حركت به سوي مرگ در سيلاب اطلاعات
نويسنده: نيل پستمن
جرج برنارد شاو، نمايشنامه نويس بزرگ، شاعر و جامعه شناس انگليسي گفته بود «تمام حرفه ها توطئه هايي عليه عوام هستند.» منظورش اين بود كساني كه به مشاغل حرفه اي تعلق دارند، از قبيل پزشكان، حقوقدانان، معلمان و دانشمندان جايگاه خود را با استفاده از الفاظ و عبارت هايي كه براي عوام نامفهوم است، حفظ مي كنند. اين كار، افراد بيرون از مشاغل حرفه اي را، از درك اين كه صاحبان اين نوع مشاغل چه كاري انجام مي دهند و چرا، عاجز مي كند و افراد درون مشاغل را از كنكاش و انتقادهاي بيروني حفاظت مي كند. به عبارت ديگر، مشاغل، حصاري از الفاظ تكنولوژيك دور خود بر پا مي كنند تا چشم هاي جستجوگر و خارجي نتوانند درون آن را ببينند.
بر عكس برنارد شاؤمن هيچ گونه شكايتي از اين امر ندارد. براي اين كه خودم را صاحب حرفه و معلم مي دانم و از الفاظ تكنولوژيك هم مثل بقيه خوشم مي آيد و اعتراضي به اعلام نظر افرادي كه رازهاي حرفه مرا نمي دانند و به داخل سالن مي آيند، ندارم. اين گونه افراد برخي اوقات عقيده اي تازه و يا بهتري ارائه مي دهند و حتي مسائلي را كه صاحبان حرفه آن را ناديده گرفته اند يادآور مي شوند.
فكر مي كنم درباره اين كه تكنولوژي چه بر سر فرهنگ مي آورد، چيزي مي دانم و حتي درباره اين كه تكنولوژي چه چيزي را از فرهنگ كم مي كند نيز مطالبي مي دانم. در آغاز بايد بگويم آنچه را كه تكنولوژي از فرهنگ كم مي كند موضوعي است كه متخصصان كامپيوتر، دانش كمي نسبت به آن دارند و بدين جهت، هنوز صحبتي جدي و جامع درباره زيانهاي تكنولوژي كامپيوتري نشنيده ام. اين امر به نظرم عجيب مي آيد و مرا به فكر وامي دارد كه مبادا آنان، چيز مهمي را مخفي مي كنند. به عبارت ديگر، چيزي كه به نظر مي رسد فقدان حس تواضع تكنولوژيك در بين كارشناسان است.
اين را بايد گفت: كساني كه تاريخ تكنولوژيك را مطالعه كرده اند مي دانند كه تغييرات تكنولوژيك يك نوع معامله يا بده بستان بوده است: تكنولوژي هم مي گيرد و هم پس مي دهد و در اغلب موارد، اين بده بستان به طور مساوي نيست.
پيدايش روزنامه هاي چاپي خود مثال خوبي است؛ صنعت چاپ، از يك سو تفكر نوين فردگرايي را موجب شد و از سوي ديگر حس قديمي جامعه و آميزش اجتماعي را از بين برد. چاپ، نثر را به وجود آورد و موجب شد كه شعر به صورت بياني خوش رنگ و منحصر به قشرهاي خاص عرضه شود. چاپ امكان توسعه علوم جديد را به وجود آورد ولي مذهب عقلاني را به تمرين مجموعه اي از خرافات تبديل كرد. چاپ به رشد و توسعه كشورها كمك كرد. ولي مهين پرستي را به احساسي تلخ و روحيه كشتار تبديل كرد. روش ديگر بيان اين حقيقت اين است كه بگوييم تكنولوژي جديد معمولا به بعضي از گروه ها فايده و به بقيه ضرر مي رساند.
هنگامي كه از تكنولوژي كامپيوتري سخن به ميان مي آيد، اغلب از منافع و فوايدش گفته مي شود. كامپيوتر شگفتي هايي مي آفريند كه چشمها را خيره مي كند و موجب مي شود گروهي كه از آن زيان ديده اند يا بازنده شده اند درست درنيايند كه چه اتفاقي براي آنها افتاده است. به عبارت ديگر، بازندگان بخاطر اينكه باور دارند دانش تخصصي اولياي تكنولوژي كامپيوتر، بخشي از عقل است، تسليم مي شوند. نتيجه آن مي شود كه بعضي از سوالها، از قبيل اين كه كامپيوتر به چه كساني قدرت و آزادي خواهد داد و از قدرت و آزادي چه كساني كاسته خواهد شد، مطرح نمي شوند.
صحبت هايي كه تا حال كرده ام حاكي از آن است كه اين روند مانند يك توطئه طراحي شده است كه تنها برندگان از اين كه چه چيزي را باخته و چه چيزي را به دست آورده اند اطلاع دارند، اما عموم مردم نمي دانند چكار مي كنند و امور به كجا منتهي خواهد شد.
در اينجا اين سوال را مي توان مطرح كرد كه آيا تفكري كه در وراي تكنولوژي كامپيوتر نهفته است مي تواند كاري انجام دهد كه دليلي براي تاسف خوردن از به وجود آمدن آن نداشته باشيم؟ من معتقدم كه اين دليل وجود دارد و بحث امروز من حاكي از آن است كه در اين وقت باقيمانده سعي مي كنم توضيحي درباره خطرات كامپيوتر و دلايل آن بدهم و اميدوارم كه با سينه باز حرف هاي مرا ملاحظه فرماييد.
در جهاني زندگي مي كنيم كه عمدتا معناي آن و حتي حس تكنولوژيك آن براي ما نامعلوم است؛ هدفم انجام آزمايش بر روي شما آن هم پس از اعترافاتم نيست ولي اگر به شما بگويم كه چرم صندلي كه الان بر آن نشسته ايد از چرم بيسمارگ هرينگ است به چه دليلي با من مخالفت خواهيد ورزيد؟ اگر يك شيميدان صنعتي را پيدا كنم تا اين حقيقت را با انجام آزمايشات متعددي براي شما ثابت كند به احتمال زياد فردا به دوستان خود خواهيد گفت كه ديروز را با نشستن روي صندلي چرمي از پوست بيسمارگ هرينگ گذرانده ايد. وقتي كه پايه اي براي نظم وجود نداشته باشد دليلي براي عكس العمل و ناباوري و يا حتي تعجب نسبت به هر موردي كه ظاهر مي شود وجود ندارد.
نكته مهم اين است كه در جهاني عاري از نظم معنوي و فكري، هيچ چيز غيرقابل قبول و دور از انتظار نيست و به همين دليل هيچ چيزي نيست كه تعجب ما را برانگيزد.
جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم جهان ديگري است و بايد بگويم جهاني به مراتب غم انگيزتر، گيج كننده تر و حتي پيچيده تر از قرون وسطي است.
براي ما مردم مدرن درك يكپارچه از جهاني كه بصورت مبنايي براي اصول اعتقادي مبتني باشد، وجود ندارد به همين دليل ما از مردم قرون وسطي وحشت زده تر هستيم، زيرا كه هر چيزي را مي توانند به باورمان بقبولانند.
هيچ كدام از اين ها تقصير ما نيست. اگر من گفته كاسيوس را برعكس كنم، تقصير در ما نيست بلكه در ستاره ها است. وقتي كه گاليله تلسكوپ خود را به سوي آسمان چرخاند و به كپلر هم اجازه داد تا او هم يك نگاهي به ستاره ها بيفكند، آنها مجذوب و فريفته ستاره ها نشدند و يا به دنبال گرفتن مجوزي از ستاره ها نبودند. تنها چيزي كه مشاهده كردند اشكال هندسي و معادلات آن بود. { كه خود در ذهن مي پروراندند.}
اين اختراعات كمك به توسعه علم فيزيك كرد و كاري براي مذهب بجز در مواردي كه حاصل آن زيانبار بود نكرد. قبل از گاليله و كپلر ممكن بود كه باور داشته باشند كه زمين مركز استوار جهان است و خداوند علاقه بخصوصي به موضوعات و روابط انسانهاي كره زمين دارد. بعد، كره زمين به صورت كره اي تنها در گوشه اي از كهكشان درآمد و ما مانديم در اين كه اصولا خداوند كاري بكار ما دارد يا نه. جهان منظم و جامع قرون وسطي شروع به از هم پاشيدن كرد و بشر در ستاره ها ديگر عكس دوستان خود را نديد؛ به اين ترتيب چيزي كه زماني يار ما بود عليه ما درآمد: منظور من از يار ما در اينجا اطلاعات است. زماني اطلاعات منبعي بود كه به حل مشكلاتي كه بشر با آن مواجه مي شد، كمك مي كرد. درست است كه در قرون وسطي اطلاعات كمياب بود ولي اين كميابي بر اهميت و كاربرد آن مي افزود. اما اين روند رو به تغيير گذاشت و همان طوري كه همه مي دانيد در قرن 15 طلاكاري بنام گوتنبرگ دستگاه فشار شراب را تبديل به دستگاه چاپ كرد و با آن كار چيزي كه ما انفجار اطلاعات مي ناميم رخ داد.
چهل سال پس از اختراع چاپ 110 ماشين چاپ در 6 نقطه جهان وجود داشت و 50 سال بعد از اين اختراع 8 ميليون كتاب چاپ شده بود كه حاوي اطلاعات بود كه قبلا در دسترس افراد عادي قرار نداشت. هيچ چيزي نمي تواند به اندازه اين فكر كه كامپيوتر، عصر اطلاعات را بنيان نهاد، گمراه كننده باشد. در حقيقت اين ماشين چاپ بود كه عصر اطلاعات را شروع كرد و هنوز هم ادامه دارد.
اما روندي كه به عنوان جويبار اطلاعات آغاز گرديد تبديل به سيلي از ناهنجاري و بي نظمي شد. اگر من از كشور خود يعني امريكا به عنوان مثال نام ببرم، اينها چيزهايي هستند كه ما با آنها مواجه هستيم: 26 هزار محل اعلانات، 11520 روزنامه، 11556 جلد مجلات ادواري، 27 هزار محل كرايه نوارهاي ويديو، 36 ميليون تلويزيون، 300 ميليون راديو، 30 هزار عنوان جديد كتاب در سال (300 هزار در سراسر جهان). فقط در آمريكا 60 ميليارد آگهي تجاري از طريق پست به خانه ها انداخته مي شود. همه چيز از تلگراف و عكسبرداري در قرن نوزدهم گرفته تا سيلكن چيپس در قرن بيستم صداي مهيب اطلاعات را چندين برابر كرده است و بدانجا رسيده است كه ديگر براي مردم عادي اطلاعات هيچ رابطه اي در حل معما ندارد.
اطلاعات كالايي است كه مي توان به خريد و فروش آن پرداخت و يا به عنوان ابزاري براي تفنن از آن استفاده كرد يا به عنوان جامه اي براي بالا بردن جايگاه خود، آن را پوشيد. اطلاعات بر سر ما سرازير مي شود بدون اين كه در جهت خاصي هدايت شده باشد. از اطلاعات پر شده ايم و غرق آن هستيم و كنترلي نيز بر آن نداريم و نمي دانيم با آن چه كار بكنيم.
دو دليل براي اين كه نمي دانيم با آن چه كار بكنيم وجود دارد:
اول همانطور كه قبلا گفتم درك يكپارچه از خود و از رابطه خود با همديگر و جهان، نداريم و از طرف ديگر همانطوري كه قرون وسطايي ها مي دانستند، نمي دانيم از كجا آمده ايم، به كجا مي رويم و براي چه، و اين كه چه نوع اطلاعاتي به زندگي ما ربط دارند و چه اطلاعاتي ربط ندارند.
دوم اين كه تمام انرژي و هوش خود را وقف ساختن ماشين هايي كرده ايم كه كاري به جز افزايش اطلاعات انجام نمي دهند. در نتيجه سيستم دفاعي ما عليه انبوه اطلاعات از هم پاشيده شده است. نمي دانيم چگونه اين اطلاعات را پالايش كنيم. نمي دانيم چطور آن را كاهش دهيم. به عبارت ديگر به يك ايدز فرهنگي مبتلا شده ايم. در اين حال كامپيوتر نيز در صحنه حاضر شده است. كامپيوتر آن طوري كه ما مي دانيم مي تواند جهان شمول باشد. نه تنها به خاطر كاربرد آن كه تقريبا بي نهايت است بلكه كامپيوتر در ساختار ديگر ماشين ها نيز رخنه كرده است. وقتي مردم درباره علوم اطلاعات صحبت مي كنند راجع به كامپيوتر است كه چطور اطلاعات را ضبط مي كند و چگونه به آن دسترسي مي يابد و چطور اطلاعات را نظم مي دهد. كامپيوتر جواب اين نوع سوال ها را در اختيار ما قرار مي دهد كه چطور مي توانيم به اطلاعاتي بيشتر، سريع و كاربردي دست يابيم. اينها سوالات معقولي به نظر مي رسند ولي اكنون من سوالات ديگري مطرح مي كنم كه به نظر من بيشتر معقول هستند. آيا عراق به خاطر كمبود اطلاعات، كويت را اشغال كرد؟ اگر كودكان در آفريقا به خاطر گرسنگي از بين مي روند به خاطر كمبود اطلاعات است؟ آيا وجود تبعيضات نژادي در آفريقاي جنوبي به خاطر كمبود اطلاعات است؟ اگر مجرمين در خيابان هاي مجرمين زياد هستند به خاطر كمبود اطلاعات است؟
كامپيوتر و اطلاعات حاصله از آن، جواب سوالات بنياديني كه بتواند زندگي معني دار و انساني را فراهم كند، ارائه نمي دهد. كامپيوتر نمي تواند يك چارچوب اخلاقي را شكل دهد. نمي تواند به ما بگويد كه چه نوع سولاتي ارزش سوال كردن را دارند. نمي تواند ابزاري براي درك اين كه چرا اينجا هستيم و چرا با همديگر در جنگ هستيم و چرا ادب و نزاكت از ما دوري مي كند، باشد. به عبارت ديگر كامپيوتر اسباب بازي با شكوهي است كه ما را از روبه رو شدن با اين خلاء معنوي، خودشناسي و درك كاربردي آن از گذشته و آينده دور مي كند. آيا كامپيوتر را مقصر بايد شناخت؟ البته كه نه، با اين وجود آن تنها يك ماشين است ولي آن را با بوق هاي پرصدا به عنوان پيامبر تكنولوژيك معرفي مي كنند و مهم تر اين كه مناديان آن مي گويند كه با استفاده از آن آموزش، مذهب، سياست، ذهن و مهمتر از همه خود ما بهتر خواهيم شد، كه البته اين مسخره است تنها جوانها، جاهلها و احمق ها مي توانند آنرا باور كنند.
قبلا گفتم كه نبايد كامپيوتر را براي همه اينها مقصر دانست؛ به عبارت ديگر، ما فيل را به خاطر داشتن اشتهاي زياد و سنگ را به خاطر سنگين بودن و ابر را براي مخفي كردن خورشيد مقصر نمي دانيم؛ طبيعت آنان چنين است و انتظار ديگري نبايد داشت. كامپيوتر طبيعت خود را دارد كه آن هم ماشين است ولي ماشيني كه براي دستكاري و توليد اطلاعات طراحي شده است و اين كاري است كه كامپيوتر انجام مي دهد بنابراين هدفي را دنبال مي كند و پيامي هم دارد؛ پيام اين است كه از طريق اطلاعات بيشتر و بيشتر؛ با آساني و سرعت عمل در دسترسي به آن، جواب مشكلات خود را خواهيم يافت. بنابراين، زنان و مردان خوش ذوق با اين باور؛ ابتكارات جديدي را براي كامپيوتر به وجود مي آورند به اميد اين كه از طريق انسان، عاقلتر، سالمتر و مشخص تر باشد. چه كسي مي تواند آنها را مقصر بداند. با ماهر شدن در اين تكنولوژي اعتبار و قدرت به دست مي آورند و بعضي از آنها حتي مشهور هم مي شوند. در دنيايي كه پر است از مردمي كه باور دارند از طريق اطلاعات بيشتر و بيشتر به بهشت دسترسي پيدا مي كنند، دانشمندان كامپيوتر، پادشاه هستند. ولي من معتقدم كه تمام اينها باعث از بين رفتن جدي تلاش و انرژي است. تصور آن را بكنيد كه اگر ذوق و انرژي، صرف فلسفه، هنر، مذهب يا ادبيات تصويري يا آموزشي بشود چه حاصل خواهد شد. شايد بدان صورت بهتر دريابيم چرا جنگ مي كنيم، چرا فقر است، چرا بي خانماني و يا ناراحتي هاي روحي و خشم وجود دارد.
با وضع جديد تنها چيزي كه نابغه هاي كامپيوتري براي ما به ارمغان خواهند آورد جنگ ستاره ها است و اين كه اين راه حلي براي جنگ هاي هسته اي است. به ما هوش هاي مصنوعي را عرضه خواهند كرد و خواهند گفت كه از اين راه مي توان به خود آموزي رسيد. به ما ارتباط سريع جهاني را خواهند داد و خواهند گفت كه اين روشي براي درك متقابل است. به ما واقعيت مجازي را خوهند داد و خواهند گفت كه اين جواب فقر معنوي است. ولي اين راه ها، راه تكنسين ها، زهوار درفته هاي اطلاعات و احمق هاي تكنولوژيك است.
اينجا آن چيزي را كه ثرو (H D Thoreau) گفته بود مي توان بيان كرد كه تمام اختراعات چيزي به جز ابزار پيشرفته در جهت پاياني غيرپيشرفته نيست. و گوته هم به ما گفته بود كه انسان بايد سعي كند هر روز به يك آواز كوتاهي گوش كند، شعر خوبي را بخواند، تصوير زيبايي را مشاهده كند و اگر امكان داشت چند كلمه حرف حسابي هم بزند و سقراط هم گفته بود آن زندگي را كه نتوان بررسي كرد ارزش زندگي كردن ندارد و حضرت ميكاييل هم گفته بود چيزي كه خداوند از تو مي خواهد اداي دين و عشق به گذشت و تواضع در برابر اوست. و من اگر وقت داشتم آنچه كه كنفوسيوس، اسحاق، عيسي، موسي، محمد(ص)، بودا، اسپينوزا و شكسپير گفته بودند را بازگو مي كردم، تمام آنها تقريبا يكي است؛ بن بست هاي بشريت همان بوده است كه قبلا بوده است و لذا مي توان گفت كه مشكلات اساسي و بنيادين بشر را با پوشش تكنولوژيك نمي توان حل كرد.
حتي شخصيت هاي كارتوني هم اين را مي دانند و من بحث خود را با بيان شخصيت كارتوني پوگو (Pogo) اثر والت كلي خاتمه مي دهم و گفته وي را به همه تكنولوژيست هاي مدينه فاضله مدرن و پيامبران آن توصيه مي كنم.
پوگو گفت: ما با دشمن روبه رو شده ايم و آن دشمن خودمان هستيم.
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ
بر عكس برنارد شاؤمن هيچ گونه شكايتي از اين امر ندارد. براي اين كه خودم را صاحب حرفه و معلم مي دانم و از الفاظ تكنولوژيك هم مثل بقيه خوشم مي آيد و اعتراضي به اعلام نظر افرادي كه رازهاي حرفه مرا نمي دانند و به داخل سالن مي آيند، ندارم. اين گونه افراد برخي اوقات عقيده اي تازه و يا بهتري ارائه مي دهند و حتي مسائلي را كه صاحبان حرفه آن را ناديده گرفته اند يادآور مي شوند.
فكر مي كنم درباره اين كه تكنولوژي چه بر سر فرهنگ مي آورد، چيزي مي دانم و حتي درباره اين كه تكنولوژي چه چيزي را از فرهنگ كم مي كند نيز مطالبي مي دانم. در آغاز بايد بگويم آنچه را كه تكنولوژي از فرهنگ كم مي كند موضوعي است كه متخصصان كامپيوتر، دانش كمي نسبت به آن دارند و بدين جهت، هنوز صحبتي جدي و جامع درباره زيانهاي تكنولوژي كامپيوتري نشنيده ام. اين امر به نظرم عجيب مي آيد و مرا به فكر وامي دارد كه مبادا آنان، چيز مهمي را مخفي مي كنند. به عبارت ديگر، چيزي كه به نظر مي رسد فقدان حس تواضع تكنولوژيك در بين كارشناسان است.
اين را بايد گفت: كساني كه تاريخ تكنولوژيك را مطالعه كرده اند مي دانند كه تغييرات تكنولوژيك يك نوع معامله يا بده بستان بوده است: تكنولوژي هم مي گيرد و هم پس مي دهد و در اغلب موارد، اين بده بستان به طور مساوي نيست.
پيدايش روزنامه هاي چاپي خود مثال خوبي است؛ صنعت چاپ، از يك سو تفكر نوين فردگرايي را موجب شد و از سوي ديگر حس قديمي جامعه و آميزش اجتماعي را از بين برد. چاپ، نثر را به وجود آورد و موجب شد كه شعر به صورت بياني خوش رنگ و منحصر به قشرهاي خاص عرضه شود. چاپ امكان توسعه علوم جديد را به وجود آورد ولي مذهب عقلاني را به تمرين مجموعه اي از خرافات تبديل كرد. چاپ به رشد و توسعه كشورها كمك كرد. ولي مهين پرستي را به احساسي تلخ و روحيه كشتار تبديل كرد. روش ديگر بيان اين حقيقت اين است كه بگوييم تكنولوژي جديد معمولا به بعضي از گروه ها فايده و به بقيه ضرر مي رساند.
هنگامي كه از تكنولوژي كامپيوتري سخن به ميان مي آيد، اغلب از منافع و فوايدش گفته مي شود. كامپيوتر شگفتي هايي مي آفريند كه چشمها را خيره مي كند و موجب مي شود گروهي كه از آن زيان ديده اند يا بازنده شده اند درست درنيايند كه چه اتفاقي براي آنها افتاده است. به عبارت ديگر، بازندگان بخاطر اينكه باور دارند دانش تخصصي اولياي تكنولوژي كامپيوتر، بخشي از عقل است، تسليم مي شوند. نتيجه آن مي شود كه بعضي از سوالها، از قبيل اين كه كامپيوتر به چه كساني قدرت و آزادي خواهد داد و از قدرت و آزادي چه كساني كاسته خواهد شد، مطرح نمي شوند.
صحبت هايي كه تا حال كرده ام حاكي از آن است كه اين روند مانند يك توطئه طراحي شده است كه تنها برندگان از اين كه چه چيزي را باخته و چه چيزي را به دست آورده اند اطلاع دارند، اما عموم مردم نمي دانند چكار مي كنند و امور به كجا منتهي خواهد شد.
در اينجا اين سوال را مي توان مطرح كرد كه آيا تفكري كه در وراي تكنولوژي كامپيوتر نهفته است مي تواند كاري انجام دهد كه دليلي براي تاسف خوردن از به وجود آمدن آن نداشته باشيم؟ من معتقدم كه اين دليل وجود دارد و بحث امروز من حاكي از آن است كه در اين وقت باقيمانده سعي مي كنم توضيحي درباره خطرات كامپيوتر و دلايل آن بدهم و اميدوارم كه با سينه باز حرف هاي مرا ملاحظه فرماييد.
در جهاني زندگي مي كنيم كه عمدتا معناي آن و حتي حس تكنولوژيك آن براي ما نامعلوم است؛ هدفم انجام آزمايش بر روي شما آن هم پس از اعترافاتم نيست ولي اگر به شما بگويم كه چرم صندلي كه الان بر آن نشسته ايد از چرم بيسمارگ هرينگ است به چه دليلي با من مخالفت خواهيد ورزيد؟ اگر يك شيميدان صنعتي را پيدا كنم تا اين حقيقت را با انجام آزمايشات متعددي براي شما ثابت كند به احتمال زياد فردا به دوستان خود خواهيد گفت كه ديروز را با نشستن روي صندلي چرمي از پوست بيسمارگ هرينگ گذرانده ايد. وقتي كه پايه اي براي نظم وجود نداشته باشد دليلي براي عكس العمل و ناباوري و يا حتي تعجب نسبت به هر موردي كه ظاهر مي شود وجود ندارد.
نكته مهم اين است كه در جهاني عاري از نظم معنوي و فكري، هيچ چيز غيرقابل قبول و دور از انتظار نيست و به همين دليل هيچ چيزي نيست كه تعجب ما را برانگيزد.
جهاني كه ما در آن زندگي مي كنيم جهان ديگري است و بايد بگويم جهاني به مراتب غم انگيزتر، گيج كننده تر و حتي پيچيده تر از قرون وسطي است.
براي ما مردم مدرن درك يكپارچه از جهاني كه بصورت مبنايي براي اصول اعتقادي مبتني باشد، وجود ندارد به همين دليل ما از مردم قرون وسطي وحشت زده تر هستيم، زيرا كه هر چيزي را مي توانند به باورمان بقبولانند.
هيچ كدام از اين ها تقصير ما نيست. اگر من گفته كاسيوس را برعكس كنم، تقصير در ما نيست بلكه در ستاره ها است. وقتي كه گاليله تلسكوپ خود را به سوي آسمان چرخاند و به كپلر هم اجازه داد تا او هم يك نگاهي به ستاره ها بيفكند، آنها مجذوب و فريفته ستاره ها نشدند و يا به دنبال گرفتن مجوزي از ستاره ها نبودند. تنها چيزي كه مشاهده كردند اشكال هندسي و معادلات آن بود. { كه خود در ذهن مي پروراندند.}
اين اختراعات كمك به توسعه علم فيزيك كرد و كاري براي مذهب بجز در مواردي كه حاصل آن زيانبار بود نكرد. قبل از گاليله و كپلر ممكن بود كه باور داشته باشند كه زمين مركز استوار جهان است و خداوند علاقه بخصوصي به موضوعات و روابط انسانهاي كره زمين دارد. بعد، كره زمين به صورت كره اي تنها در گوشه اي از كهكشان درآمد و ما مانديم در اين كه اصولا خداوند كاري بكار ما دارد يا نه. جهان منظم و جامع قرون وسطي شروع به از هم پاشيدن كرد و بشر در ستاره ها ديگر عكس دوستان خود را نديد؛ به اين ترتيب چيزي كه زماني يار ما بود عليه ما درآمد: منظور من از يار ما در اينجا اطلاعات است. زماني اطلاعات منبعي بود كه به حل مشكلاتي كه بشر با آن مواجه مي شد، كمك مي كرد. درست است كه در قرون وسطي اطلاعات كمياب بود ولي اين كميابي بر اهميت و كاربرد آن مي افزود. اما اين روند رو به تغيير گذاشت و همان طوري كه همه مي دانيد در قرن 15 طلاكاري بنام گوتنبرگ دستگاه فشار شراب را تبديل به دستگاه چاپ كرد و با آن كار چيزي كه ما انفجار اطلاعات مي ناميم رخ داد.
چهل سال پس از اختراع چاپ 110 ماشين چاپ در 6 نقطه جهان وجود داشت و 50 سال بعد از اين اختراع 8 ميليون كتاب چاپ شده بود كه حاوي اطلاعات بود كه قبلا در دسترس افراد عادي قرار نداشت. هيچ چيزي نمي تواند به اندازه اين فكر كه كامپيوتر، عصر اطلاعات را بنيان نهاد، گمراه كننده باشد. در حقيقت اين ماشين چاپ بود كه عصر اطلاعات را شروع كرد و هنوز هم ادامه دارد.
اما روندي كه به عنوان جويبار اطلاعات آغاز گرديد تبديل به سيلي از ناهنجاري و بي نظمي شد. اگر من از كشور خود يعني امريكا به عنوان مثال نام ببرم، اينها چيزهايي هستند كه ما با آنها مواجه هستيم: 26 هزار محل اعلانات، 11520 روزنامه، 11556 جلد مجلات ادواري، 27 هزار محل كرايه نوارهاي ويديو، 36 ميليون تلويزيون، 300 ميليون راديو، 30 هزار عنوان جديد كتاب در سال (300 هزار در سراسر جهان). فقط در آمريكا 60 ميليارد آگهي تجاري از طريق پست به خانه ها انداخته مي شود. همه چيز از تلگراف و عكسبرداري در قرن نوزدهم گرفته تا سيلكن چيپس در قرن بيستم صداي مهيب اطلاعات را چندين برابر كرده است و بدانجا رسيده است كه ديگر براي مردم عادي اطلاعات هيچ رابطه اي در حل معما ندارد.
اطلاعات كالايي است كه مي توان به خريد و فروش آن پرداخت و يا به عنوان ابزاري براي تفنن از آن استفاده كرد يا به عنوان جامه اي براي بالا بردن جايگاه خود، آن را پوشيد. اطلاعات بر سر ما سرازير مي شود بدون اين كه در جهت خاصي هدايت شده باشد. از اطلاعات پر شده ايم و غرق آن هستيم و كنترلي نيز بر آن نداريم و نمي دانيم با آن چه كار بكنيم.
دو دليل براي اين كه نمي دانيم با آن چه كار بكنيم وجود دارد:
اول همانطور كه قبلا گفتم درك يكپارچه از خود و از رابطه خود با همديگر و جهان، نداريم و از طرف ديگر همانطوري كه قرون وسطايي ها مي دانستند، نمي دانيم از كجا آمده ايم، به كجا مي رويم و براي چه، و اين كه چه نوع اطلاعاتي به زندگي ما ربط دارند و چه اطلاعاتي ربط ندارند.
دوم اين كه تمام انرژي و هوش خود را وقف ساختن ماشين هايي كرده ايم كه كاري به جز افزايش اطلاعات انجام نمي دهند. در نتيجه سيستم دفاعي ما عليه انبوه اطلاعات از هم پاشيده شده است. نمي دانيم چگونه اين اطلاعات را پالايش كنيم. نمي دانيم چطور آن را كاهش دهيم. به عبارت ديگر به يك ايدز فرهنگي مبتلا شده ايم. در اين حال كامپيوتر نيز در صحنه حاضر شده است. كامپيوتر آن طوري كه ما مي دانيم مي تواند جهان شمول باشد. نه تنها به خاطر كاربرد آن كه تقريبا بي نهايت است بلكه كامپيوتر در ساختار ديگر ماشين ها نيز رخنه كرده است. وقتي مردم درباره علوم اطلاعات صحبت مي كنند راجع به كامپيوتر است كه چطور اطلاعات را ضبط مي كند و چگونه به آن دسترسي مي يابد و چطور اطلاعات را نظم مي دهد. كامپيوتر جواب اين نوع سوال ها را در اختيار ما قرار مي دهد كه چطور مي توانيم به اطلاعاتي بيشتر، سريع و كاربردي دست يابيم. اينها سوالات معقولي به نظر مي رسند ولي اكنون من سوالات ديگري مطرح مي كنم كه به نظر من بيشتر معقول هستند. آيا عراق به خاطر كمبود اطلاعات، كويت را اشغال كرد؟ اگر كودكان در آفريقا به خاطر گرسنگي از بين مي روند به خاطر كمبود اطلاعات است؟ آيا وجود تبعيضات نژادي در آفريقاي جنوبي به خاطر كمبود اطلاعات است؟ اگر مجرمين در خيابان هاي مجرمين زياد هستند به خاطر كمبود اطلاعات است؟
كامپيوتر و اطلاعات حاصله از آن، جواب سوالات بنياديني كه بتواند زندگي معني دار و انساني را فراهم كند، ارائه نمي دهد. كامپيوتر نمي تواند يك چارچوب اخلاقي را شكل دهد. نمي تواند به ما بگويد كه چه نوع سولاتي ارزش سوال كردن را دارند. نمي تواند ابزاري براي درك اين كه چرا اينجا هستيم و چرا با همديگر در جنگ هستيم و چرا ادب و نزاكت از ما دوري مي كند، باشد. به عبارت ديگر كامپيوتر اسباب بازي با شكوهي است كه ما را از روبه رو شدن با اين خلاء معنوي، خودشناسي و درك كاربردي آن از گذشته و آينده دور مي كند. آيا كامپيوتر را مقصر بايد شناخت؟ البته كه نه، با اين وجود آن تنها يك ماشين است ولي آن را با بوق هاي پرصدا به عنوان پيامبر تكنولوژيك معرفي مي كنند و مهم تر اين كه مناديان آن مي گويند كه با استفاده از آن آموزش، مذهب، سياست، ذهن و مهمتر از همه خود ما بهتر خواهيم شد، كه البته اين مسخره است تنها جوانها، جاهلها و احمق ها مي توانند آنرا باور كنند.
قبلا گفتم كه نبايد كامپيوتر را براي همه اينها مقصر دانست؛ به عبارت ديگر، ما فيل را به خاطر داشتن اشتهاي زياد و سنگ را به خاطر سنگين بودن و ابر را براي مخفي كردن خورشيد مقصر نمي دانيم؛ طبيعت آنان چنين است و انتظار ديگري نبايد داشت. كامپيوتر طبيعت خود را دارد كه آن هم ماشين است ولي ماشيني كه براي دستكاري و توليد اطلاعات طراحي شده است و اين كاري است كه كامپيوتر انجام مي دهد بنابراين هدفي را دنبال مي كند و پيامي هم دارد؛ پيام اين است كه از طريق اطلاعات بيشتر و بيشتر؛ با آساني و سرعت عمل در دسترسي به آن، جواب مشكلات خود را خواهيم يافت. بنابراين، زنان و مردان خوش ذوق با اين باور؛ ابتكارات جديدي را براي كامپيوتر به وجود مي آورند به اميد اين كه از طريق انسان، عاقلتر، سالمتر و مشخص تر باشد. چه كسي مي تواند آنها را مقصر بداند. با ماهر شدن در اين تكنولوژي اعتبار و قدرت به دست مي آورند و بعضي از آنها حتي مشهور هم مي شوند. در دنيايي كه پر است از مردمي كه باور دارند از طريق اطلاعات بيشتر و بيشتر به بهشت دسترسي پيدا مي كنند، دانشمندان كامپيوتر، پادشاه هستند. ولي من معتقدم كه تمام اينها باعث از بين رفتن جدي تلاش و انرژي است. تصور آن را بكنيد كه اگر ذوق و انرژي، صرف فلسفه، هنر، مذهب يا ادبيات تصويري يا آموزشي بشود چه حاصل خواهد شد. شايد بدان صورت بهتر دريابيم چرا جنگ مي كنيم، چرا فقر است، چرا بي خانماني و يا ناراحتي هاي روحي و خشم وجود دارد.
با وضع جديد تنها چيزي كه نابغه هاي كامپيوتري براي ما به ارمغان خواهند آورد جنگ ستاره ها است و اين كه اين راه حلي براي جنگ هاي هسته اي است. به ما هوش هاي مصنوعي را عرضه خواهند كرد و خواهند گفت كه از اين راه مي توان به خود آموزي رسيد. به ما ارتباط سريع جهاني را خواهند داد و خواهند گفت كه اين روشي براي درك متقابل است. به ما واقعيت مجازي را خوهند داد و خواهند گفت كه اين جواب فقر معنوي است. ولي اين راه ها، راه تكنسين ها، زهوار درفته هاي اطلاعات و احمق هاي تكنولوژيك است.
اينجا آن چيزي را كه ثرو (H D Thoreau) گفته بود مي توان بيان كرد كه تمام اختراعات چيزي به جز ابزار پيشرفته در جهت پاياني غيرپيشرفته نيست. و گوته هم به ما گفته بود كه انسان بايد سعي كند هر روز به يك آواز كوتاهي گوش كند، شعر خوبي را بخواند، تصوير زيبايي را مشاهده كند و اگر امكان داشت چند كلمه حرف حسابي هم بزند و سقراط هم گفته بود آن زندگي را كه نتوان بررسي كرد ارزش زندگي كردن ندارد و حضرت ميكاييل هم گفته بود چيزي كه خداوند از تو مي خواهد اداي دين و عشق به گذشت و تواضع در برابر اوست. و من اگر وقت داشتم آنچه كه كنفوسيوس، اسحاق، عيسي، موسي، محمد(ص)، بودا، اسپينوزا و شكسپير گفته بودند را بازگو مي كردم، تمام آنها تقريبا يكي است؛ بن بست هاي بشريت همان بوده است كه قبلا بوده است و لذا مي توان گفت كه مشكلات اساسي و بنيادين بشر را با پوشش تكنولوژيك نمي توان حل كرد.
حتي شخصيت هاي كارتوني هم اين را مي دانند و من بحث خود را با بيان شخصيت كارتوني پوگو (Pogo) اثر والت كلي خاتمه مي دهم و گفته وي را به همه تكنولوژيست هاي مدينه فاضله مدرن و پيامبران آن توصيه مي كنم.
پوگو گفت: ما با دشمن روبه رو شده ايم و آن دشمن خودمان هستيم.
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