مهدويت در قرآن و احاديث نبوى
همچنين راجع به اينكه دين مقدس اسلام دين عمومى بشر خواهد شد و تمام اديان ديگر در مقابل اين دين از بين خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن كريم هست،كه اين يكى ديگر از آثار و نتايج وجود مقدس مهدى موعود است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون (2) اين دين را به وسيله اين پيامبر فرستاد براى اينكه در نهايت امر آن را بر تمام دينهاى عالم پيروز گرداند،يعنى همه مردم دنيا تابع اين دين بشوند،و آيات ديگرى.چون بحثم درباره آيات قرآن نيستبه اشاره قناعت مىكنم.
از آيات قرآن كه بگذريم مساله احاديث نبوى مطرح است.آيا پيغمبر اكرم در اين زمينه چه مطالبى فرموده است؟آيا فرموده استيا نفرموده است؟اگر روايات مربوط به مهدى موعود انحصارا روايات شيعه مىبود،براى شكاكان جاى اعتراض بود كه:اگر مساله مهدى موعود يك مساله واقعى استبايد پيغمبر اكرم گفته باشد و اگر پيغمبر اكرم گفته بود بايد ساير فرق اسلامى هم روايت كرده باشند و تنها شما شيعيان روايت نكرده باشيد.جوابش خيلى واضح است:اتفاقا روايات باب مهدى موعود را تنها شيعيان روايت نكردهاند.رواياتى كه اهل تسنن در اين زمينه دارند،از روايات شيعه اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.كتابهايى را كه در اين زمينه نوشته شده است مطالعه كنيد،مىبينيد همين طور است.
در همين سالهايى كه ما در قم بوديم دو كتاب در اين زمينه تاليف شد.يكى را مرحوم آية الله صدر(اعلى الله مقامه)البته به زبان عربى نوشتهاند به نام المهدى و خيال مىكنم چاپ هم شده باشد. در آن كتاب،ايشان هر چه روايت نقل كردهاند،همه،روايات اهل تسنن است.وقتى انسان مطالعه مىكند مىبيند كه مساله مهدى موعود در روايات اهل تسنن از روايات شيعه بيشتر هست و كمتر نيست.
كتاب ديگرى كه خوشبختانه به زبان فارسى است،به امر مرحوم آية الله آقاى بروجردى تهيه شده به نام منتخب الاثر،كه يكى از فضلاى حوزه علميه قم كه الآن هم در قم هستند به نام آقاى آقا ميرزا لطف الله صافى از فضلاى مبرز قم(گلپايگانى)تحت رهنمايى مرحوم آية الله بروجردى[اين كتاب را تاليف كردند]،يعنى ايشان دستور كلى اين كتاب را دادند و طرح و شكل و رسم كتاب را تعيين كردند و بعد اين مرد فاضل رفت دنبالش و اين كتاب را نوشت.اين كتاب را هم مطالعه كنيد،مىبينيد روايات زيادى در اين زمينه هستبالاخص از اهل تسنن،به مضامين و تعبيرات مختلف.
باز من به جنبه روايتى اين بحث كار ندارم،همين طورى كه به جنبه آياتش كار زيادى ندارم من از يك جنبه ديگرى مىخواهم مساله موعود اسلام را بحثبكنم و آن اينكه:اين مساله روى تاريخ اسلام چه اثرى گذاشته است؟وقتى كه ما تاريخ اسلام را مطالعه مىكنيم،مىبينيم گذشته از رواياتى كه در اين زمينه از پيغمبر اكرم يا امير المؤمنين وارد شده است اساسا از همان نيمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدى موعود منشا حوادثى در تاريخ اسلام شده است.چون چنين نويدى و چنين گفتهاى در كلمات پيغمبر اكرم بوده است احيانا از آن سوء استفادههايى شده است،و اين خود دليل بر اين است كه چنين خبرى در ميان مسلمين از زبان پيغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفادهها نمىشد.
بيان على عليه السلام
امير المؤمنين در آن مصاحبهاى كه با كميل بن زياد نخعى كرده است[مطالبى در اين باب بيان نموده است]كه كميل مىگويد شبى بود،على عليه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در كوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،«فلما اصحر تنفس الصعداء»به صحرا كه رسيديم يك نفس خيلى عميقى،يك آهى از آن بن دل بر كشيد و آنگاه درد دلهايش را شروع كرد،آن تقسيم بندى معروف:«الناس ثلاثة» (3) مردم سه دسته هستند:عالم ربانى،متعلمين و مردمان همج رعاع،و بعد شكايت از اينكه كميل!من آدم لايق پيدا نمىكنم كه آنچه را مىدانم به او بگويم.يك افرادى آدمهاى خوبى هستند ولى احمقند،يك عدهاى افراد زيركى هستند ولى ديانت ندارند و دين را وسيله دنيا دارى قرار مىدهند.مردم را تقسيم بندى كرد و همه شكايت از تنهايى خود:كميل!من احساس تنهايى مىكنم،من تنهايم،ندارم آدم قابل و لايق كه اسرارى را كه در دل دارم به او بگويم.در آخر يكمرتبه مىگويد:بله،البته زمين هيچ گاه خالى نمىماند:اللهم بلى!لا تخلو الارض من قائم لله بحجة،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بيناته...يحفظ الله بهم حججه و بيناته،حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم (4) . فرمود:بله،در عين حال هيچ وقت زمين از حجتخدا خالى نمىماند،يا حجت ظاهر آشكار و يا حجتى كه از چشمها پنها و غايب است.
قيام مختار و اعتقاد به مهدويت
سخن زهرى
قيام«نفس زكيه»و اعتقاد به مهدويت
نيرنگ منصور،خليفه عباسى
محمد بن عجلان و منصور عباسى
اين است كه ما مىبينيم در تاريخ اسلام موضوع مهدى موعود از مسائل بسيار مسلم و قطعى است.ما همين طور كه دوره به دوره پيش مىآييم مىبينيم حوادثى در تاريخ اسلام پيدا شده كه منشاش همين اعتقاد به ظهور مهدى موعود بوده است.بسيارى از ائمه ما وقتى كه از دنيا مىرفتند عدهاى مىگفتند شايد نمرده است،شايد غايب شده است،شايد مهدى امت است.اين امر راجع به حضرت امام موسى كاظم هست،حتى راجع به حضرت باقر هست،ظاهرا راجع به حضرت صادق هم هست،و راجع به بعضى از ائمه ديگر نيز هست.
حضرت صادق پسرى دارند به نام اسماعيل كه«اسماعيليه»منتسب به او هستند.اسماعيل در زمان حيات حضرت از دنيا رفت.حضرت خيلى هم اسماعيل را دوست مىداشتند.وقتى اسماعيل از دنيا رفت و او را غسل دادند و كفن كردند،حضرت صادق مخصوصا آمدند به بالين اسماعيل،اصحابشان را صدا زدند،كفن را باز كردند،صورت اسماعيل را نشان دادند و فرمودند:اين اسماعيل پسر من است،اين مرد،فردا ادعا نكنيد كه او مهدى امت است و غايب شد،جنازهاش را ببينيد،صورتش را ببينيد، بشناسيد و بعد شهادت بدهيد.
اينها همه نشان مىدهد كه زمينه مهدى امت در ميان مسلمين به قدرى قطعى بوده است كه جاى شك و ترديد نيست.تا آنجا كه من تحقيق كردهام،تا زمان ابن خلدون شايد حتى يك نفر از علماى اسلام پيدا نشده است كه بگويد احاديث مربوط به مهدى عليه السلام از بيخ اساس ندارد،همه قبول كردهاند.اگر اختلاف بوده است،درباره جزئيات بوده كه آيا مهدى اين شخص استيا آن شخص؟آيا پسر امام حسن عسكرى استيا نه؟آيا از اولاد امام حسن استيا از اولاد امام حسين؟اما در اينكه اين امت مهدىاى خواهد داشت و آن مهدى از اولاد پيغمبر و از اولاد حضرت زهرا است و كارش اين است كه جهان را پر از عدل و داد مىكند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده است،ترديدى نبوده است.
سخن دعبل
ا فاطم لو خلت الحسين مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
خطاب مىكند به حضرت زهرا و يك يك مصائبى را كه بر اولاد ايشان وارد شده بيان مىكند كه از آن قصائد بسيار غراى زبان عرب و از بهترين مراثىاى است كه در اين زمينهها گفته شده است.حضرت رضا عليه السلام خيلى گريه مىكند.دعبل در اين اشعارش و در اين اظهار تاثر خودش قبور اولاد زهرا را يك يك بيان مىكند،قبورى كه در«فخ»است،قبورى كه در«كوفان»است،اشاره به شهادت همين محمد بن عبد الله محض مىكند،اشاره به شهادت برادرش مىكند،اشاره به شهادت زيد بن على بن الحسين مىكند،اشاره به شهادت حضرت سيد الشهداء مىكند،اشاره به شهادت حضرت موسى بن جعفر مىكند(و قبر ببغداد لنفس زكية)كه نوشتهاند در اينجا حضرت رضا فرمود:يك شعر هم من مىگويم اضافه كن:«و قبر بطوس يا لها من مصيبة»كه عرض كرد:آقا!اين قبر را من نمىشناسم.فرمود: اين قبر من است.
دعبل در اين اشعارش شعرى دارد كه به همين موضوع اشاره مىكند.در اين شعر،دعبل تصريح مىكند كه تمام اين قضايا هست و هست و هست تا ظهور امامى كه آن ظهور لا محاله وقوع پيدا مىكند و قطعا صورت مىگيرد.
اگر بخواهيم باز هم از شواهد تاريخى ذكر كنيم،شواهد تاريخى زياد ديگرى داريم كه لزومى ندارد همه آنها را براى شما عرض كنم.ذكر اين شواهد از اين جنبه بود كه خواستم بگويم مساله مهدى موعود از صدر اسلام و از زمان پيغمبر اكرم يك امر قطعى و مسلم در ميان مسلمين بوده است و از نيمه دوم قرن اول هجرى منشا حوادث بزرگ تاريخى شده است.
اعتقاد به مهدويت در جهان تسنن
بيان حافظ
كجاست صوفى دجال چشم ملحد شكل
بگو بسوز كه مهدى دين پناه رسيد
و ديگر آن غزل معروفى كه چقدر با حال هم گفته است:
مژده اى دل كه مسيحا نفسى مىآيد كه ز انفاس خوشش بوى كسى مىآيد از غم و درد مكن ناله و فرياد كه دوش زدهام فالى و فرياد رسى مىآيد ز آتش وادى ايمن نه منم خرم و بس موسى اينجا به اميد قبسى مىآيد كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست اينقدر هست كه بانگ جرسى مىآيد خبر بلبل اين باغ مپرسيد كه من نالهاى مىشنوم كز قفسى مىآيد
عرايض من در اين قسمت كه مىخواستم از جنبه تاريخى بحث كنم به پايان رسيد.حال بعد از زمان حضرت حجت چه مدعيان كذابى پيدا خواهند شد،آن هم خودش يك داستانى دارد كه ديگر وارد آن نمىشوم.پايان عرايض خودم را مىخواهم به سه مطلب ديگر اختصاص بدهم.
اينكه بعد از آنكه دنيا پر از ظلم و جور شد عدل كلى پيدا مىشود مسالهاى به وجود آورده است و آن اين كه:بعضى از افراد به اتكاء همين مطلب با هر اصلاحى مخالفند،مىگويند دنيا بايد پر از ظلم و جور بشود تا يكدفعه انقلاب گردد و پر از عدل و داد بشود.اگر هم به زبان نياورند،ته دلشان[با اصلاح]مخالف است.اگر ببينند يك كسى يك قدم اصلاحى بر مىدارد ناراحت مىشوند.وقتى كه مىبينند در جامعهاى در مردم يك علامت توجهى به سوى ديانت پيدا شده واقعا ناراحت مىشوند،مىگويند نبايد چنين چيزى بشود،بايد مرتب بدتر شوند تا حضرت ظهور كنند،اگر بنا شود ما يك كارى كنيم كه مردم به سوى دين بيايند ما به ظهور حضرت حجتخيانت كرده و ظهور ايشان را تاخير انداختهايم.
آيا واقعا مطلب از همين قرار استيا نه؟توضيحى مىدهم تا مطلب خوب معلوم شود.
ماهيت قيام مهدى عليه السلام
فقه ما در اينجا وضع روشنى دارد.آيا ما مسلمانان راجع به ظهور حضرت حجتبايد اين جور فكر كنيم؟ بايد بگوييم:بگذاريد معصيت و گناه زياد شود.بگذاريد اوضاع پريشانتر گردد،پس امر به معروف و نهى از منكر نكنيم،بچههايمان را تربيت نكنيم،بلكه خودمان هم براى اينكه در ظهور حضرت حجتسهيم باشيم العياذ بالله نماز نخوانيم،روزه نگيريم،هيچ وظيفهاى را انجام ندهيم،ديگران را هم تشويق كنيم كه نماز را رها كنيد،روزه را رها كنيد،زكات را رها كنيد،حج را رها كنيد،بگذاريد همه اينها از بين برود تا مقدمات ظهور فراهم شود؟خير،اين بدون شك بر خلاف يك اصل قطعى اسلامى است،يعنى به انتظار ظهور حضرت حجت،هيچ تكليفى از ما ساقط نمىشود،نه تكليف فردى و نه تكليف اجتماعى. شما در شيعه-كه اساسا اين اعتقاد از يك نظر اختصاص به دنياى تشيع دارد-تا چه رسد به اهل تسنن، يك عالم پيدا نمىكنيد كه بگويد انتظار ظهور حضرت حجتيك تكليف كوچك را از ما ساقط مىكند. هيچ تكليفى را از ما ساقط نمىكند.اين يك نوع[تفسير از ظهور حضرت حجت]است.
نوع ديگر اين است كه صحبت رسيده شدن است نه صحبت انفجار،مثل يك ميوه در صراط تكامل است.ميوه موقعى دارد،چنانكه دمل هم موقعى دارد.ولى دمل يك موقعى دارد براى اينكه منفجر شود، و ميوه يك موقعى دارد كه برسد،يعنى سير تكاملى خودش را طى كند و برسد به مرحلهاى كه بايد چيده شود.مساله ظهور حضرت حجتبيش از آنكه شباهت داشته باشد به انفجار يك دمل،شباهت دارد به رسيدن يك ميوه،يعنى اگر ايشان تاكنون ظهور نكردهاند،نه فقط به خاطر اين است كه گناه كم شده است،بلكه همچنين هنوز دنيا به آن مرحله از قابليت نرسيده است،و لهذا شما در روايات شيعه زياد مىبينيد كه هر وقت آن اقليتسيصد و سيزده نفر پيدا شد امام ظهور مىكند.هنوز همان قليتسيصد و سيزده نفر-يا كمتر يا بيشتر-وجود ندارد،يعنى زمان بايد آنقدر جلو برود كه از يك نظر هر اندازه فاسد شود،از نظر ديگر آنهايى كه مىخواهند حكومت را تشكيل بدهند و به تبع و در زير لواى ايشان زمامدار جهان شوند پديد آيند.هنوز چنين مردان لايقى در دنيا به وجود نيامدهاند.بله«تا پريشان نشود كار به سامان نرسد»اما پريشانى تا پريشانى فرق مىكند.هميشه در دنيا پريشانى پيدا مىشود،پشتسر پريشانى سامان پيدا مىشود،بعد اين سامان تبديل به پريشانى مىشود اما پريشانى در يك سطح عاليتر،نه در سطح پايين.بعد آن پريشانى تبديل به يك سامان مىشود،باز در يك سطح عاليتر از سامان اول.بعد آن سامان تبديل به يك پريشانى مىشود،باز پريشانى در يك سطح عاليتر. يعنى اين پريشانى بعد از آن سامان،حتى بر خود آن سامان برترى دارد.لهذا مىگويند حركت اجتماع بشر حركتحلزونى است،يعنى حركت دورى ارتفاعى است،در عين اينكه اجتماع بشر دور مىزند،در يك سطح افقى دور نمىزند،رو به بالا دور مىزند.بله،مرتب سامانها به پريشانيها مىگرايد اما پريشانىاى كه در عين اينكه پريشانى است در سطح بالاتر است.
بدون شك امروز دنياى ما يك دنياى پريشان و از هم گسيختهاى است،يك دنيايى است كه الآن اختيار از دست زمامداران بزرگ درجه اول آن هم بيرون است،اما اين يك پريشانى است در سطح جهان،با پريشانى در ده از زمين تا آسمان فرق مىكند،با سامان يك ده هم از زمين تا آسمان فرق مىكند،با سامان يك شهر هم از زمين تا آسمان فرق مىكند.
بنابراين ما،هم رو به پريشانى مىرويم و هم رو به سامان،در آن واحد.ما كه رو به ظهور حضرت حجت مىرويم،در آن واحد هم رو به پريشانى مىرويم،چون از سامان به پريشانى بايد رفت،و هم رو به سامان مىرويم،چون پريشانى در سطح بالاتر است.كى در صد سال پيش-تا چه رسد به پانصد سال پيش-اين افكارى كه امروز در ميان افراد بشر پيدا شده،پيدا شده بود؟!امروز ديگر روشنفكران جهان مىگويند: يگانه راه چاره بدبختيهاى امروز بشر تشكيل يك حكومت واحد جهانى است.اصلا در گذشته چنين فكرى به مخيله بشر نمىتوانستخطور كند.
پس چون ما در عين اينكه رو به پريشانى مىرويم رو به سامان هم مىرويم،لهذا اسلام هرگز دستور نمىدهد[كه تكاليف را انجام ندهيد.]اگر غير از اين بود دستور مىداد كه محرمات را ارتكاب كنيد، واجبات را ترك كنيد،امر به معروف و نهى از منكر نكنيد،بچههايتان را تربيت نكنيد،بگذاريد فساد بيشتر شود،شما كه مىرويد دنبال نماز خواندن،روزه گرفتن،امر به معروف،تاليف كتاب،سخنرانى، تبليغ،و مىخواهيد سطح تبليغات را بالا ببريد،شما كه مىخواهيد اصلاح كنيد،ظهور حضرت حجت را تاخير مىاندازيد.خير،همين اصلاحات هم ظهور حضرت حجت را نزديك مىكند همان طور كه آن پريشانيها نيز ظهور حضرت حجت را نزديك مىكند.ابدا مساله انتظار ظهور حضرت حجت نبايد اين خيال را در دماغ ما بياورد كه ما كه منتظر ظهور هستيم پس فلان تكليف-كوچك يا بزرگ-از ما ساقط است،هيچ تكليفى از ما ساقط نمىشود.
مطالب ديگرى هم هست كه ديگر وقت ما منقضى شد و بايد تدريجا به عرايض خودم خاتمه بدهم. مطلبى را برايتان عرض بكنم كه آخرين مطلب من است:
مهدويت،يك فلسفه بزرگ جهانى
«اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعز بها الاسلام و اهله»
پروردگارا ما آرزو مىكنيم و از تو مىخواهيم زندگى در پرتوى يك دولتبزرگوارى را كه«تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله»در آنجا اسلام حقيقى را با اهل اسلام عزت خواهى بخشيد و نفاقها و دو رويىها را از بين خواهى برد و ذليل خواهى كرد.«و تجعلنا فيها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك»اين افتخار را به ما مىدهى كه ما در آن دوره دعوت كننده ديگران به طاعت تو باشيم،راهنما و قائد و پيشرو ديگران در راه تو باشيم.
خدايا ما را از كسانى قرار بده كه در دنيا و آخرت مشمول رحمت و عنايت تو باشيم.
خدايا تو را به ذات مقدست و به حقيقت اولياء كرامت قسم مىدهيم كه ما را از كسانى قرار بده كه شايسته اين آرزوى بزرگ بوده باشيم.
پي نوشت ها:
1- انبياء/105.
2- توبه/33.
3- الناس ثلاثة:فعالم ربانى،و متعلم على سبيل نجاة،و همج رعاع.
4- نهج البلاغه،حكمت147.
5- اين را هم توجه داشته باشيد:از صدر اسلام،زمان ظهور مهدى عليه السلام هيچ وقت مشخص نشده است.البته يك خواصى مىدانستند پسر فلان كس پسر فلان كس،ولى در رواياتى كه پيغمبر همين قدر فرمود:«مهدى از اولاد من حتما بايد ظهور كند»چيزى كه تاريخ آن را نيز مشخص نمايد وجود نداشت.
6- مىدانيد كه حضرت امام زين العابدين پسرى دارند به نام«زيد».زيد قيام كرد و شهيد شد.راجع به زيد كه چگونه آدمى بوده است،آدم خوبى بوده يا آدم خوبى نبوده،حرفهايى هست ولى مطابق آنچه كه از روايات شيعه استفاده مىشود ائمه ما زيد را تجليل كردهاند.در روايت كافى آمده است كه امام صادق فرمود:«به خدا قسم زيد شهيد از دنيا رفت.»و اين زيد همان كسى است كه زيديها يعنى شيعيان زيدى كه الآن در يمن هستند،همه يا بيشترشان او را بعد از امام زين العابدين امام مىدانند.خودش به هر حال مرد خوبى بوده است،مرد زاهد و متقىاى بوده است.مطابق روايات ما قيام او قيام امر به معروف و نهى از منكر بوده است نه قيام ادعاى امامت.بنابراين زيد از نظر ما مرد شريف و صالحى است.
7- زهرى از اهل تسنن است.زهرى و شعبى دو نفر از تابعيناند،يعنى كسانى هستند كه اصحاب پيغمبر را درك كردهاند نه خود پيغمبر را،و اينها از مشايخ و علماى بزرگ عصر خودشان هستند.
8- پيغمبر اكرم خالى در شانهشان داشتند كه آن را«مهر نبوت»مىناميدند.
9- البته آنچه انحصار به شيعه دارد با اين مشخصات است كه اهل تسنن همهشان با اين مشخصات قبول ندارند،برخى از آنها قبول دارند.
10- انبياء/105.
/خ