جايگاه سنت از ديدگاه شيعه

مقاله ارائه شده به سمينار بين المللى «جايگاه سنّت نبوى در اسلام»، استانبول، تركيه. 28/8/1374 ش.[1] الحمدلله رب العالمين والصلاة على خاتم الانبياء افضل المرسلين محمد و آله الطاهرين والسلام على اصحابه المنتجبين. پيروان مكتب اهل بيت (شيعه اماميه)، طبق فرموده خداى متعال: «ما اتاكم الرسول فخذوه ومانهاكم عنه فانتهوا»[2]، دستورات اسلام (اعمّ از عقائد و احكام) را پس از
دوشنبه، 7 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جايگاه سنت از ديدگاه شيعه
جايگاه سنت از ديدگاه شيعه
جايگاه سنت از ديدگاه شيعه

نويسنده:علامه سيد مرتضى عسكرى
ترجمه از عربى: عباس جلالى



مقاله ارائه شده به سمينار بين المللى «جايگاه سنّت نبوى در اسلام»، استانبول، تركيه. 28/8/1374 ش.[1]
الحمدلله رب العالمين والصلاة على خاتم الانبياء افضل المرسلين محمد و آله الطاهرين والسلام على اصحابه المنتجبين.
پيروان مكتب اهل بيت (شيعه اماميه)، طبق فرموده خداى متعال: «ما اتاكم الرسول فخذوه ومانهاكم عنه فانتهوا»[2]، دستورات اسلام (اعمّ از عقائد و احكام) را پس از كتاب خدا، از سنّت رسول اكرم ـ ص ـ دريافت مى كنند، و روشن ترين دليل بر اين معنا آن است كه فقهاى اماميّه از قرن چهارم هجرى در استنباطِ احكام، بعد از كتاب خدا به سنت رسول او رجوع نموده اند و در اين زمينه به كتب چهارگانه حديث: كافى، از شيخ كلينى (م: 329 ه*)، من لا يحضره الفقيه از شيخ صدوق (م: 381 ه*)، استبصار و تهذيب از شيخ طوسى (م: 460 ه*)، مراجعه مى كنند و مؤلفان اين كتب، روايات را از اصول گرفته اند، و اصل[3]، در اصطلاح محدثان مكتب اهل بيت، عبارت است از تأليفى كه مؤلفِ اصلى، رواياتِ متن آن را مستقيماً از اهل بيت و يا از كسى شنيده باشد كه او مستقيماً آنها را از امام فرا گرفته است؛ و ائمه اهل بيت تصريح كرده اند كه آنچه روايت مى كنند و يا در آن فتوا مى دهند، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است.
امام ابو عبدالله صادق ـ ع ـ به پرسش فردى كه از او مسأله اى پرسيد، همين گونه پاسخ داد؛ آن شخص پرسيد: اگر چنين و چنان شود به نظر شما درباره آن چه بايد گفت؟
حضرت فرمود: آرام باش؛ آنچه كه من به تو پاسخ مى دهم، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است و ما با «چه بايد گفت» كارى نداريم[4].
و در «بصائر الدرجات» آمده است:
هرگاه به تو پاسخى دهم، از رسول خدا ـ ص ـ است و ما از پيش خود چيزى نمى گوييم[5].
مجلسى مى گويد: آنگاه كه سؤال كننده از حضرت خواست «ديدگاه خود را كه با ظن و اجتهاد برمى گزينى برايم بازگو نما»، امام ـ ع ـ وى را از اين ظن نهى فرمود، و براى وى روشن ساخت كه آنان جز با قطع و يقين و يا آنچه كه از سيدالمرسلين ـ ص ـ به آنان رسيده است، مطلبى نمى گويند[6].
و نيز در بصائر الدرجات از سماعه نقل شده كه گفت:
به ابوالحسن ـ ع ـ عرض كردم: هر چه را كه مى فرمايى در كتاب خدا و سنّت نبى اوست، يا از پيش خود مى گويى؟
حضرت فرمود: بلكه هر چه را مى گوييم در كتاب خدا و سنت نبىّ او ـ ص ـ است[7].
و به سندش آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ نقل كرده كه:
اگر ما از پيش خود و از سر هوا و هوس براى مردم فتوا دهيم، در زمره هلاك شوندگانيم، ولى اين گفته ها از رسول خدا ـ ص ـ است. سرچشمه دانشى است كه هر يك از ما آن را از ديگرى به ارث مى بريم. و همان گونه كه مردم زر و سيم خود را نهان مى سازند، ما آن [علوم] را ذخيره مى كنيم[8].
مانند اين روايت به سه سند از امام باقر ـ ع ـ در اين كتاب آمده است[9]. و مؤلف، به سند خود از ابى جعفر امام باقر ـ ع ـ روايت كرده كه فرمود:
ما اگر از پيش خود سخن بگوييم، مانند كسانى كه قبل از ما به گمراهى كشيده شدند گمراه خواهيم شد؛ ولى ما با حجّتى از ناحيه پروردگار خود سخن مى گوييم كه آن را براى پيامبرش تبيين كرده، و پيامبر آن را براى ما روشن ساخته است[10].
و به سند خود آن را از امام جعفر صادق ـ ع ـ روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
حجّتى است از ناحيه پروردگارمان كه آن را براى پيامبر خود تبيين نموده، و پيامبرش آن را براى ما روشن ساخته است. اگر چنين نبود، ما هم مانند اين مردم بوديم.
و نيز به سند خود آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ آورده است كه فرمود:
به خدا سوگند ما با هوا و هوس و از پيش خود چيزى نقل نمى كنيم و جز آنچه را كه پروردگارمان فرموده است نمى گوييم. [اين علوم] اصولى است نزد ما كه آن را ذخيره مى كنيم همانگونه كه اين مردم زر و سيم خويش را نهان مى سازند[11].

سخنان ائمه (ع) به جدشان رسول خدا (ص) استناد دارد

در احاديث قبلى، ائمه ـ ع ـ تصريح كرده اند كه از پيش خود سخن نمى گويند، بلكه از رسول خدا ـ ص ـ روايت مى كنند. برخى رواياتى را كه ائمه ـ ع ـ در آنها سخنان خود را به جدشان رسول اكرم ـ ص ـ نسبت داده اند، ذيلاً يادآور مى شويم:
در بصائر الدرجات و وسائل الشيعه شيخ حُرّ عاملى (م: 1104) و غير آن دو، به پنج سند، از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل شده كه فرمود:
خداوند، حلال و حرام و تأويل و تفسير را به رسول خود ـ ص ـ آموخت، و رسول خدا ـ ص ـ كليه علم خويش را به على [ع] ياد داد[12].
و به سند خود از ابى عبدالله ـ ع ـ آورده است كه حضرت فرمود:
خداى متعال، قرآن و چيزى غير از آن را به رسول خود ـ ص ـ آموخت و آنچه را كه خداوند به رسولش آموخت، آن حضرت آنها را به على ـ ع ـ ياد داد[13].
در همين كتاب به سند خود از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ـ ع ـ نقل كرده است كه فرمود:
هرگاه از رسول خدا ـ ص ـ پرسشى داشتم، به من پاسخ مى داد، و اگر پرسشهايم پايان مى يافت او با من شروع به سخن مى كرد. هيچ آيه اى در شب و روز و آسمان و زمين درباره دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ، و در دشت و كوه و تاريكى و روشنايى بر او نازل نگشت مگر اينكه آن را برايم قرائت كرد و بر من املاء نمود و من با دست خود آن را نگاشتم، و تأويل و تفسير و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و به من ياد داد كه چگونه و كجا و درباره چه كسى تا روز قيامت نازل شده است. و برايم از خدا خواست كه به من فهم و قدرت حفظ عنايت كند، و من هيچ آيه اى از كتاب خدا را و اينكه بر چه كسى نازل شده فراموش نكردم، مگر اينكه رسول خدا ـ ص ـ آن را بر من املاء فرمود[14].
و در بصائر الدرجات آمده است كه راوى از زيد بن على نقل مى كند كه براى ما گفت: «اميرالمؤمنين ـ ع ـ فرمود: نه آسودم، و نه رسول خدا ـ ص ـ عهد و پيمانى از من گرفت تا اينكه آنچه را جبرئيل در آن روز از حلال يا حرام يا سنت يا امر يا نهى نازل كرده بود، از رسول خدا ـ ص ـ آموختم و دانستم درباره چه و چه كسى نازل گشته است». بيرون رفتيم و معتزله به ما برخوردند، اين قضيه را بر ايشان بيان كرديم؛ گفتند: اين ماجراى شگفت آورى است! چگونه اين كار ممكن است؟ در حالى كه يكى از آن دو از ديگرى غايب است، چگونه آن را مى داند؟ مى گويد: به زيد مراجعه كرديم و او را در جريان پاسخ معتزله قرار داديم. وى گفت: تعداد روزهايى كه [على ـ ع ـ غايب بود، بر رسول خدا ـ ص ـ حفظ و رعايت مى شد و آنگاه كه يكديگر را ديدار مى كردند، رسول خدا ـ ص ـ بدو مى فرمود: «اى على! در فلان روز، فلان آيه و در فلان روز، فلان آيه نازل شد»، تا آخرين روز كه به هم مى رسيد؛... و ما اين پاسخ زيد را به اطلاع آنها رسانديم[15].
احاديث سه گانه اى كه ذيلاً از طبقات ابن سعد مى آيد، مؤيد حديث گذشته است:
1 ـ از محمد بن عمر بن على بن ابى طالب نقل كرده است كه گفت: به على [ع] گفته شد: چگونه شما بيش از ديگر اصحاب رسول خدا ـ ص ـ حديث نقل مى كنى؟! حضرت فرمود:
هر گاه از رسول خدا ـ ص ـ مى پرسيدم، وى مرا آگاه مى ساخت و آنگاه كه ساكت مى شدم، او با من آغاز سخن مى كرد.
2 ـ از سليمان احمسى از پدرش نقل كرده كه گفت: على ـ ع ـ فرمود:
به خدا سوگند هيچ آيه اى نازل نگشت، مگر اينكه من دانستم درباره چه و چه كسى و در كجا نازل شده است؛ پروردگارم به من دلى با ادراك و زبانى گويا و روان بخشيده است.
3 ـ از ابى طفيل نقل نموده است كه على [ع] گفت:
درباره كتاب خدا از من پرسش نماييد، زيرا آيه اى نيست مگر اينكه من مى دانم در شب نازل شده يا در روز، در دشت فرود آمده و يا در كوهسار[16].
و نيز سه روايت در سنن نسايى و ابن ماجه و مسند احمد، مؤيد گفته ماست، و لفظ از نسايى است:
1 ـ از عبدالله نجى نقل شده كه گفت: على ـ ع ـ فرمود: «من نسبت به رسول خدا ـ ص ـ جايگاهى داشتم كه هيچ يك از مردم از آن برخوردار نبودند؛ هر سحرگاه بر او وارد مى شدم، و مى گفتم: السلام عليك يا نبى الله! اگر حضرت تنحنح مى كرد، نزد خانواده ام برمى گشتم، وگرنه بر آن حضرت وارد مى شدم».
2 ـ على ـ ع ـ فرمود: «در اوقاتى خاصّ، بر رسول خدا ـ ص ـ وارد مى شدم. هرگاه نزد او مى آمدم اجازه مى گرفتم، اگر حضرت در حال نماز بود، تنحنح مى كرد، و اگر از نماز فارغ شده بود، به من اجازه ورود مى داد».
3 ـ و نيز فرمود: «من دو زمانِ ورود بر رسول خدا داشتم، يكى شب هنگام و يكى در روز، و هر گاه شبانگاه خدمت آن حضرت مى رسيدم، برايم تنحنح مى كرد»[17].
برخى از رواياتى را كه درباره دريافت علوم على ـ ع ـ از رسول خدا ـ ص ـ وارد شده بود، پيشتر از نظر شما گذراندم. از اين پس، احاديثى مى آيد كه بيانگر اين است كه ائمه اهل بيت ـ ع ـ علوم خود را از پدرشان امام على ـ ع ـ مى گرفتند، و اين كار به دستور رسول خدا ـ ص ـ انجام مى پذيرفت.
دستور پيامبر اكرم به على (ع) مبنى بر نگارش براى ديگر ائمه (ع)
در «امالى» شيخ صدوق و «بصائر الدرجات» و «ينابيع الموده» آمده (و لفظ از امالى) است كه احمد بن محمد بن على الباقر از پدرانش عليهم السلام نقل مى كند:
رسول خدا ـ ص ـ به على ـ ع ـ فرمود: «آنچه را به تو املاء مى كنم، يادداشت كن»
عرض كرد: اى پيامبر خدا! مگر بيم فراموشى بر من دارى؟
حضرت فرمود: «به فراموشى تو بيمناك نيستم؛ چه اينكه من از خدا خواستم تا نگاهدار تو از فراموشى باشد، ولى براى شريكانت يادداشت نما».
مى گويد عرض كردم: اى پيامبر خدا! شريكانم كيانند؟
فرمود: «پيشوايانى كه از فرزندان تو هستند...»[18].
و على ـ ع ـ در سخنان خو در «مسكن» (كه منطقه اى است) به اين معنا اشاره كرده است، چنانكه ابو اراكه آن را روايت كرده و گفته است در «مسكن» همراه على ـ ع ـ بوديم و بر سر اين گفتگو مى كرديم كه على ـ ع ـ شمشير رسول خدا ـ ص ـ را به ارث برده است، و برخى مى گفتند استرِ حضرت را به ارث برده، و بعضى قائل بودند كه صحيفه و نوشتارى را در قبضه شمشير حضرت، به ارث برده است، تا آنكه على ـ ع ـ بيرون آمد و ما هنوز درباره وى گفتگو مى كرديم. آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند اگر توان داشته باشم و به من رخصت داده شود، آنقدر با شما سخن مى گويم كه سالى بگذرد و يك حرف را تكرار نكرده باشم، و به خدا سوگند، نزد من صحف بسيارى وجود دارد، كه ميراث رسول خدا ـ ص ـ و اهل بيت اوست[19].

نام كتاب على (ع)

در بصائر الدرجات و كافى به سندشان از اباعبدالله ـ ع ـ نقل شده (و لفظ از بصائر) است كه حضرت فرمود:
به خدا سوگند نزد ما چيزى است كه [با وجود آن] به هيچ كس نيازى نداريم و مردم به ما نيازمندند. پيش ما كتابى است به املاى رسول خدا ـ ص ـ كه على ـ ع ـ آن را با دستخط خود به نگارش درآورده و صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذراع است، و هر حلال و حرامى در آن وجود دارد[20].
و ائمه اهل بيت كتاب على را كه رسول خدا ـ ص ـ در آن، احكام را بر او املا فرموده است، «الجامعه» ناميده اند. چنانكه در شش روايت در كافى و وافى و بصائر الدرجات از اباعبدالله الصادق ـ ع ـ وارد شده است كه خلاصه آن چنين است:
«الجامعه» نزد ما است؛ صحيفه اى كه داراى هفتاد ذراع از ذراع رسول خدا ـ ص ـ است، و آن را به زبان خويش املا فرموده و على ـ ع ـ آن را با دستخط خويش به نگارش درآورده است. هر حلال و حرام و هر چه كه مردم بدان نياز دارند حتى عوض اندك خراشيدگى، در آن وجود دارد[21].
و در روايتى، آن حضرت فرمود:
در گستره اى از چرم، مانند ران شتر دو كوهان، حكم هر چه مردم بدان نياز دارند، در آن وجود دارد. هيچ قضيه اى نيست مگر اينكه در آن هست، حتى عوض اندك خراشيدگى[22].
در روايتى ديگر است كه فرمود:
«الجامعه» براى هيچ كس سخنى باقى نگذاشته است. علم حلال و حرام در آن است. طرفداران قياس به واسطه قياس، در پى علم و دانش برآمدند، ولى جز دورى [از آن] چيزى نصيبشان نشد، زيرا دين خدا به وسيله قياس دست يافتنى نيست[23].
ائمه شيعه، امام على و امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر ـ ع ـ چگونه كتبِ علم را دست به دست گردانده اند؟
در بصائر الدرجات به سند خود از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل كرده است كه فرمود:
كتبِ [علم] نزد على ـ ع ـ بود و آنگاه كه رهسپار عراق گرديد، آن كتب را به ام سلمه سپرد، و زمانى كه على ـ ع ـ به شهادت رسيد آن كتب، نزد امام حسن و پس از او نزد امام حسين، و بعد از امام حسين، نزد على بن حسين و سپس نزد پدرم امام باقر بود[24].

امام على بن حسين (ع)

در «مناقب» ابن شهرآشوب و «بحار» به سندشان از ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ آورده اند كه:
زمانى كه حسين ـ ع ـ متوجه عراق شد، وصيّت [خود] و آن كتب و ديگر چيزها را به ام سلمه همسر پيامبر ـ ص ـ سپرد و بدو فرمود: «هر گاه بزرگترين فرزندم نزدت آمد، آنچه را كه به تو سپردم به او تحويل ده» و آنگاه كه حسين ـ ع ـ به شهادت رسيد، على بن حسين نزد ام سلمه آمد، و او آنچه را كه امام حسين ـ ع بدو سپرده بود، به آن حضرت داد[25].
مانند اين حديث در كافى نيز آمده است[26].

امام محمد باقر (ع)

در كافى و إعلام الورى و بصائر الدرجات و بحار منقول است (و لفظ از كافى است) كه عيسى بن عبدالله از پدرش از جدّش نقل كرد و گفت: على بن حسين ـ ع ـ در حالى كه وى در بستر شهادت قرار داشت و گرد او جمع شده بودند، متوجه فرزندش شد و سپس رو به فرزندش (محمد بن على) نمود و فرمود:
«اى محمد! اين صندوق را به خانه ات ببر» و آنگاه فرمود ـ يعنى على بن حسين ـ : «ولى در اين صندوق، دينار و درهمى وجود ندارد، بلكه سرشار از علم است»[27].
و در بصائر الدرجات، و «بحار» از عيسى بن عبدالله بن عمر، از جعفر بن محمد الصادق ـ ع ـ منقول است كه فرمود:
قبل از آنكه على بن حسين ـ ع ـ به شهادت برسد، صندوقى را كه نزدش بود، بيرون آورد و فرمود: «اى محمد، اين صندوق را بردار» گفتند: سهم ما را از صندوق بده، حضرت [باقر ـ ع ـ ] فرمود: «به خدا سوگند براى شما چيزى در آن نيست. اگر در آن چيزى براى شما وجود داشت، آن را به من نمى داد»، و در آن صندوق، سلاح و كتب رسول خدا ـ ص ـ بود[28].

امام جعفر صادق (ع)

در كافى و بصائر الدرجات از حمران نقل شده كه گفت: درباره آنچه مردم مى گويند صحيفه اى مُهر شده به أم سلمه سپرده شد، از حضرت ابوجعفر ـ ع ـ سؤال كردم، فرمود:
«هنگامى كه رسول خدا ـ ص ـ رحلت كرد: على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح او و آنچه را كه آنجا بود به ارث برد. سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسين ـ ع ـ رسيد، و آنگاه كه ما بيم كشته شدن و نابودى داشتيم آنها را به ام سلمه سپرد، و بعد از آن على بن حسين ـ ع ـ آنها را دريافت كرد».
عرض كردم: «آرى، و سپس به پدرت رسيد و آنگاه به خودت منتهى شد و به شما رسيد». فرمود: «آرى»[29].
و از عمر بن أبان منقول است كه گفت: از امام صادق ـ ع ـ درباره مطلبى كه مردم مى گويند (صحيفه اى مُهر شده به ام سلمه سپرده شد)، پرسيدم حضرت فرمود:
«آنگاه كه رسول خدا ـ ص ـ دنيا را وداع گفت، على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح آن حضرت و آنچه را كه آنجا وجود داشت به ارث برد، و سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسين ـ ع ـ رسيد».
عرض كردم: و آنگاه به على بن حسين ـ ع ـ رسيد و بعد از او به پسرش و سپس به شما منتهى شد؟ فرمود: «آرى»[30].

امام موسى بن جعفر (ع)

در بحار از حماد صائغ نقل شده كه گفت از مفضّل بن عمر شنيدم كه:
از امام صادق ـ ع ـ پرسش مى نمودم كه ابوالحسن موسى ـ امام كاظم ـ ع ـ سر رسيد. امام صادق ـ ع ـ به من (مفضل) فرمود: آيا اگر به صاحب كتاب على بنگرى شادمان خواهى شد؟ عرض كردم: چه [افتخارى از اين بزرگتر؟ حضرت فرمود: اين شخص [امام كاظم ـ ع ـ]، صاحب كتاب على ـ ع ـ است ... [حديث را در مأخذش بنگريد][31].

امام على بن موسى الرضا (ع)

از على بن يقطين منقول است كه گفت:
ابوالحسن، امام كاظم ـ ع ـ به من فرمود: «اى على! اين شخص [امام رضا]، داناترين فرزند من است و كتب خويش را به وى هديه كرده ام، (و با دست خود به فرزندش ـ امام رضا ـ ع ـ اشاره كرد).
و در روايتى ديگر از ابن يقطين آمده است كه:
شنيدم مى فرمود: «فرزندم على، سرور فرزندانم است، و كتب خود را بدو هديه كردم»[32].
رجوع ائمه (ع) به «الجامعة»

امام على بن الحسين (ع)

نخستين فردى كه سراغ داريم مستقيماً از كتاب «جامعه» على ـ ع ـ روايت كرده، امام على بن حسين ـ ع ـ است، چنانكه در كافى و من لايحضره الفقيه و تهذيب و معانى الاخبار و وسائل آمده است و لفظ [حديث] از كافى است:
از أبان منقول است كه از على بن حسين ـ ع ـ درباره مردى كه وصيت به چيزى (شيئى) از مالش نموده سؤال شد، حضرت فرمود: «شى ء، در كتاب على ـ ع ـ يك ششم است»[33].

امام باقر (ع)

بعد از امام على بن حسين، امام باقر ـ ع ـ از «جامعه» روايت كرده است. در خصال و عقاب الاعمال و وسائل از ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ منقول است كه فرمود:
در كتاب على ـ ع ـ سه ويژگى و خصلت ياد شده است كه صاحب آنها هرگز از دنيا نمى رود مگر اينكه نتيجه بد آنها را خواهد ديد: ظلم و ستم، قطع ارتباط خويشاوندى، سوگند دروغ كه به واسطه آن، خدا را به مبارزه مى طلبد[34].
همچنين امام باقر از كتاب على ـ ع ـ درباره گرفتن مال فرزند و پدر، و نزديكى با كنيزكِ فرزند، روايت كرده است[35]. و در حكم نهان ساختن عيب زن هنگام ازدواجش[36]، و سوگند دروغ[37]، و در بيان حكمِ مُحرِمى كه شكار كرده فرمود: «در كتاب اميرالمؤمنين است»[38].
و مى فرمايد: «در كتاب على، بيان وجوب حُسنِ ظن به خدا و حُسنِ خُلق[39]، و حكمِ بريدن زبان شخص لال[40]، و حكم كسى كه زمينى را آباد كند و سپس آن را رها سازد[41]، و اثر نپرداختن زكات[42] و ديه دندانها[43]، را ملاحظه كرديم».
يعقوب بن ميثم تمار، غلام آزاد شده على بن حسين ـ ع ـ ، بر امام باقر [ابى جعفر ـ ع ـ] وارد شد و به حضرت عرض كرد: من در كتاب پدرم ديدم كه على ـ ع ـ به پدرم فرمود: «اى ميثم! دوستِ آل محمد ـ ص ـ را دوست بدار...» تا اينكه فرمود: «از رسول خدا ـ ص ـ شنيدم كه مى فرمود...» [حديث را در مأخذش بنگريد].
ابو جعفر ـ ع ـ فرمود: «اين مطلب نزد ما به همين گونه در كتاب على ـ ع ـ است»[44].
و امام صادق ـ ع ـ از پدرش روايت كرده است كه فرمود: «در كتاب على ـ ع ـ خواندم كه رسول خدا ـ ص ـ پيمانى ميان مهاجرين و انصار و كسانى كه از اهل مدينه بدانان مى پيوستند، نگاشت...» [حديث را در مأخذش بخوانيد][45].

امام صادق (ع)

امام ابو عبدالله الصادق درباره بيان ثبوتِ ماه به رؤيت هلال[46] و بيان وقت فضيلت ظهر[47] و در بيان حكمِ به جا آوردن نماز جمعه با مخالفين خود[48] و حكم نيم خورده گربه[49]، و حكمِ مُحرِم اگر از دنيا رفت، سه حديث[50]، و درباره پوشيدن طيلسان[51] دكمه دار براى مُحرِم، دو حديث[52]، و درباره كفاره زدن قطات (همان كلنگ يا مرغ سنگخوار) دو حديث[53]، و در كفاره تخم قطات سه حديث[54]، و درباره شوط اضافه در طواف[55]، و درباره عمره مفرده[56] و تعداد گناهان بزرگ، دو حديث[57]، و درباره انواع ماهيهايى كه خوردن گوشت آنها حرام است، شش حديث[58] از «جامعه» على ـ ع ـ روايت فرموده است.
آن دسته از ياران ائمه كه كتاب على (ع) را ديده اند
1 ـ از ابو بصير منقول است كه گفت: ابو جعفر، امام باقر ـ ع ـ صحيفه اى را به من نشان داد كه در آن حلال و حرام و ميراث وجود داشت.
عرض كردم: اين چيست؟
فرمود: اين، املاى رسول خدا ـ ص ـ و دستخط على ـ ع ـ است.
عرض كردم: آيا پوسيده نمى شود؟
فرمود: چه چيز آن را پوسيده كند؟
گفتم: آيا فرسوده نمى گردد؟
فرمود: چه چيز آن را فرسوده گرداند؟ [و افزود:] اين، «جامعه» [و يا از «جامعه» است[59].
2 ـ از محمد بن مسلم به دو سند روايت شده كه گفت: ابو جعفر ـ ع ـ چيزى از كتاب على ـ ع ـ را برايم خواند كه در آن [اين مطالب] بود: «شما را از [خوردن] جرىّ (نوعى ماهى حرام) و زمير (ماهى آبنوس) و مار ماهى و طافى (ماهى يى كه در آب بميرد و روى آب بيايد) و طحال (اسپُرز) نهى مى كنم».
وى مى گويد عرض كردم: اى فرزند رسول خدا ـ ص ـ يرحمك الله! ما، ماهى بدون فلس مى آوريم. حضرت فرمود: «از ماهى فلس دار استفاده كن و از خوردنِ ماهى بدون فلس خوددارى كن».
قبلاً به شش حديث با سندهاى متعدد از امام صادق ـ ع ـ اشاره شد كه در هر يك از آنها همين حكم را از كتاب على ـ ع ـ روايت كرده بود كه منابع آن را تحت عنوان «انواع ماهى كه خوردن آن حرام است»[60] آورديم.
3 ـ در همين منبع از ابو بصير از ابو جعفر ـ ع ـ نقل شده است. ابو بصير گفت: نزد وى [ابو جعفر باقر ـ ع ـ] بودم. «جامعه» را خواست، و در آن نگريست و اين [مطلب] در آن وجود داشت: «زنى كه بميرد و غير از شوهرش وارثى نداشته باشد، همه اموال، مربوط به شوهر است»[61].
4 ـ و از عبدالملك بن اعين منقول است كه گفت: ابو جعفر ـ ع ـ بخشى از كتب على ـ ع ـ را به من نشان داد... [بنگريد][62].
5 ـ و از جمله در بصائر الدرجات از عبدالملك نقل شده كه گفت: ابو جعفر ـ ع ـ كتاب على را درخواست كرد، جعفر ـ ع ـ آن را برايش آورد. مانند ران مرد، پيچيده شده بود، و در آن... [حديث را بنگريد][63].
6 ـ در كافى و تهذيب از محمد بن مسلم منقول است كه گفت: به صحيفه اى نگريستم كه در آن مى نگرد... [حديث را بنگريد].
7 ـ و در روايتى محمد بن مسلم مى گويد: ابوعبدالله ـ ع ـ صحيفه ميراث را گشود. نخستين چيزى كه در آن يافتيم، [ميراث] پسر برادر و جدّ بود... [بنگريد][64].
به نظر مى رسد كه محمد بن مسلم پس از اين پرسش و پاسخ، مطالب زيادى درباره ميراث دريافت نموده باشد، مانند آنچه كه از او در كافى، و من لا يحضره الفقيه و تهذيب، روايت شده است.
8 ـ محمد بن مسلم مى گويد: ابو جعفر ـ ع ـ صحيفه ميراث را كه به املاى رسول خدا ـ ص ـ و دستخط على ـ ع ـ بود برايم خواند، در آن [اين موضوع را] يافتم: «مردى كه از دنيا برود و دختر و مادرى از خود باقى بگذارد، دخترش نصف اموال را مى برد... [حديث طولانى است]»[65].
بنابر آنچه كه در روايات بسيارى وارد شده و برخى از آنها را يادآور شديم، اهل بيت ـ ع ـ در گفته هاى خود، به آنچه كه جدشان رسول خدا ـ ص ـ فرموده بود، استناد مى كردند. هم او كه: «لاينطق عن الهوى ان هو الّا وحى يوحى» [نجم /4].
از اينجاست كه مى گوييم روايات ائمه اهل بيت ـ ع ـ داراى يك سند هستند، و حديث آنها يك حديث و سخن آنها يك سخن است. و از اين رو ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ در پاسخ به جابر كه به حضرت عرض كرد: اگر حديثى برايم روايت كردى آن را برايم مستند بيان كن، فرمود:
پدرم از جدم رسول خدا ـ ص ـ از جبرئيل از خداى عزوجل برايم روايت كرده است و هر چه را برايت روايت كنم، همين گونه مستند است...[66].
به همين دليل، امام جعفر صادق ـ ع ـ آن گونه كه جمعى از شاگردانش روايت كرده اند، فرمود:
سخن من، سخن پدرم و سخن پدرم، سخن جدم و سخن جدم، سخن حسين و سخن حسين، سخن حسن و سخن حسن، سخن اميرالمؤمنين و سخن اميرالمؤمنين سخن رسول الله ـ ص ـ و سخن رسول خدا، سخن خداى عزوجلّ است[67].
و نيز به همين سبب بود كه امام صادق ـ ع ـ در پاسخ حفص بن بخترى [كه به حضرت عرض كرد: حديث را از شما مى شنويم نمى دانيم كه از ناحيه شماست يا از پدر بزرگوارتان] فرمود:
آنچه را كه از من شنيدى، آن را از پدرم روايت كن، و آنچه از پدرم شنيدى از رسول خدا ـ ص ـ روايت نما[68].
و بدين سان، ائمه اهل بيت ـ ع ـ از «جامعه» كه رسول خدا ـ ص ـ آن را املا نموده و على ـ ع ـ آن را با دستخط خود نگاشته است، روايت كرده اند. و همين جا يادآور شويم كه مؤلفان كتب حديثى چهارگانه: كافى و من لايحضره الفقيه و استبصار و تهذيب، روايات اين كتب را از اصول و مدوّنات حديثى كوچك گرفته اند. و مؤلفان آن مدونات حديثى كوچك، رواياتى را كه از ائمه اهل بيت ـ ع ـ شنيده اند، در آنها تدوين كرده اند و نيز ـ گفتيم كه چگونه ائمه اهل بيت، از سخن گفتن به رأى و از پيش خود، بيزارى مى جستند و در بيان احكام، تنها به «جامعه» امام على ـ ع ـ استناد مى نمودند.
نمودار طولى مجاور، سمت و سوى مكتب اهل بيت ـ ع ـ را در دريافت «سنت» رسول اكرم ـ ص ـ و در بيان احكام، روشن مى سازد.
و با اين همه، فقهاى اين مكتب، قائل به صحت كتابى غير از كتاب خدا نيستند و سند و متن حديث را در هر كتاب حديثى، تحقيق و بررسى كرده و به نتايج تحقيقات خود استناد مى ورزند. مثلاً كتاب «كافى»، معروفترين كتاب حديث نزد آنهاست كه احاديث آن را مورد تحقيق و بررسى قرار داده و گفته اند شامل 16199 حديث است كه 5072 حديث آن صحيح، و 144 حديث حسن، و 1118 حديث موثق، و 312 حديث قوى، و 9485 حديث، ضعيف[69] است (كه مجموع اينها 16121 حديث است).
اين تقسيم بندى در تدوين روايات، بستگى به درجه و مرتبه راويان آنها طبق معيار معروف از زمان علامه حلّى (م: 726) داشته و سپس متكى بر شناخت علماى آن دوران از حالات راويان است.
بدين ترتيب، حوزه هاى علميه در مكتب اهل بيت ـ ع ـ حتى يك روز هم باب تحقيق و بررسى علمى را نبسته اند؛ بلكه در طول آن دورانها، تلاش ثمر بخش خود را در زمينه حديث، در دو جهت استمرار بخشيده اند:
1 ـ تلاش در حفظ و نگاهدارى نصوص رواياتى كه بيانگر احكام اند، به صورت نوشتن.
2 ـ سعى در طرح بحثهاى علمى درباره سَنَد و متون و منطوق و مدلول روايات و...
و سرانجام به نتايجى كه از نصوص كتاب و سنّت به دست آوردند تن در داده و نهايتاً در مقابل كتاب و سنت، اجتهاد نكردند.
از مجموع مطالبى كه بيان كرديم، منزلت و جايگاه سنت، از ديدگاه شيعه اماميه، روشن مى گردد.

پی نوشت:

1 برابر با 19/11/1995 م.
2 - سوره حشر، آيه 7
3 - به تعريف اصل، در الذريعة الى تصانيف الشيعة 2/25 ـ 167 مراجعه شود.
4 - اصول كافى، چاپ تهران، سال 1375 ه* ، ج 1 ص 8. وافى از محمد بن مرتضى مشهور به ملا محسن فيض كاشانى (م: 1091) چاپ سال 1324 ه* ، ج 1، ص 59.
5 - بصائر الدرجات از محمد بن حسن الصفار (م: 290 ه* .) چاپ سال 1285 ه* ، ص 301.
6 - شرح حديث، از مرآة العقول محمد باقر مجلسى (م: 1111 ه* .).
7 - بصائر الدرجات ص 301 ح: 1 و در نسخه ما «آنچه مى گوييم، در كتاب خدا و سنت نبى اوست» مى باشد. ولى اشتباه را روشن ساخته و جمله صحيح از پاسخ امام ـ ع ـ كه فرمود: «و سنت نبى او» مشخص مى شود.
8 - بصائر الدرجات ص: 299.
9 - بصائر الدرجات ص: 299 ح: 1 و ص 300 ح: 4 و 6.
10 - بصائر الدرجات ص: 299 ح: 2.
11 - بصائر الدرجات ص 300 ـ 301 ح: 5، 7، 10.
12 - بصائر الدرجات ص 290 «باب فى اميرالمؤمنين، ان النبى ـ ص ـ علّمه العلم». وسائل حرّ عاملى چاپ سال 1323 ـ 1324 ه* ج 3 ص 391 ح: 19. مستدرك الوسائل چاپ سال 1321 ه* . ج 3، ص 192 ح: 28 به نقل از تفسير عياشى.
13 - بصائر الدرجات ص 290 ـ 291 ح: 3، 9 و نزديك به همين مضمون در حديثى ديگر آمده است، ص 292 ح: 13.
14 - بصائر الدرجات ص: 198 ح: 3.
15 - بصائر الدرجات ص: 197 ح: 4.
16 - طبقات ابن سعد، در حالات امام على، چاپ اروپا 2/2/101. و حديث نخست را احمد بن حنبل در نسخه خطى كتاب خود (فضائل على بن ابى طالب) آورده است.
17 - روايات سه گانه در سنن نسايى (كتاب السهو) باب التنحنح فى الصلاة ج 1، ص 178 و چاپ بيروت ج 3، ص 12 و در لفظ آن در حديث دوم «تنحنح دخلت» است و «دخلتُ» اضافه است. روايت سوم در سنن ابن ماجه كتاب الادب، باب الاستيذان ص 1122 ح: 3708 است. و روايت اول در مسند احمد ج 1، ص 85 ح: 647 و دوّم در مسند ج 1، ص 107 ح: 845 و لفظش اين است: هر روز صبح نزد رسول خدا ـ ص ـ مى آمدم و هر گاه تنحنح مى كرد، وارد مى شدم و اگر ساكت بود داخل نمى شدم. و روايت سوم در مسند ج 1 ص 80 ح: 608. البته بخارى، ابتداى حديث را حذف كرده و آخر آن را در حالات نجى در «التاريخ» خود: 4/2/121 آورده است.
18 - امالى شيخ ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى (م: 460 ه* ) چاپ مطبعة النعمان نجف اشرف سال 1347 ه* . ح 2 ص 56. و بصائر الدرجات ص 167، از ابى الطفيل از ابوجعفر. و ما به نسخه چاپى دار الخلافة العثمانى سال 1302 مراجعه نموديم.
19 - بصائر الدرجات ص 149 و نزديك به همين معنا در ص 159 ح: 15 آمده است.
20 - بصائر الدرجات ص 149 ح: 14 و ص 154 ح: 7 و ص 142 ح: 1 با اختلاف در لفظ و اصول كافى ج 1، ص 241.
21 - اصول كافى ج 1، ص 239 ح: 1. بصائر الدرجات ص 151 ـ 152. وافى ج 2 ص 135 حديث طولانى است به مقدار نيازمان بسنده كرديم.
22 - بصائر الدرجات ص 142 و 149 تا: (عرض الأديم).
23 - اصول كافى ج 1، ص 57 ح: 14. بصائر الدرجات ص 146 و 149 ـ 150. وافى ج 1، ص 58.
24 - بصائر الدرجات ص 162.
25 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4 ص 172. بحار ج 46 ص 18 ح: 3 و لفظ حديث را از بحار نقل كرديم.
26 - اصول كافى ج 1، ص 304. إعلام الورى ص 152. بحار ج 46 ص 16. مناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 172.
27 - اصول كافى ج 1 ص 305 ح: 2. اعلام الورى ص 260. بصائر الدرجات باب 1 ص 44. بحار ج 46 ص 299 ح: 1. وافى ج 2 ص 83.
28 - كافى ج 1 ص 305 ح: 1 وافى ج 2 ص 82 ج 4 باب 4 ص 165. اعلام الورى ص 260. بحار ج 46 ص 299.
29 - كافى كتاب الحجة ج 3 ص 48. وافى ج 2 ص 133. بصائر الدرجات ص 177 و 186 و 188.
30 - كافى ج 3 ص 48. بصائر الدرجات ص 184، 177. وافى ج 2، ص 133.
31 - بحار ج 48، ص 22 ح: 34.
32 - بصائر الدرجات ص 164 ح: 7 و 8 و 9. وافى ج 2، ص 86.
33 - فروع كافى ج 7 ص 40 ح: 1 باب من اوصى بشي من ماله. من لا يحضره الفقيه ج 4 ص 151. معانى الأخبار ص 217 ـ كه هر دو از شيخ صدوق اند ـ و تهذيب شيخ طوسى ج 9 ص 211 ح: 835. وسائل ج 13 ص 450 ح: 1 از باب «حكم من أوصى بشى ء».
34 - خصال، ص 134. عقاب الاعمال ص 261 كه هر دو از شيخ صدوق اند، وسائل ج 16 ص 119.
35 - گرفتن مال پدر و فرزند در فروع كافى ج 4 ص 135 ـ 136. استبصار ج 2 ص 48. وسائل ج 12 ص 194 ـ 195 و ج 4 ص 544.
36 - حكم تدليس عيب زن، در تهذيب ج 7 ص 43. وسائل ج 14 ص 597.
37 - اثر سوگند دروغ، در فروع كافى ج 7 ص 436. عقاب الاعمال از شيخ صدوق ص 270 ـ 271. خصال ص 124 وسائل ج 16 ص 122.
38 - حكم صيد مُحرم، در فروع كافى ج 4، ص 390 ح: 9.
39 - حُسنِ ظن به خدا، در اصول كافى ج 2 ص 71 ـ 72. وسائل ج 11 ص 181 ح: 20353.
40 - حكم بريدن زبان لال، در فروع كافى ج 7 ص 318. و من لا يحضره الفقيه ج 4 ص 111 و تهذيب 10/270.
41 - حكمِ آبادانى زمين موات، در فروع كافى ج 5 ص 279. تهذيب ج 7، ص 153. وسائل ج 17 ص 329 ح: 3223.
42 - اثر نپرداختن زكات، در فروع كافى ج 3، ص 505 ح: 17. وسائل ج 6 ص 13 ـ 14.
43 - ديه دندانها، در كافى ج 7 ص 329. من لا يحضره الفقيه ج 4 ص 104. تهذيب ج 10 ص 254. و استبصار ج 4 ص 288. وسائل ج 19 ص 262، ح: 35715.
44 - روايت ابن ميثم در مجالس شيخ طوسى چاپ نجف ص 258. وسائل ج 11 ص 444 ح: 21299.
45 - روايتِ نگارش پيمان ميان مهاجرين و انصار در اصول كافى ج 2، ص 666. فروع كافى ج 1 ص 336، و ج 4 ص 30 ـ 31 در كتاب جهاد. وسائل ج 8 ص 478 ح: 15842 و ج 11 ص 50.
46 - استبصار ج 3 ص 64. وسائل ج 7 ص 184 ح: 13352.
47 - وقت فضيلت ظهر در استبصار ج 1 ص 251. تهذيب ج 2 ص 23. وسائل ج 3 ص 105 ح: 4752 و 107 ح: 14764.
48 - به جا آوردن نماز جمعه با مخالفين، در تهذيب ج 3 ص 28. وسائل ج 5 ص 44 ح: 19550.
49 - نيمخورده گربه، در فروع كافى ج 1 ص 9 ح: 4. تهذيب ج 1 ص 227. وسائل ج 1 ص 164 ح: 580.
50 - حكم محرمى كه از دنيا برود، در فروع كافى ج 4 ص 368 ح: 3. وسائل ج 2 ص 696 ـ 697 ح: 2759 و 2761 و 2766
51 طيلسان، لباس بلند خاصى است كه امروزه در الجزاير و مغرب متداول است.
52 - حكم مُحرم، در پوشيدن طيلسان، در فروع كافى ج 4 ص 304 ح: 7 و 8. و من لايحضره الفقيه ج 2 ص 117. و علل الشرايع ج 2 ص 94. وسائل ج 9 ص 119 ح: 16822 و 16823.
53 - كفاره پرتاب تير مُحرم به قطات، در فروع كافى ج 4 ص 390. و تهذيب ج 5 ص 44 ح: 1190 و 1191.
54 - كفاره تخم قطات براى محرم، در فروع كافى ج 4 ص 930 و استبصار ج 2 ص 202 و 203 و 204. و تهذيب ج 5، ص 355 و 357. وسائل ج 9 ص 216 و 217 و 218 ح: 17223 و 17225 و 17229.
55 - حكم شوطِ اضافه در طواف، در استبصار ج 2 ص 248. سرائر ص 446. وسائل ج 9 ص 438 و 439 ح: 17974 ؛ و در برخى از روايات، جمله «در كتاب على» وجود ندارد.
56 - حكمِ عمره مفرده، در فروع كافى ج 4، ص 534 ح: 2. وسائل ج 10 ص 244 ح: 19275.
57 - تعداد گناهان كبيره، در اصول كافى ج 2، ص 278 ـ 279. وسائل ج 11 ص 254 ح: 20631. خصال ج 1، ص 273. علل الشرايع ج 2، ص 160.
58 - محرمات برخى از انواع ماهى، در كافى ج 6، ص 220. تهذيب ج 9 ص 2، 4، 5، 6. استبصار ج 4، ص 59. وسائل ج 16، ص 334، 335. بحار ج 10 ص 254.
59 - بصائر الدرجات ص 144.
60 - «ماهى هايى كه خوردن آنها حرام است» در فروع كافى ج 6، ص 219. وسائل ج 16 ص 332 و 400 ح: 30157.
61 - بصائر الدرجات ص 145.
62 - بصائر الدرجات ص 162.
63 - بصائر الدرجات ص 165 ح: 14. وسائل ج 17 ص 522 ح: 32836.
64 - بصائر الدرجات ج 7 ص 113. تهذيب ج 9 ص 308. وسائل ج 17 ص 87 و ص 486 ح: 32702.
65 - كافى، باب ميراث فرزند با پدر و مادر، ج 7 ص 93. من لا يحضره الفقيه ج 4، ص 192، تهذيب ج 9، ص 270. وسائل ج 17 ص 463 ح: 32702.
66 - امالى شيخ مفيد ص 26.
67 - كافى، ج 1، ص 53. ارشاد مفيد، ص 257.
68 - وسائل ج 3، ص 380 ح: 86.
69 - شيخ يوسف بحرانى در لؤلؤ البحرين ص 394 مى گويد: برخى از مشايخ متأخرين ما گفته اند: «اما كافى، تمام احاديث آن...» و نورى به همين نحو آن را از لؤلؤ البحرين در شرح حال كلينى در خاتمه المستدرك ج 3 ص 541 آورده و گفته است: «ظاهراً مقصود از [حديث] قوى، رواياتى است كه برخى و يا همه رجال سند آن مورد ستايش اند، و غير امامى. و در سند آن كسى كه حديث وى ضعيف باشد، وجود ندارد، و اطلاق ديگرى هم دارد...».
و مجموع شماره احاديثى كه بحرانى و نورى ذكر كرده اند با حاصل جمع اين ارقام تفاوت دارد، همان گونه كه ما آن را در متن آورده ايم. و نُه [عدد] كمتر از مجموعى است كه صاحب روضات در بيان حالات كلينى ج 6 ص 116 آورده است. و نيز با عددى كه در الذريعة ج 17 ص 245 آمده اختلاف دارد، در آنجا مجموع را 16000 حديث و 178 موثق يادآور شده است، و به نظر مى رسد اشتباه در نسخه باشد.
و گاهى اين اختلاف، و اختلاف در [شماره] مجموع كه در متن وارد شده است، نتيجه مكرّرات است كه در شمارش برخى صورت گرفته است.

منبع: فصلنامه علوم حديث




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط