امام مهدى عليهالسلام در كتاب و سنت (3)
ابن عربى و اعتقاد به عصمت امام مهدى، عليهالسلام
مهدى حجتخدا بر اهل زمان خود است و اين يكى از مقامات انبيا است كه امكان مشاركت ديگران نيز در آن وجود دارد. خداوند متعال خطاب به پيامبر خود مىفرمايد:
قل هذه سبيلى ادعوا الىالله على بصيرة انا و من اتبعنى. (1)
بگو: اين راه من است. من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت به سوى خدا مىخوانيم.
مهدى از پيروان پيامبر است. پس همچنانكه پيامبر در دعوت خود دچار اشتباه نمىشود، كسى هم كه او را پيروى مىكند، دچار اشتباه نمىشود. بلكه همان راه او را دنبال مىكند. چنانكه پيامبر مىفرمايد: «... او راه مرا دنبال مىكند و به خطا نمىرود». و اين همان حالت عصمت در دعوت به سوى خداست. (2)
او در جايى ديگر از همين كتاب مىنويسد:
[وجود] مهدى رحمت است، چنانكه [وجود] رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، رحمتبود. خداوند متعال مىفرمايد:
و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين. (3)
و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم. (4)
و در ادامه مىنويسد:
پيامبر، صلىاللهعليهوآله، در مورد هيچ يك از ائمه دين چنين بصراحت نفرموده كه: بعد از او مىآيد و راهش را دنبال مىكند و اشتباه هم نمىكند. مگر در مورد مهدى. و همين گواهى مىدهد كه مهدى در بيان احكام عصمت دارد. چنانكه دليل عقلى گواهى مىدهد كه رسول خدا در آنچه از جانب پروردگارش ابلاغ مىكند، عصمت دارد. (5)
شيخ صدوق در كتاب «كمالالدين» به سند خود از جابر روايت كرده كه امام باقر، عليهالسلام، فرمود:
انالعلم بكتابالله، عزوجل، و سنة نبيه، صلىاللهعليهوآله، لينبت فى قلب مهدينا كما ينبتالزرع على احسن نباته، فمن بقى منكم حتى يلقاه، فليقل حين يراه: السلام عليكم يا اهل بيتالرحمة والنبوة و معدنالعلم و موضعالرسالة.
علم به كتاب خداوند، عزوجل، و سنت پيامبرش، صلىاللهعليهوآله، چون گياهى كه به بهترين صورت برويد، در دل مهدى ما روييده است، پس هر كدام از شما زنده مانديد و او را ديديد، در زمان ملاقات با او بگوييد: «سلام بر شما اى خاندان رحمت و نبوت و اى سرچشمه علم و جايگاه رسالت». (6)
در اينجا دو پرسش ار سوى مخالفان مطرح شده كه عبارتند از:
1- چگونه ممكن است انسانى عمرى به اين طولانى داشته باشد؟
2- چگونه ممكن است پسر بچهاى كه هنوز به سن بلوغ نرسيده به امامتبرسد؟
اما در پاسخ پرسش اول بايد گفت كه عمر طولانى امرى ممكنالوقوع است، چنانكه در قرآن كريم مورد حضرت نوح، عليهالسلام، آمده و در ميان مردم نيز انسانهايى با عمر طولانى فراوانند.
خداوند متعال در مورد حضرت نوح، عليهالسلام، مىفرمايد:
و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما فاخذهمالطوفان و هم ظالمون. (7)
ما نوح را بر مردمش به پيامبرى فرستاديم. او هزار سال و پنجاه سال كم در ميان آنان بزيست. و چون مردمى ستمپيشه بودند، طوفانشان فرو گرفت.
بعد از آن هم حضرت نوح سالهاى طولانى در اين دنيا زندگى كرد.
اگر انسانى به دور از هياهوى شهرها و فارغ از غوغا و جنجال آنها زندگى كند، اين امكان براى او وجود دارد كه صدها سال قوى، سالم و به دور از هر گونه بيمارى و هر گونه دارويى كه موجب كوتاهى عمر مىگردد، زندگى كند.
اساسا از نظر عقلى اين امكان براى نوع انسان وجود دارد كه اگر در برابر ناملايمات پايدار باشد، بيماريهاى مختلف به سراغ او نيايد، و غذاهايى كه امكان هضم آنها براى او وجود ندارد; توانش را فرسايش ندهد، مدت زيادى به زندگى خود ادامه دهد.
از نظر دانشمندان علوم پزشكى و علوم اجتماعى، چون توان و قواى جسمانى انسان محدود و مشخص است و زندگى پيشرفته امروز بسرعت اين توان او را زايل مىسازد و باعث كوتاهى عمر انسان مىشود، بخلاف زندگى ابتدايى و ساده كه توان و قواى جسمانى انسان را كمتر كاهش مىدهد و به همين دليل باعث طولانى شدن عمر انسان مىگردد. (8)
پزشكان معتقدند: دليل مرگ زودرس انسانهايى كه در جوامع پيشرفته و متمدن زندگى مىكنند، بيماريهايى ناگهانى است كه بر آنها عارض مىشود، بويژه بيماريهايى درونى كه انسان تنها بعد از گذشت مدتى طولانى از بروز آنها آگاه مىشود، زيرا دير آگاه شدن از اين بيماريها باعث گسترش بيمارى در سراسر بدن و رسوخ آن در پيكر انسان و در نتيجه از بين رفتن امكان معالجه مىگردد.
ينابراين اگر انسانى در زندگى مراقبت كامل بر احوال خود داشته باشد، و مواظب بيماريهايى كه بر جسم او عارض مىگردند باشد، بويژه بيماريهايى داخلى، كه احتمال در امان ماندن كامل از آنها كمتر وجود دارد، اين امكان براى او وجود دارد كه صدها سال به زندگى خود ادامه دهد. البته به شرطى كه حوادث و بيماريهايى كه غالبا در اثر استفاده نادرست انسان از مواهب زندگى به سراغ او مىآيد، در كار نباشد.
اما براى انسانهاى شريف و بزرگوارى كه عنايتخدا شامل حال آنها شده، و در پناه حمايت كامل خداوندى قرار گرفتهاند، امكان زندگىكردنبهمدتطولانىوجوددارد.
مگر نبود يونس پيامبر، عليهالسلام، كه خداوند دربارهاش فرمود:
فالتقمهالحوت و هو مليم فلولا انه كان منالمسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون، فنبذناه فىالعراء و هو سقيم و انبتنا عليه شجرة من يقطين و ارسلناه الى مائة الف او يزيدون، فآمنوا فمتعناهم الى حين. (9)
ماهى ببلعيدش و او در خور سرزنش بود. پس اگر نه از تسبيحگويان مىبود، تا روز قيامت در شكم ماهى مىماند. پس او را كه بيمار بود به خشكى افكنديم، و بر فراز سرش بوته كدويى رويانيديم. و او را به رسالتبر صد هزار كس و بيشتر فرستاديم. آنها ايمان آوردند و تا زنده بودند، برخورداريشان داديم.
همچنين خداوند متعال درباره عيسى مسيح، عليهالسلام، فرمود:
و قولهم انا قتلناالمسيح عيسىبن مريم رسولالله، و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم و انالذين اختلفوا فيه لفى شك منه، مالهم به من علم الا اتباعالظن، و ما قتلوه يقينا، بل رفعهالله اليه و كانالله عزيزا حكيما. و ان من اهلالكتاب الا ليؤمنن به قبل موته و يومالقيامة يكون عليهم شهيدا. (10)
و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح پسر مريم، پيامبر خدا را كشتيم. و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مىكردند. خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند و عيسى را بيقين نكشته بودند. بلكه خداوند او را به نزد خود فرا برد، كه خدا پيروزمند و حكيم است. و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامتبه ايمانشان گواهى خواهد داد.
اين كلام خداوند كه مىفرمايد: «ليؤمنن به قبل موته»; پيش از مرگش به او ايمان آورد. دلالتبر اين دارد كه مرگ هنوز به سراغ حضرت عيسى، عليهالسلام، نيامده و مرگ ايشان بعد از نزول از آسمان در زمان ظهور مهدى موعود تحقق مىيابد.
از پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، روايتشده است كه:
ان عيسى بن مريم لم يمت و انه راجع اليكم قبل يومالقيامة...
عيسى پسر مريم نمرده استبلكه او پيش از روز رستاخيز به سوى شما برمىگردد.
مرحوم طبرسى نيز مىگويد:
به طريق صحيح از پيامبر روايتشده كه: «كيف انتم اذا نزل ابن مريم فيكم و امامكم منكم، يعنى المهدى، عليهالسلام»; حال شما چگونه است زمانى كه زاده مريم در ميان شما فرود آيد، در حالى كه امام شما; يعنى مهدى از شماست. (11)
شايان ذكر است روايتياد شده را «بخارى» و «مسلم» در صحيح خود روايت كردهاند. (12)
اما در مورد پرسش دوم كه چگونه ممكن است پسر بچهاى كه هنوز به سن بلوغ نرسيده به امامتبرسد؟ بايد گفت كه وقتى در مورد بعضى از پيامبران بزرگ مشابه چنين رويدادى واقع شده است ديگر جايى براى پرسش باقى نمىماند. (13)
خداوند متعال در مورد حضرت يحيى، عليهالسلام، مىفرمايد:
يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناهالحكم صبيا. (14)
اى يحيى، كتاب را به نيرومندى بگير. و در كودكى به او دانايى [حكمت] عطا كرديم.
در مورد حضرت عيسى بن مريم، عليهماالسلام، نيز خداوند مىفرمايد:
فاشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان فىالمهد صبيا. قال انى عبدالله اتينىالكتاب و جعلنى نبيا. و جعلنى مباركا اين ما كنت و اوصنى بالصلوة و الزكوة ما دمتحيا. (15)
[مريم] به فرزند اشاره كرد. گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره استسخن بگوييم؟ كودك گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است. و هر جا كه باشم مرا بركت داده و تا زندهام به نماز و زكات وصيت كرده است.
ضرورت وجود حجت
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.
هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.
من مات و ليس عليه طاعة امام فميتته ميتة جاهلية.
هر كس بميرد و بر طاعت امامى نباشد مردن او مردن جاهليت است.
من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية. (16)
هر كس بميرد و امامى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است.
مشابه اين روايت در روايات اهل سنت فراوان است كه ما به همين مقدار بسنده مىكنيم.
بنابراين بر هر مسلمان صالح اعتقاد به پيروى از امام زمان خود واجب است. البته امامى كه به مقام عصمت رسيده و مصون از هر گونه اشتباه و لغزش است. چنانكه رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، معصوم بود. زيرا امام الگو و نمونه است و شايسته نيست كه الگو و نمونه انسانها دچار لغزش و اشتباه گردد.
آنچه گفته شد همان چيزى است كه اماميه پذيرفته و مبناى اعتقاد آنها به ضرورت وجود امام منتظر، عليهالسلام، گشته است.
ضرورت وجود واسطه فيض
به اعتقاد شيعه حجتهاى الهى، درهاى رحمتخداوند و سرچشمه بركاتى هستند كه از جانب خداوند به بندگانش ارزانى مىشود.
در قرآن كريم مىخوانيم:
يا ايهاالذين امنوا اتقواالله و ابتغوا اليهالوسيلة... (17)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا بترسيد و به درگاه او وسيلهاى بيابيد.
و در آيهاى ديگر:
اولئكالذين يدعون يبتغون الى ربهمالوسيلة ايهم اقرب... (18)
آنهايى كه كافران به خدايى مىخوانند، در صدد آنند كه خود به درگاه پروردگارشان وسيلهاى بيابند و مقربترين شوند...
شيخ صدوق به اسناد خود از سليمان بن جعفر روايت مىكند كه:
سالتالرضا، عليهالسلام، فقلت: تخلوالارض من حجة؟ فقال: لو خلتالارض طرفة عين من حجة لساختباهلها...
از [امام] رضا، عليهالسلام، پرسيدم: آيا زمين از حجتخالى مىشود؟ فرمود: اگر زمين يك چشم بر هم زدن از جتخالى شود، ساكنانش را در خود مىبرد.
ايشان همچنين از امام باقر، عليهالسلام، روايت مىكند كه:
لو بقيتالارض يوما بلا امام منا لساختباهلها و لعذبهمالله باشد عذابه. انالله تبارك و تعالى جعلنا حجة فى ارضه، و امانا فىالارض لاهلها، لن يزالوا فى امان من ان تسيخ بهمالارض ما دمنا بين اظهرهم. (19)
اگر زمين يك روز بدون امامى از ما بماند، ساكنانش را در خود فرو مىبرد و خداوند اهل زمين را به سختترين شكلى عذاب مىكند. خداوند، تبارك و تعالى، ما را حجتبر روى زمين و مايه ايمنى اهل آن قرار داده است. و تا زمانى كه ما در ميان اهل زمين هستيم آنها از اينكه در زمين فرو برده شوند در امانند.
بنابراين، همچنانكه، ائمه، عليهمالسلام، واسطههاى رحمتخداوند متعال در افاضه دين حقاند، واسطههاى جارى شدن بركات زمين و آسمان بر بندگان نيز هستند.
پي نوشت ها:
1. سوره يوسف (12)، آيه 108.
2. ابن عربى، محمد بن على، الفتوحات المكية، ج3، ص332.
3. سوره انبياء (21)، آيه107.
4. ابن عربى، همان، ص337.
5. همان، ص337 - 338.
6. الشيخ الصدوق، محمد بن على، كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص653، ح 18. همچنين ر.ك: المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص36، ح 5.
7. سوره عنكبوت (29)، آيه 14.
8. ر.ك: النجار، عبدالوهاب، قصصالانبياء، ص48.
9. سوره صافات (37)، آيه 142 - 148.
10. سوره نساء (4)، آيه 158 -159.
11. ر.ك: البخارى، اسماعيل بن ابراهيم، صحيح البخارى، ج4، كتاب الانبياء، ص205، ح49; النيشابورى، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، ج1، كتابالايمان، ص94، ح 244 -246; ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج2، ص272 و336.
12. به نظر مىرسد كسانى چون «ابن حجر» بدون توجه به آيات قرآن موضوع مهدويت و به امامت رسيدن امام مهدى، عليهالسلام، در سن پنجسالگى را انكار كردهاند كه اين ناشى از عدم درك درست ايشان است. رجوع شود به... ابنحجر، الصواعق المحرقة، ص100.
13- سوره مريم (19)، آيه 12.
14- همان، آيه29.
15- ر.ك: ابن حنبل، احمد، همان، ج3، ص446 و ج4، ص96; النيشابورى، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، همان، ج6، ص21 - 22; البيهقى، ابوبكر احمد بن الحسين، السنن الكبرى، ج8، ص156; ابن كثير، ابوالفداء اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، ج1، ص517; الامينى، الغدير، ج10، ص359.
16- سوره مائده (5)، آيه 35.
17- سوره اسراء، آيه57.
18- الشيخ الصدوق، محمد بن على، عيون اخبارالرضا، عليهالسلام، ص150 - 151. همچنين ر.ك: المجلسى، محمدباقر، همان، ج23، ص29.
19- الشيخ الصدوق، محمد بن على، كمالالدين و تمامالنعمة، ص118; المجلسى،
/خ