نويسنده: محمدعلي محمدي
گفتهاند معارضاتي که نقل شده است، به وسيلهي خود مسلمانان ساخته و پرداخته شده تا با نقل و سپس نقد و هوکردن آن، ثابت کنند قرآن، معجزه و هماوردناپذير است.
وانگهي کسي که اين ادعا را مطرح کرده است، با اسلام آشنا نبوده است؛ زيرا يکي از احکام اسلامي، حرمت دروغبستن به ديگران است، چه کافر باشند يا مسلمان؛ کسي که مسلمان باشد، به ديگران نسبت دروغ نميدهد.
اصولاً مسلمانان براي اثبات معجزهبودن قرآن، وجوه مختلف اعجاز قرآن را مطرح ميکنند و نيازي وجود ندارد که بخواهند متنهايي بگويند و اجازه دهند دهان به دهان بگردد و براي بسياري از افراد شبهه شود و آنگاه با زحمت، آن متن ها را نقد کنند؟
کدام عاقل عليه خود و دينشي شبههسازي ميکند و وقتي شبهه در قلبها راسخ شد، ميکوشد به شبهات پاسخ دهد؟
ب) آنچه مطرح شده، ادعايي بدون دليل است و در مباحث علمي نميتوان بدون دليل، مطلبي را اثبات يا نفي کرد. به عبارت علميتر آنچه ادعا شده، ايجاب کلي است که ميگويند: «همه متنهايي که در معارضهي قرآن نقل شده، ساخته و پرداختهي مسلمانان است» و اثبات اين قضيهي موجبهي کليه، بسيار مشکل و حتي غيرممکن است؛ زيرا با ارائه يک نمونه که کافران در برابر قرآن ارائه کردهاند، اين قضيه باطل ميشود.
ج) بهترين دليل براي اثبات امکان مطلبي، وقوع آن است. برخي از معارضات که اخيراً ساخته شده، همانند فرقانالحق و... در دست است و ترديدي وجود ندارد که اين سخنان، ساخته و پرداختهي دشمنان اسلام است.
د) حتي اگر بپذيريم معارضات منسوب به ديگران را خود آنان ارائه نکردهاند، باز هم در نتيجه و در اثبات عجز مردم از هماوردي با قرآن کافي است؛ زيرا آنچه سبب رکاکت و سستي اين معارضات شده، اين است که تاب مقابله و معارضه با قرآن را ندارند. پس مقام معارضه با قرآن، سستي و بيپايگي اين سخنان را به خوبي نشان ميدهد.
در عدم توان مقابلهي متني با قرآن کريم، تفاوتي نميکند که گويندهي متن چه کسي باشد. آنچه سبب خواري و ذلت اين متون شده، اين است که در برابر قرآن قرار ميگيرند و با قرآن مقايسه ميشوند؛ چنانکه ممکن است کودکي خردسال با کودک خردسال ديگري گلاويز شده، مقابله کند و کسي هم بر او خرده نميگيرد؛ ولي همين کودک اگر بخواهد ادعا کند، من بزرگترين قهرمانان را درهم ميشکنم، اين «ادعاي معارضه» سبب تمسخر وي شده، او را خوار ميکند.
بهترين شاهد بر اينکه مقابله با قرآن، سبب نمايش بيش از پيش سستي اين جملات شده، اين است که معارضات منسوب به مسيلمه، سجاح و بسياري ديگر از متنبيان، شباهت کاملي به سخنان کاهناني دارد که قبل از ظهور اسلام ميزيستند؛ ولي از آنجا که آن سخنان با قرآن مقايسه نميشدند، به نظر بسياري، از فصاحت و بلاغتي نيز برخوردارند؛ ولي سخنان مسيلمه و ديگران که بسيار شبيه اين سخنان است، وقتي در مقابل قرآن قرار داده ميشوند، سستي و زميني بودن آن به خوبي احساس ميشود.
براي اثبات اينکه سخنان مسيلمه و ديگر مدعيان، در حد ساير سخنان کاهنان عرب بود، ولي در برابر قرآن ارزش خود را از دست ميداد، به چند نمونه از سخنان اعراب قبل از اسلام اشاره ميشود:
1. سخن سَلِمة بن أبى حَية: (1) «والارض والسماء، والعقاب والصقعاء، واقعة بقعاء، لقد نفّر المجدُ بنى العُشَراء للمجد والسناء ...». (2)
2. سخن زبراء کاهنة بني رِئام: «واللوح الخافق و الليل الغاسق والصباح الشارق والنّجم الطارق والمزن الوادق إنّ شجر الوادى ليأدو خَتلا ويحرِق أنياباً عُصلاً، وإنّ صخر الطّود لينذِر ثُكلاً، لا تجدون عنه مَعلاً ...». (3)
3. برخي از سخنان مسيلمه کذاب:
الف) «والليل الاطخم، والذئب الادلم، والجذع الازلم، ما انتهك اسيد من محرم».
ب) «والليل الدامس والذئب الهامس، ما قطعت اسيد من رطب و لا يابس».
اگر سخنان سلمه و زبراء با سخنان مسيلمه مقايسه شود، روشن ميگردد بين اين جملات با جملات منسوب به مسيلمه از حيث ترکيب الفاظ و سجع و قافيه داشتن، تفاوتي وجود ندارد که ثابت ميکند اگر سخنان منسوب به مسيلمه و ديگر معارضان، با کلام الله مقايسه نميشد، به خودي خود قابل پذيرش و دفاع بودند؛ ولي وقتي اين سخنان در مقام مقايسه با سخن حق قرار ميگيرند، رنگ و بوي خود را ميبازند.
محمدي، محمدعلي؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرايش شبهه پژوهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول
پاسخ
الف) براي اثبات اعجاز قرآن کريم و آسماني بودن اين کتاب مقدس، نيازي به دروغپردازي و ساختن راهحلهاي فشل و وامانده نيست. به نظر ميرسد کافران و دشمنان قرآن، خود را با مسلمانان مقايسه کردهاند و از آنجا که براي پيشبرد مقاصد خويش از هيچ کوششي فروگذار نميکنند، ميپندارند. مسلمانان نيز همين گونهاند، «کافر همه را به کيش خود پندارد».وانگهي کسي که اين ادعا را مطرح کرده است، با اسلام آشنا نبوده است؛ زيرا يکي از احکام اسلامي، حرمت دروغبستن به ديگران است، چه کافر باشند يا مسلمان؛ کسي که مسلمان باشد، به ديگران نسبت دروغ نميدهد.
اصولاً مسلمانان براي اثبات معجزهبودن قرآن، وجوه مختلف اعجاز قرآن را مطرح ميکنند و نيازي وجود ندارد که بخواهند متنهايي بگويند و اجازه دهند دهان به دهان بگردد و براي بسياري از افراد شبهه شود و آنگاه با زحمت، آن متن ها را نقد کنند؟
کدام عاقل عليه خود و دينشي شبههسازي ميکند و وقتي شبهه در قلبها راسخ شد، ميکوشد به شبهات پاسخ دهد؟
ب) آنچه مطرح شده، ادعايي بدون دليل است و در مباحث علمي نميتوان بدون دليل، مطلبي را اثبات يا نفي کرد. به عبارت علميتر آنچه ادعا شده، ايجاب کلي است که ميگويند: «همه متنهايي که در معارضهي قرآن نقل شده، ساخته و پرداختهي مسلمانان است» و اثبات اين قضيهي موجبهي کليه، بسيار مشکل و حتي غيرممکن است؛ زيرا با ارائه يک نمونه که کافران در برابر قرآن ارائه کردهاند، اين قضيه باطل ميشود.
ج) بهترين دليل براي اثبات امکان مطلبي، وقوع آن است. برخي از معارضات که اخيراً ساخته شده، همانند فرقانالحق و... در دست است و ترديدي وجود ندارد که اين سخنان، ساخته و پرداختهي دشمنان اسلام است.
د) حتي اگر بپذيريم معارضات منسوب به ديگران را خود آنان ارائه نکردهاند، باز هم در نتيجه و در اثبات عجز مردم از هماوردي با قرآن کافي است؛ زيرا آنچه سبب رکاکت و سستي اين معارضات شده، اين است که تاب مقابله و معارضه با قرآن را ندارند. پس مقام معارضه با قرآن، سستي و بيپايگي اين سخنان را به خوبي نشان ميدهد.
در عدم توان مقابلهي متني با قرآن کريم، تفاوتي نميکند که گويندهي متن چه کسي باشد. آنچه سبب خواري و ذلت اين متون شده، اين است که در برابر قرآن قرار ميگيرند و با قرآن مقايسه ميشوند؛ چنانکه ممکن است کودکي خردسال با کودک خردسال ديگري گلاويز شده، مقابله کند و کسي هم بر او خرده نميگيرد؛ ولي همين کودک اگر بخواهد ادعا کند، من بزرگترين قهرمانان را درهم ميشکنم، اين «ادعاي معارضه» سبب تمسخر وي شده، او را خوار ميکند.
بهترين شاهد بر اينکه مقابله با قرآن، سبب نمايش بيش از پيش سستي اين جملات شده، اين است که معارضات منسوب به مسيلمه، سجاح و بسياري ديگر از متنبيان، شباهت کاملي به سخنان کاهناني دارد که قبل از ظهور اسلام ميزيستند؛ ولي از آنجا که آن سخنان با قرآن مقايسه نميشدند، به نظر بسياري، از فصاحت و بلاغتي نيز برخوردارند؛ ولي سخنان مسيلمه و ديگران که بسيار شبيه اين سخنان است، وقتي در مقابل قرآن قرار داده ميشوند، سستي و زميني بودن آن به خوبي احساس ميشود.
براي اثبات اينکه سخنان مسيلمه و ديگر مدعيان، در حد ساير سخنان کاهنان عرب بود، ولي در برابر قرآن ارزش خود را از دست ميداد، به چند نمونه از سخنان اعراب قبل از اسلام اشاره ميشود:
1. سخن سَلِمة بن أبى حَية: (1) «والارض والسماء، والعقاب والصقعاء، واقعة بقعاء، لقد نفّر المجدُ بنى العُشَراء للمجد والسناء ...». (2)
2. سخن زبراء کاهنة بني رِئام: «واللوح الخافق و الليل الغاسق والصباح الشارق والنّجم الطارق والمزن الوادق إنّ شجر الوادى ليأدو خَتلا ويحرِق أنياباً عُصلاً، وإنّ صخر الطّود لينذِر ثُكلاً، لا تجدون عنه مَعلاً ...». (3)
3. برخي از سخنان مسيلمه کذاب:
الف) «والليل الاطخم، والذئب الادلم، والجذع الازلم، ما انتهك اسيد من محرم».
ب) «والليل الدامس والذئب الهامس، ما قطعت اسيد من رطب و لا يابس».
اگر سخنان سلمه و زبراء با سخنان مسيلمه مقايسه شود، روشن ميگردد بين اين جملات با جملات منسوب به مسيلمه از حيث ترکيب الفاظ و سجع و قافيه داشتن، تفاوتي وجود ندارد که ثابت ميکند اگر سخنان منسوب به مسيلمه و ديگر معارضان، با کلام الله مقايسه نميشد، به خودي خود قابل پذيرش و دفاع بودند؛ ولي وقتي اين سخنان در مقام مقايسه با سخن حق قرار ميگيرند، رنگ و بوي خود را ميبازند.
پينوشتها:
1. معروف به عزّي سَلِمه و به گفتهي جاحظ «کاهنترين» و «قافيه پردازترين» عرب.
2. عمروبنبحر جاحظ ؛ البيان والتبيين؛ ص155.
3. علي الجندي؛ في تاريخ الادب الجاهلي؛ ص 270.
محمدي، محمدعلي؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرايش شبهه پژوهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول