لباس، مسكن و مركب

علاوه بر تمايل جنسى و لذت اكل و شرب و ميل به خوردن و نوشيدن كه تا حدودى درباره آنها به بحث و بررسى پرداخته‏ايم، انسان نيازهاى جسمانى ديگرى هم در اين عالم دارد كه با تأمين آنها لذتهاى خاصى براى وى حاصل خواهد شد. انسان در سرما احتياج به جاى گرم و هواى گرم و در گرما احتياج به جاى خنك و هواى ملايم و مطبوع دارد و در مجموع نيازمند مسكن و مأوايى است كه وى را از
دوشنبه، 31 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لباس، مسكن و مركب
لباس، مسكن و مركب
لباس، مسكن و مركب

نويسنده: محمدتقى مصباح يزدى



علاوه بر تمايل جنسى و لذت اكل و شرب و ميل به خوردن و نوشيدن كه تا حدودى درباره آنها به بحث و بررسى پرداخته‏ايم، انسان نيازهاى جسمانى ديگرى هم در اين عالم دارد كه با تأمين آنها لذتهاى خاصى براى وى حاصل خواهد شد.
انسان در سرما احتياج به جاى گرم و هواى گرم و در گرما احتياج به جاى خنك و هواى ملايم و مطبوع دارد و در مجموع نيازمند مسكن و مأوايى است كه وى را از سرما و گرما و از گزند آفات و خطرات ديگر مصون و محفوظ بدارد و طبيعى است كه با تأمين اينگونه نيازها گونه‏هاى خاص ديگرى از لذتها برايش فراهم خواهد شد؛ ولى، اين نوع نيازهاى انسان در مقايسه با نيازهايى كه نسبت به خوردن و نوشيدن و جنس مخالف در خود احساس مى‏كند، از اهميت كمترى برخوردار است.و نسبت به آنها در درجه دوم از اهميت قرار مى‏گيرد.

قرآن درباره لباس و مسكن

در قرآن كريم، در ارتباط با اينگونه نيازهاى انسانى نيز آياتى وجود دارد كه آنها را مورد توجه قرار داده و نعمتهاى خداوند را در اين باره گوشزد كرده است.هر چند كه، به تناسب درجه اهميت اين نيازها در مقايسه با نيازهاى غذايى و جنسى، وسعت آيات مربوط به لباس و مسكن در حد وسعت و گسترش آيات مربوط به زمينه نيازمنديهاى جنسى و غذايى نيست .خداوند در دو آيه از آيات سوره نحل در مورد لباس و مسكن، نعمتهاى خدا را گوشزد كرده در يكجا مى‏فرمايد:
«و الله جعل لكم من بيوتكم سكنا و جعل لكم من جلود الأنعام بيوتا تستخفونها يوم ظعنكم و يوم إقامتكم و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثا و متاعا الى حين.» (1)
[خداوند آرامگاهى از خانه‏هاتان براى شما قرار داد و از پوست چارپايان خانه‏هايى قرار داد كه براى شما خفيف و سبك وزن و قابل انتقال باشد به هنگامى كه مى‏خواهيد سفر كنيد و يا اقامت گزينيد و از پشمها و كركها و مويهاى آنها اثاثيه و كالايى فراهم نمود] .
خداوند در اين آيه، نخست روى مسكن تكيه كرده است كه خداى متعال خانه‏هايى براى شما به منظور تأمين نياز شما به مسكن و محلى براى سكونت و آرامش قرار داده است.
البته، با اين روش قرآن آشنا هستيم كه همه نعمتهاى عالم را منتسب به خداى متعال مى‏كند و با تعابير مختلف مثل خلق و جعل كه در اين آيه آمده آنها را به خدا نسبت مى‏دهد تا از اين طريق، ما را و افكار ما را به طرف توحيد افعالى بكشاند.
هر خانه و مسكنى كه انسان داشته باشد، هر چند خودش آن را با زحمت ساخته باشد، از آن جهت كه همه مقدمات و وسايل فراهم آوردن و ساختن و بنا كردن آن و حتى همه قدرت و توان و درك و معرفت و تخصصى نيز كه خود شخص يا ديگران در ساختن آن به كار گرفته در واقع، همه و همه امورى است كه به خدا منتهى مى‏شود، خدا خالق آن معرفى مى‏شود.خواه خانه‏ها و بناهايى كه در شهرها ساخته مى‏شود و خواه چادرها و خيمه‏هايى كه چادرنشينها و ايلها و يا حتى ديگران به هنگام مسافرت از آنها استفاده مى‏كنند.
آرى از پوست حيوانات چادرها و سرپناههايى درست مى‏كنند كه چه در حال‏سفر و چه در حال حضر، استفاده از آنها آسان است.از آنجا كه سبك وزن و قابل انتقالند، به راحتى آنها را برپا مى‏كنيد، جمع مى‏كنيد، و به خوبى از آنها استفاده مى‏كنيد.
سپس يادآورى مى‏كند كه خداوند از پشم، كرك و موى حيوانات لباس و لوازم زندگى را برايتان فراهم مى‏آورد و پس از آن به دنبال آيه چنين ادامه مى‏دهد كه:
«و الله جعل لكم مما خلق ظلالا و جعل لكم من الجبال اكنانا و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و سرابيل تقيكم بأسكم كذالك يتم نعمته عليكم لعلكم تسلمون.» (2)
[و خداوند از آنچه كه آفريده (از درختها، سقفها و ديوارها) براى شما سايبانهايى قرار داد و در كوهها غارها را (براى پناه بردن از سرما و گرما و خطرات ديگر) براى شما قرار داد و لباسهايى برايتان فراهم كرد تا شما را از گرما و از خطرها محافظت كند اينگونه خدا نعمت خويش براى شما كامل كند باشد كه تسليم اوامر او شويد] .
در اين آيه خداوند اشاره به غارها مى‏كند كه در كوهها براى سكونت و سايبان مى‏توان از آنها استفاده كرد.اين چيزها براى ما كه در شهر و در خانه‏هاى زيبا و بناهاى مجهز آن هم در قرن بيستم با اين پيشرفتى كه شهرسازى كرده است ـ چندان اهميتى ندارد؛ ولى، براى مردمى كه چادرنشين يا بيابانگرد هستند و يا براى انسانهايى كه هنوز اين ساختمانها و بناها را و اينگونه شهرها و شهرسازى‏ها و شهرنشينى‏ها را نداشتند، براى چنين مردمى همين غارها و سكونت گاههاى طبيعى و سايبانها خيلى اهميت داشته است.
همچنين، اشاره مى‏كند به جامه‏ها و لباسهايى كه خدا برايتان قرار داده تا شما را از گرما محافظت كند كه مفسرين گفته‏اند: سرما هم در اينجا مورد نظر هست و در واقع
«و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر و البرد»
مورد نظر است و «برد» كه لنگه ديگر «حر» است در اينجا محذوف ولى معناى آن منظور خواهد بود.سپس خداوند اشاره مى‏كند به لباسهايى كه براى شما قرار داده است تا شما را از گزند خطرها حفظ كند.جامه‏هايى كه به هنگام جنگ مى‏پوشيد مثل «زره» تا در برابر ضربات آلات و ابزار جنگى و حملات دشمن، سر و بدن شما را از آسيب‏ها و خطرات تا حدودى مصون و محفوظ بدارد.خداوند بدينسان نعمتهايش را بر شما ارزانى مى‏دارد باشد كه تسليم اوامر او باشيد و اسلام بياوريد.
خداوند در قرآن دو آيه ديگر نيز درباره لباس سخن مى‏گويد: در يكى از اين دو آيه آمده است كه:
«يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سوءاتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك خير.» (3)
[اى فرزندان آدم (بدانيد كه ما) برايتان فرو فرستاديم لباسى را كه با آن عورتهاتان را مى‏پوشانيد و جامه‏هاى نرم و فاخر را (تا براى تجمل و زيبايى به تن كنيد و نيازهايتان تأمين شود). و پوشش و لباس تقوا برايتان بهتر و مفيدتر خواهد بود] .
البته، منظور آيه فوق اين نيست كه خداوند لباس دوخته و آماده و پيراهن و كت و شلوار از آسمان نازل مى‏كند، همانطور كه قبل از اين گفته‏ايم از نظر قرآن كريم هر چه كه در اين عالم به وسيله نيروهاى موجود در طبيعت و يا به دست خود انسان توليد مى‏شود، همه و همه، از خزاين الهى نازل شده است و خداوند در يكى از آيات قرآن به شكلى موجز و با بيانى رسا اين حقيقت را روشن و صريح مطرح ساخته مى‏فرمايد:
«و ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.» (4)
[و هيچ چيز (در اين عالم) نباشد جز آن كه مخازن (و منابع اصلى) آنها نزد ما باشد و جز به مقدار معلوم و مشخص از آن فرو نفرستيم‏] .آرى، آنچه در اين عالم موجود است، از عالم بالاترى فرود آمده تا در اين عالم مادى و دنياى جسمانى تحقق يافته است.بنابر اين، منظور از نزول در جمله
«و ما ننزله الا بقدر معلوم»
نزول جسمانى و فرود آمدن مكانى نيست، بلكه منظور از آن، تحقق يافتن، تجسم يافتن و آفرينش آنها در اين عالم است.پس آنچه را كه در پوشش خود مورد استفاده قرار مى‏دهيد خدا برايتان آفريده و از سوى او نازل گرديده است.
و در دومين آيه مى‏فرمايد:
«و علمناه صنعة لبوس لكم لتحصنكم من بأسكم.» (5)
[و به او (داود) ساختن زره (كه نوعى لباس رزمى است) ياد داديم تا شما را از آسيب و خطر محافظت كند] .

لباس و مسكن در جهان ديگر

مسكن و لباس در دنيا، در اصل، براى رفع نيازهاى اوليه انسان است و اگر نداشته باشد در برابر سرما و گرما و خطرها و آفات جوى و نظاير آنها نمى‏تواند سلامتى خودش را حفظ كند و در بعضى موارد نيز اغراض ديگرى مثل تجمل و زيبايى، از پوشش لباس دنبال مى‏شود.
ولى التذاذ و بهره‏گيرى از لباس اختصاص به دنيا ندارد بلكه در عالم آخرت نيز خداوند هم لباس زيبا و مطلوب و هم مسكن و مأواى خوب و مطلوب براى مؤمن فراهم مى‏آورد و آيات قرآن در مواردى گواه بر اين حقيقت است.
در دو آيه از آيات قرآن، خداى متعال به مؤمنين وعده داده است كه مساكن و جايگاههاى خوبى در بهشت به شما خواهيم داد.در اين دو آيه بويژه از تعبير «مسكن» استفاده شده، با آيات فراوانى كه در آنها از تعبير «جنت و بهشت» استفاده‏شده است تفاوت بارز دارند.خداوند، در اين دو آيه مى‏فرمايد:
«و مساكن طيبة فى جنات عدن.» (6)
[و جايگاهها و مسكنهاى پاكيزه در بهشتى كه جايگاه و اقامتگاه براى زندگى انسان است‏] .
در اين دو آيه هم از تعبير مسكن و هم از تعبير عدن كه به معنى اقامتگاه و جاى زندگى است استفاده شده و علاوه بر آن دو از تعبير جنات نيز كه در آيات فراوان ديگرى به كار رفته است در اين دو آيه نيز بهره‏گيرى شده است.
در چند آيه نيز آمده است كه بهشتيان لباسهاى زيبايى دارند و از اين حقيقت با تعابير مختلف سخن به ميان كشيده يك جا مى‏گويد:
«و يلبسون ثيابا خضرا من سندس و استبرق.» (7)
[و لباسهاى سبز از جنس حريرى و ديبا مى‏پوشند] .
در جاى ديگرى مى‏گويد:
«و يلبسون من سندس و استبرق متقابلين.» (8)
[لباسهايى از جنس حرير و ديبا پوشيده روبروى هم مى‏نشينند] .
و در جاى سومى چنين آمده است كه:
«عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق.» (9)
[بر تنشان لباسهايى از حرير سبز و ديبا هست‏] .
از مجموعه آيات فوق مى‏توان دريافت كه استفاده از لباس و مسكن هم در اين جهان و هم در جهان آخرت، براى انسان پيش بينى شده است و لذت بردن از آن مثل ساير لذتهاى ديگر جنبه فطرى دارد.اين نيازها نيازهايى طبيعى هستند و خدا انسان را به گونه‏اى آفريده است كه اين نيازها را احساس مى‏كند و از تأمين آنها لذت‏مى‏برد و بر عكس، اگر به اينگونه خواسته‏هاى خود نرسد و مايحتاج خود را در اين موارد نيابد، متأثر و متألم خواهد شد و در واقع، لذت و الم انسان، اثر طبيعى بود و نبود اين نعمتها و چيزهاى مورد نياز انسان است.

ارزش اخلاقى لباس و مسكن

از آنجا كه نياز به لباس و مسكن، چنانكه قبلا هم گفته‏ايم، فطرى و طبيعى انسان است، خود به خود و در اصل بار ارزشى مثبت يا منفى ندارد، بلكه، ارزش آن نيز به كميت، كيفيت و جهت تأمين اين نياز مربوط مى‏شود.
در حوزه اخلاق و ارزش از مقدار و كميت بهره‏بردارى سخن به ميان مى‏آيد و سؤال اين است كه چه مقدار مى‏بايست به دنبال لباس و مسكن رفت؟ و در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم: مسلما آن اندازه‏اى كه نياز انسان به لباس و مسكن را برطرف سازد، طبعا، ارزش منفى نخواهد داشت .
ما قبلا، توضيح داده‏ايم كه بطور كلى در هيچ يك از لذتهاى انسان اصل لذت برى، به خودى خود، ارزش منفى يا ارزش مثبت ندارد.و اگر به زبان فقهى بگوييم «مباح» است؛ ولى، اگر دلبستگى به لباس و مسكن انسان را از ساير كمالات باز دارد، در اين صورت، كارهايى كه بر اساس اين دلبستگى افراطى از انسان صادر مى‏شود ارزش منفى پيدا مى‏كند.
از اينجا است كه ملاحظه مى‏كنيد در بعضى از آيات بعضى از موارد تعارض را مطرح و ارزش منفى آنها را بيان كرده است:
«قل ان كان اباؤكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى يأتى الله بامره و الله لا يهدى القوم‏الفاسقين.» (10)
[بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالى كه جمع‏آورى كرده‏ايد و تجارتى كه از كسادى آن بيمناك هستيد و مساكن و جايگاههايى كه مورد رضايت و خشنودى شماست از خدا و رسول و جهاد در راه او در نزد شما محبوبتر و دوست‏داشتنى‏تراند پس منتظر بمانيد تا امر خداوند در رسد و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى‏كند] .
جايى كه انسان بر سر دو راهى قرار مى‏گيرد كه يا بايد مسكن مورد پسند خود را حفظ كند يا به انجام تكليف الهى بپردازد، اگر دلبستگى به مسكن، مانع شود از اين كه انسان به جهاد برود يا ساير تكاليفش را انجام دهد، در اين صورت، اين دلبستگى افراطى خواهد بود و ارزش منفى پيدا مى‏كند، زيرا با يكى ديگر از كمالات انسانى تعارض پيدا كرده است؛ ولى اگر مزاحمتى با هيچ يك از شؤون فردى و مصالح اجتماعى انسان نداشته باشد، التذاذ از آن مشروع است و ارزش منفى ندارد.
بنا بر اين، مى‏توان گفت: لذت برى از لباس و مسكن، به لحاظ يكى از دو جهت عارضى، محدود خواهد شد: يا از جهت راه تحصيل مسكن است كه بايد از راه مشروع و با پول حلال تهيه و فراهم گردد، و دوم از جهت مزاحمت آن با شؤون و كمالات ديگر انسان است كه نبايد دلبستگى به مسكن شخص را از تحصيل كمالات ديگر باز دارد و در غير اين صورت، اين دلبستگى و آثار و ظواهر رفتارى آن از ارزش منفى برخوردار خواهد بود.

ارزش اخلاقى در گزينش مسكن

اساس ارزش مثبت در التذاذها و تلاشهاى مربوط به لباس و مسكن نيز مثل ساير تمايلات به نيت و انگيزه انسان مربوط مى‏شود.اگر هدف از تهيه اين مسكن يافراهم آوردن لباس، به نحوى با خدا و كمالات معنوى انسان ارتباط پيدا كند، در اين صورت تلاش براى آن و تهيه آن هم از ارزش مثبت برخوردار مى‏شود و رنگ عبادت پيدا مى‏كند.مثل آن كه هدف از تهيه مسكن، فراهم كردن آسايش بيشترى براى خانواده و اهل و عيال يا احسان به ديگران باشد و اينگونه انگيزه‏ها موجب آن مى‏شود كه تحصيل مسكن، و هر نوع تلاشى براى تهيه آن از نظر اخلاقى، داراى ارزش مثبت باشد.
علاوه بر آنچه كه در بالا گفتيم، در مواردى نيز ممكن است تلاش براى تهيه لباس و مسكن و تحت عناوين ثانويه، ارزش مثبت پيدا كند.مثلا، در بعضى از شرايط ويژه اجتماعى كه داشتن لباس فاخر علامت نوعى شخصيت و بزرگ منشى است و يا داشتن مسكن خوب و وسيع منشأ نگرش مثبت به وى در سطح جامعه خواهد شد و در كل باعث رواج اسلام و عزت مسلمين و توجه مردم به دين و خدا خواهد شد، تلاش و تهيه لباس و مسكن خوب در چنين شرايطى مى‏تواند، تحت اين عنوان ثانوى، و بر اساس اين انگيزه الهى و معنوى داراى ارزش مثبت اخلاقى باشد به شرطى كه اولا، واقعا شرايط اجتماعى اينگونه باشد كه گفتيم و ثانيا، واقعا انگيزه انسان در تهيه مسكن و لباس خوب همين انگيزه الهى باشد.
تذكر اين نكته را از اين رو، در اينجا لازم مى‏دانستيم كه در بسيارى از موارد اتفاق مى‏افتد كه بسيارى از افراد خودشان و مردم را فريب مى‏دهند و چه بسيار انگيزه‏هاى هوس آلود و هواهاى نفسانى خويش را در زير چنين پوششهايى مخفى كنند، تا در ضمن لذت‏برى‏ها و التذاذات نفسانى اعمال و رفتار خود را در اذهان ملت ديندار و خداپرست توجيه كرده باشند .از اين رو وضع و حالت پيچيده‏اى به خود مى‏گيرند.در هر حال اگر واقعا، داراى چنين انگيزه‏هايى باشند كه در بالا گفته شد، كارشان از ارزش مثبت اخلاقى برخوردار خواهد بود.
قرآن درباره حضرت سليمان عليه السلام مى‏گويد: او كاخى داشت از بلور كه وقتى بلقيس وارد آن شد، گمان كرد كه زير پاى او آب ايستاده است.فكر كرد از درون آبى صاف و زلال بايد عبور كند.از اين رو، لباسهايش را جمع كرد و بالا گرفت. (11)
همراهيان كه متوجه اشتباه او شده بودند، به وى گفتند: در اينجا آب نيست، بلكه، اين كاخ از بلور ساخته شده است.
بلقيس با ديدن اين شكوه ظاهرى در برابر مقام و عظمت معنوى سليمان عليه السلام خاضع شد و اسلام آورد.اين وضعى كه سليمان عليه السلام درست كرده بود براى شكوه و عظمت اسلام در مقابل كفار بود.در آن عصر، بينش اجتماعى مردم در سطحى بود كه مى‏پنداشتند كسانى از مؤمنين كه دستشان از نعمتهاى دنيوى خالى است، مردمى پست، وامانده و عقب افتاده هستند و اگر دستگاه حكومت اسلامى ساده و بى‏پيرايه باعث مى‏شد مردمى كه سطح فرهنگشان پايين است گرايشى به اسلام و دين حق پيدا نكنند.آرى اكثر مردم در طول تاريخ زندگى انسان، گرفتار چنين سطحى نگرى بوده و هستند و به اصطلاح معروف عقلشان در چشمشان است و حتى بسيارى از اهل ايمان هم از اين شكوههاى ظاهرى و ديدنيها و شنيدنيها خيلى متأثر مى‏شوند و قادر نيستند مسايل را با دقت و عقل و درايت كافى ارزيابى كنند.
امروز نيز كه سطح فرهنگ عموم مردم نسبتا بالا رفته است مع الوصف، حتى وقتى مى‏خواهند عقايد و افكار و دين ملتها را ارزيابى كنند، صنعت و تكنولوژى و پيشرفتهاى ظاهرى و محسوس كشورهاى پيشرفته را به رخ مى‏كشند و مى‏گويند اگر دين آنها درست نيست پس چطور اينقدر در صنعت و اقتصاد پيشرفت كرده‏اند؟ !
اينگونه سطحى نگرى و ظاهر بينى در عصر حضرت سليمان عليه السلام به صورت بارزترى وجود داشت و شكوه و جلال ظاهرى، منشأ گرايش عمومى مردم به يك‏مسلك خاص، يك نظام اجتماعى و يا يك جامعه مى‏شد و از اينجا بود كه حضرت سليمان عليه السلام از خدا خواست، يك دستگاه وسيع سلطنتى به او مرحمت كند كه هيچ كس ديگر نظير آن را نداشته باشد. (12)
از آنچه كه در بالا گفتيم به اين نتيجه كلى مى‏رسيم كه در هر جامعه ديگر نيز اگر ظاهر ساده مسلمانان و اهل حق باعث اين شود كه در نظر ديگران پست، خوار و زبون جلوه كنند، وظيفه دارند كه شكوه ظاهرى خود را حفظ كنند.
در يكى از روايات امام عليه السلام به شيعه دستور مى‏دهد تا در مقابل مخالفين آراستگى ظاهرى خود را حفظ كنند تا در چشم مخالفين، شيعيان مردمى وارفته و عقب‏افتاده و ناتوان جلوه نكنند.
البته، همانطور كه گفته‏ايم و نوشته‏ايم، آبروى واقعى و كمال حقيقى انسان، به اين ظواهر نيست ولى، هنگامى كه در يك جامعه و در بين يك ملت، چنين ارزشهاى ظاهرى مطرح باشد، آراستگى و شكوه ظاهرى، به عنوان ثانوى، براى مؤمنين مطلوب و داراى ارزش اخلاقى و معنوى خواهد بود.
مؤمن بايد آبرويش محفوظ باشد و اين حكمى است كه در روايات مطرح شده است.او به ويژه در جامعه‏اى كه ارزشهاى مادى حكم فرماست هر چند كه جامعه اسلامى باشد ـ نبايد بگونه‏اى زندگى كند كه ديگران به چشم خوارى به او بنگرند.بلكه، بايد طورى زندگى كند كه عزت و احترام او در نظر ديگران محفوظ بماند.
در چنين جوامعى، پوشيدن لباس فاخر و حفظ ديگر آراستگيهاى ظاهرى، در چارچوب عناوين ثانويه‏اى، از آن دست كه در بالا گفتيم و بر اساس انگيزه‏هاى الهى و معنوى آنچنانى كه در اين زمينه اظهار داشتيم، مطلوب و از نظر اخلاقى ارزشمند خواهد بود.البته، در جامعه‏اى كه كاملا ارزشهاى معنوى بر آن، حاكم باشد و ارزشهاى مادى در آن، مطرود، ديگر طرح اينگونه مسايل و رعايت انگونه ظواهر جايى ندارد و چنين شكوه ظاهرى ديگر ـ تحت آن عناوين ثانوى و بر اساس آنگونه انگيزه‏ها كه گفتيم ـ ارزش مثبت و مطلوبيت اخلاقى پيدا نمى‏كند.
از اينجا است كه مى‏توان گفت: ارزشهاى مربوط به اين تمايلات تا حدودى دستخوش تغيير و تحول خواهد شد: يعنى در بعضى از شرايط اجتماعى هر قدر كه بناهاى اسلامى باشكوهتر و باعظمت بيشتر باشد مطلوبتر و ارزشمندتر خواهد بود و در بعضى ديگر از شرايط اجتماعى، هيچ گاه شكوه و عظمت ظاهرى مطلوب نيست.
در بعضى از روايات چنين آمده است كه در زمان ظهور ولى عصر عليه السلام بناهايى كه از يك حدى بلندتر باشد يا با طلا زينت شده باشد دستور مى‏دهند كه آنها را خراب كنند هر چند كه آن بنا مسجد باشد.
اين روايت زمينه اجتماعى خاصى را مطرح مى‏سازد.جامعه‏اى كه آنچنان ارزشهاى معنوى بر آن، حاكم شده كه ديگر جايى براى اينگونه عناوين ثانويه نخواهد بود.در جوامع معاصر كه مردم هنوز از آن چنان بينش معنوى خالصى برخوردار نيستند و حتى فرهنگ جوامع دينى و اسلامى تا حدودى آلوده به فرهنگ مادى است براى آن كه مسلمانان در چشم ديگران خوار و بى‏مقدار نباشند و نظام اسلامى از عزت و اقتدار و شكوه و عظمت برخوردار باشد، وجود برخى از تجملات براى مسلمانان و در جامعه اسلامى مطلوب و ارزشمند است.

گرايش به داشتن مركب

يكى ديگر از نعمت هايى كه در قرآن كريم روى آن تكيه شده «مركب» است.انسان براى انتقال يا مسافرت از جايى به جايى ديگر براى آن كه زودتر به مقصد برسد، خسته نشود، و از انجام كارهايش باز نماند نياز به مركب دارد و در مواردى نيز اصولا بدون مركب قادر نيست به محل مورد نظر خود انتقال يابد.مثل كسى كه براى كار و مشغله و نياز زندگى تصميم مى‏گيرد به جزيره‏اى در ميان دريا و يا به ساحل آن سوى دريا سفر كند.
از اينجا است كه انسان، در هر حال، هم در خشكى و هم در دريا، براى آن كه زندگى‏اش بهبود يابد و بهتر بگذرد و نيازهايش زودتر برطرف شود، نيازمند مركب و سوارى خواهد بود.

قرآن درباره مركب

خداى متعال در ضمن بيان نعمتهايى كه به انسان عطا فرموده است در تعدادى از آيات، نعمت مركب را نيز گوشزد مى‏كند.
نخستين مركبهايى كه انسان از آنها استفاده مى‏كرده، حيواناتى مثل گاو، شتر، الاغ، اسب و قاطر بوده كه انسان در سفرها او نقل و انتقالات خود در خشكى از آنها استفاده مى‏نموده است.ولى، براى سفر دريايى، چنين مركبهاى طبيعى وجود نداشته است.از اين رو، نياز به سفر دريايى او را بر آن داشت كه براى سفرهاى دريايى دست به كار ساختن وسايلى چون قايق و كشتى بزند تا اين نياز زندگى خود را نيز با دست خودش برطرف سازد.
با وجود اين تفاوت آشكار، ميان مركبهاى طبيعى چون اسب و قاطر و مركبهاى مصنوعى و ساخته دست بشر چون قايق و كشتى، خداوند آفرينش همه آنها را به خود نسبت مى‏دهد و طبعا، اگر بنا بود كه قرآن كريم در اين عصر نازل شود، ساختن وسايل پيشرفته اين عصر: هواپيماها، ناوگانها و سفينه‏ها و ديگر وسايل غول‏پيكر و پيشرفته نقل و انتقالات رايج اين عصر را نيز به خود نسبت مى‏داد و مى‏فرمود: هواپيما را هم ما براى شما خلق كرديم و سفينه‏هاى فضا پيما را هم ما براى شماآفريديم.زيرا ملاك در همه يك چيز است.منظور اين است كه انتساب همه موجودات به خداى متعال ملحوظ بوده توجه بشر هميشه و در همه جا به سوى او باشد، چرا كه در نهايت منشأ و مبدأ همه نعمتها اوست.
خداوند در يكى از آيات قرآن مى‏فرمايد:
«و من الأنعام حمولة و فرشا.» (13)
[و از چارپايان برايتان وسيله حمل و نقل و باربرى و مركب سوارى ايجاد كرد] .
او در ميان چارپايان بعضى را باركش قرار داده است تا وسايل زندگى شما را حمل كنند و همانا يا بعضى ديگر را مركب قرار داده تا شما را به اين سو و آن سو ببرند.
در يكى ديگر از آيات قرآن آمده است كه:
«الله الذى جعل لكم الأنعام لتركبوا منها و منها تأكلون و لكم فيها و منافع لتبتغوا عليها حاجة فى صدوركم و عليها و على الفلك تحملون.» (14)
[خدا همان كسى است كه چارپايان را برايتان آفريد تا از آنها براى سوار شدن استفاده كنيد و از (گوشت) آنها بخوريد و برايتان در آنها فوايد ديگرى نيز خواهد بود و بر آنها به نيازها و مقاصدى كه داريد مى‏رسيد و بر چارپايان (در خشكى) و بر كشتى (در دريا) سوار شويد] .
در آيه فوق نيز در دو مورد بر اين نعمت الهى تأكيد كرده است.ضمنا جمله آخر اين آيه يعنى جمله
«و عليها و على الفلك تحملون.»
در آيه ديگرى نيز تكرار شده است. (15)
در يك مورد مى‏فرمايد:
«و جعل لكم من الفلك و الأنعام ما تركبون.» (16)
[و برايتان از كشتى و چارپايان وسيله‏اى قرار داد تا سوار شويد] .در مورد ديگرى در قرآن آمده است كه:
«و تحمل اثقالكم الى بلد لم تكونوا بالغيه الا بشق الأنفس ان ربكم لرؤف رحيم و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها.» (17)
[و (چارپايان) بارهاى سنگين شما را (بر پشت خود) حمل مى‏كنند به شهرى كه جز با مشقت و سختى نمى‏توانستيد به آنجا برسيد كه پروردگار شما رؤوف و مهربان است و اسب و قاطر و الاغ را قرار داد تا بر آنها سوار شويد] .
در آيه ديگرى مى‏فرمايد:
«و آية لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون و خلقنا لهم من مثله ما يركبون.» (18)
[و اين آيت و نشانه‏اى است برايشان كه ما فرزندانشان را در كشتى پر از بار سوار كرديم و نظير آن چيزهاى ديگرى كه سوار شوند برايشان آفريديم‏] .
سر انجام در آيه ديگرى نيز آمده است كه:
«ا و لم يروا انا خلقنا مما عملت ايدينا انعاما فهم لها مالكون و ذللناها لهم فمنها ركوبهم و منها يأكلون.» (19)
[آيا نمى‏بينيد كه با دست خود چارپايان را آفريديم كه مالك آنها هستند و آنها را برايشان رام و هموار ساختيم پس از آنها سوارى مى‏گيرند و از (گوشت) آنها تغذيه مى‏كنند] .
در آيات فوق به طور كلى با دو تعبير كلى «انعام» و «فلك» به دو نوع وسيله طبيعى و صنعتى براى سفر و نقل و انتقال اشاره شده و در آيه 8 سوره نحل با تعبير
«و الخيل و البغال و الحمير»
انعام را كه قابل استفاده سوارى و نقل و انتقال هستند با ذكر مصاديق آن مثل اسب، استر و الاغ روشن ساخته است كه همگى آنها در حمل و نقل و سفر كمك انسان بوده‏اند و در اينجا به يك آيه كلى هم اشاره مى‏كنيم كه مى‏فرمايد:
«و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر.» (20)
[و به فرزندان آدم كرامت و احترام داديم و در خشكى و دريا (بر چارپايان و كشتى) آنها را حمل كرديم‏] .
و منظور اين است كه وسيله [حمل و نقل و سوارى انسان را در خشكى و دريا كه همان مركب‏هاى طبيعى مثل اسب و استر و الاغ و مركبهاى‏] صنعتى مثل كشتى كه از قديم بوده در اختيار انسان قرار داده است و امروز نيز وسايل پيشرفته زمينى، هوايى و دريايى و ابزار و ادوات غول پيكر و در عين حال راحت و خوب و سريع در اختيار انسان قرار داده است؛ چرا كه ملاك در اين وسايل همان است كه در كشتى آمده و همانطور كه خداوند كشتى، اين وسيله صنعتى را با اين كه ساخته دست انسان است به خود نسبت داده است به همان ملاك مى‏توان و بايد همه ابزار و وسايل صنعتى پيشرفته امروز را نيز به خداوند نسبت دهيم.

ارزش اخلاقى استفاده از مركب

استفاده از مركبها و سواريهاى طبيعى و غير طبيعى، از جهت ارزيابى و ارزش گذارى اخلاقى، همانند استفاده از نعمتهاى ديگر است.يعنى، انسان در استفاده از اين نعمت نيز ـ تا وقتى كه با كمالات ديگر خود انسان مزاحمت نداشته باشد و نيز حقوق اجتماعى ديگران را از بين نبرد ـ انسان در استفاده از اين نعمتها آزاد است و هيچ اشكال و ارزش منفى در آن وجود ندارد و چنانكه قبلا گفتيم، اصولا، لذتهاى فطرى كه يكى از آنها همين لذت برى از سوارى و مركوب است هيچ بار ارزشى مثبت و منفى ندارد؛ ولى، در سايه انگيزه‏هاى خاصى كه به آن تعلق مى‏گيرد مى‏توانند ارزش اخلاقى مثبت يا منفى پيدا كنند.
كسى كه فى المثل از مركب استفاده مى‏كند تا اگر مسؤوليتى در برابر افراد جامعه‏دارد، آن مسؤوليت را بهتر و سريعتر و سر حال‏تر انجام دهد و يا هدف الهى ديگرى داشته باشد و انگيزه او در انجام اين عمل به شكلى به خدا و دستيابى به رضايت او منتهى شود، استفاده از مركب براى او در پرتو هدف والايى كه دارد، ارزشمند است و از مطلوبيت برخوردار خواهد بود و البته درجه ارزش كار او بستگى به شدت و ضعف اين انگيزه و مقدار تأثيرى دارد كه بر عمل او خواهد گذارد.
متقابلا كسى كه از روى تفاخر و تكاثر بخواهد از اين نعمتها استفاده كند و بدون توجه به وضع فلاكت بار ديگران و فقر و گرسنگى و مشكلات اجتماعى ديگر، هر چندى مدل ماشين خود را عوض كند تا به رخ ديگران بكشد كه اين ما هستيم كه از اين سيستم پيشرفته ماشين يا از فلان هواپيما استفاده مى‏كنيم، آرى اينگونه انگيزه‏ها منشأ ارزش منفى استفاده از مركب مى‏شود.

پى‏نوشتها:

1 ـ نحل/ .80
2 ـ نحل/ .81
3 ـ اعراف/ .26
4 ـ حجر/ .21
5 ـ انبياء/ .80
6 ـ توبه/72 و صف/ .12
7 ـ كهف/ .31
8 ـ دخان/ .53
9 ـ دهر/ .21
10 ـ توبه/ .24
11 ـ نمل/ 44
«قيل لها ادخلى الصرح فلما رأته حسبته لجة و كشف عن ساقيها قال انه صرح ممرد من قوارير قالت رب انى ظلمت نفسى و اسلمت مع سليمان لله رب العالمين.»
12 ـ ص/34 تا 40
«قال رب اغفر لى و هب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب فسخرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب و الشياطين كل بناء و غواص و آخرين مقرنين فى الاصفاد هذا عطاء ربك فامنن اوامسك بغير حساب و ان له عندنا لزلفى و حسن مآب.»
13 ـ انعام/ .142
14 ـ غافر/79 و .80
15 ـ مؤمنون/ .22
16 ـ زخرف/ .12
17 ـ نحل/7 و .8
18 ـ يس/41 و .42
19 ـ يس/ .72
20 ـ اسراء/ .70

برگرفته از كتاب اخلاق در قرآن، ج 2، ص 267
منبع: www.hawzah.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط