ارتباط لباس با فرهنگ و اسلام

درزبان فارسي براي لباس ، واژه هاي ‹‹ پوشش›› و ‹‹‌ پوشاك ›› را داريم و فعل پوشيدن و پوشاندن را به كار مي بريم . درعربي بيشتر ‹‹ لباس ›› و درزبان انگليسي لفظ clothes و dress به كار مي رود . حال اگر دقت كنيم مي بينيم درفارسي ، لفظ لباس كه همان پوشش است ، ازمصدر پوشيدن گرفته شده كه به معني پنهان كردن و از نظر دوركردن است ، اگر كسي فرضا بگويد كه معناي اصلي پوشيدن ، همان ‹‹ به تن كردن ››‌ است ، بازهم مدعاي مارا ثابت كرده است . آنچه از واژه هاي پوشش ،
چهارشنبه، 26 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط لباس با فرهنگ و اسلام
ارتباط لباس با فرهنگ و اسلام
ارتباط لباس با فرهنگ و اسلام


لباس از ديدگاه زبان و لغت

درزبان فارسي براي لباس ، واژه هاي ‹‹ پوشش›› و ‹‹‌ پوشاك ›› را داريم و فعل پوشيدن و پوشاندن را به كار مي بريم . درعربي بيشتر ‹‹ لباس ›› و درزبان انگليسي لفظ clothes و dress به كار مي رود . حال اگر دقت كنيم مي بينيم درفارسي ، لفظ لباس كه همان پوشش است ، ازمصدر پوشيدن گرفته شده كه به معني پنهان كردن و از نظر دوركردن است ، اگر كسي فرضا بگويد كه معناي اصلي پوشيدن ، همان ‹‹ به تن كردن ››‌ است ، بازهم مدعاي مارا ثابت كرده است . آنچه از واژه هاي پوشش ، پوشاك و پوشيدن فهميده مي شود ، اين است كه لباس براي مردم ما ، وسيله اي براي پوشاند تن وننماياندن آن است و اين مقصود و غرض و غايتي كه مردم ما از لباس در نظر داشته اند به طور طبيعي و دقيقا به دلايل فرهنگي ومعنوي ، در انتخاب اين واژه جلوه گرشده است يعني هر فارسي زبان ، چه سواد و چه بي سواد ، وقتي كلمه پوشش و پوشيدن را به كار مي برد ، بامفهومي كه از آن نزد خود دارد ، درعمق ضمير ناخود آگاهش كه بافرهنگ اصيل او مرتبط است ، از لباس و لباس به تن كردن ، پوشيده بودن و پوشيده ماندن را ارده مي كند .
اگر به ريشه كلمه ‹‹ لباس ›› هم توجه كنيم شبيه همين نكته رادر خواهيم يافت .مصدر ‹‹ لبس ›› درعربي به معناي به اشتباه افتادن و چيزي را باچيز ديگر همانند پنداشتن و چيزي را به جاي چيز ديگر گرفتن است و ‹‹ لبس ›› در عربي به معني ‹‹ شبهه و اشكال عدم وضوح ›› آمده است . درزبان فارسي نيز تلبيس و التماس به همين معني عوض كردن و به صورت ديگر در آوردن و به اشتباه انداختن به كار رفته است . حال مي بينيم كه لباس كه با اين معاني هم ريشه است . درذهن اعراب اين معني را مي رساند كه وسيله اي است براي از نظر دور داشتن شكل اصلي بدن و تغيير شكل دادن آن و آن را به شكل و گونه ديگر در آوردن و همانند با چيزي ديگر كردن ، وباز مي بينيم كه فرهنگ يك قوم چگونه درزبان آن مستتر ومتجلي است .
لفظ ديگري كه در عربي براي لباس وجود دارد ‹‹ شعار ›› است ومعناي شعار ‹‹ عبارت و علامت مخصوصي است كه يك گروه آن را وسيله معرفي خود قرار مي دهند ، درزبان فارسي شعارمعمولا به معناي دوم به كار مي رود . در زبان عربي اشعار هم به معني لباس آمده است و هم به معني علامت و جمله اي كه مشخص كننده يك جماعت است . جان كلام اين است كه لباس هركس بابينش و روش او ارتباط دارد و بيان كننده مكنونات ضمير و مشخص كننده شخصيت اوست . ما مي گوييم لباس هركس شعار اوست كه با آن موضع خود را به ديگران اعلام مي كند و خود را مي شناساند . حال وقتي به كتاب لغت مراجعه كنيم ، مي بينيم كه اتفاقا يكي از الفاظي كه به معني لباس نيز آمده است همين لفظ‹‹ شعار›› است واين امر به هيچ وجه اتفاقي نيست و اين اشتراك در لفظ دقيقا ناشي از اشتراك درمعني است و ناشي ازآن است كه اين مردم درعمق جان و فرهنگ خود لباس را درحكم شعار و شعار را به منزله لباس مي دانند . پس مي توان گفت كه هركس وقتي لباسي را به تن مي كند ، درحقيقت به تعظيم شعائر فرهنگي پرداخته است كه آن لباس بدان تعلق دارد وما كه لباس غربي مي پوشيم همواره درحال تعظيم شعائرغربي هستيم .
حال اگر به ريشه كلمه d r e s s كه درانگليسي به معني لباس وجامه بكارمي رود ، مراجعه كنيم خواهيم ديد كه معني اصلي اين واژه كه از ريشه لاتيني d I r e c t u s گرفته شده ‹‹ مستقيم كردن ، مرتب ساختن ، آماده كردن ، آراسته كردن وزينت كردن ›› ونظاير آن است ، و آن گاه همين واژه به معني پوشش و پوشيدن به كار رفته است ، ودراينجا نيزبه خوبي پيداست كه دراين زبان ، معني اصلي و عمقي لباس ، آراستگي و زيبايي و مرتب ومنظم بودن است ، ( قابل توجه است كه درانگليسي درحالي كه به خياط مردانه t a I l o r گفته شود براي خياط زنانه مخصوصا لفظ d r e s s- m a k e r به كار مي رود ) واين نشان مي دهد كه چگونه هرقوم بالفظي كه براي لباس به كار مي برد مطلوب و مقصود خود را از لباس بيان مي كند .

رابطه بين فرهنگ ونوع لباس پوشيدن

لباس گذشته از جنبه پوشانندگي كه پيوسته مد نظر بوده است و به نوعي اولين اختراع بشر محسوب مي شود وهمواره اورا ازگرما وسرما ، مصون داشته دراثر مرور زمان به نوعي ، جنبه نمايشي نيز يافته است و بدين منظور چه هنرها كه در تزيين آن به كار نرفته است و چه ابداعات و ابتكاراتي كه درتحقق اين جنبه دكوراتيوس لباس صورت نگرفته است .
البته اين وسيله پوشش يا در واقع اين رشته از هنر نيز پيوسته پا به پاي توسعه و پيشرفت تمدن و همگام زمان تغيير كرده و در هر عصر و دوره اي در قالبي و فرمي تازه ريخته شده و دستخوش تغييرات و تحولات يسياري گشته است .
نقش تربيتي و فرهنگي لباس برانسان واجتماع ، بركسي پوشيده نيست .لباس همواره به عنوان وسيله اي مناسب در جهت تعارضات فرهنگي نيز به كار گرفته شده و امروز درتهاجم فرهنگي غرب ، لباس نيز به عنوان بهترين وسيله مورد استفاده قرار گرفته است .

خانه اول

لباس پوشيدن ، نيازي حتمي و شأني از شئون انسان است و پديده اي است كه تقريبا به اندازه طول تاريخ بشر ، سابقه و به قدر پهنه جغرافيايي امروزين زمين ، گسترش دارد . اين پديده باخصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان در ارتباط است .
ازمجموع تحقيقاتي كه به عمل آمده ، مسلم شده است كه لباس دست كم پاسخگوي سه نياز آدمي است : يكي اينكه او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ مي كند ، و ديگر اينكه درجهت حفظ عفت و شرم به او كمك مي كند وسر انجام به او آراستگي ، زيبايي ، ووقار مي بخشد . لباس آدمي رامي توان ازيك لحاظ به مسكن اوتشبيه كرد .درست است كه انسان در ابتدا براي محفوظ ماندن ازسرما و گرما و نيزحمله و هجوم حيوانات به ساختن خانه مي پردازد ، اما علاوه بر اين منظور ، خانه مأمن ومأوايي است براي او ، تا خود ، اموال و احوال اختصاصي اش را در چهارديواري آن سامان بخشد ، و گذشته از اينها خانه هركس فضايي است كه او مي تواند ذوق وسليقه اش را ، درحد امكانات خويش ، در آن اعمال كند و غريزه زيبايي پسنداش را ارضا نمايد . لباس را نيز مي توان به تعبير ‹‹ خانه ›› و درست تر بگوييم ‹‹ خانه اول ›› هركس دانست . لباس خانه اختصاصي ترانسان است ، چون هر فرد نخست در لباس خود سكونت دارد وبعد درخانه اش ، و از اين قرار است كه مي توان گفت ، همه ما به جهت لباسي كه برتن داريم ، خانه بدوشيم .منشأ اصلي پيدايش لباس ، چنان كه گفتيم ، نياز به محفوظ ماندن ، عفيف ماندن و زيبا بودن است .
معمولا مذاهب هم درباره نوع لباس ، دستوراتي دارند ، چنان كه دراسلام نيز درباره پوشش تن ، قواعد و دستوراتي وجود دارد و اصطلاح ‹‹ حجاب ›› درجامعه امروز ما گوياي همين نوع پوشش اسلامي است .
باتوجه به تعاريف فرهنگ ، جوامع مختلف بسته به اينكه نسبت به هستي چه بينشي داشته و چه معنايي براي زندگي قائل باشند و چه ارزشهايي را برجهان حاكم بدانند ، سبك و اسلوب خاصي درساختن شهر، خانه ، پوشيدن لباس و نظاير آن خواهند داشت .به عبارت ديگر ، فرهنگ يك قوم در وجوه مختلف زندگي آنان از قبيل صنعت ، اقتصاد ، مديريت ، شهرسازي ، معماري و هنر تجلي مي كند و به منزله روحي است كه در كالبد تمدن آن قوم جريان دارد و هر يك از اين جنبه ها ، آينه اي است كه چون در آن نيك بنگريم ، مي توانيم چهره آن روح حاكم و آن فرهنگ كلي جامعه را مشاهده كنيم .
رابطه لباس و فرهنگ به اندازه اي قوي است كه وقتي يك خارجي و غريبه وارد محيطي مي شود نخستين علامتي كه اورا مي شناساند همان لباس اوست . گويي انسانها با لباس خود با يكديگر صحبت مي كنند و هر كس به زبان لباس خويش خود بامعرفي مي نمايد كه من كيستم ، و از كجا آمده ام وبه چه دينايي و فرهنگي تعلق دارم . انسان بسته به اينكه براي جهان بيني خويش چه معنايي قائل باشد ، خود را چگونه موجودي بشناسد ، چه سرنوشتي براي خود تصور مي كند .
اگر درجامعه اي مثل جوامع امروز غربي ، مذهب درخصوص نوع لباس ساكت باشد و مصالح اجتماعي نيز قانون براي اندازه وشكل لباس مردم وضع نكرده باشد ، باز چنان نيست كه قاعده و ملاكي بر كيقيت پوشش مردم حاكم نباشد .
اگر درجوامع غربي ، مذهب و قانون تعيين كننده نوع پوشش نيست ، نبايد تصور كرد كه مردم درانتخاب لباس آزادند و لباس آنان از هيچ معيار و ملاكي تبعيت نمي كند و هيچ بينشي برآن حاكم نيست لباس انسان نخست تابع فرهنگ جامعه اوست و سپس تابع سليقه خود او. جامعه غربي امروز بالباسي كه برتن دارد باما سخن مي گويد .اگر به اين سخن خوب گوش فرادهيم ، فلسفه وفرهنگ غرب را خواهيم شناخت .
درهر جامعه نوع و كيفيت لباس زنان ومردان ، علاوه برآنكه تابع شرايط اقتصادي و اجتماعي و اقليمي آن جامعه است ، قويا تابع جهان بيني و ارزشهاي حاكم برفرهنگ آن مي باشد .
نگاهي به دنياي پيرامون خويش مي افكنيم و دوبخش از جهان را درنظر مي گيريم ، يكي دنياي مادي غرب ، كه باعلم ، تكنولوژي و استعمارگري مشخص مي شود و ديگر بخشي كه وارث فرهنگها و تمدنهاي كهني است كه مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده ومتأسفانه خود را در برابر اين فرهنگ باخته است و مي رود تاهمه ميراث معنوي خود را زير چكمه اين تمدن قرباني كند .
ملتهاي كشورهي اسلامي ، بابخشهاي وسيعي از آفريقا ، آسياي جنوب شرقي ، هند وبوميان آمريكا از اين قبيلند .اكنون به لباسهاي آن دسته ازمردم اين سرزمينها كه هنوز به طور كلي تحت تأثير غرب قرار نگرفته اند ، نگاهي مي اندازيم ، از ايران خودمان آغاز مي كنيم كه به آن نزديكتريم .
لباس روستاييان ايران را درنظرمي آوريم ، لباس طوايف و عشاير گونا گون ، لباس كردها ، بلوچها ، بختياريها ، قشقاييها ، لباس زنان دوره مانده ازهجوم فرهنگ غرب ، لباس روحانيان ، لباس … علي رغم تفاوت درشكل و رنگ وسبك و اندازه و نوع جنس ، وجه اشتراكي ميان همه اين لباسهاي غير غربي مردم ايران وجود دارد .
اين وجه اشتراك اين است كه همه آنها بلند ، گشاد ، غيرچسبان و عموما با سربند ، كلاه ودستار همراه است . البته ميان اين لباسها تفاوتهاي بسيار وجود دارد ، نوع پارچه ، رنگ ، طرز دوخت ، تعداد اجزاي يك دست كامل و بسياري از خصوصيات ديگر آنها باهم متفاوت است ، اما باوجود همه اين تفاوتها كه تابع اوضاع و احوال منطقه اي ، اجتماعي واقتصادي است ، اين وجه مشتركي كه گفته شد به نحوي بارزي محسوس است .
اگر به تحقيقات مربوط به پوشاك مردم ايران قبل از اسلام مراجعه كنيم ، خواهيم ديد كه اين قاعده درآنجا نيز حكمفرماست ، مجسمه ها ونقشهاي برجسته و تصاويري كه از دوره هاي مختلف ايران قبل از اسلام برجا مانده است ، همه نشان مي دهند كه هم پوشاك مردان و هم پوشاك زنان ، بلند و گشاد است . حال اگر به كشورهاي اروپايي و آمريكايي و به شهرهاي غرب زده جهان نظرافكنيم ،چه خواهيم ديد ؟ البته باز ، لباسها مختلف ومتنوع است و مخصوصا به سرعت و در آغاز هرفصل ازسال ، تغيير و تحول مي يابد . اما دراينجا نيز يك وجه اشتراك در كار است و آن اينكه لباس انسان امروزغربي ، چه مردان و چه زنانه ، تنگ ، كوتاه و چسبيده به بدن است و از اين لحاظ درست نقطه مقابل لباسهاي بومي وسنتي اقوامي است كه هنوز تحت نفوذ و سلطه كامل فرهنگ غرب قرارنگرفته اند .
اما علت چيست ؟ چرا انسان غربي با لباس تنگ و كوتاه و انسا ن غير غربي عموما با لباس بلند و گشاد درجامعه ظاهر مي شود ؟
به طورخلاصه ، اگر اوضاع واحوال اجتماعي ، اقتصادي و جغرافيايي مناطقي را كه مردم آن درقديم همچنين درحال حاضر لباسهاي گشاد و بلند برتن داشته و دارند با اوضاع تمدن غربي مقايسه كنيم ، خواهيم ديد كه هيچ يك از اين عوامل مي تواند منشأ اين تفاوت باشد ، بلكه ، اين جهان بيني و نظام ارزشهاي شرق است نه اقتضاي چنان لباسي را دارد و لباس امروز غرب نيز متناسب با جهان بيني و فرهنگ امروز غربي است .

رابطه بين لباس و تمايلات دروني

نوع آرايشي كه انسانها برچهره دارند ، با احوال دروني و تمايلات رواني آنان ارتباط مستقيم دارد ونه تنها آرايش چهره ، بلكه آرايش همه بدن و شكل و اندازه لباسي كه براي خود انتخاب مي كنند ، ازسر ضمير آنان خبر مي دهد . لباس نه تنها تحت تأثير فرهنگ جامعه است كه معرف شخصيت تك تك افراد نيزهست ، البته ميان شخصيت افراد و فرهنگ عمومي جامعه نيز ارتباطي قومي وجود دارد .
درجامعه اي كه ارزشهاي والاي معنوي انساني ، بي اعتبار باشد و عالم درون انسان ، حيثيت ومعنايي مستقل ازنمايشها و جلوه هاي بيروني نداشته باشد ، قهرا شخصيت انسان بكلي برپايه توجه ديگران واظهار نظر آنان درباره وي ، شكل مي گيرد و پيداست كه افراد درچنين جامعه اي سعي مي كنند باهر وسيله وازجمله بالباسي كه به تن مي كنند ، براي خود نوعي تشخيص و تعيين ايجاد نمايند .مد و تغييرات بي شمارو بي دليلي كه مرتبا درلباس رخ مي دهد ، چنين زمينه اي در ضميرو روان افراد دارد .
اين نياز به ابراز وجود و خود را از ديگران متمايز كردن، بسيار ديدن مي شود وفرد وقتي نتواند خود را از راههاي منطقي و معقول ممتاز ومشخص كند ، به هر اقدام ديگري دست مي زند وبساكه سعي مي كند با ايجاد هرگونه تغيير ي درشكل لباس و نوع آرايش سروصورت ، توجه ديگران رابه خود جلب كند و خود را ازگم شدن درجامعه نجات دهد . اما مدپرستي دلايل اخلاقي ورواني ديگري نيز دارد . در جامعه اي كه اختلاف طبقاتي شدت دارد ، اين اختلاف طبعا درنوع خانه ،‌ مدل اتومبيل ، سبك زندگي ، ومخصوصا در نوع لباس ، منعكس مي شود و مخصوصا اشراف و ثروتمندان سعي مي كنند و ثروت خود را با نوع لباسي كه مي پوشند به ديگران اعلام كنند ولباس بهترين وسيله تفاخر است ، چون هميشه همراه انسان است .
آن عقيده هاي چركيني كه از درون انسان به صورت شكل و نوع لباس سرباز مي كند ، متعدد وبسيار است يكي همه ميل به انگشت نما شدن ومشخص شدن است ويكي ديگر تفاخر و اعلام ميزان مال و ثروت است . ميل به خودنمايي ، حسادت و رقابت با ديگران نيز درلباس ظهور مي كند . جاه طلبي و ميل به سلطه بر ديگر ان نيزدرانتخاب نوع لباس مؤثر است و چنين افرادي سعي مي كنند با پوشيدن انواع لباس فاخر و گران قيمت تاجايي كه مي توانند خود را گرانقدروبرتر نشان دهند . درفرهنگ اسلامي ، لباسي كه براي انگشت نما شدن پوشيده شود ، لباس ‹‹ شهوت ›› ناميده شده است وزنان ومردان مسلمان به شدت از پوشيدن لباس شهوت منع شده اند
امام صادق (علیه السّلام) مي فرمايد : درذلت و خواري انسان همين بس كه لباسي به تن كند يا مركبي سوارشود كه او را مشهور و انگشت نما سازد .
همچنين ازحضرت حسين بن علي عليه السلام روايت كرده اند كه : هركس براي مشهور شدن لباس به تن كند ، خدا درقيامت براوجامه اي از آتش مي پوشاند .

رابطه لباس با فرهنگ اسلامي

تفاوت عمده فرهنگ جديد غربي و فرهنگ اسلام درتعريف انسان منعكس مي شود .اگر انسان برحسب فرهنگ غربي ، موجودي است كه معنويت فرع و روبناي زندگي مادي اوست ، درفرهنگ اسلامي موجودي است كه معنويت كمال مطلوب و غايت ونهايت زندگي اوست . معنويت كمالي است كه بامراقبت و تلاش و بادقت دربه كارگيري و بهره وري به اندازه ازهمه مواهب روحي ، براي انسان حاصل مي شود .
درچنين بينشي ، ديگر تن ، تنها بخش وجود انسان نيست ، و انسان همه تن نيست كه بامرگ فاني شود ، وتنها مجال براي موجود بودن و خوشبخت شدن نيز ، تمتع محدود جسماني ميان تولد تا مرگ نيست . انسان راه درازي درپيش دارد كه مرگ يكي ازگذرگاههاي آن است . انسان روبه سوي خدا دارد كه كمال مطلق وسرچشمه همه خوبيها و ارزشهاست .اوخود راشريفتر از آن مي داند كه به جسمش شناخته شود و وظيفه خود را خطيرتر از آن مي بيند كه تنها به بدن نمايي و آرايش جسم بپردازد . انسان درهمه بينشهاي معنوي و ازجمله در اسلام ، براي آن لباس به تن نمي كند كه تن را عرضه كند ، بلكه لباس مي پوشد تاخود را بپوشد . لباس براي او يك حريم است ، به منزله ديواردژي است كه تن را از دستبرد محفوظ مي دارد و كرامت اوراحفظ مي كند . لباس پوست دوم انسان نيست بلكه خانه اول اوست .انسان اسلام، كمال خود را درآن نمي بيند كه تن خويش را چون كالايي تزيين كند و به راه اندازد و بفروشد .
آري ، مسأله لباس وشكل ونوع آن، امري ساده و سطحي نيست كه آن را بتوان صرفا محصول سليقه افراد دانست . مسأله ، مسأله دو فرهنگ و دوجهان بيني است كه تفاوت آنها اززمين تاآسمان است و اين تفاوت درهمه امور اصلي مربوط به انسان واز جمله در لباس او جلوه گر مي شود . درعمل هيچ چيز آسانتر ازتقليد لباس ديگران نيست ، اما قرنها مي گذرد و ديده مي شود كه يك جامعه ، از لباس ديگران تقليد نمي كند وسنت خود را درنوع لباس حفظ مي كند ، چرا كه تغيير لباس ، همواره پيامد تغيير يك فرهنگ است ، وانسان تا با فرهنگ خود وداع نكند ، نمي تواند با لباس خود وداع كند تا فرهنگ يك قوم را نپذيرد .لباس آن را به تن نمي كند .
درست به همين دليل است كه دراحاديث ما آمده است كه ‹‹‌ من تشبه بقوم فهو منهم ›› هركه خود را به گروهي شبيه سازد هم از آن گروه است . لباس هر انسان پرچم كشور وجود اوست .پرچمي است كه او بر سردرخانه وجود خود نصب كرده است و باآن اعلام مي كند كه از كدام فرهنگ تبعيت مي كند . همچنان كه هر ملتي با وفاداري و احترام به پرچم خود ، اعتقاد خود را به هويت ملي و سياسي خود ابراز مي كند ، هر انسان نيز ، مادام كه به يك سلسله ارزشها و بينشها ، معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها و بينشها را از تن به در نخواهد كرد .

لباس از ديدگاه اسلام و قرآن

درتاريخ جديد ‹‹ زمان ›› به ‹‹ زمانه ›› تبديل شده است و انسانها صورت دگرگونه اي يافته اند . دربسيار ي از نقاط جهان صورت مردانه به صورت زنانه تبديل شده است وزن چهره عفاف وزنانه خود را از دست داده و هرگونه لطف كه منزلت زن درآن تعريف مي شد از بين رفته است .ديگرنه مرد نسبت به همسر خود احساس ‹‹ شرفي ›› مي كند ونه زن نسبت به كانون خانواده ، همسر و فرزندان خود احساس همسري و ‹‹ مادري›› مي نمايد .
درگوشه و كنار دنيا معاني گذشته همچون ‹‹ مردانگي ›› ، ‹‹ همسري ›› ، ‹‹ مادري ›› ، و ‹‹ تعليم وتربيت ›› معنا ومفهوم واقعي خود را از دست داده اند .
پيش از اين گفتيم كه برهنگي ، ارزش معنوي زن را از بين مي برد و اورا تاحد يك كالا ويك ‹‹ جنس ›› پست مي كند زني كه تن و اندام خود را در معرض ديد همگان مي گذارد و آنچه رابه جنسيت اومربوط مي شود به كوچه وبازار مي كشد ، در حقيقت مي خواهد باتكيه بر ‹‹ جنسيت ›› خويش جايي درجامعه بازكند . اوبدين ترتيب اعلام مي كند كه آنچه براي او اصل است ‹‹ زن بودن ›› اوست ، نه انسان بودن و نه انديشه ولياقت و كارآيي او ، چنين زني قبل ازهمه خود اسير خود است . او به مغازه داري شبيه است كه دائما درفكر تزيين و تغيير دكوراسيون ويترين مغازه است و اين انديشه به اومجال آرزوهاي بزرگتر و آرمانهاي والاتر را نمي دهد . بانويي كه دائما نگران زيبايي و زينت خويش و طرح ومد لباس خويش است ، كجا مي تواند غمخوار هموطي گرسنه و محروم خود باشد ، كجا مي تواند بينديشد كه سرنوشت ديگر مسلمانان جهان چگونه و توسط چه كساني رقم مي خورد ، كجا مي تواند به فكر نجات مستضعفان جامعه باشد ؟‌
آنچه كه موجب نگراني همگان مي باشد ، پست كردن زن تا آن حد است كه گويي صحبت ‹‹‌ سيگار ›› و ‹‹ كفش ›› ونظاير آن درميان است . برخلاف جوامع غربي كه به نام آزادي وتساوي حقوق ، شخصيتي دروغين بر زن تحميل شده است درجامعه اسلامي زن مي بايد به عنوان يك انسان به صورتي بسيار جدي وارد اجتماع شود ، و دراين راستا ضرور مي نمايد كه دست ازتجمل و خودنمايي بردارد. هرچه حضور زن دريك جامعه تفنني ترباشد ،زن برهنه ترو آرايش كرده تر است . لازمه اجتماعي بودن اين است ك فرد كمتر به خود بپردازد و خود راهمچون قطره اي در درياي جامعه غرق كند لازمه وارد جامعه شدن اين است كه ‹‹ من ›› ازميان برود و ‹‹ ما ›› ايجاد شود ، و اگرقرار شود ، هرزني ، و هر مردي باتوجه به لباس وبدن و روي وموي خويش ، سعي كند كه ازخود هرچه بيشتر يك ‹‹ من ›› مشخص و انگشت نما بسازد ، معلوم مي شود او نمي خواهد به اجتماع بپيوندد ونه درغم جامعه ، كه درغم خويش است .
مراسم حج كه باشكوه ترين تجلي گاه اهداف و آرمانهاي مسلمانان است مي تواند به عنوان راهنماي اصلي يك مسلمان الگوي زندگي روزمره اونيز باشد . در حج درپرتو تابش آفتاب حقيقت الهي ، همه من ها دست ازمن بودن برمي دارند و ‹‹ ما›› مي شوند و درست به همين دليل همه ‹‹ احرام›› مي پوشند كه لباسي است بسيارساده و همانند . درحج زنان و مردان دست اززينت و آرايش و تجمل و تفنن بر مي دارند ويكدل ويك صدا ، يك جامعه نمونه را ارائه مي دهند . بنابراين ملاحظه مي شود كه لباس چه نقش مهمي در روابط اجتماعي دارد و درواقع لباس مي تواند فرد راياهمراه باجامعه سازد و يااورا از آن جدا نمايد .
اين همه تنوع و تفنن كه درلباس و آرايش زن غربي و غربزده ديده مي شود ، دقيقا نشانه آن است كه زن درجامعه غربي به صورت جدي وا رد اجتماع نشده ، بلكه به عنوان يك شيء لوكس وزينتي كه همواره جاي آن درحاشيه كارهاي جدي است به جامعه دعوت شده است .
آنجا كه مسأله كارجدي درميان نيست، تفنن ، تجمل و خودنمايي جلوه گر است و هركس درانديشه سرووضع خويش مي باشد وآنجا كه صحبت از كار و توليد است زنان ومردان ساده تر و بي پيرايه ترند .بنابراين جامعه هرچه جدي تر باشد ، زن نيز پوشيده تر و بي تجمل و آراييش است و نكته بسيار ظريف و اساسي كه وجود دارد اين است كه مسأله جنسيت ،پوشيدگي ، برهنگي و ضوابط حاكم برآن رانبايد يكسره از لحاظ مصالح زندگي اجتماعي فرد بررسي كرد و نبايد فقط به دنياي بيرون و جامعه پيرامون آدمي انديشيد ، بلكه بايد به اهميت احساس ‹‹ شرم ›› به عنوان يك خصلت ذاتي و دروني نيز توجه كرد . شرم يكي از صفات مخصوص انسان است و انسان تنها موجودي است كه اصرار دارد دستكم بعضي از اندامهاي خود را بپوشاند . اگر سخن گفتن ، منطق داشتن ووجدان داشتن كه از جمله تفاوتهاي انسان باحيوانات است و براي انسان ‹‹ كمال ›› محسوب مي شود وبه ارزش مي بخشد ، چرا ‹‹ احساس شرم ›› و گريز از برهنگي كه آن نيز خاص انسان است ، كمال محسوب نشود ؟
قرآن كريم زن وشوهر را درخانواده به ‹‹‌ لباس ›› يكديگر شبيه مي كند و مي گويد : ‹‹ هن لباس لكم و انتم لباس لهن ›› زنانتان لباس شمايند وشمالباس زنانتان ›› ( سوره بقره آيه 187) زن ، لباس شوهر وشوهرلباس زن است . اگر دراين تشبيه دفت كنيم آن رافوق العاده زيبا و پرمعني خواهيم يافت . درآيه شريفه فوق ، گذشته ازمعناي ظاهري آن ، اشاره به ظاهر و باطن وجود عالمي ما دارد .
اين دوجلوه ازيكديگرجدا نيست ، بلكه به عنوان ظاهروباطن ويكديگرند .
ظاهر همواره بايد درحجاب باشد تاباطن جلوه حقيقي خود راحفظ نمايد .و فقط بر اهل حقيقت جلوه نمايد . ازاين رو خداوند سبحان درقرآن كريم زن را نسبت به مرد ومرد را نسبت به زن لباس برتن يكديگر دانسته ودراين آيه آنچه جالب است اين است كه ابتدا زن را لباس برمرد مي داند ونشان از اين است كه حجاب زنان ومردان درفرهنگ اسلامي نه براي كتمان حقيقت ، بلكه براي گذشت از ظاهر وسير به حقيقت وباطن است . لباس ازهمه چيز به تن انسان نزديكتراست و محروم تر ، و آنگاه همين لباس درعين نزديكي به تن ، تن را از ديگران مي پوشاند ودورمي سازد . زن وشوهر نيز نسبت به يكديگر چنين اند .و درعين حال هريك از آن دوموجب حفظ عفت ديگري است ، همان طور كه لباس ، انسان را از برهنگي و بي عفتي حفظ مي كند .علاوه براين ، به همان ترتيب كه لباس هركس مايه وقار و آراستگي اوست ، همسر نيز مايه وقار و آراستگي فرد درزندگي اجتماعي است و از شكل و نوع لباس پوشيدن افراد مي توان به بسياري از جنبه هاي شخصيت آنان پي برد .
منبع: http://www.e-resaneh.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.