مفهوم موعود در دین زرتشتی
اشاره
مزدیسنان موعود یا منجی را «سوشیانت یا سئوشینت» (1) نام کردهاند. این واژه اسم فاعلمضارع از ریشه«~ «us» ~»و«~
as» ~»، به معنی «سود» بوده (2) که به «آن کسی که سود خواهدرساند» و نیز «رهاننده» ترجمه شده است. (3)
در متون دینی زرتشتی، هنگامیکه از اوستا تا کتب متأخر به پیش برویم، متوجهمیشویم که مفهوم «سوشیانت» یا همان منجی از لحاظ کمی و کیفی بسط روبهتزایدیپیدا کرده است . برای درک بهتر موضوع، جایگاه و تعریف «سوشیانت» را به ترتیب دراوستا و سایر منابع زرتشتی وارسی میکنیم.
«سوشیانت» درگاثاها (4)
در گاثاها، که آنها را سرودههای زرتشت میشمارند، واژه «سوشیانت» در دو صیغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقیده غالب پژوهندگان، کاربرد شکل مفرد این واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد: (5)
ای مزدا!
چگونه دریابیم که تو در پرتو «اشه» (6) برهمگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمانمیرانی؟
مرا به درستی از هنجار «منش نیک» (7) بیاگاهان. «سوشیانت» باید بداند که پاداش ویچهسان خواهد بود (یسنههات 48، بند9) .
... «کی گشتاسپ» (8) هوادار «زرتشت سپیتمان» (9) و «فرشوشتر» (10) ، راه راست دینی رابرگزیدهاند که «اهوره» به «سوشیانت» فرو فرستاد (یسنای 53، بند2) .
علاوه بر این، در گاثاها، سوشیانت به شکل «جمع» هم آمده و بهنظر میرسد در اینحالت، به آیندگانی اشاره دارد که با بهرهمندی از «منش نیک» ، راه زرتشت را پی خواهندگرفت : (11)
ای مزدا!
چنین خواهد بود «رهانندگان سرزمینها» (سوشیانتها)، که با «منش نیک» خویشکاری میورزند و کردارشان بر پایه «اشه» و آموزشهای تو است. بهراستیآنان به درهم شکستن خشم (12) برگماشته شدهاند (یسنههات 48، بند12) .
به این ترتیب، در گاثاها هنوز سوشیانت چهرهای مرتبط با پایان گیتی، «فرشگرد» (13) وداوری انجامین نیست، بلکه چون اصطلاحی عام و آشنا، برای همه آن نیکنفسانمنتظری بهکار رفته است که زرتشت نیز در شمار آنان قرار دارد. (14)
در واقع، کاربرد مفهوم سوشیانت در گاثاها کاملا با آنچه بعدها ـ و در متون دینیزرتشتی ـ شاهد آن خواهیم بود، متفاوت است؛ زیرا در این سرودهها بههیچوجه ازنقشآفرینی او در فرجام جهان یاد نشده و حتی میتوان گفت که در گاثاها، سوشیانتبیشتر نمودی این دنیایی و خاکی دارد. برای مقایسه، به این سرودهای زرتشت راجع بهپایان گیتی نگاه کنید که در آنها هیچ اشارهای به سوشیانت نشده است:
ای هوشمندان!
بشنوید با گوشها [ی خویش] بهترین [سخنان] را و ببینید با منش روشن و هر یکاز شما ـ چه مرد و چه زن ـ پیش از آنکه رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میاندو راه، [یکی را] برای خویش برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید (یسنههات 30، بند2) .
آنگاه شکست و تباهی بر «دروج» (15) فرو خواهد آمد و آنان که به نیکنامی شناختهشدهاند، به آرزوهای خویش خواهند رسید و به سرای خوش «منش نیک» و «مزدا» (16) و «اشه» راه خواهند یافت (یسنههات 30، بند 10) .
ای اهوره!
این [همه] را از تو میپرسم: بهدرستی [بازگوی] که چگونه گذشته است و چگونهخواهد گذشت؟ اشونان و پیروان «دروج» را چه پاداش و پادافرهای در دفتر زندگانینوشته خواهد شد؟
ای مزدا!
این [همه] در شمار پسین چگونه خواهد بود؟ (یسنههات 31، بند14) .
... من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاهداوری» (17) خواهم گذراند (یسنههات 46، 10) .
ای مزدااهوره!
اینک تو را و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را میستایم و نیایشمیگزارم .
من خواهانم که رهرو راه [راست] باشم [و] در «گرزمان» (18) به گفتار رادمردان [تو] گوشفرا دهم (یسنههات 50، بند4) .
مزدی که «زرتشت» به «مگونان» (19) نوید داده، در آمدن به «گرزمان» است، آنجا که ازآغاز سرای «مزدااهوره» بوده است (یسنههات 51، بند 15) .
سرودهای فوق، بهوضوح نشان از بشارت آمدن روز قیامت و غلبه نیکی بر بدی، پلداوری (پل چینوت یا صراط) و بهشت برین دارد؛ اما در هیچکدام از این سرودههایمربوط به آخرت کارکردی برای سوشیانت پیشبینی نشده است.
براین اساس، میتوان نتیجه گرفت که کاربرد سوشیانت در گاثاها بهگونهای کاملامشهود عام و غیرمبتکرانه بوده؛ و چنان مینماید که زرتشت در این سرودهها از واژهمذکور به مثابه مفهومی آشنا یا قابل درک برای مردمانش بهره جسته است. این نکته را بامروری بر گاثاها بیدشواری میتوان دریافت؛ زیرا جنبههای انقلابی آموزههایزرتشت، چون طرد همهجانبه دئوهها (دیوان) و نفی شرابخواری، ممنوع کردنقربانیهای خونین و ارادت یکپارچه او به اهورهمزدا، همواره تمایزی قابل شناختداشتهاند. اینهمه در حالی است که در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجی» ، در مقایسه با آنچهگذشت، دقیقا تبیین نشده، بلکه زرتشت با سوشیانت نامیدن خود و آنان که خواهندآمد، از این واژه بهشکلی غیراختصاصی بهره گرفته است. بهعبارت دیگر، با توجه بهشیوه و کاربرد واژه سوشیانت در گاثاها، میتوان گفت که مفهوم موعود دستاورد ابتکاریا رسالت زرتشت نبوده است.
«سوشیانت» در «یشت» ها (20)
برخلاف گاثاها، سوشیانت در یشتها تعریفی کاملا اختصاصی دارد که شناختموجزی از او به دست میدهد:
.1 در فروردین یشت (بند 128) فروشی (21) سه تن که براساس متون متأخر زرتشتیسوشیانت دانسته شدهاند، به نیکی ستوده شده است:
فروشی پاکدین «اوخشیت ارت» (22) را میستاییم.
فروشی پاکدین «اوخشیت نم» (23) را میستاییم.
فروشی پاکدین «استوت ارت» (24) را میستاییم.
(درباره زمان و ترتیب ظهور این موعودها، در این یشت و سایر قسمتهای اوستا، هیچگونه اشارهای وجود ندارد. لیکن خواهیم دید که این موضوع در کانون ادبیات رمزیو پیشگویانه زرتشتیگری متأخر قرار دارد.) .2 در زامیادیشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشیانت از دریاچهای به نام «کیانسیه» (25) رفته است:
بدان هنگام که «استوت ارت» ، پیک مزدااهوره، پسرویسپ تئورویری (26) از آبدریاچه کیانسیه برآید ...
.3 سوشیانت دارای فرکیانی (27) و لذا شایسته فرمانروایی است:
بدان هنگام که «استوتارت» ، پیک مزدااهوره... برآید، گرزی پیروزیبخشبرآورد، [همان گرزی] که فریدون دلیر (28) هنگام کشتن «اژیدهاک» (29) داشت؛ [همانگرزی] که افراسیاب تورانی (30) هنگام کشتن «زین گاو» دروند (31) داشت؛ که کی خسرو (32) هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
او بدین [گرز]، دروج را ازینجا ـ از جهان اشه ـ بیرون خواهد راند (زامیادیشت، بندهای 92 و 93) .
.4 سوشیانت و یارانش، نیکنفسانی هستند که سعادت مادی و معنوی را برایجهانیان به ارمغان خواهند آورد:
یاران «استوتارت» پیروزمند بهدرآیند: آنان نیکاندیش، نیکگفتار، نیککردار ونیکدیناند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند (زامیادیشت، بند 95) .
منش بد شکست یابد و منش نیک برآن چیره شود.
[سخن] دروغگفته، شکست یابد و سخن راستگفته، برآن چیره شود.
خرداد و امرداد، (33) گرسنگی و تشنگی، هر دو، را شکست دهند.
اهریمن ناتوان بدکنش رو در گریز نهد (زامیادیشت، بند 96) .
به این ترتیب و مجموعا، در «یشتها» مفهوم سوشیانت با فرجام محتوم گیتی وهنگام غلبه نهایی نیکی بر بدی پیوندی آشکار یافته است؛ هر چند که هنوز از هنگامظهور او و چگونگی کنشهایش صحبتی در کار نیست.
بههرحال، چنانکه دیدیم، در زامیادیشت سخن از سه موعود رفته است. در اینیشت نکاتی وجود دارد که نشان میدهد مباحث مربوط به سوشیانت بهراستی قدمتیورای انتظار دارند . از جمله، باید به توصیفی که از «افراسیاب» در آن و در کنار سوشیانتشده، توجه کرد؛ زیرا در یشت مذکور این دشمن مشهور تورانی چندان بدسگال واهریمنی تصویر نشده، بلکه حتی او با کشتن «زین گاودروند» ، همچون دیگر فرهمندانذکر شده، بهواقع ناجی ایرانزمین گشته است. این امر میرساند که ترسیم چهرهایمخوف از افراسیاب تحولی است که بایستی حداکثر در آغاز زرتشتیگری انجام شدهباشد (34) و درست بههمین خاطر است که جنگافزار پیروزیبخشی را که سوشیانت با آندروغ را سرکوب میکند، در کف او هم میبینیم. همچنین باید از سرنوشت «اژی دهاک» در زامیادیشت یاد شود که برخلاف آنچه بعدها رایج شد، اینجا توسط فریدون کشتهشده است (35) (میدانیم در اساطیر ایرانی سخن از به زنجیر کشیدهشدن او در البرزکوه وسپس خروجش در پایان دنیا رفته است) . بنابراین، میتوان باور داشت که این بند اززامیادیشت از لحاظ مضمون بسیار قدیمی است (36) و لاجرم باور به سوشیانت در آن نشاناز جهانشناخت آریاییان اولیهای دارد که باری، منتظر ظهور قهرمانی از نسل پهلواناناساطیریشان میبودهاند تا بدیها را از میان بردارد .
موضوع قابل ذکر دیگر، اشاره این یشت به از میانرفتن گرسنگی و تشنگی، خودحکایت از دغدغههای مردمان اولیهای دارد که با پدیده کشاورزی و آبیاری ناآشنا بوده وشاید به اندازه بدیهای اخلاقی از غلبه آنها نگرانی داشتهاند.
بنابراین، در یشتها سوشیانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطیری و حتیبقیةالسیف آنان میبینیم؛ او در عین آنکه آرمانهای زرتشتی چون غلبه بر منش بد واهریمن را به انجام میرساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسهآفرینان هم هست. اینهمه باروح کلی یشتها هماهنگی کاملی دارد؛ زیرا در این سرودهها همواره کوشش قابلتشخیصی برای آشتیدادن باورهای کهن آریایی با آموزههای زرتشت دیده میشود. (37)
بهسخن دیگر، بندهای ذکر شده از زامیادیشت در واقع تلاقی باورهای کهن آریایی راجعبه سوشیانت پهلوان با دینمداری پس از زرتشت را نشان میدهد.
سوشیانت در متون زرتشتی پس از اوستا
برای آگاهی ازروایات این منابع و بهطور بسیار خلاصه: (43)
در جهانبینی زرتشتی، آغاز و انجام آفرینش در زمانی محدود به دوازده هزار سالانجام میگیرد که خود به چهار دوره سههزار ساله تقسیم میشود. در سه هزاره نخست، گیتی روحانی و مینوی بود و میان قلمرو روشن اهورهمزدا و قلمرو تاریکی اهریمن خلاءحایل بود. در این خلال، اهورهمزدا با دانش کامل خود از وجود اهریمن آگاه بود؛ لیکناهریمن به دلیل نادانی از جهان روشن اهورهمزدا خبری نداشت. در فرجام سه هزارهاول، بارقهای از نور که از مرز تاریکیها گذشت، اهریمن را از وجود جهانی دیگر آگاهکرد و او بر قلمرو اهورهمزدا یورش آورد، لیکن چون خویش را ناتوان دید، «ضدآفرینش» خویش را آغاز کرد و در مقابل آفریدههای اهورایی، بدکاران و دیوان را در عالممینوی خویش بهوجود آورد. در سه هزاره دوم، غلبه نسبی با اهورهمزدا شد، زیرا اودعایی بر زبان آورد و اهریمن و دیوان آفریده او را بیهوش کرد. در این فرصت، اهورهمزدا به آفرینش گیتی پرداخت؛ او آسمان و زمین و آب و پیشنمونههای انسان (یعنی کیومرث) و چارپایان و گیاهان را پدید آورد، تا آنکه در پایان این هزاره، زنیبدکاره به نام جهی اهریمن را از بهتزدگی بیرون آورد و او را ترغیب کرد تا به جهانروشنیها یورش آورد. این گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آمیخته» درآمد: آمیختگی میان نیکیها و بدیها ، ...، سراسر سه هزاره سوم به خیزش شاهان پیشدادی، سلطه هزار ساله اژیدهاک و شهریاری کیانیان گذشت تا عاقبت در ابتدای آخرین سههزاره (یعنی هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد. باور زرتشتی چنان است کهدر این دوره، عاقبت بدیها شکست قطعی میخورند و گیتی از ریم آنها پالوده میشود.در پایان هر هزاره از این دوره، سوشیانتی از تخمه زرتشت برای یاری دینبهی (44) و مسلمگردانیدن شکست دشمنان ظهور میکند.
در پایان هزاره دهم خلقت (اولین هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن» (45) ، پسر شاهگشتاسپ کیانی، ظهور میکند و رهبری مؤمنان را بهدست میگیرد. وی با یاریصدوپنجاه مرد پرهیزگار و شماری از ایزدان، نیروهای اهریمن را خواهد شکست وجهان را از آلودگی پاک خواهد کرد. به این ترتیب، راه برای زاده شدن «اوخشیتارت» (اوشیدر یا هوشیدر)، یا نخستین تن از سه پسر رهاییبخش زرتشت هموار میشود. (46)
هوشیدر سپاهی نیرومند بر گرد خود فراز میآورد و در نبردی سهمگین تبهکاران رادرهم میشکند و دین زرتشت را دوباره زنده میگرداند. هزاره یازدهم، دوره «اوخشیتنمه» یا دومین رهاییبخش است. در این هزاره، دیو ملکوش (در اوستا: مهرکوس (47) ) ظاهرمیشود و توفان سهمگینی از تگرگ و برف پدید میآورد که همه آفریدگان را نابودمیسازد . اما مردم و جانورانی که پیشتر به دژ (ور) جمشید (48) پناه جسته بودند از گزندملکوش در امان میمانند و بار دیگر جهان را از آدمی و جانور پر میسازند. اما بهواسطهگسترش تبهکاریها و کژآیینیها، باز اهریمن نیرو میگیرد و اژیدهاک را که فریدون درکوه دماوند در بندش کرده بود، برمیانگیزد تا از جهانیان کینخواهی کند. اهورهمزدا نیزبه یاری ایزدان، گرشاسپ دلاور (49) و شماری از پهلوانان از جمله کیخسرو وتوس و گیو رااز خواب و بیخودی بیدار میکند. در نبردی که اینچنین در میگیرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژیدهاک را به قتل میآورد؛ اهریمن و دیوان شکسته خواهند شد و به ژرفایتاریکی خود باز خواهند گشت. (50)
اینگونه، زندگی سراسر خوشی آغاز میشود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرین و بزرگترین سوشیانت آغاز میکند. او «استوتارت» نام دارد و طی پنجاهوهفت سال، همه مردگان از «کیومرث» تا آخرین انسان را ازگور بر میانگیزاند. همه انسانها در یکجا بر هم فراز میآیند و هر کسی بهچشم خویشکردههای نیک و بدش را میبیند. «استوت ارت» راستکاران را به بهشت برین بازمیفرستد و بدکاران را به دوزخ فرو میافکند. پس از سه روز، رودی از فلز گداخته مهیامیشود که همه روانهااز آن عبور میکنند. با این آزمون، گناهان دوزخیان خواهدسوخت و تبهکاران، همچون پاکان، از آلودگی به هر گناهی پاک خواهند شد. (51) آنگاهسوشیانت در نقش یک موبد (52) گاوی را قربانی میکند و از پیه آن شربت جاودانگی راآماده میکند. هر یک از مردمان با نوشیدن آن شربت جاودانه میشوند. (53) سپسسوشیانت هرکسی را به مقتضای اعمالش پاداش نیک خواهد داد.
نتیجهگیریها
(2) جایگرفتن مفهوم موعود در طرح کیهانی هزارهها و رواج ادبیات رمزی وپیشگویانه راجع به زمان و علایم ظهور سوشیانت محتملا دستاورد دوران محنتبارسلوکیان (جانشینان اسکندر مقدونی) است؛ (57) دورانی که مؤمنان زرتشتی ناراضی ازسلطه کافران یونانی و فرهنگ یونانیمآبی به خود دلداری میدادند که دوام بدیها فقطتا پایان هزاره زرتشت خواهد بود و بهزودی با خیزش دوباره پهلوانان اسطورهای کهنرهایی به ارمغان خواهد آمد ... . کار که بر «ساسانیان» مسلم شد، اندیشه موعود، درچارچوب آرمانهای ملی (ایرانشهر) و مذهبی (زرتشتیگری ثنوی) آنان تجلیتازهای یافت: اینان در بازبینی مفهوم سوشیانت، برخلاف آنچه در یشتها دیدیم، کارکردهای پهلوانی و دینی او را تا حدی از هم گسستند. دیگر سوشیانت قهرمانی ازسلاله یلان اساطیری نبود، بلکه «موبدی» از تخمه زرتشت پیامبر وانمود میشد کهدست در کار امور رستاخیز دارد . او مردگان را برمیانگیخت؛ آخرین قربانی گاو راپیشکش اهورهمزدا میکرد؛ از پیه آن شربت جاودانگی فراهم میساخت؛ نیکان راپاداش میداد و ... . و البته پیش از این، پهلوانان اسطورهای از خواب و بیخودیبرمیخاستند و اهریمنان را نابود میکردند تا زمینه برای ظهور سوشیانت نهایی مهیاشود. اینگونه، میتوان دید که اندیشههای نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخیز درفرآیندی طولانی بر پیکره موعود (های) اسطورهای هندوایرانی تنیده شده و در تعاملیشگرف با آن تکامل یافته است. در واقع، مفهوم سوشیانت، همچنانکه از گاثاها ویشتها آشکار است، ریشه در باورهای بسیار کهن ایرانیان باستانی دارد و بهرهگیریزرتشت از این مفهوم نیز در همان چارچوب کهن بوده، لیکن با آموزههای اصیل زرتشتراجع به معاد و در همترازی با اعتقاد به سال کیهانی بزرگ و فرجام جهان، آخرینسوشیانت دیگر نمیتوانست فارغ از رخدادهای معاد زرتشتی قلمداد شود و به نظرراقم این سطور، هرچند باور به سوشیانت آخرین قدمتی فراتر از زرتشت دارد، لیکنتجسم کارکردهای دینی برای او محصول دوران پس از زرتشت است.
(3) در اوستا اشارات فراوانی بهظهور سوشیانت از آب کیانسیه وجود دارد. (58) لیکنباید دانست که در هیچ جای اوستا شاهد مستقیمی بر اینکه سوشیانت از تخمه «زرتشت» است، یافت نمیشود؛ همچنانکه در بند 128 فروردینیشت تصریح نشده کهاوخشیتارت و اوخشیتنم و استوتارت همان سوشیانتهای موعود هستند. در واقع، با تطبیقدادن مطالب متون متأخر زرتشتی با این بخشهای اوستاست که معلوم میشود ازتخمه زرتشت که در آب کیانسیه نگهداری میشود، سه سوشیانت از پی هم برخواهندخاست. بنابراین، میتوان پرسید که چرا سرایندگان یشتها از تصریح دقیق و روشنبراینکه سوشیانت از نسل زرتشت است، طفره رفتهاند؟ آیا باور به برخاستن «رهانندهها» از دریاچه کیانسیه مقدم بر زرتشتیگری است؟ و چرا این سوشیانتها بهنام مادرانشان نامیده میشدند، نه پدر نامآورشان: زرتشت پیامبر؟ آیا نمیتوان در اینامر ریشههای باورهای مادرسالارانه را یافت؟ (59)
(4) دقت در ادبیات پیشگویانه راجع به سوشیانت، بهویژه آنچه در منابع متأخرآمده، نشان میدهد که باور به موعود در اندیشههای مزدیسنایی عمیقا مبتنی براسطورههای بازگشت به عصر زرین است؛ زیرا مهمترین کارکرد سوشیانت احیا وبازسازی گیتی بر مبنای الگوی نخستین آن (فرشگرد) دانسته شده، که این امر بانگرش دوری و نه خطی به «تاریخ» انطباق دارد.
برای درک عمیقتر این نکته، لازم است تا مفهوم نگرش دوری به تاریخ تبیین شود: نگرش دوری به تاریخ دستاورد استنباط بشر از رویدادهای ادواری طبیعت است. بشریکه شاهد دوران و چرخش طبیعت در هیئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزایی ماه، جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از این رویدادهای شگرف طبیعی نتیجه میگرفت کهرنجها همچون تاریکی وحشتافزای شب یا سرمای کشنده زمستان دوامی ندارند وعاقبت به روشنایی و شادکامی و گرمی میرسند . او با ذهن شدیدا فلسفهگرای خودچرخه دایمی طبیعت را تجلی قانونی کیهانی میدید که بر تمام شئون زندگی حاکماست، قانونی که به زشتکاری و شقاوت پایان میدهد و نیکورزی را ارج مینهد.اینگونه انسانهای باستانی در پرتو یکسانی کارکرد بیولوژیک مغزشان، در تمام گیتی، ازمشاهدات خود به این نتیجه یکسان میرسیدند که روزگارانی پیش، در عصری زرین وسرشار از نیکی به سر میبردهاند، دورانی سراسر خوشی و آسایش همچون بهار ... . والبته بیگمان بودند که عاقبت در گذر از چرخه عظیم زمان به همان دوران طلایی آغازینواصل خواهند شد . (60) مفهوم موعود در اندیشههای کهن آریایی و زرتشتی درهمینچارچوب معنا مییابد: او کسی است که یک قوم یا حتی جهان را با به ثمر رسانیدنرویدادی به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرین آغازین رهنمون خواهد گشت. (61)
(5) از آنچه گذشت، نتیجهای مهم هم عاید میشود و آن سستی نظریهای است کهباورمندی به موعود شیعی را یکسره وامدار آموزههای زرتشتی راجع به سوشیانتمیداند.
توضیح آنکه برخی اندیشهمندان بر این راه رفتهاند که میتوان باور به موعود درادیان گوناگون را دستاورد تکامل یک اندیشه واحد دانست که نخست در زرتشتیگریپدیدار شد و سپس به سایر ادیان رسوخ یافت. (62) به اعتقاد اینان، یهودیت عمیقا از کیشایرانی و باورمندی آن به موعود تأثیر پذیرفت و سپس این موضوع از آن دین به مسیحیتو اسلام راه یافت تا عاقبت در تشیع و در هیئت مهدی به اوج اعتلای خود رسید. مرحومصادق هدایت از جمله پیروان این نظریه بود. او در مقدمه ترجمه خود از کتاب زند وهومنیسن، اصولا اعتقاد اسلامی به وجود قائم را بهتمامی ملهم از اندیشههای ایرانی وزرتشتی شمرده و حتی از قول ادگار بلوشه نقل کرده که «اعتقاد به ظهور قائم حاصلعکس العمل روح ایرانی علیه روح سامی» است. (63) او در اثر مذکور تلاش زیادی کرده تا بانشان دادن همانندیهایی میان پیشگوییهای راجع به هنگامه مهدی (عج) و سوشیانتخواننده را باین نتیجه برساند که باور به آن هر دو دستاورد «افسانهپرستی به عنوان یکیاز احتیاجات اصلی آدمی» است. (64)
نیز، برخی کوشیدهاند که این نظریه را وجههای تاریخی هم ببخشند: «پس از آن کهعربها در ایران نفوذی یافتند و دانشمندان ایرانی بیشترین کتابهای دینی پهلوی وبیشترین کتابهای رزمی و حماسی را از زبان پهلوی به زبان عربی برگرداندند و درمحافل و مجالس از برای عربهای تازه وارد خواندند، اندک اندک در مغز آنان موضوعموعود جای گرفت، بهطوریکه دیگر بیرون کردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقایددینی آنها شد و در مذهب شیعه راه کمال پیمود و با عقاید کهن وفق داده شد» . (65)
شکی نیست که چنین دیدگاهی بس سادهانگارانه است؛ زیرا با مروری بر ویژگیهایموعود شیعی میتوان بهروشنی دید که مبانی اعتقاد به آن بهشکل فاحشی با الگوهایحاکم بر اندیشه سوشیانت تفاوت دارد؛ زیرا اولا، باورمندی به موعود شیعی، برخلافسوشیانت، آموزهای مبتنی بر استنباط خطی از سیر تاریخ است، سیری که به برپایینظامی کاملا عادلانه و بیبدیل در سرگذشت آدمی منتهی میشود. ثانیا، بر مبنایاعتقادات شیعی، مهدی آمده و آماده است؛ او در جامعه با مردمان میزید و با آنانسخن میگوید و حتی ارشادشان میکند، اما به ناگزیر، تا هنگام مقرر ناشناخته باقیمیماند. (66) ثالثا، پیروزی مهدی در خلال نبردهایی خونین و بیحضور یلان و پهلواناناسطورهای بهدست خواهد آمد و قیام او، بی کم و کاست، یک انقلاب عظیم برای برپاییحکومتی جهانی با هدف برقراری کامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حکومتی که جزدین خالص برجای نمیگذارد. (67) آشکار است که اینهمه با کارکردهای متصور برایسوشیانت سخت تباین دارد.
از اینها گذشته، در پیشینه و باورهای کهن مردم عرب هرگز چنان اسطورهای کهبنمایه موعود آخرالزمان قرار گیرد، وجود ندارد. سهل است، عرب اساسا معاد ورستاخیز را باور نداشت تا جویا و چشمبهراه موعود باشد و این از آنجا پیداست کهبیشتر جر آنان با پیامبر اسلام بر سر همین موضوع بود که بس باورنکردنیاش مییافتند.این نکته بهویژه در مورد عرب بادیهنشین صادق است که به تعبیری «اساسا دینینداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثیری نبود» . (68) عرب تنها به غنیمت و آزادیمیاندیشید و فقط از اجل و تقدیر بیم داشت ... او حتی احتمال حشر و رستاخیز را بابردن استخوانپارهای به نزد پیامبر اسلام به سخره میگرفت و مرگ را آخر همه چیزمیشمرد. (69) از چنین بستری درآمدن اندیشه موعود در هر شکلش البته ناممکن بودهاست.
در واقع، خاستگاه موعود شیعی اسطورهها و باورهای کهن نیستند، بلکه مبنایاعتقاد به آن، به نحو بینظیری مفهوم «حجت الهی» است که به تعبیر شیعه، همیشه برزمین برقرار بوده و خواهد بود. (70)
اما صفات ممیزه مهدی به همین نکته ختم نمیشود؛ و در سویی دیگر، باید به نقشو مفهوم «انتظار فرج» توجه کرد که در ادبیات شیعی مقامی شامخ دارد ، ..، و این گونه، مفهوم موعود در اندیشه شیعی، مایههای قدرتمندی از انگیزه برای تعالی روحی و علونفس بهوجود میآورد . در باورهای اسطورهای چنین نتیجهای مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سببساز کنشهای روحبخش نمیگردد. باور به سوشیانت و حتی ماشیحیهودیان نیز به چنین رخدادی نمیانجامد، که اولی در کمند هزارههای کیهانی، خودنوبتش فرا خواهد رسید و ظهور دومی منوط به اراده یهوهای خشمناک گشته است. تنهاموعودی که میتوان درباره آن واژه «انتظار» را معنا کرد، عیسای مسیحیان است که البتهاین یکی هم در بلندای آسمانها، برخلاف مهدی، کمترین تعاملی با فردفرددوستدارانش ندارد. بهعبارت دیگر، در باور شیعی این برجستگی مهم و منحصر به فردوجود دارد که امام غایب یا همان موعود حجت الهی بر زمین است، حجتی که با یکیکانسانها رابطهای عاطفی و هدایتگر دارد.
پي نوشت :
«~ Soynt ~»یا«~ 1. Saoyanta ~»
2) ر.ک: گئو ویدن گرن، دینهای ایران، ص .129
3) این معنا در واقع از نص اوستا مستفاد میشود؛ ر.ک: اوستا، فروردینیشت، بند 129؛ نیز به: ابراهیم پورداوود، سوشیانتموعود مزدیسنا، ص .8
4) گاثاها یا گاهان، عنوان کلی هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتدای اوستای فعلی، موسوم به «یسنه» است که به اعتقاد محققان، توسط زرتشت خلق شدهاند. این سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتیب یافته و عبارتاند از: «اهونودگاه» ، «اشتودگاه» ، «سپنتمدگاه» ، «وهوخشترگاه» و «وهیشتوایشتگاه» .
