نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
روزي که داروَش پا به جهان گذاشت، پرستو، خطري را که پرندگان را تهديد ميکرد به آنها گوشزد کرد. او همهي آنها را گرد هم جمع کرد و از آنها خواست تا اگر ممکن است اين گياه را از دور تنهي درختان بلوط بکنند و دور بيندازند. امّا اگر قادر به چنين کاري نيستند، بهتر است به لطف انسان اميدوار باشند و از او بخواهند از چسب اين گياه براي به دام انداختن آنها استفاده نکند. از آنجا که پرندگانِ ديگر، پرستو را دست انداختند و او را ياوهسرا ناميدند، پرستو نيز نزد انسانها رفت و از آنها ياري خواست. آنها نيز به جهت دورانديشي پرستو به او خوشامد گفتند و از او خواستند با آنها زندگي کند. بنابراين در حالي که انسانها پرندگان ديگر را شکار ميکنند و ميخورند، پرستو در پناه انسانها به آسودگي زندگي ميکند و بيآنکه هراسي از آنها داشته باشد، حتّي در خانههايشان نيز لانه ميسازد.
آنهايي که خطر را پيش بيني کنند بخت دوري از آن را نيز دارند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
آنهايي که خطر را پيش بيني کنند بخت دوري از آن را نيز دارند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم