نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
پسرکي لوح يکي از همشاگرديان خود را از مدرسه دزديد و به خانه برد. مادرِ پسرک بهجاي تنبيه پسر خود، او را تشويق کرد. بار ديگر پسرک بالاپوشي دزديد و مادر او را از بار اوّل هم بيشتر تحسين کرد. پسرک وقتي بزرگ شد به خلافهاي بزرگتري دست زد. امّا روزي به هنگام ارتکاب جرم دستگير شد، آنگاه دستهايش را بستند و او را براي اجراي حکم اعدام بردند. مادر همراه فرزند خود ميرفت و به سينه ميکوفت. پسر که اکنون مردي شده بود، به مادر خود گفت ميخواهد چيزي در گوش او بگويد. وقتي مادرش گوش خود را نزديک دهان او برد، پسر نرمهي گوش مادر را در دهان برد و محکم گاز گرفت. مادر او را بهخاطر رفتار ناشايستش سرزنش کرد و گفت اينهمه جرمي که مرتکب شده است بس نيست که اکنون مادرش را نيز چنين زخمي ميکند.
پسر پاسخ داد: «اگر آن روز که براي نخستينبار دست به دزدي زدم و لوح را به خانه آوردم سرزنشم کرده بودي، اکنون براي اعدام دستهاي مرا نميبستند.»
بخشش، گناهکاران را بيش از پيش به دامن گناه سوق ميدهد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
پسر پاسخ داد: «اگر آن روز که براي نخستينبار دست به دزدي زدم و لوح را به خانه آوردم سرزنشم کرده بودي، اکنون براي اعدام دستهاي مرا نميبستند.»
بخشش، گناهکاران را بيش از پيش به دامن گناه سوق ميدهد.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.