پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت

گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در كتب خود بررسى كرده‏اند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آورده‏اند كه موجب دودلى و ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مى‏كنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مى‏شويم كه از خصوصيات خود رجعت است. اينك بيان اين دسته از اشكالات:
دوشنبه، 31 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت
پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت
پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت

نويسنده:حسن طارمى



گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در كتب خود بررسى كرده‏اند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آورده‏اند كه موجب دودلى و ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مى‏كنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مى‏شويم كه از خصوصيات خود رجعت است. اينك بيان اين دسته از اشكالات:

1- رجعت برخلاف سنت عمومى الهى است:

مى‏گويند: سنت الهى در جهان آفرينش اين است كه انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش يابند آنگاه ديده به جهان گشوده، پس از عمرى كوتاه يا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار ديگر در روز رستاخيز همگان براى پاداش و كيفر زنده شوند. در اين صورت، حيات دوباره قبل از قيامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.
پاسخ اين اشكال آن است كه اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلف‏ناپذير در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونه‏اى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همين جهان بازگشته و رفته‏اند. بنابراين نمى‏توان اين مسأله را يك سنت صددرصد كلى تخلف‏ناپذير الهى دانست .
و اينك توضيح:
نظام آفرينش بر اراده حكيمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ويژه‏اى برخوردار است. از اينرو پژوهشگران علوم طبيعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانسته‏اند بر بسيارى از اسرار جهان خلقت دست يابند و قوانين جارى در عالم تكوين را كشف كنند. رشد شگفت‏انگيز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تكنولوژى از همين ديدگاه نشأت گرفته و انسانهائى كه جهان را به صورت مجموعه‏اى هماهنگ شناخته‏اند، در اثر تلاش و كوشش بر حقايق بيشمارى وقوف يافته و از رهگذر آن به ترقى و پيشرفت نائل آمده‏اند.
اما بايد اعتراف كرد كه هيچكس نمى‏تواند خود را آگاه از تمام قوانين حاكم بر جهان آفرينش به شمار آورد و يا قوانين كشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا كه راه رسيدن بشر به اين قوانين از طريق استقرارء بوده، و استقراء كامل براى هيچ فردى مقدور نيست. بنابراين در مورد همه قوانين و سنتهاى جارى طبيعت بايد احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذيرفت، مگر آنكه آفريدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگويد.
به عنوان مثال: يكى از سنتهاى صددرصد قطعى و كلى و تخلف‏ناپذير در نظام آفرينش، كه حتى يك نمونه خلاف براى آن نمى‏توان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنيا»ست. شكى نيست كه سنت الهى بر اين قرار گرفته كه هيچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از اين سنت سخن مى‏گويد، آنجا كه مى‏فرمايد:
كل نفس ذائقة الموت.1
انك ميت وانهم ميتون 2
از اين جهت هرگز نمى‏توان درباره اين سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى يك انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى انديشيد. از سوى ديگر: برخى از سنتهاى طبيعت كه به ظاهر عام و فراگير هستند، صددرصد قطعى و كلى نبوده بلكه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرينش چنين اقتضا مى‏كند كه هر جاندارى از طريق مجارى طبيعى به وجود آيد و بر همين اساس است كه نظريه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جديد نفى شده است. در عين حال ما مى‏بينيم كه موارد انگشت شمارى برخلاف اين سنت الهى وجود دارد و به تصريح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مى‏آيد؛ يا حضرت عيسى مسيح بدون آميزش مادر با انسانى ديگر، ديده به جهان مى‏گشايد. از همين قبيل است كليه معجزات و كرامات .
بديهى است كه در چنين مواردى نبايد منكر وقوع حوادث استثنائى شد، بلكه بايد اعتراف كرد كه همه سنتهاى حاكم بر جهان آفرينش صددرصد قطعى و تخلف‏ناپذير نيست. بر همين مبنا مى‏توان گفت:
درست است كه سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه هر موجود زنده‏اى پس از پايان يافتن دوران زندگى خود راهى سراى ديگر شده و براى بار دوم به دنيا باز نگردد؛ ولى اين سنت، مانند سنت آفرينش موجودات زنده است كه گاهى - به علل و مصالحى كه همگى جنبه تربيتى دارد - استثنا برداشته و از ميان ميلياردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آيات قرآن و روايات پيشوايان - به اين جهان باز گشته يا باز مى‏گردند.

2- رجعت بازگشت فعليت به قوه است:

مى‏گويند: يكى ازسنتهاى الهى در جهان آفرينش اين است كه هر انسانى كه از مادر زائيده مى‏شود و پس ازگذراندن چندين سال در اين دنيا چشم از جهان فرو مى‏بندد، يك رشته قوه‏ها، و توانهادر او فعليت يافته و به صورت كمال بروز مى‏نمايد. مثلاً روزى كه به دنيا قدم مى‏نهد، امكان آگاهى در او وجود دارد و پس از مدتى اين امكان جامه فعليت به خود مى‏پوشد و به صورت موجود زنده آگاه در مى‏آيد. همچنين است ديگر قوه‏ها و توانهائى كه در سرشت انسان به وديعت نهاده شده و با گذشت زمان فعليت مى‏يابد و او را به موجودى كامل تبديل مى‏كند. بنابراين همه افرادبشر از قوه آگاهى، قوه شنوائى، قوه بينائى، قوه خواندن و نوشتن و ساير قوه‏ها و توآنهابرخوردارند و پس از مدتى همه اين قوه‏ها را در چهارچوب فعليت، واجد مى‏شوند. همين است كه مى‏گويند: هر انسانى در لحظه مرگ با يك رشته فعليتها و انقلاب «امكان»ها به «شدن»ها جهان را ترك مى‏كند.
حال اگر عقيده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست كه انسان رجعت كننده، از فعليت به قوه باز گردد و كمال‏هاى ظهور يافته در او به توان تبديل شوند. اما اين كار با حكمت حق تعالى سازگار نيست و به يك معنى كارى لغو به شمار مى‏رود.
و اينك پاسخ:
شكى نيست كه قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعليت و كمال تبديل مى‏گردد و در درستى اين سخن نمى‏توان ترديد كرد. بنابراين اگر كسى مدعى شود كه برخى از انسانها بعد از مرگ، بارديگر به نخستين مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طريق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل ديگر به همان حدى مى‏رسند كه در لحظه مرگ، جهان را ترك كرده بودند، قطعاً چنين ادعايى باطل بوده و همان بازگشت فعليت به قوه است. گذشته از اين، اينگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است كه عقل و شرع بر امتناع آن داورى كرده‏اند.
ولى فرض ما اين است كه رجعت به هيچ روى بازگشت به مراحل نخستين حيات نمى‏باشد؛ بلكه انسان رجعت كننده، با همان فعليتها كه جهان را ترك گفته به دنيا باز مى‏گردد وروح متكامل او در همان بدنى وارد مى‏شود كه از آن مفارقت جسته است. به عبارت ديگر: رجعت يك نوع ادامه حياتى است كه مدتى بريده و منقطع شده است .
مثلاً انسانى كه در سن شصت سالگى يا بيشتر و كمتر از آن جهان را به عللى ترك مى‏كند، امكان عمر بيشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حيات طبيعى بازداشته و زندگى را از او سلب كرده‏اند. اكنون در اثر رجعت، مى‏تواند بار ديگر به حيات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.
اين از يكسو. از سوى ديگر: همه افراد بشر پس از رسيدن نفس از قوه به فعليت، دنيا را ترك نمى‏كنند و اين سخن، حداكثر درباره كسانى صحت دارد كه به مرگ طبيعى در مى‏گذرند، يعنى كمالات وجودى ايشان بطورى كامل ازقوه به فعليت رسيده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مى‏گردد. اما مرگ بسيارى از افراد چنين نيست. آنانكه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رويدادهاى گوناگون طبيعى و غير طبيعى مى‏ميرند، دليلى بر بروز تمام استعدادهاى درونيشان نداريم و نمى‏توانيم ادعا كنيم كه اجل طبيعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتيجه، خروج قوه از فعليت بطور كامل صورت‏پذيرفته است. 3
از اينرو، بازگشت افرادى از اين قبيل - كه اكثريت انسانها را نيز تشكيل مى‏دهند - مستلزم محال نيست. به ويژه آنكه ممكن است كسانى باشند كه استعداد درك كمالاتى را دارند كه آن كمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنيوى ايشان تحقق مى‏يابد و لازمه فعليت يافتن اين استعداد آن است كه چنين افرادى پس از مرگ، بار ديگر به جهان باز گردند و به كمال نائل آيند. همچنين ممكن است شرط دريافت برخى ازكمالات آن باشد كه انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذيرش كمال مزبور را به دست آورد. در اينصورت نيز مانعى ندارد كه انسانى براى اين منظور به دنيا باز گردد.
كوتاه سخن آنكه: محال بودن رجوع فعليت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نيست و كمترين خدشه‏اى بر اين عقيده وارد نمى‏آورد.
به علاوه آنكه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى اين اشكال است؛ چرا كه اگر رجعت محال باشد، هرگز نبايد واقع شود. بنابراين اگر كسى بگويد كه ما اصل رجعت را انكار مى‏كنيم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعليت به قوه مى‏دانيم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دليل تصريح قرآن مى‏پذيريم؛ سخنى ناروا گفته و مرتكب خطائى بزرگ شده است. زيرا قرآن هرگز بر خلاف مسلميات عقلى و علمى گفتگو نمى‏كند و هيچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمى‏دهد. به ديگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع اين امر محال گزارش نمى‏دهد، و چون در اين كتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به ميان آمده، خود نشانه امكان وجود اين امر و نفى اشكال ياد شده است .

3- رجعت با تناسخ چه تفاوتى دارد؟

مى‏گويند: عقيده تناسخ از نظريات برخى مكاتب و مذاهب غير الهى بوده و هيچ يك از فرق اسلامى اين عقيده را نپذيرفته‏اند و از نظر فلسفى نيز اين عقيده كاملاً رد شده است. حال آيا اعتقاد به رجعت، نوعى اعتقاد به تناسخ نيست ؟
پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت پى‏ريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا مى‏دانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر دوره‏اى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار ديگر به دنيا باز مى‏گردد، و اين بازگشت مبتنى بر كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مى‏كند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مى‏گردد».
البته قائلين به تناسخ به چهار گروه تقسيم مى‏شوند: برخى از تناسخ در ابدان بشرى سخن مى‏گويند، گرهى به تناسخ در كالبد حيوانات معتقدند، جمعى تناسخ در نباتات و شمارى تناسخ در جمادات را مطرح مى‏سازند، كه در كتب فلسفى ،كلامى و روائى نادرستى اين عقايد به اثبات رسيده است. 4
از اين بيان به روشنى مى‏توان فهميد كه تناسخ هيچگونه سازگارى و مشابهت با رجعت ندارد. معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند، بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت دوره‏هاى آفرينش گفتگو نمى‏كنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى قطعى مى‏شناسند واز همه مهمتر آنكه: بنابر عقيده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص ديگر منتقل نمى‏شود، بلكه روح شخص رجعت كننده به جسم خود او تعلق مى‏يابد.
به ديگر سخن: قائلان به تناسخ بازگشت انسان را به اين جهان به عنوان معاد تلقى كرده و اين بازگشت را درباره همه افراد بشر باور دارند. از اين رو رجوع به سراى ديگر و حيات در عالم آخرت را بكلى منكرند. در حاليكه معتقدان به رجعت، تنها بازگشت گروهى بس انگشت شمار به اين جهان را، براى يك سلسله مصالح تجويز مى‏كنند كه پس از آن بار ديگر به سوى عالم آخرت شتافته و در روز ميعاد همراه ديگر انسانها محشور خواهند شد.
ذلك يوم مجموع له الناس‏5
در اين روز همه مردم گردآورده مى‏شوند.

4- هدف از رجعت چيست؟

مى‏گويند: مشيت حكيمانه خدا بر كارى تعلق مى‏گيرد كه داراى هدف و غرضى باشد و فعل او از لغو پيراسته است. اكنون اين سؤال مطرح است كه هدف از رجعت گروهى اندك از مؤمنان و كافران چيست؟
* * *
پاسخ: هدف از رجعت امور چندى است كه دوتاى از آنها را يادآور مى‏شويم:
الف - رجعت به منظور مشاهده عزت اسلام و ذلت كفر است. بدين معنى كه بازگشت به دنيا در زمانى به وقوع مى‏پيوندد كه دين خدا بر سراسر جهان حاكم شده، زمين و آنچه در آنست در اختيار مؤمنان و خداجويان قرار گرفته و كفار و ستم پيشگان خوار و ذليل گشته‏اند. بديهى است كه مشاهده اين مقطع حساس از زمان آرزوى هر انسان ديندارى است و اور ا شادمان و خرسند مى‏كند، همچنانكه تبهكاران و كافران را به رنج و خشم مى‏افكند و آنان را افسرده مى‏سازد. از اينرو خداى مهربان گروهى از انسانها با ايمان و شمارى از كافران را - كه آنان در اوج ايمان و اينان در پست‏ترين مرحله كفر قرار داشته‏اند - در آن روزگار به جهان باز مى‏گرداند؛ تا آنان از ديدن شكوه و عظمت اسلام و حاكميت مسلمانان به وجد آيند، و اينان در اثر مشاهده شوكت و قدرت پيروان دين خدا خشمگين شوند و دريابند كه وعده خدا حق بوده و كفر و باطل براى هميشه نابود شده است .
ب - گذشته از اينكه ممكن است افراد با ايمان در اين بازگشت به مقاماتى دست يابند كه فقط در موقع سيطره كامل اسلام، تحصيل آنها ممكن است - مى‏توان گفت: گناهكاران و كفارى كه در زمان رجعت به دنيا باز مى‏گردند، از سران و پيشتازان كفربوده‏اند، و جز ارتكاب پليدى و زشتى، پايمال كردن حقوق انسانها، كشتار بى گناهان، غصب اموال مظلومان و ستمگرى به محرومان كار ديگرى از آنان سرنزده است. بدين جهت بار ديگر به جهان طبيعت باز مى‏گردند تا سزاى دنيائى بسيارى از گناهان خود را ببينند و مجازات‏هاى الهى در حق ايشان انجام گيرد. درست است كه عذاب كامل و نهائى اينگونه افراد در روز قيامت تحقق مى‏پذيرد، اما كيفرهاى دنيوى خود نقشى اساسى در سازندگى و عبرت آموزى انسانها دارد و نيز موجب خوارى و ذلت و سرافكندگى افرادى مى‏شود كه روزگارى را با زورگوئى و ستمكارى وحق كشى به سر مى‏بردند و كسى را ياراى روياروئى با ايشان نبود.
البته ممكن است در اينمورد يك رشته انگيزه‏هاى ديگر نيز وجود داشته باشد كه ما از آن آگاه نيستيم.