5) درباره این اعتقاد و دلایل آن ر.ک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج 1، ص .325 نیز به : ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .9
6) درباره معنای اشه،«~ (Asa) ~»، اجماع قاطعی وجود ندارد، ولی معمولا آنرا راستی، حقیقت، نظم و ترتیب کامل، قانون ابدیآفرینش و میزان مقرر مزدایی دانستهاند. از همینرو، بیشتر مترجمان اوستا ترجیح دادهاند که این واژه را بههمان صورتاصلی نقل کنند.
7) منش نیک برگردان وهومن یا بهمن است که در آموزههای زرتشتی یکی از امشاسپندان،«~ (Amasaspanta) ~»بهشمار میآید.این امشاسپندان که نزدیکترین مینویان به اهورهمزدا هستند، عبارتاند از: «بهمن» ، «اردیبهشت» ، «شهریور» ، «سپندارمذ» ، «خرداد» ، «امرداد» و «سپندمینو» . درباره چند و چون این مینویان و کارکردهای آنان ر.ک: آر. سی.زینر، طلوع و غروبزرتشتیگری، صص 56ـ .63
8) کی گشتاسب یا کی ویشتاسپ،«~ (Vistaspa) ~»، آخرین فرمانروا از سلسله کیانیان است که با گرویدن به زرتشت درگیر نبردهایزیادی با همسایگان کافر خود شد. او در ادبیات زرتشتی مقامی بس شامخ و ستایششده دارد.
9) سپیتمان«~ Spitman ~» (در اوستا: سپیتام«~ Spitama) ~»نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپیتمه به معنای «از نژاد سفید» یا «ازخاندان سفید» است. در کتاب بندهشن، سپیتمان نیای نهم زرتشت شمرده شده است.
10) فرشوشتر«~ Frasustar ~» (به معنی دارنده شتر کارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و یکی از نخستین پیروان اوست.
11) درباره این نظریه ر.ک: مری بویس، پیشین، ص 326 و نیز: ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .10
12) احتمالا مقصود دیو «خشم» (ائشم«~ Aesma) ~»است؛ از او شریرتر نداریم. معمولا از او با صفت «خونین درفش» یاد میشودو از جمله اسپاهبدان اهریمن در شمار است. بدکرداران به او روی میآورند و پرهیزگاران در نابودیاش میکوشند.
13) در ادبیات دینی زرتشتی، فرشگرد«~ Frasgird ~» (در اوستا: فرشوکرتی«~ Frasukereti) ~»به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گیتی و برقراری جاودانه پرهیزگاری میگویند که خود به مدد خیزش سوشیانتها و پاککردن جهان از اهریمنان پدیدارمیشود.
14) ر.ک: تاریخ ایران کمبریج، ج 3، ق 1، ص .466
15) دروج یا دروگ«~ Drug ~»، نام مادهدیو دروغ و نادرستی و پیمانشکنی است که گاه در معنای دین «دیوپرستی» به کار رفته است.
16) مزدا«~ Mazda ~»به معنی هوشیار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را میتوان سرور دانا یا خداوندگار آگاه ترجمه کرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب کردهاند .
17) مقصود پل چینوت«~ Chinvat ~» (یا چینود) است که به اعتقاد زرتشتیان، روان هر یک از مردمان، در چهارمین روز پس از مرگ، باید از آن بگذرد تا بعد از آشکار شدن کردارهای نیک و بد، روانه بهشت یا دوزخ شود.
18) گرزمان یا گرودمان«~ Garo demana ~»به معنی خانه سرود یا سرای نیایش و به عبارت دیگر بهشت و بارگاه اهورهمزدا است.
19) درمعنای واژه مگونان اختلاف است. برخی آنرا از ریشه «مغ» و به معنی «انجمن برادری مغان» دانستهاند. نگارنده با کسانیکه مگونان را به «انجمن پذیرندگان و پیروان پیام و آموزش زرتشت» ترجمه کردهاند، موافق است.
20) یشت«~ Yast ~»به هر یک از 21 سرودی میگویند که مجموعا سومین و بلندترین بخش اوستای کنونی را تشکیل میدهند. اینیشتها در ستایش ایزدان کهن ایرانیاند که روزهای هر ماه به نام آنان نامگذاری میشد. بیشتر اندیشهمندان براین باورند کهمضامین اصلی یشتها برگرفته از اعتقادات کهن آریاییان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش برای آشتی دادن آموزههایزرتشت با کیش کهن است. واژه «یشتر«~ Yastar ~»» به معنی نمازگزار و پرستنده و همچنین واژههای «جشن» و «یزد» از ریشه «یشت» به یادگار ماندهاند.
21) فروشی«~ Fravasi ~»یا فروهر«~ Fravahr ~»یا فروهر، به قالب مثالی آفریدگان نیک و ندرتا پلید میگویند که روح و تن، بر اساسآن خلق شدهاند. در مزداپرستی، طلب یاری از فروشیها برای برکت زندگی و دفاع در مقابل دشمنان جایگاه خاصی دارد و «فروردینیشت» در ستایش آنان است.
22) اوخشیت ارت«~ Uxsyat ereta ~»در زبان پهلوی «اوشیدر» و در فارسی «هوشیدر» خوانده میشود و به معنی «پرورانندهپرهیزگاری» است.
23) اوخشیتنم«~ Uxsyat nemah ~»در زبان پهلوی «اوشیدرماه» و در فارسی «هوشیدرماه» خوانده میشود و به معنی «پرورانندهنماز» است.
24) استوت ارت«~ Astavat ereta ~»به معنی کسی است که مظهر و پیکر قانون مقدس باشد.
25) به تصریح مرحوم پورداوود و نیز بیشتر پژوهندگان، مقصود از کیانسیه همان دریاچه هامون کنونی است. ر.ک: سوشیانتموعود مزدیسنا، صص 19ـ .23
26) ویسپ تئورویری«~ taurvairi ـ Vispa ~»، نام مادر سوشیانت است. آن را به «برهمگان پیروز» معنی کردهاند. نام دیگر او، «اردتفذری» (کسی که آبروی پدر باشد) است.
27) فر یا خورنه یا فره یا خر، فروغ یا موهبتی ایزدی است که هر کس از آن بهرهمند بشود، برازنده سروری و سالاری گردد، بهشهریاری رسد و آسایشگستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر یاد میشود: «ایرینم خورن» (فرایرانی) و «کوئنمخورن» (فرکیانی) . فرایرانی خرد و دارایی نیک میبخشد و دشمنان ایران و اهریمنان را درهم میشکند، و فرکیانی بهرهناموران و شهریاران و اشونان میشود تا از پرتو آن به رستگاری و کامرایی برسند. افتخار بهرهمندی از فرکیانی، پس ازگشتاسپ شاهکیانی، نصیب هیچکس نشده ولی اهورهمزدا آن را برای ایرانیان ذخیره کرده تا در آخرت آن را به سوشیانت عطاکند. اوستا زرتشت را فرهمندترین کس دانسته است.
28) فریدون در اوستا، «ثرئتون»«~ Thraetaona ~»پسر «اثویه»«~ Athwya ~»نام دارداو در زمره اساطیر هندوایرانی است. مشابه وداییاو تریت«~ Trita ~»نام دارد که همچون فریدون اژدهایی به نام وریسوروپ«~ Vrisvarupa ~»را میکشد. در واقع، قهرمانی که مار یااژدهایی را به قتل میآورد، بنمایهای است که در اساطیر بسیاری از ملل یافت میشود. در متون زرتشتی، به جز اوستا، آمدهاست که فریدون جهان را میان سه پسرش، سلم و تور و ایرج، تقسیم کرد.
29) اژیدهاک«~ Azi Dahaka ~»یا همان ضحاک، در اوستا (هات 9 یا هومیشت، بند 8؛ نیز زامیادیشت بند 37)، نام اژدهایی سهکله و سه پوزه و شش چشم است که میخواهد جهان را از مردمان تهی کند. تحول او، که در اوستا خطرناکترین مخلوقاهریمن دانسته شده، به مردی تازی و دیوسیرت که دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراک آنان میکرد، درادبیات متأخر زرتشتی رخ داده است و خود موضوع تحقیقی جذاب و پرکشش است.
30) افراسیاب در اوستا «فرنگرسین»«~ Frangrasyan ~»نام دارد که به معنی هراسانگیز است . صرفنظر از شخصیت شاه ـ پهلواناو در برخی از بخشهای اوستای نو و نیز کتب دوره اسلامی، چنان معلوم است که او در دوران کهن منشی اساطیری داشته کهخود یادگاری از فرهنگ هندواروپایی است. او در این کالبد دیرینه، نه یک شاه ـ پهلوان، که در شمار اژدهایان و دیوان است ودخیل در نبردهای کیهانی میان ایزدان و اهریمنان. از طرف دیگر، کارنامه او به تمامی سیاه و تاریک نیست، زیرا او به خواهشایرانیان زینگاو دروند را در هم شکست و ایران را از شر وی رهانید.
31) زینگاو یا زینیگو«~ zainigav ~»نام یکی از دشمنان ایران است که افراسیاب او را به درخواست بزرگان ایران از پای درآورد. بهنوشته بندهشن، «زینگاو» از تازیان بود که شاهی ایرانشهر را از آن خود ساخت. این نام را «دارنده گاو زنده» معنی کردهاند و «دروند» را دروغپرست و گمراه و ناپاک گفتهاند.
32) کی خسرو پسر سیاوش است که انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسیاب ستاند . او در فرجام کارش از دیدههاناپدید شد و در سلک «باشندگان» درآمد.
33) خرداد یا هوروتات«~ Haurvatata ~»یکی از جلوههای مینوی اهورهمزدا و به معنی «رسایی و کمال» است. امرداد یا امرتات«~ Ameretata ~»جلوهای دیگر از مزدا و مظهر «جاودانگی و بیمرگی» است.
34) ر.ک: تاریخ کیش زرتشت، ج 3، ص .388
35) در «هوم یشت» (بند 7 و 8) نیز سخن از کشته شدن اژی دهاک رفته است: «فریدون از خاندان توانا... آن که اژی دهاک را فروکوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه] ...» ؛ همچنین ر.ک: زامیادیشت، بند .37
36) درباره دیگر شواهدی که زامیادیشت را در زمره کهنترین یشتها قرار میدهند، ر.ک : آرتور کریستن سن، مزداپرستی درایران قدیم، صص 78ـ .82
37) در این باره ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتیگری، صص 109ـ .112
38) بندهشن را میتوان به «آفرینش آغازین» معنا کرد و خود عنوان کتابی است که در قرن سوم هجری توسط «فرنبغ دادگی» گردآوری شده است. این کتاب علاوه بر مباحثی در چگونگی خلقت، اشارات مفصلی به نجوم دارد.
39) دینکرت یا دینکرد بزرگترین و مهمترین کتاب زرتشتی است که در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخشنخستین آن در دست نیست. مؤلفان آن یکی «آذر فرنبغ» بوده و دیگری «آذرباد» نام داشته، که این دومی کتاب را از نو تحریرو تکمیل و تصحیح کرده، و نیز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاریخ انشای دینکرت را قرن سوم هجری دانستهاند.
40) این کتاب در اصل براساس «بهمن یشت» تألیف شده و مشتمل بر پیشگوییهایی از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخیمحققان، زمان نگارش نسخه اصلی آن را باید در دوران پیش از اشکانیان جستوجو کرد؛ در این باره ر.ک: تاریخ ایرانکمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
41) موضوع این کتاب پیشگوییهای جاماسپ، وزیر زرتشتی گشتاسپشاه کیانی، درباره وقایع آخرالزمان است.
42) باید دانست که این منابع در شرح پارهای جزئیات با هم اختلافاتی دارند ولی در کلیات یکی هستند.
43) منابعی که در نوشتن این یادآوری از آنها بهره جستهام عبارتاند از: تاریخ ایران کمبریج (ج 3) ؛ زند وهومن یسن (گزارشصادق هدایت) ؛ اساطیر ایرانی (جان هینلز) ؛ پژوهشی در اساطیر ایران (مهرداد بهار) ؛ نخستین انسان و نخستین شهریار (آرتور کریستنسن) .
44) مقصود دین زرتشتی است.
«~ 45. Pasutan ~»
46) زایش هر سه سوشیانت از یک الگو تبعیت میکند: مادران آنها در آب دریای کیانسیه به هنگام تنشویی، از نطفه زرتشت، کهدر آن آب و توسط فروشی 99999 انسان درستکار محفوظ مانده بود، باردار میشوند.
«~ 47. Mahrkusa ~»
48) ور جمشید یا ور جمکرد نام قلعهای زیرزمینی است که جمشید آن را به فرمان اهورهمزدا ساخت تا در زمستانی که دیومهرکوس پدید خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در اینباره ر.ک: «ویدیو داد» ، فرگرد .2
49) گرشاسپ یا کرساسپ، به معنی دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلی اوستا است که شمار زیادی از دیوان و اژدهایان بهدست او ازپا درآمدهاند. در واقع، در اوستا نشانی از رستم بهدست نمیآید و همه پهلوانیها توسط گرشاسپ انجام میگردد. این امرموضوع تحقیقی پردامنه است و به چگونگی افتراق میان تاریخ ملی و دینی ایرانیان بازمیگردد.
50) درباره سرنوشت نهایی اهریمن، منابع زرتشتی قطعیتی ندارد.از قرار، او از همان سوراخی که وارد گیتی شده بود، به ژرفایتاریکی خود پرتاپ میشود و در آنجا بیهوش میماند (و البته مخلوقاتش یکدیگر را از میان برمیدارند) . به روایت «دادستاندینیک» این بیهوشی چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقف میشود.
51) نکته جالب توجه اینکه روان پاکان نیز باید از این رود عبور کنند؛ اما آنان احساس میکنند که در شیر گرم هستند و سختینمیبینند.
52) موبد (در اوستا: مغوپیتی)، عنوان پیشوایان دینی کیش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» یا «رد» نیز بههمین معنی است.
53) در معادشناسی و جهانبینی زرتشتی اصولا بدیها بیدوام و فرجامپذیرند. از اینرو حتی عذاب دوزخیان نیز پایانی دارد وجاودانه نیست؛ بهطوریکه صرفنظر از معدودی که مستحق اعدام (مرگ ارزان) و نابودیاند، بقیه پس از پاک شدن ازگناهان بخشوده میشوند.
54) باور به «اوتار» های دهگانه در میان آریاییان هند، نشانه محکمی بر وجود سنت دیرپای باور به «منجی» در میان آریاییان است.
«~ 55. Zaotar ~»
56) جامعه کهن هندوایرانی در دوره شبانی به این سه گروه تقسیم میشد: .1 «واستر«~ Vastar ~»» یا گلهبان؛ .2 «زوئتر«~ Zaotar ~»» یاروحانی و مأمور اجرای مراسم نذر و قربانی؛ .3 «نر«~ Nar ~»» یا مردان جنگنده و سپاهی. در اینباره ر.ک: مری بویس، تاریخکیش زرتشت، ج1، ص .19
57) در اینباره ر.ک: تاریخ کمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
58) محض نمونه ر.ک: «ویدیودات» ، فرگرد 19، بند .5
59) مرحوم ملک مهرداد بهار نیز به این نکته که سوشیانتها با نام مادرانشان ـ و نه زرتشت ـ نامیده میشوند، توجه نشان داده وآنرا تداوم یک سنت بسیار کهن دانسته است (ر.ک: جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 261 و 262) . بههرحال، اینموضوع در خور اهمیت فراوان است و اگر بتوان آنرا به باورهای مادرسالارانه ربط داد، آنگاه باید به این مسئله پاسخ گفت کهچگونه در جوامع مردسالار هندوایرانی از چنان نامگذاری غیرمعمولی استفاده شده است؟
60) برای آگاهی بیشتر از اسطورههای بازگشت به عصر زرین و مفاهیم منتج از آن، ر.ک: میرچا الیاده، اسطوره بازگشتجاودانه.
61) حتی میتوان به جرئت گفت که مفهوم اتوپیا یا آرمانشهر نیز بیان فلسفی یا معقولانهتر اسطوره عصر زرین است: آنجا که تماممختصات و ویژگیهای عهدی زرین را در هیئت شهری آرمانی و بهدور از رنج و گرسنگی و نادانی تصویر میکند. (یوتوپیا«~ Utopia ~»، واژهای یونانی از ریشه«~ Topos ~»است که پیشوند«~ OU ~»مفهومی منفی از آن ساخته است. یوتوپیا را میتوان هیچستانیا لامکان یا ناکجاآباد ترجمه کرد. اولین کسی که این اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد، افلاطون حکیم بود که درکتاب جمهوری برای جستوجوی عدالت راستین، جامعهای آرمانی را طرح افکند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامی، ابونصر فارابی در کتاب اندیشههای اهل مدینه فاضله، جامعهای ایده آل را در قالب باورهای اسلامی به عنوان مدینه فاضلهترسیم کرد.)
62) از جمله ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتیگری، ص .76
63) در اینباره ر.ک: صادق هدایت، زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پایکان، صص 17ـ .27
64) ر.ک: همان، ص .17
65) به نقل از: علیاصغر، مصطفوی، سوشیانت یا سیراندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص 19ـ .20 گفتنی است کهاساس این گفتهها، برگرفته از کتاب شیعیگری، اثر احمد کسروی است.
66) ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص .336
67) ر.ک: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و .596
68) ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص .216
69) ر.ک: همان، همان ص.
70) امام سجاد (ع) فرمود: «از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت گاهیظاهر و مشهود و گاهی غائب و مستور بوده است؛ تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستشنمیشود» (ینابیع الموده، ج 2، ص 217) . نیز، حضرت علی (ع) فرمود: «الهی، بیهیچ تردید زمین از حجتی که برپادارندهدین خداست تهی و خالی نمیماند، چنین کسان یا رخ مینمایند و آشکار میشوند و یا بیم دارند و پنهان میگردند، تا اینکهحجت و دلایل روشن پروردگار ضایع و نابود نشود» (اصول کافی، ج 1، ص 355) .
منبع: ماهنامه هفت آسمان، شماره 7
/س