« فرضيه» در پژوهشهاي ديني (مهدويت پژوهي) (1)
نويسنده: حجت الاسلام رحيم كارگر
چكيده
فرضيه يا فرضيات، ارتباطي وثيق با دغدغه و سؤال اصلي پژوهشگر دارد و راهي روشن براي هدايت و استخوانبندي تحقيق به شمار ميرود. با اينكه فرضيه از اهميت و ارجمندي بالايي برخوردار است؛ ولي به دلايل مختلف با ابهام، پيچيدگي و دشواريهايي روبهرو است. به همين جهت در پژوهشهاي فعلي، جايگاه آن به خوبي تعريف و تبيين نشده است يا نبود آن بهتر از تدوين آن تلقي شده است. اين مسأله در «مهدويت پژوهي» شكل خاصي پيدا كرده و به دلايل مختلف «فرضيه تحقيق» به خوبي طرح نشده است. نگارنده در اين نوشتار ميكوشد هم جايگاه و اهميت «فرضيه» را بيان كند و هم امكان و چگونگي بهرهگيري از فرضيه را در «مهدويت پژوهي» بررسي نمايد. به نظر ميرسد با دقت و ژرفانديشي، ميتوان فرضيه را به عنوان زمينهاي براي كيفي كردن پژوهشهاي مهدوي و آغازي براي نظريهپردازي در ساحتهاي مختلف آن قرار داد.
كليدواژهها: فرضيه تحقيق، مسأله علمي، مهدويت پژوهي، فرضيهسازي.
پيش درآمد
«آموزة مهدويت»، داراي ابعاد و زواياي مختلفي است كه هم تاريخ گذشته بشر را به درستي تفسير و تبيين ميكند و هم بر وضعيت فعلي تأثير ميگذارد و زندگي سياسي، اجتماعي و اخلاقي انسان را سامان ميبخشد. فراتر از همه برنامهاي روشن براي آيندة بشريت و ترسيم مسير و هدف فرآيند تاريخ است. به همين جهت شامل معارف سرشاري در زمينههاي سياست، قضاوت، امنيت، فرهنگ، اخلاق، دين، انديشه، تعليم و تربيت، اجتماع، اقتصاد، صنعت، دانش و فنون، هنر، مهارت زندگي، بهداشت جمعي و رواني، مديريت و... است و ميتوان راه كارهايي روشن و جامع براي مشكلات و كاستيهاي زندگي بشري از آن به دست آورد. همچنين خود اين آموزه، داراي موضوعات و مباحث گوناگون تاريخي، كلامي، سياسي، تفسيري و … است كه ميتوان بر اساس آن پژوهشهاي مختلفي را سامان بخشيد.
«آموزة مهدويت»، ميتواند يكي از شالودههاي اساسي نظريه پردازي و توليد دانش ديني باشد. در واقع مسير درست نوانديشي ديني و غنيترين منبع توليد نظريات مختلف، مراجعه به انديشه سترگ مهدويت و پژوهش دانشمندانه و فيلسوفانه دربارة آن است. حداقل، اين ظرفيت و غناي نظري در «آموزة مهدويت» وجود دارد كه بتوان در گسترة آن، مولّفههاي بي شماري در زمينه سياست و حكومت، تاريخ، اجتماع و... بهدست آورد و فرضيات و نظامهاي معنايي ارائه نمود. مهدويت پژوهي، بخش مهمي در دين پژوهي و انديشه شناسي است كه ميتواند تأثير به سزايي در رونق نظريه پردازي ديني ايفا كند و چشماندازي متعالي و بيكران فرا روي پژوهشگران و نظريه پردازان قرار دهد.
علاوه بر اين نكته زيربنايي و رويكرد كلان و تئوريك به انديشة مهدويت، امروزه شاهد شكلگيري تحقيقات گوناگون و موضوع محور در اين زمينه هستيم. يكي از بايستگيهاي اين پژوهشهاي رسمي و نيمه رسمي، طراحي تحقيق و تبيين اصول ساختاري آن (چون مسأله علمي، مفروض، فرضيه، مفهوم، متغيّر، روش و...) است. فرضيه در اين گونه تحقيقات، جايگاهي برجسته و در عين حال موقعيتي غريب و بيگانه دارد. شناخت اصولي فرضيه و اهميت و بايستگي آن و نحوة ساخت فرضيه، كمك شاياني به شكلگيري مطلوب و درست يك تحقيق دارد؛ آن هم در زمينهاي كه داراي موضوعات و مسائل جديد و ناب است (انديشه مهدويت).
آنچه در اين نوشتار در صدد بررسي آن هستيم، گامهاي آغازين توليد دانش ديني (فرضيه سازي) و تبيين جايگاه «فرضيه» در مهدويت پژوهي است. يك پژوهش بايسته و نوآورانه، تحقيقي است كه در آن تمركز خاصّي بر مسائل علمي صورت گيرد و پاسخ يا پاسخهاي سامان يافتهاي به دست دهد. اصولاً هر پژوهشي، روحي دارد وجسمي. جسم آن، قالب و ظاهر كلمات و روشهاي نظاممند تحقيق، گردآوري اطلاعات، ارزشيابي و سنجش و استدلال و استنتاج درست است. اما روح و باطن آن، دانش و نظام معنايي است كه در كل تحقيق سريان دارد و هدايت و راهنمايي آن را عهدهدار است. آنچه امروز اهميت دارد، همين روح و باطن (دانشسازي و نظريهپردازي) است كه عموماً با فرضيهسازي و فرضيات پژوهش، پيوند خورده است.
يك. چيستي فرضيه (HYPOTHESIS)
به عبارت روشنتر فرضيه حدس يا گمان انديشمندانه دربارة ماهيت، چگونگي و روابط بين پديدهها، اشياء و متغيّرها است كه محقّق را در تشخيص نزديكترين و محتملترين راه براي كشف مجهول كمك ميكند. بر اين اساس گماني است موقّتي كه درست بودن يا نبودنش، بايد مورد آزمايش قرار گيرد. فرضيه براساس معلومات كلي و شناختهاي قبلي يا تجارب پديد ميآيد[2].
اين شناختها، ممكن است براساس تجارب يا مطالعات قبلي باشد، از منابع شفاهي به دست آمده باشد، يا در جريان مطالعة ادبيات تحقيق حاصل شده باشد. در هر صورت مجموع اين منابع، ميتواند ذهن محقّق را آماده نمايد تا دربارة چگونگي متغيّرها و روابط آنها، در تحقيق مورد نظر، حدس بزند و پيشبيني به عمل آورد و حاصل آن را در قالب قضاياي حدسي و خبري تدوين كند. به نظر ريمون كيوي و لوكوان كامپنهود:
يك فرضيه رابطهاي را ميان دو عبارت برقرار ميكند كه برحسب مورد، ممكن است مفاهيم يا پديدهها باشند. لذا فرضيه يك قضيه موقّتي يا يك گمانه است كه ميبايد مورد رسيدگي قرار گيرد. روي اين اصل فرضيه در مرحلة بعدي تحقيق با دادههاي مشاهده مقابله داده ميشود. (از منظر ابطال گرايي) براي آنكه فرضيه بتواند مورد بازبيني قرار گيرد، بايد بطلان پذير باشد. در اين معنا كه بايد بتوان آن را به دفعات آزمود. براي اين منظور فرضيه بايد اولاً عموميت داشته باشد و ثانياً به گونهاي مطرح شود كه قابليت پذيرفتن گزارههاي مخالف راـ كه از لحاظ نظري قابل بازبينياند ـ داشته باشد و تنها رعايت اين ضوابط روششناختي است كه اجازه ميدهد روحية تحقيقي را پرورش داد و يافتههاي موقّتي شناخت را دائماً به زير سؤال برد[3].
تعاريف مختلف و گاهي متفاوت دربارة فرضيه ارائه شده است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
1-1. در دائرة المعارف تطبيقي علوم اجتماعي آمده است: «فرضيه، پاسخ احتمالي، اما سنجيده و بخردانه به مسأله تحقيق است كه درستي و نادرستي آن، در مراحل بعدي تحقيق مورد آزمايش و بررسي قرار ميگيرد».[4]
1-2. در فرهنگ و بستر آمده است: «فرضيه عبارت است از حالت يا اصلي كه اغلب بدون داشتن اعتقادي نسبت به آن، پذيرفته ميشود تا بتوان از آن، نتايج منطقي استخراج كرد و بدينترتيب مطابقت آن را با واقعيتهايي كه لزوماً معلوم است يا ميتوان آنها را معلوم ساخت، آزمود».[5]
1-3. «فرضيه، حدسي آزمايشي، هوشمندانه يا استنباطي، تعميم آزمايشي و تجربي پيشبيني رويدادها يا پيشبيني نتايج يك بررسي است».[6]
1-4. «فرضيه (فرض تحقيق)، عبارت است از يك تصوّر ذهني، حدسي يا احتمالي كه محقّق در مورد نتايج ويژة تحقيق، پيش از آزمايش و تجربه، پيشبيني ميكند و يا به طور موقّت قبول مينمايد».[7]
1-5. پاسخ اوليه و مقدماتي به سؤال تحقيق يا راهحل پيشنهادي مسأله را فرضيه ميگويند. )براين اساس( فرضيه حسّ بخردانهاي است كه راهحلهاي احتمالي مسأله را پيشنهاد ميكند و رابطة بين متغيرهاي موجود در سؤال تحقيق را پيشبيني ميكند».[8]
1-6. بيكر، فرضيه را حدسي آزمايشي دربارة چيستي پديدهها، تغيير امور يا نحوة متقابل رويدادها ميداند. [9]
1-7. گودس و اسكارت، فرضيه را «گماني هوشمندانه يا استنباطي تعريف ميكنند كه به منظور توضيح واقعيات يا شرايط مشاهده شده و هدايت پژوهشهاي آينده، به طور مشروط تنظيم و پذيرفته ميشود».[10]
1-8. مولي، فرضيه را «نوعي تعميم آزمايشي دربارة مسأله پژوهش و فرض قضيهاي ميداند كه قابل دفاع بودن آن براساس سازگاري مفاهيمش با شواهد علمي و تجربي و دانش، پيش آزمون ميشود».[11]
1-9. تاكمن، فرضيه را، پيشبيني رويدادها براساس تعميم روابط مفروض بين دو متغيّر تعريف ميكند.[12]
1-10. فوكس، فرضيه را ايجاد فرصت و موقعيّتي براي پژوهشگر ميداند تا پيش از گردآوري واقعي دادهها، نتايج بررسي را پيشبيني كند. اين پيشبينيها را فرضيه پژوهش ميناميم[13].
در مجموع در منابع معتبر و فرهنگنامهها فرضيه چنين تعريف شده است: «فرض عبارت از بيانيّه ظنّي و حدسي، يا يك پيشنهاد آزمايشي و احتمالي دربارة چگونگي روابط بين دو يا چند متغير است[14]». به عبارت سادهتر ميتوان گفت كه تركيب و ساختمان يك بيانية فرضي اين گونه است: «اگر چنين و چنان رخ دهد، نتيجه چنين و چنان خواهد شد».
اندكي تأمل در تعريف ياد شده، نكاتي چند را به ذهن ميرساند:
الف. فرضيه از نظر ساختار و جمله پردازي، جملهاي بياني يا خبري است. به سخن ديگر به لحاظ قواعد دستور زبان، در آخر جمله فرض، «نقطه» قرار دارد.
ب. اين جملة خبري در خصوص چگونگي روابط متغيّرهاي مورد مطالعه، ظنّي و گماني است. اين ظنّ و گمان، مأخذ و مرجع عقلي و استثنايي دارد و وهمي و پنداري نيست.
ج. اين جملة خبري ظنّي عقلي، اشارة مستقيم به توضيح و تبيين چگونگي رابطة بين دو يا چند متغير مورد نظر محقّق دارد.
با توجه همة اين تعاريف و توضيحات ميتوانيم فرضيه را چنين تعريف كنيم:
«فرضيه، پاسخي حدسي و احتمالي براي كشف مجهول يا بيان رابطه بين پديدهها و متغيرهاي تحقيق است كه به صورت بيانيه موقّتي و مقدماتي ارائه شده و راهنمايي پژوهش را بر عهده دارد».
دو. جايگاه فرضيه در پژوهش
پيش از بيان جايگاه «فرضيه» بهتر است بدانيم كه: هر تحقيقي بسته به موضوع خود، ميتواند يك يا بعضي از خصلتهاي زير را در خود منعكس نمايد:
1. تحليل: جستوجو در اجزاي يك كلّ و توصيف روابط متقابل آن اجزا با يكديگر؛
2. مقايسه: بررسي ويژگيهاي مشترك و وجوه شباهت يا افتراق يك موضوع؛
3. تعريف: به دست دادن تعريفي جامع از طريق توضيحات و بر شمردن مختصّات شيء يا پديدة مورد نظر؛
4. توصيف: معرّفي بسط يك امر از طريق بر شمردن ويژگيها، جوانب و حدود موضوع؛
5. نقد و داوري: سنجيدن ارزش و عيار يك امر (موضوع) و كوشش به منظور صدور حكم و ارزشگذاري دربارة آن؛
6. استشهاد: به دست دادن نمونههاي مشابه براي تأييد و اثبات يك موضوع به منظور توضيح هرچه بيشتر؛
7. اثبات حكم: حكم به درستي يك امراز طريق برهان منطقي و استدلال عقلي.[16]
با توجه به اين خصلتها، ميتوانيم بگوييم كه تحقيق انواع مختلفي دارد؛ از جمله:
الف. تحقيق بنيادي (نظري)؛ تحقيقي است كه از نظر زماني ديد بلند مدت داشته باشد، از حالت انتزاعي و قياسي برخوردار باشد و در صدد گسترش شناخت و دانش بشري در دراز مدت باشد و نه ارائه راه حلهاي آني و كوتاه مدت. لذا دامنه اين نوع تحقيقات وسيع و گسترده است و به مسائل كلي و انتزاعي ميپردازد.
ب. تحقيق علمي (يا كاربردي)؛ تحقيقي است كه از نظر زماني، ديد محقق يك ديد كوتاه مدت است و مسائل از نوع مسائل مبتلا به جامعه و از حالت عيني و استقرايي و مشاهدهاي برخوردار است و در صدد حل مسائل و مشكلات فعلي و موجود و ارائه راهحلها براي رفع آنها است. بنابراين مسائل آن از مسائل خاص و موردي است و كاربرد آني و فوري دارند.
ج. تحقيق توسعهاي؛ تحقيقي است كه علم را از ديد توسعه مينگرد. به سخن ديگر، علم را به صورت فرآيندي مينگرد كه دائماً بايد در تكاپو و پويايي به سر برد و هيچگاه در نقطة ثابتي توقّف نكند. لذا از اين ديدگاه كشف علمي، گامي است در جهت توسعه بعدي و كشف ديگر. در انواع سه گانه تحقيق (بنيادي، توسعهاي و عملي) ملاك كاربردي بودن مسأله، يعني، راه حلهاي صاحب نظران و دست اندركاران كاملاً رعايت ميشود.[17]
مهمترين گام در توليد علمي و پژوهش بايسته و مطلوب و درك ضرورت «فرضيه»، تعيين مسير و نوع تحقيق است. پس از آنكه پژوهشگر رويكرد پژوهشي خود را انتخاب و مسائل علمي را مشخص كرد، توجّه خود را به بايستههاي آن ـ به ويژه وجود فرضيه ـ معطوف ميدارد. فرضيه پاسخ حدسي و احتمالي به سؤال اصلي است كه رابطه و تأثيرپذيري پديدهها را در يك پژوهش به صورت ذهني بيان ميكند.
در كنكاش مقدّماتي محقق، اين سؤال مطرح است كه: پژوهش وي، نياز به فرضيه دارد يا نه؟ به نظر برخي:
تحقيقات علمي از هر نوعي كه باشند، نياز به تدوين فرضيه دارند؛ زيرا تحقيق علمي، تلاشي است براي معلوم كردن مجهول يا حلّ مسأله و مجهول ممكن است ماهيت يا شيء يا پديده باشد، يا ممكن است وضعيت و حالات آن باشد، يا ممكن است از سنخ رابطة بين پديدهها، اشياء و متغيّرها باشد. همچنين ممكن است اين مجهولات، مربوط به گذشته باشند و ممكن است مربوط به حال يا آينده… . در هر حال همة آنها روش تحقيق علمي را طلب ميكنند. پس در تحقيقات علمي پژوهشگران ناگزيرند نسبت به ساختمان و پردازش فرضيه اقدام كنند[18].
به عبارت روشنتر، در تحقيقات توصيفي، فرضيهها مبيّن وجود حالات، شرايط، صفات، ويژگيهاي اشياء و اشخاص، موقعيتها، پديدهها و رخدادهايي هستند كه نسبت وقوع رويدادها، صفات، ويژگيهاي اشياء و پديدهها را توضيح ميدهند. اين ديدگاه هرچند به پارهاي از حقايق و ضرورتهاي پژوهش اشاره دارد؛ اما نميتوان به طور مطلق آن را پذيرفت؛ زيرا با اينكه فرضيه يكي از قويترين ابزارهاي تحقيق است؛ اما هميشه وجود آن در پژوهش ضروري نيست و به رغم آنكه تدوين فرضيات مناسب، كيفيت پژوهش را افزايش ميدهد، در موارد زير نيازي به فرضيه نميباشد:
الف. در مطالعاتي كه به منظور بررسي وضعيت پديدهاي انجام ميگيرد، فرضيهها ضرورت اساسي ندارند؛ هرچند يك فرضية آزمايشي، ميتواند در هدايت پژوهشگر به قلمروهايي كه ارزش تحقيق دارند، مفيد واقع شود.
ب. در پژوهشهاي پيمايشي ـ توصيفي كه با هدف بررسي وضعيت انجام ميگيرد (براي توصيف عيني، واقعي و منظم خصوصيات يك موقعيت يا موضوع)، فرضيهها ضرورت بنيادي ندارند و به جاي ساختن فرضيهها، ميتوان با تنظيم سؤالهاي پژوهشي، تحقيق را انجام داد.
ج. در پژوهشهاي ميداني (تحقيق تجربي دربارة پديدة كنوني يا زمان معاصر در چارچوب يا بستر زندگي واقعي) و اكتشافي نيز فرضيه ضرورت ندارد وبيان فرضيههاي رسمي در اين نوع پژوهشها، ميتواند باعث سوگيري محقّق ميشود. بنابراين در پژوهشهاي اكتشافي، هر قدر انديشههايي كه قبلاً پژوهشگر به آنها انديشيده كمتر باشد، پژوهش موفقتر خواهد بود و بهتر است به منظور اجتناب از سوگيري پژوهشگر، روابط بين متغيرها پيشبيني نشود[19].
به طور كلّي در پژوهشهايي كه به بررسي روابط بين متغيّرها[20] پرداخته ميشود، استفاده از فرضيات استنباطي ضروري است. فرضيات نقش مهمي در جهت دادن به فرآيند تحقيق بر عهده دارند و به پژوهشگر در تعيين روشها، فنون و ابزار گردآوري دادهها، نحوة تحليل و تفسير نتايج و نهايتاً تدوين ساختار اصلي گزارش تحقيق كمك ميكنند؛ با اين وجود تنظيم و تدوين آن در همة تحقيقات ضروري نيست[21] و متناسب با نوع پژوهش، بايد به دنبال طرح فرضيه بود. همچنين تدوين فرضيات بر اساس مشاهدات خاص، ممكن است به تحليلها و تفاسير نادرستي بينجامد. البته ساختن فرضيههاي اضافي بعد از گردآوري ـ به شرط آنكه فرضيات بر اساس دادههاي جديد آزمون شوند ـ اشكالي ندارد. با اين حال هر پژوهشي با موانع و كاستيهايي روبهرو است كه محقّق بايد با ديد باز، با آنها برخورد كرده و راهكار مناسبي براي حلّ آنها بيابد. يكي از اين مشكلات، بنبست در فرضيهها است كه از شتابزدگي در كار تحقيق به وجود ميآيد و آن وقتي است كه محقّق قبل از تدوين فرضيههاي تحقيق و قبل از آنكه دقيقاً بداند در جستوجوي چيست، شتاب زده به جمعآوري اطلاعات و انتخاب و آمادهسازي فنون تحقيق بپردازد!! بارها از زبان پژوهشگران تازه كار شنيده شده كه ميخواهند به بررسي فلان مطلب بپردازند؛ بدون آنكه هنوز فرضيه تحقيق آنها معلوم باشد. به عبارت ديگر، بدون آنكه بدانند دنبال چه هستند، پژوهش را شروع ميكنند؟! تنها وقتي ميتوانيم فن يا فنون پرسو جو را انتخاب كنيم كه پيشتر از ماهيت اطلاعاتي كه ميخواهيم جمعآوري كنيم، مطلع باشيم. لذا قبل از هر اقدامي براي جمعآوري اطلاعات، بايد طرح تحقيق را آماده و براساس آن، فرضيه را تدوين كرد.[22]
برخي فكر ميكنند براي كشف پاسخهايي كه در جستوجوي آن هستند، همين كافي است كه حداكثر اطلاعات را جمعآوري كرده، آنها را به كمك بعضي از فنون شناخته شده تحقيق، تجزيه و تحليل كنند.
آنان در اين صورت به نتايجي ميرسند كه نه تنها فاقد ارزش علمي است؛ بلكه ماية سرخوردگي نيز ميشود. از آنجايي كه پژوهشگران ـ به خصوص در عرصه مهدويتپژوهي ـ عموماً با مباحث جديدي روبهرو هستند و در ضمن ميخواهند به درستي از فرضيه استفاده كنند؛ بايد ابتدا بينش و نگرش درستي نسبت به اهميت و چيستي آن داشته باشند و در صورت امكان و ضرورت از فرضيات متناسب در پژوهش خود استفاده كنند.
سه. ارجمندي و كاركردهاي فرضيه
فرضيه، توجيه و تبيينهاي حدسي معيّني را دربارة واقعيّات عرضه ميكند و پژوهشگر را در بررسي اين واقعيات و تجارب كمك و هدايت ميكند. فرضيه يك پيشنهاد توجيهي و به زبان ديگر راهحل مسأله است كه هم به يافتن نظم و ترتيب در بين واقعيات كمك ميكند و هم باعث استنتاج ميشود. يافتههاي علمي دانشمندان، معمولاً در پي يك «فرضيه و حدس و گمان علمي» مقدور شده است. آنها ابتدا به صورتبندي فرضيه اقدام كرده و سپس در مورد آن به تحقيق و جستوجو پرداختهاند[23]. فرضيهها ضمن اينكه براي پيگيري و انجام دادن امور تحقيق، به طور كلّي به محقق جهت ميدهند؛ باعث ميگردند كه مطالعة منابع و ادبيات مربوط به موضوع تحقيق جهتدار شود و از مطالعة منابعي كه ربطي به پژوهش ندارند، جلوگيري به عمل آيد. همچنين پژوهشگر را نسبت به جنبههاي موقعيتي و معنيدار مسأله پژوهش حساستر مينمايند و باعث ميشوند محقّق، مسأله پژوهش را بهتر درك كند و روشهاي جمعآوري اطلاعات را بهتر تعيين نمايد. فرضيهها، مانع پراكندهكاري، زيادهنويسي، خروج از مسير تحقيق و مبهم گزيني هستند.
فرضيهها يكي از نيرومندترين ابزار تحقيق به شمار ميآيند كه براي «رسيدن به دانش قابل اطمينان» ابداع شدهاند. فرضيهها داراي كاركردهاي متعددي در فرآيند تحقيقاند كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
3-1. فرضيهها پژوهشگر را هدايت ميكنند تا پژوهش به دقت انجام شده و به نتايج ثمربخش برسد.
3-2. فرضيهها هدف نيستند؛ بلكه بيشتر وسيلههايي هستند كه پژوهشگر را در درك روشنتر مسأله مورد بررسي و مسائل فرعي وابسته ياري ميكنند.
3-3. فرضيهها به پژوهش جهت ميدهند، مانع مرور مطالعات و متون نامربوط ميشوند و براي پژوهشگر مشخص ميكنند كه چه مطالبي نامربوط است.
3-4. فرضيهها به پژوهشگر كمك ميكنند روشها، فنون و ابزارهاي گردآوري دادهها را ـ كه بايد در خدمت حل مسائل باشندـ مشخّص نموده و روشها و فنون و ابزارهايي را كه فراهم آورنده دادههاي لازم براي آزمون فرضيهها نيستند، كنار بگذارد[24].
3-5. فرضيهها امكان گردآوري دادههاي مربوط به پژوهش و مسأله را فراهم كرده، مانع گردآوري دادههاي بيفايده و اضافي ميشوند. در واقع تعريفي از دادههاي مربوط و نامربوط به محقّق ميدهند و بديهي است كه واقعيتها، تنها زماني معنا و مفهوم مييابند كه در پرتو فرضيههاي معقول، مورد توجه و بررسي قرار گيرند.
3-6. فرضيهها، پژوهشگر را ياري ميكنند تا اطلاعاتي را كه با توجه به ميزان ارتباط با موضوع و نظاممند بودن گردآوري شده، ردهبندي كند. اطلاعات مربوط به هر فرضيه جداگانه دستهبندي ميشود و در نتيجه ساختار تحليل آماري به دست ميآيد[25].
3-7. فرضيهها، امكان تفسير دادههاي گردآوري شده را در پرتو راهحلهاي بالقوه، فراهم ميآورند. همچنين نقش چارچوبي براي بيان منطقي و معقول نتايج پژوهش دارند و به عبارتي پاسخي مستقيم به فرضيههاي آزمون شدهاند.
3-8. فرضيهها، ساختار اصلي گزارش بدون تحليل دادهها ميباشند و نتايج احتمالي را فراهم ميكنند و موجب ميشوند خواننده گزارش پژوهش، بداند پيشبينيها و انتظارات پژوهشگر پيش از آغاز بررسي، چه بوده است.
3-9. فرضيهها، محقق را در شناختن بيش از پيش حقايق و پديدهها و گسترش و افزايش هر چه بيشتر اطلاعات و دانش او نسبت به آنها ياري ميدهند. ردّ يا پذيرش هر فرضيه پس از آزمون، دانش و اطلاعات جديدي را براي پژوهشگر به ارمغان ميآورد كه اين اطلاعات تا پيش از آزمون فرضيه مورد نظر، جنبه فرض، حدس و گمان را دارد[26].
به هر حال رابطة فرضيه با تحقيق، مثل رابطة راه و جاده با مسافرت است. هرچه راه و جاده، هموارتر و مطمئنتر باشد، مسافرت راحتتر و بيخطرتر ميشود. بنابراين در تحقيقي كه فاقد فرضيه باشد، محقّق سرگردان و بلاتكليف است. اما پرسش اين است كه فرضيه يا فرضيات پژوهش چگونه شكل ميگيرند؟!
چهار. مسألة علمي (سؤال) و ارتباط آن با فرضيه
وظيفة محقّق پس از مشخص كردن هدفهاي تحقيق، تبديل يا انتقال هدفها، به مسائل علمي است. معمولاً در هر جامعه، مسائل و مشكلات مختلف و عديدهاي وجود دارند كه هر يك از آنها و علل و چگونگي آنها، ميتواند هم به بيان و تعبير مردم عامي طرح شود و هم از ديدگاه علمي يك محقّق. براي مثال پدر و مادري كه در اطراف طلاق فرزند خود صحبت ميكنند، ممكن است علّت جدايي را «وصلة ناجور بودن» همسر او، تعبير كنند. اين تعبير يك تعبير غير علمي است كه ممكن است پژوهشگر، با ديد وسيعتر و علميتر خود آن را با اصطلاح «اختلاف فرهنگي» در زوجين مطرح كند. بنابراين، هر علمي زبان خاص خود را دارد و هر زبان علمي، از تعدادي اصطلاحات، مفاهيم، واژگان، علايم و سمبلها به وجود ميآيد.
در زمينه «انديشة مهدويت» نيز اين بحث به روشني ديده ميشود و دغدغهها و مسائل علمي گاهي به زبان غيرعلمي و به گفتار عاميانه طرح ميشود؛ در حالي كه هر پژوهشگر با دقت و تأمل در مفاهيم و روابط پديدهها، بايد بتواند سؤالات و موضوعات خود را با اصطلاحات علمي و روشمند مطرح كند. براي مثال در بحث آثار «انتظار» ممكن است به طور ساده و ابتدايي گفت: انتظار، ايجاد اميد و سرزندگي ميكند؛ اما با نگاه علمي و درست، ميتوان از اصطلاح «تأثير روانشناختي انتظار» استفاده كرد؛ آنگاه معيارها و شاخصهايي براي آن برشمرد. براي رسيدن به اين رويكرد علمي، نيازمنديم كه دغدغهها، پرسشها و موضوعات خود را تبديل به «مسألة علمي» كنيم.
مسأله علمي، دغدغه و پرسشي است كه در ذهن پژوهشگر دربارة يك پديده، مشكل يا معضل مطرح ميشود. هدف وي از طرح اين سؤال ذهني، ريشهيابي علّت يا علل به وجود آمدن آن پديده، مشكل يا معضل است. چه چيزي اين پديده يا مشكل را به وجود آورده است و چرا؟ به سخن ديگر، محقّق با طرح چنين سؤالي، به دنبال راهحلها و چارهيابيها است و از اين نظر هر پديده يا مشكلي كه به نحوي ذهن پژوهشگر و توجّه او را به خود جلب كند، ميتواند موضوع تحقيقش قرار گيرد. منتها لطافت و ظرافت كار پژوهنده در آن است كه موضوع تحقيق مورد نظر را ـ كه با تعبيرات عاميانه و غير علمي در سطح جامعه يا يك گروه خاص مطرح است ـ به زبان علمي و تحقيقي تبديل كند. پس از مهمترين وظايف محقّق است:
«انتخاب يك معضل عمومي با بيان عاميانه، تبديل آن به زبان و مسألة علمي، بررسي و مطالعة آن با استفاده از روشهاي علمي و تحقيقي، نيل به شناخت علمي در مورد علل و روابط مربوط به مسأله مورد نظر و در پايان برگرداندن آن از زبان علمي به زبان عاميانه، به منظور ارائه راهحلها و چارهسازيها».[27]
پس بيان موضوع تحقيق به زبان علمي، در واقع همان طرح مسألة تحقيق در قالبي روشن و دقيق براساس ضوابط علمي است. هرتحقيقي به دنبال طرح مسألهاي آغاز ميشود. اگر اين مسأله در ذهن محقّق از وضوح و روشني لازم برخوردار نباشد، محقّق اجباراً به كليات ميپردازد و به اين ترتيب، خود را از علم و روش علمي دور ميسازد. لذا براي جلوگيري از كلي بافي و نتيجتاً كلّي گويي، لازم است كه پژوهشگر در مورد پديده يا مسألة مورد نظر، به تفكّرات بيشتري بپردازد و در قدم بعدي، از طريق بررسي ادبيات و منابع مربوط، ذهن خود را در مورد مسألة مزبور روشن ميسازد. و پس از آن از مشورت با صاحب نظران و كسب نظرات ديگران دريغ نورزد. پژوهشهاي كاربردي، مسأله محوري دارند؛ بدين معنا كه تمام فرآيند پژوهش از اولين گامهاي آن تا آخرين مراحل استنتاج، ميبايد پيرامون يك يا چند مسأله يا مشكل دور بزند. بنابراين روشن كردن مشكل يا مسأله در اينگونه تحقيقات، يكي از ضروريترين و اولين گامهاي پژوهش است. همچنين در تحقيقات بنيادي، به لحاظ داشتن ماهيت انتزاعي، تعيين محدودههاي آن لازم است.
بنا به نوشتة برخي از نويسندگان، يكي از اصول پژوهش «مسأله محوري» است؛ يعني، تحقيق اساساً با درگيري محقّق با يك مسأله يا حداقل مواجهة او با يك مشكل آغاز ميگردد. پژوهش چيزي جز تلاش روشمند محقّق براي حل مسأله نيست. تفاوت عمدة اطلاع رساني يا آموزشي با پژوهش در همين نكته است. پژوهشگر كسي است كه با معضلهاي نظري يا عملي رو به رو ميشود و در مقام حلّ آن، به پژوهش ميپردازد. همه گامهاي تحقيق و مباحث آن به سوي حل مسأله جهتگيري ميشود …. مراد از مسأله در تحقيق غير از پرسش در برنامة آموزشي است. پرسش لزوماًَ مسبوق به مطالعة نظاممند نيست؛ بلكه مواجهة دانشاموز يا دانشجو با امر مبهمي است كه قبلاً جواب يافته است و الهام صرفاً به مقام يادگيري متعلق است؛ اما مسأله در گام نخست معضلهاي است مسبوق به مطالعة نظاممند كه پاسخ به آن، نه به آموزش كه به پژوهش محتاج است. مسأله، بر خلاف پرسش، محفوف به مطالعههاي نظام مند است...».[28]
بر اين اساس طرح مسأله و آنگاه طرح فرضيه، براي تحقيق، مهمترين ركن آن محسوب ميشود و با نگرش به هدفهاي تحقيق، صورت مسأله بايد براي محقّق روشن شود؛ زيرا به عنوان يك اصل اساسي، حلّ مسأله نيازمند شناخت خود مسأله است و بدون شناختن و روشن كردن صورت مسأله، هيچ مسألهاي قابل حلّ نخواهد بود. يكي از مشكلاتي كه در «مهدويت پژوهي» مشاهده ميشود، ابهام در موضوع پژوهش براي خود محقّق است؛ زيرا عرصه مهدويت، عرصهاي حسّاس، ظريف و دقيق بوده و بسياري از موضوعات و معارف آن بكر و دست نخورده است. به همين جهت شناخت دقيق مسأله علمي و تبيين درست آن، راه را براي شكلگيري پژوهشي نظاممند و متمركز فراهم ميسازد.
پس از انتخاب و تعريف و تبيين مسأله، محقّق بايد تصويري ذهني از چگونگي متغيّرها و نحوة ارتباط آنها با يكديگر ارائه دهد تا بر اساس آن، تلاش كاوشگرانة خود را آغاز كند و از صحّت و سقم آن اطمينان حاصل نمايد. براي اين كار به بيان سؤالات اصلي و فرعي تحقيق ميپردازد. آنگاه وارد مرحله بعدي ميشود و اقدام به تدوين فرضيه و تبيين قضاياي فرضي و پيشنهادي در چارچوب مسأله تحقيق خود مينمايد؛ به نحوي كه چگونگي متغيّر يا پديده و نيز روابط آنها را به يكديگر توضيح دهد.[29]
فرضيهها به محقّق كمك ميكنند تا از بين طرق فراوان رسيدن به مقصد، تنها چند مورد آن را كه بيش از همه نزديكتر به مقصد به نظر ميرسد، برگزيند و سهل الوصولترين راهها و محتملترين جهتها را براي رسيدن به هدف تحقيق انتخاب كند. اين كار پس از طرح و تبيين دقيق و روشن مسألة علمي و سپس طرح سؤالات مختلف صورت ميگيرد.
سؤالات تحقيق
صاحب نظران مختلف، براي بيان سؤال تحقيق، ملاكهاي زير را معرفي كردهاند:
ـ مسأله بايد رابطه دو يا چند متغير را بيان كند؛
ـ مسأله بايد روشن، بدون ابهام و به صورت سؤالي بيان شود؛
ـ آزمونپذير باشد (با استفاده از روشهاي موجود)؛
ـ فارغ از قضاوتهاي اخلاقي و قانوني باشد و ... .
بر اين اساس مسائل علمي فراواني در «مهدويت پژوهي» قابل طرح است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
1. آيا خانواده، تأثيري در انتقال فرهنگ مهدوي دارد؟
2. آيا نظام اقتصادي جهان (در فرآيند جهاني شدن)، تأثيري در تسريع ظهور دارد؟
3. وضعيت، ماهيت و بافت سياسي كشورها، با سقوط آنها در عصر ظهور چه ارتباطي دارد؟
4. اصلاحات مهدوي، به چه صورت و به نفع كدام طبقات، ساختار قدرت جهاني را تغيير خواهد داد؟
5. آيا بين عزّت نفس و آمادگي براي ظهور، ارتباط وجود دارد؟
6. طرز تفكر دانشآموزان مقطع راهنمايي، دربارة انتظار منجي چگونه است؟
7. آيا بين عدالت از منظر جان راولز و عدالت در انديشة مهدويت تفاوت وجود دارد؟
8. آيا اميدواري از تأثيرات روانشناختي انتظار است؟
9. آيا اختلاف فرهنگي، ميتواند مانع وحدت و انسجام مردم در عصر ظهور باشد و …؟
پژوهشگر پس از تدوين سؤالات تحقيق، بايد براي آنها پاسخ يا راه حل بيابد؛ پاسخ اوليه و مقدماتي او به سؤال تحقيق، فرضيه است. بر اين اساس استفاده از مسأله و فرضيه در تحقيقات، داراي مزاياي بسياري است؛ از جمله اينكه مسأله و فرضيه تحقيق، راهنماي محقّق در پيشبرد كار تحقيق است. روابطي كه در مسأله مطرح ميشود، براي پژوهشگر روشن ميكند كه چه كاري انجام دهد و در واقع، به دنبال چه چيزي يا چه كاري باشد. روابط مزبور در فرضيه، وظيفة محقّق را از اين نظر معيّن ميكند كه در تحقيق و در حين پيشرفت آن، چگونه موضوع مطرح شده در مسألة علمي را دنبال كند. پس اگر مسأله، وظيفة محقق را روشن ميكند، فرضيه چگونگي انجام آن را بيان ميدارد. اولي مشخص ميكند كه پژوهنده بايد چه كاري انجام دهد و دومي مشخّص ميكند چگونه بايد انجام دهد. يكي «جاي» را نشان ميدهد و ديگر «راه» را.
ادامه دارد ...
منبع: مجله انتظار – ش 27
/خ