5- اگر رجعت كنندگان توبه كنند؟

مى‏گويند: شكى نيست كه افراد رجعت كننده از دو گروه تشكيل مى‏شوند. گروه اول آنانكه دوران حيات خود را همراه با ايمان و تقوا سپرى كرده‏اند و گروه دوم كسانى كه جز ناپاكى و پليدى كار ديگرى از ايشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم كه جريانها را در برزخ از نزديك مشاهد كرده و حقايق بر آنها آشكار شده است، پس از بازگشت به اين جهان راه توبه را پيش خواهند گرفت. حال بايد ديد كه آيا توبه چنين افرادى پذيرفته مى‏شود يا نه؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حكمت الهى است، زيرا دوران زندگى دنيائى ايشان به سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعيين شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر اين افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذيرش توبه گنهكاران تحقق نيافته است .
اين اشكال را به دو گونه مى‏توان پاسخ داد:
پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته نمى‏شود،زيرا توبه‏اى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.
توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب گناه مى‏شوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مى‏زنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى - آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مى‏شود و نشانه‏هاى مرگ رخ مى‏نمايد - انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته نخواهد شد. قرآن مى‏فرمايد:
انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيماً. وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان، ولا الذين يموتون و هم كفار، اولئك اعتدنالهم عذاباً اليما. 6
بازگشت به آستان ربوبى، تنها به كسانى اختصاص دارد كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مى‏شوند و فوراً توبه مى‏كنند اينان هستند كه خداوند توبه ايشان را مى‏پذيرد، و خداوند دانا و حكيم است. اما توبه براى كسانى نيست كه در منجلاب گناهان غوطه‏ور بوده و هنگام فرا رسيدن مرگ نداى توبه سر مى‏دهند، و يا آنانكه در لحظه مرگ با حالت كفر مى‏ميرند. ما براى اينگونه افراد عذابى دردناك آماده كرده‏ايم .
در آيه ديگر نيز همين نكته را ياد آورى مى‏نمايد و مى‏فرمايد:
يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً 7
آن روز كه برخى ازنشانه‏هاى پروردگار تو فرا رسد، ايمان كسانى كه تا آن لحظه مؤمن نبوده‏اند يا براى ايمان خود نيكى و خوبى فراهم نياورده‏اند، سودى نمى‏بخشد.
اصولاً توبه ارزشمند، توبه‏اى است كه از دل برخيزد و از روى اختيار انجام گيرد. اما كسى كه با ديدن نشانه‏هاى قطعى مرگ و علائم عذاب الهى توبه مى‏كند يا ايمان مى‏آورد، به هيچ روى شايسته تقدير و تشويق نيست؛ چرا كه راهى جز اين نداشته و اضطرار و اجبار او را به اين كار واداشته است. به همين دليل است كه قرآن از ماجراى غرق شدن فرعون و ايمان آوردن وى در آخرين لحظات زندگى ياد كرده و صريحاً اعلام مى‏دارد كه اين ايمان هيچ سودى براى وى نداشت و هرگز پذيرفته نشد.
و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغياً و عدواً، حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان؟ و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين .8
بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تعدى در پى آنان روان شدند؛ تا آن هنگام كه آب دريا او را فرا گرفت، گفت: ايمان آوردم كه معبودى جز خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند، نيست و من ازمسلمانانم. آيا اينك ايمان مى‏آورى و حال آنكه در گذشته راه گناه را مى‏پيمودى و ازنابكاران بودى؟
اينك مى‏گوئيم: انسانى كه سراسر عمر خود را در زشتى و گناه و كفر سپرى كرده و حتى براى لحظه‏اى انديشه ايمان به خدا و توبه در آستان روبوبى را به خاطر نگذارنده است، اگر بعد از مردن و انتقال به عالم برزخ و مشاهده كيفر و پاداشها و شناخت حق و راستى از باطل و كژى به دنيا باز گردد و توبه كند، اين توبه هيچ ارزشى ندارد و در پيشگاه خدا پذيرفته نيست. در جائى كه قرآن از عدم قبول توبه انسان در لحظات مرگ سخن مى‏گويد، بديهى است كه توبه چنين افرادى به طريق اولى مورد قبول درگاه حق نخواهد بود. درست است كه انسان اختيار دارد و مى‏تواند اظهار توبه كند وايمان آورد؛ اما زمان توبه منحصر به دوران زندگى دنيائى او بوده و بعد از جدائى از اين عالم، فرصتى براى توبه و بازگشت نخواهد بود .
پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمى‏كنند.
توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيت‏ها موجب عبرت بسيارى از انسانها مى‏شود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز مى‏دارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حق‏پذير كسانى نيز يافت مى‏شوند كه عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان آلوده كرده‏اند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعيتها توبه نمى‏كنند. قرآن اين حقيقت شگفت‏انگيز را براى ما چنين بيان مى‏كند:
و لوترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ ولا نكذّب بايآت ربنا و نكون من المؤمنين. بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل، ولو ردّوالعادوالما نهوا عنه و انهم لكاذبون» 9
اى كاش مى‏ديدى آن لحظه‏اى را كه (مجرمان) بر كنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند:
اى كاش ما (به دنيا) باز گرديم و از اين پس نشانه‏هاى پروردگارمان را تكذيب نكرده در شمار مؤمنان قرار گيريم. بلكه براى آنان آنچه كه از قبل پنهان مى‏داشتند، آشكار شده و هرگاه به دنيا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به كارهاى ناروا دست مى‏يازند. و اينان دروغگويند.
بنابراين نمى‏توان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مى‏توان گفت كه اينگونه افراد، بعد از بازگشت نيز همان روش را پيش مى‏گيرند و همان عقيده باطل را ادامه مى‏دهند.

6- درخواست رجعت و پاسخ خدا به لفظ «كلا» (= هرگز)

مى‏گويند قرآن در مواردى يادآور مى‏شود كه برخى از مشركان و ظالمان كه در لحظه مرگ از آينده دردناك خود آگاه مى‏شوند و سرنوشت شوم خود را با چشم برزخى مشاهده مى‏كنند، از مقام الهى درخواست بازگشت مى‏كنند، ولى با جواب منفى روبرو مى‏شوند. اينك متن آيه:
حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت. كلا، انّهاكلمة هو قائلها.10
در آن هنگام كه مرگ يكى از ايشان (= مشركان) فرا رسد، ندا مى‏دهد: اى پروردگار من مرا باز گردان، اميد است نيكوكار شوم. (به او پاسخ داده مى‏شود): هرگز، اين سخنى است كه او در زبان مى‏گويد( و درخواستش پذيرفته نخواهد شد).
از اين آيه مى‏توان دريافت كه خداوند تقاضاى افراد را براى بازگشت به دنيا اجابت نمى‏فرمايد ومفهوم آن اين است كه: رجعت ممكن نيست و اگر بازگشت به اين جهان مطابق با مشيت حكيمانه خدا بود، هيچگاه با چنين شدت خواسته آنها را نفى نمى‏كرد.
پاسخ: اين آيه درباره كسانى است كه زندگى خود را با كفر و شرك گذرانده‏اند و هنگامى كه مرگشان فرا رسيده، از گذشته خود پشيمان شده آرزوى بازگشت به دنيا و جبران كارهاى نارواى خود را دارند. و چنين گروهى با جواب منفى روبرو مى‏شوند.
در حاليكه قائلين به رجعت، هدف از اين بازگشت را انجام عمل صالح نمى‏دانند و همانگونه كه پيش از اين توضيح داده شد، رجعت به عنوان پاداش دنيائى شمارى از مؤمنان و كيفر اين جهانى گروهى از كافران است و بس. بديهى است كه نفى بازگشت گروه اول مستلزم نفى رجعت به اين معنى نيست .
اما دليل اينكه خواسته گروه اول مشركان و كافران اجابت نمى‏شود، اين است كه:
اولاً: روزگار عمل و توبه ايشان به پايان رسيده و ديگر نمى‏تواند سرنوشت خود را تغيير دهند. همچنانكه در دو آيه ديگر قرآن به همين معنى اشاره شده است. 11
ثانياً: افرادى از اين قبيل هرگز به كار نيك روى نمى‏آورند و اگر باز هم به دنيا برگردند، همان اعمال ناروا و كفرآميز را ادامه خواهند داد. اين نكته نيز در آيه‏اى از قرآن يادآورى شده است. 12
نتيجه آنكه: آيه مزبور ربطى به رجعت ندارد.

7- قرآن، عقيده به رجعت را نفى مى‏كند

مى‏گويند: قرآن به روشنى در آيه يادشده در زير بازگشت كفار را به جهان نفى مى‏كند، آنجا كه مى‏فرمايد:
وحرامٌ على قرية اهلكناها لا يرجعون.13
بر اهالى سرزمينى كه نابودشان كرديم، بازگشت نيست .
از اين آيه و مفهوم آن چنين استنباط مى‏شود كه بازگشت گروه نابود شده - كه طبعاً كافرانند - ممنوع است حال چگونه مى‏توان منافات اين آيه را با عقيده رجعت برطرف كرد.
پاسخ : قبلاً سه نكته را يادآور مى‏شويم:
نخست آنكه در اين آيه بازگشت همه كافران ممنوع شمرده نشده، بلكه تنها ازگروهى سخن مى‏گويد كه به عذاب الهى گرفتار و نابود شده‏اند. بنابراين با اين آيه نمى‏توان بر ممنوع بودن بازگشت همه كافران و گناهكاران - هر چند به اجل طبيعى درگذشته باشند - استدلال نمود. پس هرگاه بازگشت كنندگان در رجعت از گروه دوم باشند، هرگز اين آيه مانع از بازگشت آنان نيست .
دوم اينكه بايد ديد هدف از رجعت كافرانى كه نابود شده‏اند، چيست و چرا قرآن آن را ممنوع اعلام مى‏دارد؟ هدف از رجعت اين افراد آن است كه به جهان باز گردند، عمل صالح انجام دهند و گذشته را جبران كنند. قرآن يك چنين بازگشتى را ممنوع اعلام مى‏كند و ممنوعيت اين رجعت، بر ممنوع بودن رجعت به شكل ديگر كه در آن امكان عمل صالح و ميدان براى كار نيست، دلالت ندارد.
گواه بر اينكه هدف آيه نفى رجعت، بازگشت براى جبران گذشته و انجام عمل صالح است، آيه پيش از آن مى‏باشد، نجا كه مى‏فرمايد:
فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون .14
هر كس عمل صالح انجام دهد - در حاليكه به يگانگى خدا ايمان دارد؛ تلاش او بى پاداش نمى‏ماند و مإ؛//ّّ كارهاى او را مى‏نويسيم.
به عبارت ديگر: در آيه نخست، از مؤمنان نيكوكار سخن به ميان آمده كه پاداش اخروى اينان از بين نخواهد رفت و تلاشهايشان در پيشگاه قدس ربوبى ثبت مى‏شود. سپس در آيه بعد از كفارى ياد مى‏كند كه در اثر گناه و نافرمانى هلاك شده‏اند. آنگاه اعلام مى‏دارد كه بازگشت اين گروه به دنيا ممكن نيست. بديهى است كه مفهوم جمله اين است كه كافران و بدكاران در عالم آخرت بهره‏اى ندارند و به پاداش دست نمى‏يابند، و نيز نمى‏توانند براى جبران كارنامه سياه خود بار ديگر به دنيا برگردند.
سومين نكته اينكه: آيه ياد شده فقط ازكفار سخن مى‏گويد، و درباره رجعت ديگر انسانها سكوت كرده است .
با توجه به اين نكات معلوم مى‏شود كه استدلال به اين آيه بر ممنوعيت رجعت شگفت‏آور است. زيرا هدف از رجعت انجام عمل صالح و جبران گذشته كافران و تبهكاران نيست. بلكه آنان بدين جهت به دنيا باز گردانده مى‏شوند كه شكوه و عظمت مؤمنان را ببينند و سرافكنده شده بر گذشته تاريك خود افسوس خورند، يا از مشاهده اين شوكت و جلال به خشم آيند .

8- عقيده به رجعت از ساخته‏هاى عبدالله بن سبا است:

مى‏گويند در زمان عثمان مردى يهودى از اهل صنعاى يمن به نام «عبدالله بن سبا» ظاهراً اسلام آورد، ولى در نهان به منظور آشوبگرى و فتنه انگيزى در سرزمين پهناور اسلامى و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان از يمن به شهرهاى بزرگ مسلمان نشين مانند كوفه، شام، بصره و مصر سفر كرده در مجامع مسلمين حضور يافت. او در بين مردم عقايد خاصى را تبليغ مى‏نمود. از آن جمله مى‏گفت كه: «پيغمبر اسلام نيز مانند عيسى بن مريم به دنيا باز مى‏گردد» باگذشت زمان، اين سخنان در اذهان گروهى از مسلمانها جاى گرفت و منشأ پيدايش اعتقاد به رجعت شد.
پاسخ: اولاً: يك چنين نسبت - آن هم بدون ارائه مدرك - از روش تحقيق و آداب مناظره بدور است. فرد محقق بايد گفتار خود را بطور مستند مطرح نمايد. ما در آغاز اين رساله، دلائل رجعت را از قرآن و احاديث متواتر بيان كرديم و همگى با مضامين آنها آشنا شديم. آيا با وجود اين دلايل جا دارد كه عقيده رجعت را ساخته و پرداخته فكر يك يهودى مجهول الهويه بدانيم؟
ثانياً: اگر قول به رجعت از طريق عبدالله بن سبا منتشر شده است، پس عمربن خطاب كه در لحظه مرگ پيامبر - صلى الله عليه و آله - بر عدم موت آن حضرت پافشارى مى‏كرد و مى‏گفت: او نمرده است، بلكه نزد پروردگار خود رفته و بسان موسى بن عمران نزد قوم خود باز مى‏گردد، او اين عقيده را از چه كسى آموخته بود؟15
ثالثاً: وجود يك چنين مردى كه در اقطار كشور بزرگ اسلامى آزادانه مى‏گشته و بذر فساد را در مجتمع آن روز مى‏افشانده، و در عين حال كوچكترين مزاحم و مخالفى براى او وجود نداشته است، خود از شگفتيهاى تاريخ به شمار مى‏رود چگونه است كه ابوذر صحابى بزرگ پيامبر تنها به خاطر چند جمله حق، به فرمان حكام وقت از شهرى به شهرى روانه مى‏گردد و سرانجام به بيابان خشك ربذه تبعيد مى‏شود؛ اما فرزند سبا، اين يهودى فتنه‏انگيز بدون كمترين واهمه و نگرانى در سرزمين پهناور اسلامى به سير و سياحت مى‏پردازد و عقايد نادرست خود را گسترش داده و مردم را به شورش و آشوب فرا مى‏خواند! راستى آيا اين خود گواه بر افسانه‏اى بودن اين مرد نيست؟ آنچه كه تاريخ نگاران درباره «عبدالله بن سبا» نوشته‏اند، گوياى آن است كه وى از نظر حكام وقت «افسدالمفسدين» بوده است، ولى در كمال آزادى به نشر انديشه‏هاى باطل خود مى‏پرداخته و هرگز كسى متعرض وى نمى‏شده است. و راستى آيا اين باور كردنى است ؟
رابعاً: وجود چنين مرد افسانه‏اى از طريق فردى به نام «سيف بن عمر تميمى» در ميان مورخان و راويان پخش شده است. سيف در سده دوم هجرى مى‏زيسته و مطالب دروغ بسيارى را ساخته و به دست راويان اخبار سپرده است و آنان نيز در اثر عدم توجه و دقت كافى، به نقل اينگونه روايات بى‏اساس پرداخته‏اند. طبرى در كتاب تاريخ معروف خود، هفتصد و يك روايت مى‏آورد كه سند همه آنها به همين شخص منتهى مى‏گردد و همه آنها حوادث سالهاى 11 تا 37 هجرى را دربر مى‏گيرد و شگفت آور آنكه در كتاب تاريخ ياد شده تنها يك روايت مربوط به حوادث سال دهم هجرى از سيف نقل شده است. گويى تمام آگاهيهاى تاريخى او منحصر به همين چند سال پر ماجرا بوده و از ساير زمانها كمترين اطلاعى نداشته است. 16
اما دانشمندان علم رجال بر اين قول متفقند كه «سيف بن عمر تميمى» شخصى دروغپرداز، حديث ساز و متهم به كفر و زندقه بوده احاديث وى قابل اعتماد و استناد نيستند» 17
بدين جهت است كه برخى از محققان و پروهشگران منصف دريافته‏اند كه «عبدالله بن سبا» از افسانه‏هاى ساخته و پرداخته همين سيف بن عمر مى‏باشد. از جمله دكتر طه حسين در اين زمينه مى‏نويسد: «ابن السوداء - يعنى عبدالله بن سبا - يك چهره افسانه‏اى و موهوم بوده كه دشمنان شيعه او را براى شيعه ذخيره نموده‏اند» 18
از آنجا كه بررسى همه جانبه پيرامون افسانه عبدالله بن سبا و چگونگى نشر و گسترش اين داستان دروغ، در اين رساله مختصر نمى‏گنجد، خواننده را به مطالعه كتاب ارزنده «عبدالله بن سبا» اثر تحقيقى و پربار علامه محقق، آقاى سيد مرتضى عسكرى سفارش مى‏كنيم. 19

پی نوشتها:

1- انبياء /35: هر انسانى طعم مرگ را خواهد چشيد.
2- زمر /30: تو (اى پيامبر) نداى مرگ را لبيك خوهى گفت و آنان نيز خواهند مرد.
3- در انسان استعداد عمر گسترده و طولانى وجود دارد و عواملى از قبيل: بدى تغذيه و رويدادهاى كوبنده اعصاب، عمر او راكاهش داده و حد متوسط عمر طبيعى را به 60 رسانيده است در حالى ك عمر طبيعى انسان، بالاتر از آنست و از اين نظر، بسيارى از مرگهاى طبيعى، مرگ غير طبيعى و به اصطلاح «اخترامى» است .
4- رجوع شود به: اسفار /9 الباب الثامن فى ابطال التناسخ (1-77) + اشارات 356/3 + 359 + بحارالانوار 320/4 - 322.
5- هود /103.
6- نساء /16-18.
7- انعام /158.
8- يونس /90 - 91.
9- انعام /28.
10- مؤمنون /99 - 100 لازم به يادآورى است كه در اين آيه، شخص مشرك به درگاه خدا استغاثه مى‏كند، اما از فرشتگان متصدى قبض روح تقاضاى رجعت مى‏نمايد.
11- اين دو آيه عبارتنداز: نساء /16-18 كه متن و ترجمه آن در پاسخ سؤال پنجم گذشت. و آيه 10 منافقون به قرار زير:
و انفقوا مما رزقنا كم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من الصالحين. و لن يوخر الله نفسا اذا جاء اجلها والله خبير بما تعملون.
از آنچه كه روزى شما كرده‏ايم انفاق كنيد بگو پيش از آنكه مرگ يكى از شماها فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا مرگ مرا تا مدتى عقب نينداختى تا صدقه دهم و از صالحان باشم. هرگز خدا مرگ انسان را آنگاه كه اجل او برسد عقب نمى‏افكند و خدا به آنچه كه انجام مى‏دهيد آگاه است .
12- به آيه 128 سوره انعام در پاسخ سؤال پنجم مراجعه بفرمائيد.
13- انبياء /95.
14- انبياء 94.
15- مدارك سخن عمربن خطاب در همين رساله آمده است .
16- الغدير 327/8 - 328.
17- عبدالله بن سبا 67/1 - 71، اقوال صاحبان كتب رجال اهل سنت را آورده است .
18- على و بنوه /91.
19- اين كتاب كه با كندوكاو كم نظير در متون تاريخى و روائى نگاشته شده، در اصل به زبان عربى بوده و مراكز علمى و فرهنگى كشورهاى گوناگون اسلامى با ديده اعجاب، و تحسين بدان نگريسته‏اند. و اخيراً - زيرا نظر مؤلف بزرگوار كتاب - به زبان فارسى ترجمه شده و در سه جلد به چاپ رسيده است .

منبع:رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم حلما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هادی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیما و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هلن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هومن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نرجس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تیام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نازیلا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم هارون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم میترا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم زهیر و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملیکا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم اهورا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ملودی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال