زندگي‌شان و از ترسي که از انسان‌ها، سگ‌ها و جانوران ديگر به دل داشتند، ناليدند. آن‌ها به هم گفتند که مرگ براي‌شان گواراتر است تا آن‌که تمام عمر
شنبه، 24 تير 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اندکي تأمّل
 اندکي تأمّل

نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
روزي روزگاري خرگوش‌ها نشستي برپا کردند و پيش هم از ناامني زندگي‌شان و از ترسي که از انسان‌ها، سگ‌ها و جانوران ديگر به دل داشتند، ناليدند. آن‌ها به هم گفتند که مرگ براي‌شان گواراتر است تا آن‌که تمام عمر از ترس بر خود بلرزند. وقتي به اين نتيجه رسيدند، همگي به سوي آبگيري دويدند تا خود را در آن غرق کنند. قورباغه‌هايي که کنار آبگير چمباتمه زده بودند، با شنيدن صداي پاهايي که نزديک مي‌شدند، از ترس به درون آن پريدند.
يکي از خرگوش‌ها که اندکي خردمندتر از ديگران بود، با ديدن اين منظره فرياد کشيد: «ايست! پيش از آن‌که عملي نسنجيده از شما سر بزند، کمي صبر کنيد. همگي شما به چشم خود موجوداتي را ديديد که از ما هم بيش‌تر مي‌ترسيدند.»
گرفتار بلا با ديدن گرفتارتر از خود، آرام مي‌شود.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط