نویسنده: ازوپ
بازنویسی: اس. ای. هندفورد
برگردان: حسین ابراهیمی (الوند)
بازنویسی: اس. ای. هندفورد
برگردان: حسین ابراهیمی (الوند)
دو مرد که از هم بیزار بودند سوار یک کشتی شدند. یکی از آن دو در دماغه و دیگری در پاشنهی کشتی نشست. ناگهان توفانی سخت درگرفت و کشتی دستخوش امواج سهمناک شد. هنگامی که با غرق شدن فاصلهی چندانی نداشت، مردی که در پاشنهی کشتی نشسته بود از سکّاندار پرسید ابتدا کدام قسمت کشتی زیر آب فرومیرود.
وقتی سکّاندار به او گفت که دماغهی کشتی، مرد گفت: «اگر مرگ دشمنم را به چشم ببینم، دیگر اهمیّتی به مرگ خودم نمیدهم.»
بسیاری از افراد تا زمانی که رنج و عذاب دشمنانشان را به چشم میبینند، به آنچه بر سر خودشان میآید توجّهی ندارند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِی و دیگران؛ (1392)، افسانههای مردم دنیا (جلدهای 9 تا 12)، ترجمهی حسین ابراهیمی (الوند) و دیگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.
وقتی سکّاندار به او گفت که دماغهی کشتی، مرد گفت: «اگر مرگ دشمنم را به چشم ببینم، دیگر اهمیّتی به مرگ خودم نمیدهم.»
بسیاری از افراد تا زمانی که رنج و عذاب دشمنانشان را به چشم میبینند، به آنچه بر سر خودشان میآید توجّهی ندارند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِی و دیگران؛ (1392)، افسانههای مردم دنیا (جلدهای 9 تا 12)، ترجمهی حسین ابراهیمی (الوند) و دیگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.