صنعت نساجی و گیاهان مربوط به آن
تهیه کننده : مجید مکاری
منبع : راسخون
منبع : راسخون
نساجی،دانشی است كه درباره موارد زیر به تحقیق می پردازد:
الیاف کاربردی در صنایع نساجی،
نخ های کاربردی در صنایع نساجی،
پارچه های بافنه شده،
منسوجات بی بافت،
پوشاک،
کاربردهای غبر پوشاک از تولیدات نساجی،
روشهای تولیدی و کنترل کیفی مرتبط.
صنعت نساجی در بخشهای زیر فعال است:
تولید الیاف نساجی مصنوعی،
تولید نخ از الیاف نساجی طبیعی یا الیاف نساجی مصنوعی و یا ترکیبی از آنها،
تولید پارچه بافته شده از نخ،
تولید منسوجات بی بافت از الیاف یا نخ،
رنگرزی پارچه، چاپ پارچه و تکمیل پارچه،
تولید منسوجات خاص مورد نیاز در سایر صنایع.
صنایع نساجی ، مهندسی نساجی ، نخ ، الیاف ، پارچه
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است.»
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است.»
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.
الیاف نساجی در دو گروه تقسیم بندی میشوند:
۱) الیاف نساجی طبیعی
۲) الیاف نساجی مصنوعی
الیاف زیر از الیاف طبیعی هستند:
پنبه
پشم
ابریشم
کنف
چتایی
شاهدانه
2- تولید منسوجات / پارچه های بی بافت
الیاف زیر از الیاف نساجی مصنوعی شناخته می شوند:
1- الیاف سلولز
2- الیاف استات سلولز
3- الیاف ویسکوز
4- الیاف اکریلیک
5- الیاف پلی پروپیلن
●تاثیر عناصر مختلف بر پنبه وعلائم کمبودآنها
▪ازت(N):باعث افزایش رشد عمومی گیاه شده تعداد غوزه ها ونیز اندازه آنها راافزایش میدهد ورشد را طولانی ترمینماید. درصورت کمبود برگهای پایینی سبز مایل به زرد شده واندازه آنهاکوچک مانده وازرشد بازمی ماند
▪فسفر(P):درتوسعه سیستم رشد ریشه ای گیاه نقش داشته وباعث تسریع درظهورغوزهای پنبه شده ورشد گیاه راکامل میکند . درصورت کمبود فسفرگلدهی به تعویق افتاده رشدغوزه هاباتاخیرصورت گرفته وکیفیت الیاف شدیدا کاهش میابد
▪پتاسیم (K):باعث افزایش اندازه غوزه شده طول الیاف واستقامت آنها را زیاد نموده و باعث سفید تر شدن رنگ الیاف می گردد. اگر پنبه کمبود پتاسیم داشته باشد برگها دچار پیری زود رس می شود.حاشیه آنها نکروز شده شاخه دهی گم وکیفیت الیاف افت پیدا می کند
▪روی (Zn):مهمترین نقش ان بهبودکیفیت الیاف پنبه است. درصورت کمبودروی برگها فنجانی شده برگهای کوچک به سفید رنگی بین رگبرگی دچار می شوند. رشدبوته های جوان متوقف گشته وتعداد گلها کاهش می یابد .
▪بر(B):درتقسیم سلولی بافتهای مریستمی وترمیم بافتهای آوندی نقش داشته وباعث رشد بهترریشه می گردد. در صورت کمبود رشد جوانه انتهای متوقف شده وگیاه زرد می شود . همچنین گلها وغوزه های جوان تغییرشکل پیدا می کنند.
▪آهن (Fe):درساخت کلروفیل نقش مهمی دارد واگر گیاه دچار کمبود آهن شود برگهای جوان حالت بی رنگی به خود می گیرند ولی رگبرگهاسبز باقی مانده گیاه قدرت خود را از دست می دهد ومحصول کاهش می یابد.
ساختن یک یارد پارچه حدود ۳ هزار پیله لازم است. قرنها ابریشم دور از دسترس و استفاده عامه مردم بود و تنها ثروتمندان، اشراف و فرمانروایان و اطرافیانشان میتوانستند پوشاک ابریشمین داشته باشند. زیرا هر کسی قدرت خرید آن را نداشت. امروزه نایلون و پلیاستر را در معنی ابریشم مصنوعی دانستهاند و از جهات مختلف از آنها در پارچهبافی استفاده میکنند. با این حال تاکنون از ارزش و اهمیت ابریشم طبیعی کاسته نشده است.
ابریشم مصنوعی - نایلون در کمپانی دورپونت بهوسیله والاس هامه کاروترز و گروه تحقیقاتیش کار روی نایلون گسترش یافت. دوپونت در اندیشه و اقدام ساخت مادهای برای ابریشم مصنوعی بود. آنان میدانستند که بازار برای تهیه جوراب ابریشمی با درخواست خرید فراوان و عرضه نسبتاً کم ابریشم، جوراب تهیه شده ابریشمین گران تمام میشود. از این رو به فکر ابداع و اختراع مادهای افتادند که خواص ابریشم را داشته اما بهاء آن مناسب باشد. سرانجام پس از چندین سال تحقیق کاروترزوتیم او تقریباً ماده موردنظر و دلخواه را کشف کردند.
در ۱۹۳۰ کاروترز و جولیان هیل، دستیارش پلیاستر را کشف کردند. رفته رفته با تلاشهای همهجانبه کار ساخت ابریشم مصنوعی که همان نایلون باشد، عملی و اقتصادی شد. چه در ۱۹۳۴ دونالد کافمن، دستیار دیگر کاروترز نخستین لیف نایلون را بهدست آورد و سرانجام در ۱۹۳۵ نایلون عرضه و نخستین جوراب نایلونی ساخته و در ۱۹۳۸ بافته نایلونی وارد بازار ایالات متحده آمریکا شد و در ۱۹۴۱ شصت میلیون جفت جوراب نایلونی فروخته شد. در جریان جنگ جهانی دوم، چتر نجات، چادرهائی برای حفظ سربازان از پشه مالاریا، ریسمان و دیگر لوازم و وسایل را از نایلون ساختند.
امروزه نایلون را از سوراخهای ریز دستگاههای مخصوص تولید الیاف نایلونی میگذارنند و با این روش نخهای نایلونی ظریف و نازک را از نوردها بیرون میکشند که نخهای بسیار سختی میباشد. چه پارهای از نخهای تولیدی نایلون را که با روندها و شیوههای خاص بهدست میآوردند تقریباً به استحکام هموزن خود با فولاد میباشد. از نایلون مسواک، آلات موسیقی، بادبان، تور ماهیگیری، فرش ماشینی و دیگر وسایلی که با استحکام و با وزن سبک باید باشد میسازند.
کنف گیاهی است دو لپه و گلدار یکساله با ریشه های متراکم و عمیق و سفید رنگ ، ساقه این گیاه نسبتاً علفی و اکثراً بدون انشعاب و ارتفاع آن از یک تا 4 متر تغییر می کند. ارتفاع متوسط ساقه کنف بین 4/2 تا 6/3 متر است. برگهای کنف متناوب بادمبرگی نسبتاً بلند، رگبرگهای پنجه ای و برگها ساده یا پنجه ای است که هر دو نوع برگ ممکن است روی یک بوته وجود داشته باشد. برگها دارای لبه های دندانه دار بوده و در سطح برگ و ساقه کرکهای ریزی وجود دارد. گل بصورت منفرد نسبتاً بزرگ در روی ساقه در نقطه بین برگ و ساقه قرار دارد. گل کنف کامل و منظم میباشد. کاسه گل از 5 کاسبرگ که در قاعده کم و بیش به یکدیگر چسبیده اند و جام گل از 5 گلبرگ غالباً متقارن که در قاعده پیوسته هستند تشکیل یافته است. کاسه گل دارای کاسچه (کاسه فرعی) که باریک و معمولاً دارای 8 لوب میباشند. جام گل زرد ولی در وسط بنفش رنگ است و گلبرگهاسه تاچهار برابر بلندتر از کاسبرگها می باشد. نافه که از تعداد بسیاری پرچم تشکیل یافته است. مادگی فوقانی از 5 برچه پیوسته تشکیل یافته و تمکن آن محوری است. تخمدان 5 خانه ای مجزا و در هر خانه دو ردیف تخمک واژگون (آناتروپ) قرار دارد. میوه کنف کپسول لوکولیسید، تخم مرغی شکل، نوک تیز کرک دار و اندازه آنها تقریباً برابر نصف کاسبرگ است. هر کپسول دارای 5 برچه است. که در داخل هر برچه حداقل یک دانه وجود دارد. دانه ها به رنگ سیاه و خاکستری و در داخل هرکپسول حدود 18 تا 20 دانه وجود دارد.این گونه دارای چهار واریته به قرار زیر می باشد :
(1) Hici var. Viridis (2) H.c.var.vulgaris
(3) H.c. var purpurea (4) H.c. var sinplox
از ارقام مهم کنف می توان از کوبا 108 و کوبا 2032 ، کوبانو ، مصری ، اورگلاید ، فلوریدا ، رودزین و سودان تر ادیف نام برد.
کنف گیاهی روز بلند و در مناطقی که روزانه کمتر از 5/12 ساعت روشنایی وجود دارد، بخوبی رشد نکرده با رور نشده و کشت آن موفقیت آمیز نمی باشد. مناطق با ورزش باد شدید برای رشد کنف مناسب نیست زیرا باد شدید علاوه بر تبخیر سریع باعث خوابیدگی (و رس) ساقه ها میشود. کشت کتف بخصوص انواع وحشی آن در زمین های هم سطح دریا تا ارتفاع 1250 متری امکان پذیر است لکن مناسب ترین ارتفاع برای انواع اصلاح شده کنف از سطح دریا حدود 600 متر می باشد.
خاک : خاک محل کشت کنف باید دارای عمق کافی و کاملاً قابل نفوذ و حاصلخیز باشد برای همین زمین های رسی برای کاشت این گیاه مناسب نمی باشند.بهترین خاک برای کاشت کنف زمین های رسی شنی ، شنی رسی لمونی شنی و یا لمونی با مواد ارگانیکی کافی میباشند.
زمین هایی که سفره آب زیرزمینی آنها بالا و بخوبی زه کشی نشده باشند و همچنین زمین های باتلاقی برای کاشت و رشد و نمو کنف مناسب نیستند. کنف نسبت به شوری کم و بیش مقاوم است.
pH مناسب برای رشد کامل کنف بین 7/4 تا 8/7 است لیکن در خاکهائی که pH آنها بین 6 تا 8/6 و حداکثر 7 باشد بهتر رشد می نماید.
تناوب : کنف گیاهی است که در دوره رشد مواد غذائی زیادی را جذب و زمین را از وجود مواد غذایی بویژه ماده ازته و فسفره نسبتاً ضعیف می نماید. کاشت مداوم یا چند ساله آن در یک زمین سبب بروز بیماریهای گیاهی بخصوص بوته میری شده و موجب نقصان محصول می شود. علاوه بر اینها در مناطقی که کاشت کنف و پنبه رواج دارد چون این دو گیاه از یک تیره هستند و دارای آفات و بیماریهای مشترک می باشند نباید آنها را در تناوب بدنبال هم قرار داد و حتی در یک مزرعه حتی المقدور باید این دو را با فاصله نسبتاً زیاد و دور از یکدیگر کاشت در صورتی که در گردش زراعی کنف بعد از گیاهان تیره حبوبات کاشته شود،تولید الیاف و بذر رضایت بخش خواهد بود.
کنف را می توان در تناوب همراه با گیاهانی مانند حبوبات ، بادام زمینی ، گندم ، ذرت و حتی برنج قرار داده، تناوب دو یا سه ساله بر قرار نمود. در شمال ایران برای تولید کنف اغلب تناوب سه ساله شرح زیر برقرار می گردد:
سال اول: ذرت
سال دوم: حبوبات
سال سوم: کنف.
مواد غذایی مورد نیاز کنف.
برای آنکه کنف محصول کافی تولید نماید با توجه به شرایط آب و هوایی و نوعی که کاشته می شود لازم است از کود های شیمیائی بویژه ازت و فسفر و پتاس به مقدار مورد نیاز استفاده شود.برای استفاده بیشتر گیاه از مواد فسفره و پتاس بهتر است این دوماده را قبل کاشت و به وسیله دیسک در عمق 4 یا 5 سانتی متری خاک قرارداد.لیکن اگر کود ازته (اوره) دردو مرحله و به صورت سرک به زمین اضافه شود نتیجه بهتر خواهد بود. مرحله اول پخش کود ازته همزمان با تنک کردن بوته های اضافی و مرحله دوم 30 روز بعد از مرحله اول است. هر گاه کنف به منظور تولید بذر کاشته شود مصرف بیش از حد مورد نیاز ماده ازته سبب دیرسی گیاه و علفی شدن آن گردیده و به ورس ساقه کمک می کند.در شمال میزان کود شیمیائی به قرار زیر است ازت 100 کیلوگرم در هکتار ، فسفر 60 کیلوگرم در هکتار و پتاس 30 کیلوگرم در هکتار.
(1) کشت به موقع سبب می گردد که در موقع بارش باران های بهاری جوانه به سرعت از بذر خارج و رشد اولیه آن بهتر انجام می شود.
(2) رشد گیاه تا زمان برداشت کامل شده و مقدار محصول نیز افزایش یابد در مورد ارقامی که نسبت به نور حساسیت کمتری دارند زمان کاشت آنها هر چه زودتر انجام گیرد مرحله تولید گل و رسیدن و در نتیجه برداشت محصول نیز زودتر انجام خواهد شد.
اگر موقع کاشت بذر رطوبت و حرارت خاک کافی و شرایط مناسب باشد بذر کاشته شده پس از 5 تا 6 و حداکثر 8 روز جوانه تولید می نماید از تولید جوانه تا ظهور اولین گل حدود 90 تا 105 روز و از گل دادن تا رسیدن کامل حدود 45 تا 50 روز طول می کشد. زمان کاشت کنف در مازندران از حدود اواخر فروردین تا حدود اواخر اردیبهشت مطابق شرایط جوی تغییر می کند. بهترین زمان کشت کنف در خوزستان ( دزفول) از اوایل اسفند تا اواسط اردیبهشت و در ایرانشهر از اواسط بهمن تا اواخر اسفند ماه است. در ورامین مناسب ترین زمان کاشت از حدود اوایل اردیبهشت تا اواخر خرداد ماه میباشد.
در کاشت کنف به منظور تهیه الیاف در زراعت های خطی که با ماشین کاشته میشود مقدار بذر مورد نیاز حدود 20 تا 25 کیلوگرم در هکتار است و فاصله خطوط کاشت 15 تا20 و گاهی 25 سانتی متر و بین بوته ها 5 سانتی متر می باشد هرگاه منظور از کاشت کنف تولید بذر باشد مقدار بذر مصرفی 10 تا 15 کیلوگرم و فاصله خطوط را باید بین 40 تا 60 سانتی متر و فاصله بوته ها را بین 5 تا 7سانتی متر انتخاب کرد. در زراعتهای دستپاش مقدار بذر مورد نیاز بیشتر از زراعتهای خطی و حدود 35 تا 40 کیلوگرم در هکتار است.
در زراعتهای خطی که کاشت بوسیله بذر پاش انجام میشود معمولاً بذر را در وسط و یا کناره های خطوط کاشت میکارند. عمق کاشت بذر کنف در شرایط مختلف بین 1 تا 3 سانتی متر تغییر کرده و مناسب ترین آن حدود 2 تا 3 سانتی متر است.
هنگام کاشت برای پیشگیری و از بین بردن پاره ای از بیماریهای بذر زاد بهتر است قبل از کاشت بذر را با سموم سیستمیک و یا سمومی بر مبنای P.C.N.B ضدعفونی نمود.
تنک کردن و وجین : پس از آنکه رشد اولیه کنف کامل شد و ارتفاع بوته ها حدود 10 تا 12 سانتی متر گردید. بایستی بوته های اضافی را تنک و از بین خارج نمود عمل تنک کردن یا معمولاً با دست انجام میشود پس از پایان آن باید فاصله بوته ها در روی خطوط بین 5 تا 7 سانتی متر و فواصل خطوط در مورد کنف لیفی 20 تا 30 و در مورد کنف بذری 40 تا 60 سانتی متر باشد.برای جلوگیری از رشد علفهای هرز لازم است در 2 تا 3 و حداکثر 4 مرتبه مزرعه را وجین کرد. مناسب ترین وسیله مبارزه استفاده از کولتیواتور است.
آفت دیگر کرم ساقه کنف( pyrausta nubilalis )می باشد که با قطع و سوزاندن علفهای هرز اطراف مزرعه در ماههای تیر و مرداد می توان با آن مبارزه نمود.
از بیماریهای مهم کنف عبار تند از :
(1) بیماری پوسیدگی طوقه و ریشه کنف (Fusarium bucharicum) که عامل آن قارچ می باشد که برای مبارزه و پیشگیری آن کارهای زیر ضروری است:
(1) تهیه ارقام مقاوم، (2) رعایت اصول آیش و تناوب. (3) خود داری از کشت در زمین های باتلاقی و یازمین هائی که دارای املاح کلسیم زیاد می باشند. (4) مبارزه شیمیائی که تا حدودی مشکل می باشد.
2- بیماری لکه ارغوانی برگ کنف
3- بیماری لکه دودی کنف
4- بیماری پوسیدگی خاکستری کنف می باشد.
برداشت کنف زمانی باید انجام شود که ساقه کاملاً خشک نشده باشند در غیر اینصورت به علت چسبیدن الیاف به جدار ساقه جدا کردن آنها مشکل و از کیفیت آنها کاسته می شود. جهت مصرف در کارخانجات کاغذسازی موقعی به برداشت کنف اقدام می شود که مقدار محصول خشک ساقه حداکثر و کپسول ها رسیده باشد. اگر کشت کنف برای تهیه بذر باشد می توان در اواخر مرحله زندگی کنف بتدریج که کپسولها می رسند آنها را از ساقه جدا و در محل مناسبی انبار نمود و یا زمان رسیدن دانه ها که حدود 2 ماه پس از ظهور اولین گل در گیاه می باشد ساقه ها را به وسیله ماشین یا اره موتوری و با داس قطع کرده و در دسته های 20 تا 25 کیلوگرمی دسته بندی و در مزرعه در معرض جریان هوا قرار داده تا خشک شوند پس از 2 تا 3 و حداکثر 7 روز آنها را با وسایل مختلف کوبیده و دانه ها را از سایر مواد جدا کرده و در داخل گونی های کنفی ریخته و انبار می کنند. عدم وجود رطوبت و جریان داشتن مناسب هوا در انبار باید رعایت شود.
اگر هدف از کاشت کنف تهیه الیاف باشد معمولاً قبل از آنکه ساقه ها بطور کامل برسند و قبل از چسبیدن الیاف به جدار ساقه برداشت باید انجام گیرد. هنگام برداشت ساقه ها را از ریشه از زمین خارج می کنند در صورتیکه ساقه ها را از نزدیک سطح زمین کف بر نمایند.کیفیت الیاف بهتر می باشد و ریشه ها و گل و لای اطراف ریشه داخل ساقه ها نمی شوند. پس از برداشت برای کاهش رطوبت ساقه و افزایش سرعت تبخیر،ساقه ها را در دسته های کوچک به شکل خاصی در مزرعه به حالت ایستاده قرار می دهند که به آن چاتمه کردن می گویند. پس از چند روز دسته های ساقه را درون حوضچه هائی که در آن ها آب جریان دارد قرار میدهند و درجه حرارت آب داخل حوضچه ها باید حدود 30 تا 32 درجه سانتی گراد باشد. عمل تخمیر پوست ساقه توسط میکروارگانیسم های موجود در آب صورت می گیرد.
مدت زمان تخمیر بستگی به درجه حرارت آب داشته و در شرایط مساعد بین 10 تا 20 روز است و در صورت نامساعد بودن شرایط ممکن است تا دو ماه به تعویق بیفتند. پس از پایان عمل تخمیر و جدا کردن الیاف و شستشو دادن و تمیز کردن آنها الیاف را آویزان کرده تا خشک شوند. حدود یک بیستم وزن ساقه ها را الیاف خشک تشکیل می دهد. رنگ معمولی ساقه کنف هیچگونه تاثیری در رنگ الیاف نداشته و در صورتیکه تخمیر و شستشوی آنها دقیق انجام شود الیاف سفید و شفاف حاصل خواهد شد.
استان فارس : داراب ، کازرون. کرمان : بم، رفسنجان و جیرفت . تهران : ورامین. خوزستان : دزفول ایرانشهر ، بندرعباس ، میناب ، مهران .
بزرگترین تولیدکنندگان چتایی هند و بنگلادش هستند .
۱- کلکویی ۲- قزل ۳- بلوچی ۴- عربی ۵- فراهانی ۶- گرگانی ۷- کرمانی ۸- کردی ۹-لری ۱۰- ماکویی ۱۱- ترکی ۱۲- زندی ۱۳- مهربانی ۱۴- سنجابی ۱۵- جمور ۱۶- هِرِک ۱۷- مغانی ۱۸- افشاری ۱۹- ترکمنی ۲۰- قره گل ۲۱- شال ۲۲- سنگسری ۲۳- خاکستری شیراز ۲۴- بختیاری ۲۵- طالشی ۲۶- نایینی .
[small.jpg] برای آسانتر شدن شناخت نژادها، طبقه بندی گوسفندان دنیا از روی نوع پشم آنها صورت میپذیرد. به این ترتیب با یک چنین طبقه بندی کلی در میان گوسفندان روبرو خواهیم شد.
۱- گوسفندان با پشم کاملاً ظریف : این نوع گوسفند عمدتاً به عنوان گوسفندان مرتع نامیده میشوند و به منظور تولید پشم پرورش مییابند. اصل نژاد این گوسفندان مرینوس میباشد که ازاسپانیا به سایر نقاط دنیا منتقل گردیدهاست . نامهای اطلاق شده به این نژاد گوسفند در رابطه باکشورهای پرورش دهنده آن میباشد، مانند مرینوس فرانسوی ، مرینوس آمریکایی . پشم این نوع گوسفندان کاملاً سفید و ظریف بوده و در محدودة ۲۱-۱۴ میکرون قرار دارد. (میکرون واحدتعیین ظرافت لیف پشم است یعنی هر میکرون برابر ۱۰۰۰/۱ میلیمتر است)
۲- گوسفندان با پشم نسبتاً ظریف :این نوع گوسفندان به عنوان نژادهای گوشتی شناخته شدهاند. هر چند که پشم آنها ظریف بوده و از قطر ۳۰-۲۱ میکرون برخوردار است.
۳- گوسفندان با پشم بلند:این نوع گوسفندان عمدتاً برای تولید گوشت پرورش یافته واز نظرجثه بزرگترین نژاد گوسفندان دنیا شناخته میشوند. قطر الیاف پشم این گوسفندان در محدوده ۳۵ - ۳۰ میکرون و طول آن ۵۰۰ - ۴۰۰ میلی متر است .
۴- گوسفندان با پشم ضخیم : این نوع گوشفندان دارای پشمی میباشند که در صنعت قالی بافی از کاربرد مطلوبی برخوردار است . بدین جهت به آنها گوسفندان با پشم مخصوص قالی نیزگفته میشود. ظرافت الیاف پشم آنها بین ۵۰ - ۳۵ میکرون و طول آن تا ۳۸۰ میلیمتر میباشد.
بر خلاف تولیدات متداول نساجی که نیاز به پشم ظریف دارد تا بتوانند از آن پارچههای لطیف تولید نمایند، صنعت قالیبافی نیاز به پشمهای خاص دارد که از مشخصات پشم مورد نظر برای پارچه بافی برخوردار نیست و از آن نمیتوان پارچه و منسوجات مرغوب و لطیف تهیه کرد. درکشورهای ایران، چین، پاکستان، افغانستان، ترکیه، رومانی، بلغارستان، شوروی، هندوستان والجزایر پشم گوسفندان از نوع ضخیم میباشد و اگرچه مصرف چندانی برای بافت پارچه ندارندولی مناسبترین ماده اولیه برای بافت قالی محسوب میشوند. پشم گوسفندان ایرانی به ویژه فراهانی، کرمانی، بلوچی، ماکوئی، کلکوهی، سنجابی، نائینی و بختیاری ترکیبی از انواع الیاف میباشند و این کیفیت موجب میشود تا در شرایط فشردگی و شستشو، الیاف شکل اولیه خود راحفظ نمایند. این حالت ارتجاعی پشم خصوصاً در قالیبافی بسیار حائز اهمیت است . چنین خاصیتی مشخصاً از ویژگی بارز گوسفندان ایرانی به شمار میرود و پشم آنها را به صورت الیاف ایده آل برای قالیبافی در آوردهاست. در واقع این صفت به علت شرایط جغرافیایی، تغییرات آب و هوایی، نوع علوفه، آمیختگی نژادی و حتّی فقر غذایی پدید آمده و از جمله خواص ارثی این گوسفندان به حساب میآید.
۵- گوسفندان آمیخته پشمی : این نوع گوسفندان از اختلاط گوسفندان با پشم بلند و گوسفندان با پشم ظریف به وجود آمدهاند. معمولا گوسفندان نژادهای آمیخته از پشم ظریف برخوردار بوده ، به همین جهت نیز آنها را در زمره گوسفندان با پشم نسبتاً ظریف طبقه بندی مینمایند.
ویژگیهای پشم مصرفی در قالیبافی اگرچه پشم در محدوده وسیعی از نظر مصرف قرار میگیرد ولی ویژگیهای خاصی در همه موارد مصرف مورد توجهاست از جمله ظرافت ، طول ، قابلیت ارتجاعی ، راندمان ، جعد،درخشندگی و رنگ . بهترین نوع پشم ظریف به وسیله گوسفندان مرینوس که دارای ظرافت ۹/۲۴ تا ۵/۲۳ میکرون و بالاتر میباشند تولید میگردد. پشمهای باظرافت متوسط (۴/۲۶ - ۲۵ میکرون) و پایین تر (۳۶- ۲۵ میکرون) معمولا به وسیله آمیختههای مرینوس با گوسفندان گوشتی و یا بعضی از نژادهای انگلیسی تولید میگردند. پشم قالی دارای قطر بین ۳/۳۴ - ۷/۲۳ میکرون بوده ، توسط گوسفندان غیر اصلاح شده بومی تولید میشود. معمولا الیاف بلند و نازک پشمی که قطر آنها درطول یکسان باشند از بهترین نوع پشم شمرده میشود. پشم نقاط مختلف بدن گوسفندان از نظرقطر و بلندی الیاف متفاوت میباشد و معمولا در چیدن و دسته بندی پشم مخصوصاً برای تهیه خامه قالی باید توجه داشت تا پشمهای نقاط مختلف با هم مخلوط نگردد. جنس خامه که به عنوان گره قالی به کار میرود باید از پشم خالص و نو باشد و از کاربرد پشم دباغی و پشم کهنه و الیاف مصنوعی و یا سایر الیاف نامرغوب در آن خودداری شود. میانگین طول الیاف برای نمرههای مختلف باید حداقل ۵ سانتیمتر باشد و مقدار الیاف کوتاه تر از ۵ سانتیمتر در آن نباید از ۵ درصد تجاوز نماید. قطر الیاف باید حداقل ۲۰ میکرون باشد. همچنین ثبات رنگ در برابر شستشو حداقل ۴ - ۳ و در برابر حلالهای آلی نیز حداقل ۴ -۳ و در برابر مالش حداقل ۴ باشد. چربی و روغن الیاف پشم نباید بیش از ۵/۱ درصد و موادناخالص گیاهی حداکثر یک درصد باشد.
درجه مرغوبیت الیاف پشم مصرفی در فرش دستبافت
۱- قطر الیاف کمتر از ۳۰ میکرون درجه یک
۲- قطر الیاف بین ۳۵ - ۳۰ میکرون درجه دو
۳- قطر الیاف تا ۴۰ میکرون درجه سه
تذکر: طول الیاف هر اندازه بلندتر باشد (از ۵/۷ سانتیمتر به بالا) مرغوب تر است .
پارچهها از نظر مواد بکار رفته انواع گوناگون دارند از جمله پنبهای(نخی)، پشمی، ابریشمی . غیره. به بخشی از بازار که پارچهفروشیها در آن قرار دارند بازار بزازها گفته میشود .
چلوار (= پارچهی پنبهای سفید و آهار دار و بسیار پر مصرفی که از آن پیراهن و زیرجامه و ملحفه و روبالشی تهیه میکردند)
کرباس (= کرباس یا کرپاس ، پارچهی پنبهای سفید و درشت بافت که غالباً زنان و مردان روستایی از آن جامه میساختند و برای کفن نیز به کار میرفت)
متقال (= پارچهی پنبهای سفید شبیه به کرباس اما از آن لطیف تر) *کتان (= پارچهای که از الیاف ساقهی کتان ساخته میشود. کتان گیاه علفی یکسالهای است دارای برگهای سبز مات و ساقهی متشکل از الیاف نرم و بلند. از این الیاف نخ کتانی هم به دست میآورند)
مخمل (= پارچهای نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم و به یک سو خوابیده است)
حریر (= پارچهی ابریشمی نازک) وال، تور ، فاستونی
ململ (= نوعی پارچهی نخی لطیف و نازک و سفید)
ماهوت (= پارچهای ضخیم تمام پشم ، نرم ، کمی براق ، با سطح پرز دار)
کریشه (پارچهی سبک نخی دارای گلهای برجسته)
کلوکه (= پارچهی نخی که بیشتر برای چادر مشکی بکار میرفت)
کرپدوشین (= یا کربدوشین پارچهای از خانوادهی کرپ که از ابریشم خام بافته میشد)
آغبانو (= پارچهای نازک و پنبهای که بیشتر برای چارقد و چادر به مصرف میرسید)
گاواردین (= نوعی پارچهی معتبر و مرغوب انگلیسی که بیشتر به مصرف کت و شلوار مردانه میرسد)
دبیت (= پارچهای نخی که بیشتر آستر لباس و رویهی لحاف میشد و نوع علی اکبری آن از همه مرغوب تر بود.حاج علی اکبر شخصی بود که دبیت را به کارخانههای دبیت بافی لندن سفارش میداد)
مخملهای کاشان
زربفتهای یزد (= زربفتهایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته میشد) *بورسا (= بروسا یکی از بنادر معروف ترکیه است که محصولات ابریشمی آن شهرت جهانی داشت)
شالهای کشمیر (= این شالها را به تقلید از شالهای کشمیر با پشم شتر در کرمان میبافتند)
پارچههای زری دوزی شدهی اصفهان
قدک نخی قزوین
عبای لار.
پس از حمله مغولان به ايران؛ همپاي تغييرات متعددي كه در زندگي ايرانيان به وجود امد به دليل انكه مغولان خراج گذار دولت چين شمالي بودند و اصرار به رواج كالا هاي چيني در متصرفات خود داشتند منسوجات چيني در ايران رايج شد.به دليل تنوع رنگ و ارزان بودن قيمت پارچه هاي چيني مصرف كنندگان استقبال خوبي از انها به عمل اوردند.توليد كنندگان داخلي نيز به جاي انكه به بهبود كيفيت توليدات محصولات خود بپردازند شروع به پايين اوردن قيمت توليدات خود كردند تا بتوانند از نظر قيمت با بازار انها به رقابت بپردازند و عده اي نيز خواسته يا نا خواسته از گردونه توليد ورقابت خارج شدند.پس از به قدرت رسيدن صفويان با وجودي كه تلاش هي گسترده اي براي احياي صنعت نساجي شد.اما به دليل تغيير روحيه مصرف توليدات بيشتر به پارچه هاي گران قيمت نظير زري،مخمل و پارچه هاي ابريشمي گران قيمت منحصر شد و كماكان باتوجه به تلاشي كه دولت صفويه در جهت گسترش تجارت خارجي داشت پارچه هاي ارزا قيمت مورد نياز طبقات عادي اجتماع توسط بازرگانان خارجي از كشورهاي ديگر وارد مي شد.
در سالهاي بعد از سقوط دولت صفويه،كريم خان زند هنگام فرمانروايي خود به فكر احياي صنايع بومي وسنتي كشور ،ازجمله نساجي افتاد و در اين رابطه كوشيد تا بر خلاف پيشينيان خود كه عادت به لباس هاي تجملي داشتند لباسهاي بسيار ساده بپوشد .در دوران بعد از كريمخان زند كه اميركبير پاي بر عرصه مديريت كشور نهاد ،برحسب معاهده تجارتي كه با ساير كشورها بسته شده بود از امدن اجناس انها به ايران جلوگيري نكرد.ولي در عين حال جنس خارجي را مردود مي دانست و متاع ولباس مملكت خود را برتن مي كرد.قبل از اميركبير،لباس سربازها از ماهوت انگليسي تهيه مي شد ولي براي تعالي رشد و توسعه داخلي دستور داد كه لباس نظاميان از چوفاي پشمين مازندران تهيه شود. در زمان اميركبير شالهاي دستي كرماني به قدري عالي بافته مي شد كه با شالهاي كشميري رقابت ميكرد.در ان زمان سردوشي هاي نظاميان را از اتريش مي اوردند،كه يك روز يك سردوش زيبا توسط يك خانم به نام بانو خورشيد دوخته شد به قصر امير رسد و ايشان ان را پسنديدند و ان را مورد نشويق قرار دادند واعلام كردند كه امتياز تهيه سردوش را به مدت5سال به اين خانم واگذار نمايند.وي دستور داد براي او كارگاه و ابزار كار ايجاد شود و شاگردان زياد در خدمت او بگمارند تا سردوشي هاي مورد نياز ارتش را تهيه كند.در زمينه نساجي كارهاي بسياربزرگي انجام داد كه از ان جمله ايجاد صنايع نوين در ايران بوده است در زمينه نساجي يك كارخانه بزرگ نخريسي و يك كارخانه بزرگ چلواربافي در تهران و چند كارخانه حرير بافي در كاشان و يك كارخانه ريسندگي در ساري راه انداري نمود.
زماني كه سيدداوود جان براي استخدام تعدادي معلم به اتريش رفته بود،خطاب به وي نامه اي نوشت:ماهوت زياد به مصرف لباس هاي ايراني مي رسد ولازم است كه ماهوتسازي را از اهالي اينجا ياد بگيرند تا اين صنعت در ايران نيز مستحكم شود و جايگاه خودش را پيدا كند.لذا2نفرماهوت ساز بسيار ماهر كه ماهوت بسيار خوب بسازند معرفي شوند و نمونه اي نيز از اسباب و الات كارخانه ماهوت سازي را با خود بياورند كه اينجا ساخته شده و مشغول ماهوت سازي مي شوند .
امير در اين دوران دستور داد به جاي شال كشميري كه سود حاصله به جيب ديگران عايد مي شود شالي ببافند كه منصوب به امير نمايند واهل كرمان شالي بافتند كه قيمت ان به طاقه اي يكصدوشصت تومان رسيد و طاقه شال معمول ومتداول چيزي درحدود سي يا چهل تومان قيمت داشت.
زمامداري اميركبير بسيار اندك وكوتاه بود،كه اين مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام ماند بلكه انچه رشنه بود نيز پنبه شد .چرا كه بعد از رحلت اميركبير ديگر به ان ترتيب كار نمي كردند وشال نمي بافتند. اين مساله باعث شد كه سيل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازير شود و براي انكه حداقل توانسته باشند حمايتي از صنعت نساجي داخلي داشته باشد.،در جلسه مجلس شوراي ملي طرحي اريه شد كه در ان كارمندان دولت موظف شدند هر چه براي لباس خود تهيه مي نمايند از منسوجات و مصنوعات داخلي و وطني باشد. در مساعي اين طرح استفاده از منسوجات داخلي براي دوخت لباس نظاميان كاركنان شهرداري و دانش اموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد اين طرح طي سالهاي متمادي و تاسال1337نيز ضعف وقوت داشت اما پس از سال1342حمايت از صنايع داخلي بطور كل به دست فراموشي سپرده شد و اگرچه تلاشها و كوشش هايي در اين رابطه به عمل امد تا شعار ايراني جنس ايراني بخر را بر سرزبانها بياندازند اما حركت حالتي فرمايشي و مقطعي داشت و انچنان كه لازم بود از ان پيگيري به عمل نيامد لذا نتايج محسوسي از اين طرح به دست نيامد.در كتاب معروف ايران از اغاز تا اسلام به تاليف پروفسور گيريشمن دانشمند وايران شناس معروف،ابراز شده است تاريخ هجاري نقوشي كه به3000سال قبل از نيلاد مسيح مي رسد وپادشاه لولوبي كه يكي از حكام بخر ايران بوده است با لباس كوتاه بر تن و كلاهي مدور برسر نشان ميدهد،به اين معناست كه در ان زمان از پيدايش فن ريسندگي و بافندگي زماني دراز شايد چيزي حدود چند هزار سال گذشته بود. بي شك بافته هاي اوليه به صورت شالي بردوش افكنده مي شد و با بند يا چيزي شبيه طناب در ناحيه كمر بسته مي شد كما اينكه هم اكنون هم در بيت قبايل غيرمتمدن و بدوي افريقا تنپوشي به همين شكل رواج دارد كه عموما يك اندازه و يك شكل است و دوخت در ان نقش عمده اي ندارد . همچنين وجود پرز و شرابه بر لباس مذكور نشان مي دهد كه تنوع در بافت پارچه و تفكيك پارچه به نوع پشمي وغير پشمي وهمچنين به كارگرفتن تزيينات مخصوص (شرابعه) در ان زمين معمول بوده است به همين جهت كاملا مي توان پذيرفت كه صنعت نساجي و پوشاك در ان محدوده زماني،عمد نسبتا جواني را پشت سر گذاشته و به مرحل كمال رسيده بود.بلاخص كوتاهي و بلندي لباس ها را مي توان به عنوان نوعي مد اختصتصي پذيرفت و همين مساله نيز به نوبه خود گوياي واقعيت تكامل در امر بافندگي پوشاك است . با همه اين تفاسير مي توان نتيجه گرفت كه كه اغاز كار ريسندگي و بافندگي در ايران به حدود هشت تا ده هزارسال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد.
همچنين ميتوان به كشفيات سيلك بر روي ظروف گلي بدست امده كه تصوير پروفسور گيريشمن قدمت انرا به پيش زا قرن هشتم قبل از ميلاد مسيح تخمين مي زند.در مورد تصوير انسان نقش شده بر روي ظروف گلي پيدا شده ودر سيلك در كتاب ايران از اغاز تا اسلام توضيحاتي داده شده است،كه تصوير انسان بر روي ظروف گلي قديمي تر از يونان است كه نيم رخ انساني را در قرن هشتم قبل از ميلاد نشان مي دهد.اين دانشمند در تعريف نقوش حك شده بر روي ظروف گلي سيلك مي نويسد :در ظروف سيلك تصاويري از مردان كه پياده مي جنگند و داراي كلاه خود و نيم تنه كوتاه وچسبان هستند نقش شده و همچنين بر روي يك مهراستوانه اي نيز تصوير جنگاوري بر پشت اسب منقوش است كهبا غولي مي جنگد.وكفشهاي نوك بر گشته پوشيده است.
دانشمند ديگر ايران شناس بنام رنه گووسه نيز بيان مي كند كه لباس هاي مردم اوليه ايران بيشتراز مجسمهايي شناخته مي شود كه در حفاري هاي مختلف پيدا شده ونوع لباس را مشخص كرده است.قديميترين مجسمه ي انساني در فلات ايران پيدا شده است،اين مجسمه كوچك بوده و متعلق به 4200سال قبل از ميلاد مسيح مي باشد لباس اين مجسمهدر كاشان به دست امده است.اين لباس از پارچه اي است كه به صورت لنگ و كمر بسته شده است.وجوداين پارچه خود دليل ان است كه ساكنين ان روزگار فلات ايران از پوست حيوانات به طور طبيعي استفاده نمي كردند بلكه از پشم پارچه هايي مي بافتند .
در غار كمربندي در نزديكي بهشهر (مازندران)وسايلي بدست امده است كه قدمت ان به چيزي حدود 6000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد اين وسايل نشان مي دهد كه ريسندگي نخ از پشم گوسفند و موي بز در ان زمان متداول بوده است .
اولين پارچه ي بافته شده در ايران به 4000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد كه در حفاريات شوش بدست امده است از يك تيغه ي مسي كه با سفال هاي عهد اول در شوش بدست امده است كه معلوم مي كند كه در دوره ي تمدن شوش (4500سال قبل از ميلاد مسيح)بافتن پارچه معمول بود و فن پارچه بافي يا توجه به ظرافت پارچه ها كمال را طي كرده بود و قسمت هايي از اين قطعه پارچه هم اكنون در موزه هاي لووروبافلو موجود است .
از يك ميله فلزي در تپه حصار دامغان با اثار ديگري متعلق به 3000سال قبل از ميلاد به دست امده است كه اين ميله مخصوص ريسندگي بوده و نخ هاي نازك با ان مي تابيدند. اين ميله نشانه پيشرفت ريسندگي در ان زمان مي باشد . اخيرا نيز ايران در كشفيات خود كه فسمتي از ان روشنگر دوران ما قبل از اريايي است بقاياي دوك هاو سنگ هايي به دست امده است كه نشان ميدهد رسندگي در دوره ي افسانه اي ايران معمول بوده است و اسباب و لوازم داشته است.درحدود2700سال پيش از ميلاد مسيح بافندگي ظريفتر در فلات ايران معمول شد و ظرافت پارچه هاي اين دوره به خوبي مي تواند به ما ثابت كند كه دوره نسبتا طولاني بافندگي به منظور پوشانيدن تن به پايان رسيده و ابتكار و ذوق بيش از احتياج رواج پيدا كرده بود.
بدين ترتيب از روي اكتشافات قابل استناد تاريخي و باتوجه به انچه از نوشنه هاي محققين و تحقيقات و ايران شناسان نقل شده است مي توان پذيرفت كه در ان دوران انسانهايي بوده اند كه به فن ريسندگي وبافندگي دست پيدا كردند و از اين فن بهره برده اند كه اين مساله از حدود10هزارسال پيش از ميلاد مسيح بوده است .در ان زمان از پشم گوسفند و بز براي بافتن پارچه استفاده مي كردند.
همچنين سيري اجمالي در شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي نشان مي دهد كه پيشداديان نخستين ايرانياني بوده اند كه كار ريسندگي و بافندگي و خاصه دوخت به انان منسوب بوده است.با استناد به بحث باستاني ايراني به اين واقعيت ترديدي نيست كه رشتن نخ از پشم حيوانات و بافتن پارچه و فراهم اوردن فرش از پشم ونخ از زمان پادشاهان پيشدادي در ايران معمول گرديده و به اين ترتيب راه كمال را طي كرده است. نويسندگان كتابهاي تاريخ طبري و نوروزنامه بر اين مساله متفق القول هستند كه پيشداديان سراغاز بافندگي و پوشاك بوده اند.
اولين كارخانه در زمينه نساجي پشمي با حمايت دولت و همكاري بخش خصوصي در سال1304تاسيس گرديد.متعاقب ان شهرهاي يزد،كرمان وكاشان و استانهاي خراسان،مازندران،گيلان . اذربايجان نيز داراي كارخانجات مختلف صنعتي نساجي شدند. قبل از جنگ جهاني دوم حدود4كارخانه نساجي در رشته هاي مختلف پنبه،پشم،ابريشم وكنف در كشور مشغول به فعاليت بودند كه توليد انها به حدود 60ميليون متر در سال مي رسيد.از مجموعه كارخانجات اين دوره 4واحد با سرمايه دولت تاسيس گرديده بود.انگيزه اصلي اين كار،صنعتي كردن كشور و گسترش صنايع نساجي و ترغيب و تشويق سرمايه داران بخش خصوصي به فعاليت جهت ايجاد واحدهاي ريسندگي و بافندگي در اين دوره بود .رشد صنايع نساجي در سال هاي 1320تا1332به اوج خودش رسيد و به همين جهت پارچه هاي خارجي در بازار ايران جولانگاهي يافتند.و ارز فراواني را از مرز خارج كردند .
صنعت نساجي در دوران جنگ جهاني دوم با شكلات عديده اي روبرو بود. از قبيل فرسودگي ماشين الات ،كمبود قطعات يدكي،عدم امكان ورود لوازم يدكي و مواد اوليه مورد نياز ،مسايل كارگران وغيره از عمده اين مشكلات بود ؛با اينكه درامدهاي سر شاري عايد صاحبان كارخانه ها مي گرديد ،اما سرمايه گذاري و اصلاح وتوسعه لازم در اين صنعت به عمل نيامد. علي رغم مشكلاتي كه از لحاظ كاهش منابع ارزي و سرمايه هاي عمومي در طول برنامه عمراني اول متوجه صنايع نساجي شد و بخش خصوصي پابپاي اقدامات درستبه ترميم نقايص و اصلاح ماشين الات پرداخت،تا جاييكه وضع كارخانه هاي موجود با يك تغيير و تحول اساسي روبرو گرديد و كارخانه هاي نساجي پنبه اي از30واحدبه41واحد ئ تعداد دوك هاي ريسندگي و ماشين هاي بافندگي به ترتيب تا 33584و4437واحد افزايش يافت.
قبل اجراي برنامه عمراني اول در كشور كارخانه هاي دولتي پارچه بافي كه در سطح كشور مشغول به فعاليت بودند عبارت بودند از:كارخانه نساجي بهشهر،كارخانه حرير چالوس،كارخانه گوني بافي قايمشهر وكارخانه نساجي قايمشهر .قبل از انقلاب به دنبال بررسي هايي كه صورت گرفت كارخانه چيت سازي تهران نيز با سرمايه دولت و با ظرفيتي معادل 10000دوك ريسندگي و304دستگاه ماشين بافندگي تاسيس شد و به اين ترتيب تعدادكارخانه هاي دولتي به 5 واحد رسيد اين مساله در طول اجداي برنامه اول بود.در برنامه عمراني دوم قبل از انقلاب با ديگر توسعه صنايع نساجي مورد توجه قرار گرفت.در اغاز اين برنامه كه در سال1334بود اعتباري به مبلغ 3ميليارد ريال به اين منظور اختصاص داده شد.از محل اين اعتبار نوسازي كارخانجات نساجي بهشهر و قايمشهر انجام گرديد و توليد 2واحد نامبرده به اين ترتيب از 5ميليون متر و17ميليون متربه24ميليون متر و30ميليون متر در سال افزايش يافت و متعاقب ان اين اقدام با سرمايه گذاري مجدد حجم منسوجات توليدي كارخانه چيت تهران نيز از5ميليون متر به36ميليون متر رسيد و كارخانه جديدي با ظرفيت 25ميليون متر توليد ساليانه در قايمشهر تاسيس شد.كارخانه گوني بافي ديگري نيز با ظزفيت توليد 7ميليون متر در همدان تاسيس گرديد.در پايان برنامه دوم مذكور جمعا 75كارخانه بافندگي پنبه ،الياف مصنوعي ،پشم ،ابريشم و كنف در نقاط مختلف كشور موجود بود. ليكن همه انها در طول برنامه كار فعاليت نداشتند به اين معني كه گروهي تعطيل و گروهي نيز با ظرفيت جزيي مشغول به كار بوده اند .
در پايان برنامه دوم بحث توليد در مقايسه با ابتداي برنامه به ميزا ن قابل توجه اي افزايش يافت.يعني توليد پارچه هاي نخي از 62ميليون متر توليد محصولات كنفي از 2000هزار تن به دو برابر رسيد .از سال 1314به بعد توليد منسوجات پشمي ونخي سير صعودي داشت تا انجا كه در سال 1345ايران از ورود پارچه هاي نخي بينياز شد و در همين سال دو سوم پارچه هاي پشمي و پتوي مورد نياز مردم از طريق منابع داخلي و يك سوم بقيه از خارج تامين گرديد.در سال1348جمعا 11كارخانه با سرمايه اي معادل 8/1445ميليون ريال ايجاد گرديد كه از اين مبلق 5/933ميليون ريال صرف تهيه ماشين الات شدونيز تعداد 826نفردر واحدهاي مذكور اشتغال يافتند.طي اين سال ها 62كارخانه بزرگ نخي و15كارخانه پشم بافي در نقاط مختلف كشور كار فعال انجام مي دادند.تعداد خيلي زيادي نيز واحد هاي نساجي نخي وپشمي كوچك بودند كه در كشور فعاليت داشتند كه بيشتر انها در اصفهان و تهران و يزد استقرار داشتند.
از مهمترين نكات ديگر در اين دوره اموزش كارگران شاغل و ايجاد مدارس حرفه اي و دانشكده هاي مخصوص اين رشته كه در مورد دوم دانشكده صنعتي امير كبير (پلي تكنيك تهران)ربايت در شمار مهمترين مركز اموزش صنايع نساجي به خصوص رنگرزي به حساب آورد.
منابع :
نساجی http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي در ايران http://jooani.blogfa.com
پنبه http://aftab.ir
شاهدانه http://daneshnameh.roshd.ir
الیاف نساجی طبیعی http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي http://www.sabalangroup.com
کنف http://www.parsiteb.com
ابریشم http://www.aftab.ir
الیاف نساجی مصنوعی http://fa.wikipedia.org
/خ
الیاف کاربردی در صنایع نساجی،
نخ های کاربردی در صنایع نساجی،
پارچه های بافنه شده،
منسوجات بی بافت،
پوشاک،
کاربردهای غبر پوشاک از تولیدات نساجی،
روشهای تولیدی و کنترل کیفی مرتبط.
صنعت نساجی در بخشهای زیر فعال است:
تولید الیاف نساجی مصنوعی،
تولید نخ از الیاف نساجی طبیعی یا الیاف نساجی مصنوعی و یا ترکیبی از آنها،
تولید پارچه بافته شده از نخ،
تولید منسوجات بی بافت از الیاف یا نخ،
رنگرزی پارچه، چاپ پارچه و تکمیل پارچه،
تولید منسوجات خاص مورد نیاز در سایر صنایع.
صنایع نساجی ، مهندسی نساجی ، نخ ، الیاف ، پارچه
تاريخچه صنعت نساجي
گيرشمن مي نويسد: «شمار شايان نگرش، چنبره هاي دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده، در سيالک کاشان، نشان آن است که انسان قديم، مبادي صنعت بافندگي را مي شناخته است.»
ايرانيان باستان، رفته رفته در صنعت ريسندگي و بافندگي چيرگي يافتند، به گونه اي که در روزگار پيشداديان و پيش از آنها به پارچه بافي دست يافته و پارچه هاي رنگارنگ و زيبايي مي بافتند ( در مرز 12000 سال پيش). در روزگار مادها اين صنعت پرارزش، خود دانشي را برپا مي کرده است، زيرا در روزگار مادها، پارچه و پوشش هاي گوناگون علفي، پوستي و پشمي، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزي و نقش و نگار، دريافت و طرح پديدار بوده است.
مادها در بافندگي پشم، کتان و ديگر الياف گياهي را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگي و ساختن نخ و پارچه هاي پشمي به وسيله ماليدن آن، نمدهايي بسيار خوب مي ساختند و از نمد گونه هاي تن پوش، از جمله کلاه درست مي کنند.
هرودت از تن پوش هاي مادي چنين ياد مي کند و مي گويد: «کلاهي نمدين که خوب ماليده بودند و آن را (تيار) مي گفتند، بر سر، قبايي آستين دار رنگارنگ در بر، زرهي که چنبره هاي آهنين آن به فلس هاي ماهي همانند بود بر تن، شلواري که ساق پاها را مي پوشانيد در پا ...»
ساختن نمد به روشي که هنوز در ايران ساخته مي شود، پيشينه اي بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور، اين فن در ايران باستان رواج داشته است تا در روزگار مادها، که علاوه بر سود جستن از نمد، براي ساختن کلاه، فرش و پوشش هاي ديگر از آن بهره ور مي شدند و به ويژه در ساختن زين اسب، از آن سود مي جستند.
از شکل و ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافي در ايران باستان که پديدار بوده، افسوس که نمونه اي از آنها به دست نيامده است، ولي از گونه هاي لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش هاي تخت جمشيد و کرانه هاي ديگر ديده شده، اين گفتار آشکار مي گردد که صنعت پارچه بافي در ياران باستان راه هاي پيشرفت خود را مي پيموده است، به گونه اي که اندک اندک به گوناگوني رنگ ها و گونه هاي بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون، خشن و نرم و نيز ابريشمي بافته مي شده است، تن پوش هاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ مي پوشيدند، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت مي باشد.
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگي و پارچه بافي نشانگر آن است که ايرانيان دانش و آگاهي هاي خويش را در بافندگي، رفته رفته به فرزندان خويش مي آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايي از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايي ويژه به خود، در کشورهاي همسايه و سرزمين هاي ديگر، خريداران بسيار داشته است.
ايرانيان در روزگار باستان، بيشتر پارچه هاي مورد نياز خانواده را در خانه مي ساختند، پس هر خانواده در خانه خود، ابزار و دستگاه ريسندگي و بافندگي داشته و زنان همه گروه ها، پوشاک مورد نياز خانواده را خود تهيه مي کردند و کمتر زني بوده است که از ريسندگي و بافندگي سررشته نداشته باشد.
امروزه هم در شهرستان و ديه ها و روستاهاي ايران، خانواده ها، از راه صنايع دستي ساده به بافتن گونه هاي پارچه و فرش با روش باستان سرگرم هستند. در ايران باستان، دانش فنون بافندگي و دوزندگي علاوه بر کنار کردن نيازمندي هاي خانواده، جزو شخصيت زن ايراني بوده است و زنان خانواده هاي بزرگان نيز گرچه به آن نيازي نداشتند، براي سرگرمي و هنرنمايي و ابراز دلبستگي به شوهر و فرزندان، دوزندگي و بافندگي را از همان خردسالي فرا مي گرفتند، تا آنجا که ملکه آميس تريس زن خشايارشا هم، با اين که از همان آغاز کودکي و فراگيري بافندگي که شايد نيازي هم به آن نداشته، از ديدگاه نشان دادن ذوق و نشانه کمال براي اين آهنگ که بانويي با شخصيت و هنرمند است، به آن دست برده بود و براي شاه نيز با دست خود، پارچه بافته و لباس مي دوخته است، آيا مي توان گمان کرد، کردار ملکه ها وزنان باشخصيت ايران قديم براي بانوان ايراني سرمشق نبوده و زنان براي پيروي از کارهاي آميس تريس ها و همچشمي در ابراز هنرمندي و وانمود نمودن به کدبانويي، کوشش در بافندگي نداشته اند؟ صنعت پارچه بافي از روزگار هخامنشيان وارد دوران تازه اي مي شود، بدين معني که پارچه هاي ظريف و گرانبهايي که در ساختن و بافتن آنها، پايانه هنر و ذوق را به کار مي برده اند، ساخته مي شد.
در نشريه يونسکو (ايرانشهر) درباره بافندگي و پارچه بافي روزگار هخامنشي چنين آورده شده است:«پارچه بافي ايران در روزگار هخامنشي به ويژه در زمينه بافت پارچه هاي پشمي نرم و بسيار خوب، نامور بوده و شاهان هخامنشي به داشتن لباس هاي گرانبها نامبردار بوده اند... وقتي اسکندر مقدوني به ديدن آرامگاه کوروش رفت، ديد که تابوت طلايي آن پادشاه از پارچه و فرش هاي ظريف و قشنگي پوشيده شده است.»
بنابراين همچنان که فرآورده هاي هر پيشه و صنعتي نشان دهنده هنر و دانش تيره هاي مردم در دوره هاي گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافي و بافندگي در روزگار هخامنشي جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهي ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايي را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگي هخامنشيان در پارچه بافي و ساختن بافته هاي گوناگون که تنها به وسيله آموزش و پرورش استادان چيره دست، مي توان بر آن دست يافت. تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخي از نويسندگان مي گويند: «نخستين ملتي که صنايع پارچه بافي و بافندگي آن هر چند گز به هزار تومان مي ارزيد، ايران هخامنشي بود، از جمله دست آوردهاي جنگي اسکندر در شوش، يک تخته قالي مخملي بود که يک صد و نود سال از عمرش مي گذشت، ولي رونق و رنگ و رويش نيز شالوده اش، فرقي نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابي شد. (ايران نامه شوشتري) علاوه بر آموزش هاي مربوط به صنعت پارچه بافي و بافندگي و آموزش، آگاهي هاي نظري و آموزش عملي فنون لازم، در ايران باستان، آموزش و تربيت شاگرداني براي بافتن فرش هاي پشمي و ابريشمي گرانبها معمول بوده است.
آموزش هنر قالي بافي به ويژه قالي هاي ابريشمي، بسيار دشوار و به کار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشي کلاس هاي ويژه اي براي آموختن به نوجوانان در کرانه هاي گوناگون برپا کرده بودند. از فرش هاي بسيار کهن ايران، در موزه ها و کوشک هاي جهان چون: موزه واتيکان، کوشک مترنيخ در چک اسلواکي موزه هاي روسيه و کشورهاي اروپا و امريکا پديدار است.
در کاوش هاي پسين، چند تخته فرش از روزگاران ايران باستان که از ديدگاه نقش، همانند فرش هاي هخامنشي است، ولي از ديدگاه ديرينگي، گويا از سده هاي خيلي پيش از آن است، در کوهستان آلتاي در جنوب روسيه به دست آمده است. رودنکو باستان شناس روسي در دره پازيريک و کرانه هاي شمالي کوهستان آلتايي در جنوب روسيه، نزديک مغولستان که به انگيزه سرماي بيش از اندازه، بيشتر سال يخبندان است، به چند تپه باستاني برخورد نمود و در کندوکاو اين تپه ها پيروزي يافت، گورهايي از سکاها را پيدا کند. در اين گورها، رودنکو به آلات و ابزار و وسايلي از ساکنان آن کرانه دست يافت که از همه مهمتر فرش و پارچه اي است که بر نشان يخبندان، سالم مانده است. گفته هاي رودنکو حاکي از اين بود که اين فرش، کار ايران و در کرانه هاي ماد، پارت يا پارس، در زمان هخامنشي بافته شده و از آن سده پنجم يا چهارم پيش از ميلاد است. اين فرش اکنون در موزه آرميتاژ لنينگراد نگهداري مي شود.
پيدا شدن فرش مزبور گذشته از آنکه نشانه اي از پيشرفت فن قالي بافي از روزگار ديرين تا زمان هخامنشي است از ديدگاه آشنايي با اين فن و چگونگي بافتن قالي در آن روزگار و آراستگي بافت و رنگ، داراي ارزش تاريخي بسيار مي باشد. اگرچه نمونه هاي زيادي از قالي هاي هخامنشي و پيش از آن در دست نيست، ولي با توجه به نقش و طرح و بافت قالي پازيريک مي توان گفت که در روزگار هخامنشيان گونه هاي فرش هاي زيبا و قالي ها را مي بافتند و در کارگاه هاي قالي بافي، اين پيشه و فن را به ديگران مي آموختند، زيرا قالي پازيريک فرشي آغازين و ساده نيست، بلکه گذشته از طرح و رنگ و نقشه آن که با تصاويري چند، زنان روزگار هخامنشي را نشان مي دهد، بافتي استادانه هم دارد و نشان مي دهد که بافندگان آن از آزمودگي و آموخته هاي نياکان خود، سود جسته و در نتيجه آموزش هاي گوناگون در اين پيشه چيرگي يافته اند.
در روزگار اشکانيان به انگيزه پيوندهاي بازرگاني و رونق داد و ستد با کشورهاي همسايه از جمله ورود ابريشم طبيعي از چين، صنعت بافندگي به ويژه بافته هاي ابريشمي پيشرفت بسيار نمود.
تن پوش هاي زنان و مردان پارتي با نقش و نگارهاي گوناگون و زيور آلات رنگارنگ، نشان مي دهد که در بافتن پارچه و پوشاک پايانه دقت و چيرگي را به کار مي برده اند. گونه هاي تن پوش از ديدگاه دوخت و شکل و رنگ و آراستگي نقش و نگار آنها روشن مي سازد که هنر و صنعت بافندگي در دوره اشکانيان، آموزش داده مي شده و بافندگان و دوزندگان پارچه هاي رنگين و گرانبها، دوره هاي آموزشي ويژه اي مي گذرانده اند، زيرا اگر ابزاري بسنده براي بافندگي و همچنين آموزش هاي نظري و عملي پارچه بافي اين روزگار نبود، هرگز اين همه پارچه ها و تن پوش هاي رنگارنگ و گوناگون بافته نمي شد.
در کرانه گرمي مشکين شهر در آذربايجان خاوري ضمن کندوکاو، گورهايي از روزگار اشکاني پيدا شده که درون آنها نشانه هايي از آن روزگار به دست آمده و از جمله اين نشانه ها ، پاره اي پارچه مي باشد. پارچه پيدا شده، بخشي از لباس مرده است و آنچه که بازمانده بيش از بيست سانتي متر نيست، ولي همين اندازه پارچه، خود نمونه اي است بسيار مهم. اين پارچه که امروزه در موزه تهران نگهداري مي گردد، پس از تخته فرش هخامنشي پازيريک، کهن ترين و زيباترين پارچه نقش و نگاردار و رنگين جهان است و از ديدگاه باستان شناسي شايان اهميتي فراوان بوده. اين پارچه جاي بين پارچه هخامنشي و پارچه هاي ساساني را پر مي کند.
نمونه هاي زيادي از پارچه هاي ساساني در موزه ها پديدار است، ولي از پارچه هاي ساخت اشکاني، جز پاره مزبور به دست نيامده است. در روزگار ساسانيان صنعت پارچه بافي در زمينه ساخت پارچه هاي زربفت و قلابدوزي با پروژه هاي بسيار خوب و شايان نگرش، پيشرفت بسياري نمود. کارخانه هاي ريسندگي و بافندگي ايراني ناموري به سزا داشت و گونه هاي پارچه هاي زربافت و تن پوش هاي ابريشم که به کرانه هاي ديگر برده مي شد، مي ساختند.
در اين روزگار بافندگي نه تنها در بيشتر خانواده ها معمول بود، بلکه مراکز بزرگ ويژه هنر بافندگي پديدار شد و با توليد بسياري از گونه هاي پارچه ها، خواست هاي مردم را برآورده مي کرد.
بافته هاي ايران نه تنها در روم، بلکه در اروپا تا مرزهاي گل خريداري داشته و شمار شصت پاره از پارچه هاي گرانبهاي آن روزگار در موزه هاي بزرگ جهان چون: موزه آرميتاژ لنينگراد و موزه برلن و موزه آلبرت ويکتوريا در لندن پيدايي دارد.
قالي بافي در روزگار ساساني همراه با ديگر رشته هاي بافندگي پيشرفتي شگرف نموده است و مي توان گفت که زيبا ترين زيباترين قالي هاي جهان از آن اين روزگار است.
ثعالبي مي گويد: تخت طاقديس خسرو پرويز، از چهار قالي زربافت مرواريددوز و ياقوت نشان پوشيده بود و هريک از اين فرش ها فصلي از سال را نشان مي داد. قالي بزرگي را که در تالار باريکي از کوشک هاي شاهي تيسفون بوده و وهاري خسرو (بهار کسري) نام داشته و يا بنا به گفته بلعمي، آن را فرش زمستاني مي گفته اند از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش که شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا داشته، در فصل زمستان ديدگاه هاي بهاري در برابر شاه مي گسترده است. در متن آن خيابان ها و جدول هاي آب ساخته بودند، جوي ها از ميان باغي خرم مي گذشت، که کشتزارها و باغچه هاي پر ميوه و سبزي آن را فراگرفته بودند. شاخ و برگ اين درختان از زر و سيم گوهرهاي رنگارنگ بود. اين فرش ها که گفته شده تنها يک تخته بوده که هر گوشه آن يک فصل را نشان مي داد. به هر حال اين فرش ها يا فرش، هنگام چپاول دربار ساسانيان به دست اعراب يورشي افتاد و آن را پاره پاره نموده بين بزرگان و سران لشکري بخش کردند.
گسترش آموزش هنر بافندگي و پارچه بافي در روزگار ساساني، امکان به کار بردن نخ هاي زرين و سيمين را در پارچه و فرش فراهم مي سازد و ذهن آفريننده و بافنده پارچه و قالي ايراني را به عرضه داشت پارچه و فرش هايي مي نماياند که داراي ارزش هنري بسيار بوده است. پيدايي هنر و بافندگي انگيزه اي برنده بر پيدايي دانش شيمي، رنگ شناسي، نبات شناسي (بوتانيک)، پزشکي، دامپزشکي، نقاشي و جز آنهاست.
مواد اولیه صنعت نساجی :
الیاف (نساجی)
الیاف نساجی در دو گروه تقسیم بندی میشوند:
۱) الیاف نساجی طبیعی
۲) الیاف نساجی مصنوعی
الیاف نساجی طبیعی
الیاف زیر از الیاف طبیعی هستند:
پنبه
پشم
ابریشم
کنف
چتایی
شاهدانه
کاربرد الیاف طبیعی:
2- تولید منسوجات / پارچه های بی بافت
الیاف نساجی مصنوعی
الیاف زیر از الیاف نساجی مصنوعی شناخته می شوند:
1- الیاف سلولز
2- الیاف استات سلولز
3- الیاف ویسکوز
4- الیاف اکریلیک
5- الیاف پلی پروپیلن
الیاف طبیعی
پنبه
●تاثیر عناصر مختلف بر پنبه وعلائم کمبودآنها
▪ازت(N):باعث افزایش رشد عمومی گیاه شده تعداد غوزه ها ونیز اندازه آنها راافزایش میدهد ورشد را طولانی ترمینماید. درصورت کمبود برگهای پایینی سبز مایل به زرد شده واندازه آنهاکوچک مانده وازرشد بازمی ماند
▪فسفر(P):درتوسعه سیستم رشد ریشه ای گیاه نقش داشته وباعث تسریع درظهورغوزهای پنبه شده ورشد گیاه راکامل میکند . درصورت کمبود فسفرگلدهی به تعویق افتاده رشدغوزه هاباتاخیرصورت گرفته وکیفیت الیاف شدیدا کاهش میابد
▪پتاسیم (K):باعث افزایش اندازه غوزه شده طول الیاف واستقامت آنها را زیاد نموده و باعث سفید تر شدن رنگ الیاف می گردد. اگر پنبه کمبود پتاسیم داشته باشد برگها دچار پیری زود رس می شود.حاشیه آنها نکروز شده شاخه دهی گم وکیفیت الیاف افت پیدا می کند
▪روی (Zn):مهمترین نقش ان بهبودکیفیت الیاف پنبه است. درصورت کمبودروی برگها فنجانی شده برگهای کوچک به سفید رنگی بین رگبرگی دچار می شوند. رشدبوته های جوان متوقف گشته وتعداد گلها کاهش می یابد .
▪بر(B):درتقسیم سلولی بافتهای مریستمی وترمیم بافتهای آوندی نقش داشته وباعث رشد بهترریشه می گردد. در صورت کمبود رشد جوانه انتهای متوقف شده وگیاه زرد می شود . همچنین گلها وغوزه های جوان تغییرشکل پیدا می کنند.
▪آهن (Fe):درساخت کلروفیل نقش مهمی دارد واگر گیاه دچار کمبود آهن شود برگهای جوان حالت بی رنگی به خود می گیرند ولی رگبرگهاسبز باقی مانده گیاه قدرت خود را از دست می دهد ومحصول کاهش می یابد.
ابریشم
ساختن یک یارد پارچه حدود ۳ هزار پیله لازم است. قرنها ابریشم دور از دسترس و استفاده عامه مردم بود و تنها ثروتمندان، اشراف و فرمانروایان و اطرافیانشان میتوانستند پوشاک ابریشمین داشته باشند. زیرا هر کسی قدرت خرید آن را نداشت. امروزه نایلون و پلیاستر را در معنی ابریشم مصنوعی دانستهاند و از جهات مختلف از آنها در پارچهبافی استفاده میکنند. با این حال تاکنون از ارزش و اهمیت ابریشم طبیعی کاسته نشده است.
ابریشم مصنوعی - نایلون در کمپانی دورپونت بهوسیله والاس هامه کاروترز و گروه تحقیقاتیش کار روی نایلون گسترش یافت. دوپونت در اندیشه و اقدام ساخت مادهای برای ابریشم مصنوعی بود. آنان میدانستند که بازار برای تهیه جوراب ابریشمی با درخواست خرید فراوان و عرضه نسبتاً کم ابریشم، جوراب تهیه شده ابریشمین گران تمام میشود. از این رو به فکر ابداع و اختراع مادهای افتادند که خواص ابریشم را داشته اما بهاء آن مناسب باشد. سرانجام پس از چندین سال تحقیق کاروترزوتیم او تقریباً ماده موردنظر و دلخواه را کشف کردند.
در ۱۹۳۰ کاروترز و جولیان هیل، دستیارش پلیاستر را کشف کردند. رفته رفته با تلاشهای همهجانبه کار ساخت ابریشم مصنوعی که همان نایلون باشد، عملی و اقتصادی شد. چه در ۱۹۳۴ دونالد کافمن، دستیار دیگر کاروترز نخستین لیف نایلون را بهدست آورد و سرانجام در ۱۹۳۵ نایلون عرضه و نخستین جوراب نایلونی ساخته و در ۱۹۳۸ بافته نایلونی وارد بازار ایالات متحده آمریکا شد و در ۱۹۴۱ شصت میلیون جفت جوراب نایلونی فروخته شد. در جریان جنگ جهانی دوم، چتر نجات، چادرهائی برای حفظ سربازان از پشه مالاریا، ریسمان و دیگر لوازم و وسایل را از نایلون ساختند.
امروزه نایلون را از سوراخهای ریز دستگاههای مخصوص تولید الیاف نایلونی میگذارنند و با این روش نخهای نایلونی ظریف و نازک را از نوردها بیرون میکشند که نخهای بسیار سختی میباشد. چه پارهای از نخهای تولیدی نایلون را که با روندها و شیوههای خاص بهدست میآوردند تقریباً به استحکام هموزن خود با فولاد میباشد. از نایلون مسواک، آلات موسیقی، بادبان، تور ماهیگیری، فرش ماشینی و دیگر وسایلی که با استحکام و با وزن سبک باید باشد میسازند.
کنف
کنف گیاهی است دو لپه و گلدار یکساله با ریشه های متراکم و عمیق و سفید رنگ ، ساقه این گیاه نسبتاً علفی و اکثراً بدون انشعاب و ارتفاع آن از یک تا 4 متر تغییر می کند. ارتفاع متوسط ساقه کنف بین 4/2 تا 6/3 متر است. برگهای کنف متناوب بادمبرگی نسبتاً بلند، رگبرگهای پنجه ای و برگها ساده یا پنجه ای است که هر دو نوع برگ ممکن است روی یک بوته وجود داشته باشد. برگها دارای لبه های دندانه دار بوده و در سطح برگ و ساقه کرکهای ریزی وجود دارد. گل بصورت منفرد نسبتاً بزرگ در روی ساقه در نقطه بین برگ و ساقه قرار دارد. گل کنف کامل و منظم میباشد. کاسه گل از 5 کاسبرگ که در قاعده کم و بیش به یکدیگر چسبیده اند و جام گل از 5 گلبرگ غالباً متقارن که در قاعده پیوسته هستند تشکیل یافته است. کاسه گل دارای کاسچه (کاسه فرعی) که باریک و معمولاً دارای 8 لوب میباشند. جام گل زرد ولی در وسط بنفش رنگ است و گلبرگهاسه تاچهار برابر بلندتر از کاسبرگها می باشد. نافه که از تعداد بسیاری پرچم تشکیل یافته است. مادگی فوقانی از 5 برچه پیوسته تشکیل یافته و تمکن آن محوری است. تخمدان 5 خانه ای مجزا و در هر خانه دو ردیف تخمک واژگون (آناتروپ) قرار دارد. میوه کنف کپسول لوکولیسید، تخم مرغی شکل، نوک تیز کرک دار و اندازه آنها تقریباً برابر نصف کاسبرگ است. هر کپسول دارای 5 برچه است. که در داخل هر برچه حداقل یک دانه وجود دارد. دانه ها به رنگ سیاه و خاکستری و در داخل هرکپسول حدود 18 تا 20 دانه وجود دارد.این گونه دارای چهار واریته به قرار زیر می باشد :
(1) Hici var. Viridis (2) H.c.var.vulgaris
(3) H.c. var purpurea (4) H.c. var sinplox
از ارقام مهم کنف می توان از کوبا 108 و کوبا 2032 ، کوبانو ، مصری ، اورگلاید ، فلوریدا ، رودزین و سودان تر ادیف نام برد.
نیاز اکولوژیکی
کنف گیاهی روز بلند و در مناطقی که روزانه کمتر از 5/12 ساعت روشنایی وجود دارد، بخوبی رشد نکرده با رور نشده و کشت آن موفقیت آمیز نمی باشد. مناطق با ورزش باد شدید برای رشد کنف مناسب نیست زیرا باد شدید علاوه بر تبخیر سریع باعث خوابیدگی (و رس) ساقه ها میشود. کشت کتف بخصوص انواع وحشی آن در زمین های هم سطح دریا تا ارتفاع 1250 متری امکان پذیر است لکن مناسب ترین ارتفاع برای انواع اصلاح شده کنف از سطح دریا حدود 600 متر می باشد.
خاک : خاک محل کشت کنف باید دارای عمق کافی و کاملاً قابل نفوذ و حاصلخیز باشد برای همین زمین های رسی برای کاشت این گیاه مناسب نمی باشند.بهترین خاک برای کاشت کنف زمین های رسی شنی ، شنی رسی لمونی شنی و یا لمونی با مواد ارگانیکی کافی میباشند.
زمین هایی که سفره آب زیرزمینی آنها بالا و بخوبی زه کشی نشده باشند و همچنین زمین های باتلاقی برای کاشت و رشد و نمو کنف مناسب نیستند. کنف نسبت به شوری کم و بیش مقاوم است.
pH مناسب برای رشد کامل کنف بین 7/4 تا 8/7 است لیکن در خاکهائی که pH آنها بین 6 تا 8/6 و حداکثر 7 باشد بهتر رشد می نماید.
تناوب : کنف گیاهی است که در دوره رشد مواد غذائی زیادی را جذب و زمین را از وجود مواد غذایی بویژه ماده ازته و فسفره نسبتاً ضعیف می نماید. کاشت مداوم یا چند ساله آن در یک زمین سبب بروز بیماریهای گیاهی بخصوص بوته میری شده و موجب نقصان محصول می شود. علاوه بر اینها در مناطقی که کاشت کنف و پنبه رواج دارد چون این دو گیاه از یک تیره هستند و دارای آفات و بیماریهای مشترک می باشند نباید آنها را در تناوب بدنبال هم قرار داد و حتی در یک مزرعه حتی المقدور باید این دو را با فاصله نسبتاً زیاد و دور از یکدیگر کاشت در صورتی که در گردش زراعی کنف بعد از گیاهان تیره حبوبات کاشته شود،تولید الیاف و بذر رضایت بخش خواهد بود.
کنف را می توان در تناوب همراه با گیاهانی مانند حبوبات ، بادام زمینی ، گندم ، ذرت و حتی برنج قرار داده، تناوب دو یا سه ساله بر قرار نمود. در شمال ایران برای تولید کنف اغلب تناوب سه ساله شرح زیر برقرار می گردد:
سال اول: ذرت
سال دوم: حبوبات
سال سوم: کنف.
آماده سازی خاک
مواد غذایی مورد نیاز کنف.
برای آنکه کنف محصول کافی تولید نماید با توجه به شرایط آب و هوایی و نوعی که کاشته می شود لازم است از کود های شیمیائی بویژه ازت و فسفر و پتاس به مقدار مورد نیاز استفاده شود.برای استفاده بیشتر گیاه از مواد فسفره و پتاس بهتر است این دوماده را قبل کاشت و به وسیله دیسک در عمق 4 یا 5 سانتی متری خاک قرارداد.لیکن اگر کود ازته (اوره) دردو مرحله و به صورت سرک به زمین اضافه شود نتیجه بهتر خواهد بود. مرحله اول پخش کود ازته همزمان با تنک کردن بوته های اضافی و مرحله دوم 30 روز بعد از مرحله اول است. هر گاه کنف به منظور تولید بذر کاشته شود مصرف بیش از حد مورد نیاز ماده ازته سبب دیرسی گیاه و علفی شدن آن گردیده و به ورس ساقه کمک می کند.در شمال میزان کود شیمیائی به قرار زیر است ازت 100 کیلوگرم در هکتار ، فسفر 60 کیلوگرم در هکتار و پتاس 30 کیلوگرم در هکتار.
کاشت
(1) کشت به موقع سبب می گردد که در موقع بارش باران های بهاری جوانه به سرعت از بذر خارج و رشد اولیه آن بهتر انجام می شود.
(2) رشد گیاه تا زمان برداشت کامل شده و مقدار محصول نیز افزایش یابد در مورد ارقامی که نسبت به نور حساسیت کمتری دارند زمان کاشت آنها هر چه زودتر انجام گیرد مرحله تولید گل و رسیدن و در نتیجه برداشت محصول نیز زودتر انجام خواهد شد.
اگر موقع کاشت بذر رطوبت و حرارت خاک کافی و شرایط مناسب باشد بذر کاشته شده پس از 5 تا 6 و حداکثر 8 روز جوانه تولید می نماید از تولید جوانه تا ظهور اولین گل حدود 90 تا 105 روز و از گل دادن تا رسیدن کامل حدود 45 تا 50 روز طول می کشد. زمان کاشت کنف در مازندران از حدود اواخر فروردین تا حدود اواخر اردیبهشت مطابق شرایط جوی تغییر می کند. بهترین زمان کشت کنف در خوزستان ( دزفول) از اوایل اسفند تا اواسط اردیبهشت و در ایرانشهر از اواسط بهمن تا اواخر اسفند ماه است. در ورامین مناسب ترین زمان کاشت از حدود اوایل اردیبهشت تا اواخر خرداد ماه میباشد.
مقدار بذر :
در کاشت کنف به منظور تهیه الیاف در زراعت های خطی که با ماشین کاشته میشود مقدار بذر مورد نیاز حدود 20 تا 25 کیلوگرم در هکتار است و فاصله خطوط کاشت 15 تا20 و گاهی 25 سانتی متر و بین بوته ها 5 سانتی متر می باشد هرگاه منظور از کاشت کنف تولید بذر باشد مقدار بذر مصرفی 10 تا 15 کیلوگرم و فاصله خطوط را باید بین 40 تا 60 سانتی متر و فاصله بوته ها را بین 5 تا 7سانتی متر انتخاب کرد. در زراعتهای دستپاش مقدار بذر مورد نیاز بیشتر از زراعتهای خطی و حدود 35 تا 40 کیلوگرم در هکتار است.
در زراعتهای خطی که کاشت بوسیله بذر پاش انجام میشود معمولاً بذر را در وسط و یا کناره های خطوط کاشت میکارند. عمق کاشت بذر کنف در شرایط مختلف بین 1 تا 3 سانتی متر تغییر کرده و مناسب ترین آن حدود 2 تا 3 سانتی متر است.
هنگام کاشت برای پیشگیری و از بین بردن پاره ای از بیماریهای بذر زاد بهتر است قبل از کاشت بذر را با سموم سیستمیک و یا سمومی بر مبنای P.C.N.B ضدعفونی نمود.
داشت
آبیاری :
تنک کردن و وجین : پس از آنکه رشد اولیه کنف کامل شد و ارتفاع بوته ها حدود 10 تا 12 سانتی متر گردید. بایستی بوته های اضافی را تنک و از بین خارج نمود عمل تنک کردن یا معمولاً با دست انجام میشود پس از پایان آن باید فاصله بوته ها در روی خطوط بین 5 تا 7 سانتی متر و فواصل خطوط در مورد کنف لیفی 20 تا 30 و در مورد کنف بذری 40 تا 60 سانتی متر باشد.برای جلوگیری از رشد علفهای هرز لازم است در 2 تا 3 و حداکثر 4 مرتبه مزرعه را وجین کرد. مناسب ترین وسیله مبارزه استفاده از کولتیواتور است.
آفات و بیماریها :
آفت دیگر کرم ساقه کنف( pyrausta nubilalis )می باشد که با قطع و سوزاندن علفهای هرز اطراف مزرعه در ماههای تیر و مرداد می توان با آن مبارزه نمود.
از بیماریهای مهم کنف عبار تند از :
(1) بیماری پوسیدگی طوقه و ریشه کنف (Fusarium bucharicum) که عامل آن قارچ می باشد که برای مبارزه و پیشگیری آن کارهای زیر ضروری است:
(1) تهیه ارقام مقاوم، (2) رعایت اصول آیش و تناوب. (3) خود داری از کشت در زمین های باتلاقی و یازمین هائی که دارای املاح کلسیم زیاد می باشند. (4) مبارزه شیمیائی که تا حدودی مشکل می باشد.
2- بیماری لکه ارغوانی برگ کنف
3- بیماری لکه دودی کنف
4- بیماری پوسیدگی خاکستری کنف می باشد.
برداشت
برداشت کنف زمانی باید انجام شود که ساقه کاملاً خشک نشده باشند در غیر اینصورت به علت چسبیدن الیاف به جدار ساقه جدا کردن آنها مشکل و از کیفیت آنها کاسته می شود. جهت مصرف در کارخانجات کاغذسازی موقعی به برداشت کنف اقدام می شود که مقدار محصول خشک ساقه حداکثر و کپسول ها رسیده باشد. اگر کشت کنف برای تهیه بذر باشد می توان در اواخر مرحله زندگی کنف بتدریج که کپسولها می رسند آنها را از ساقه جدا و در محل مناسبی انبار نمود و یا زمان رسیدن دانه ها که حدود 2 ماه پس از ظهور اولین گل در گیاه می باشد ساقه ها را به وسیله ماشین یا اره موتوری و با داس قطع کرده و در دسته های 20 تا 25 کیلوگرمی دسته بندی و در مزرعه در معرض جریان هوا قرار داده تا خشک شوند پس از 2 تا 3 و حداکثر 7 روز آنها را با وسایل مختلف کوبیده و دانه ها را از سایر مواد جدا کرده و در داخل گونی های کنفی ریخته و انبار می کنند. عدم وجود رطوبت و جریان داشتن مناسب هوا در انبار باید رعایت شود.
اگر هدف از کاشت کنف تهیه الیاف باشد معمولاً قبل از آنکه ساقه ها بطور کامل برسند و قبل از چسبیدن الیاف به جدار ساقه برداشت باید انجام گیرد. هنگام برداشت ساقه ها را از ریشه از زمین خارج می کنند در صورتیکه ساقه ها را از نزدیک سطح زمین کف بر نمایند.کیفیت الیاف بهتر می باشد و ریشه ها و گل و لای اطراف ریشه داخل ساقه ها نمی شوند. پس از برداشت برای کاهش رطوبت ساقه و افزایش سرعت تبخیر،ساقه ها را در دسته های کوچک به شکل خاصی در مزرعه به حالت ایستاده قرار می دهند که به آن چاتمه کردن می گویند. پس از چند روز دسته های ساقه را درون حوضچه هائی که در آن ها آب جریان دارد قرار میدهند و درجه حرارت آب داخل حوضچه ها باید حدود 30 تا 32 درجه سانتی گراد باشد. عمل تخمیر پوست ساقه توسط میکروارگانیسم های موجود در آب صورت می گیرد.
مدت زمان تخمیر بستگی به درجه حرارت آب داشته و در شرایط مساعد بین 10 تا 20 روز است و در صورت نامساعد بودن شرایط ممکن است تا دو ماه به تعویق بیفتند. پس از پایان عمل تخمیر و جدا کردن الیاف و شستشو دادن و تمیز کردن آنها الیاف را آویزان کرده تا خشک شوند. حدود یک بیستم وزن ساقه ها را الیاف خشک تشکیل می دهد. رنگ معمولی ساقه کنف هیچگونه تاثیری در رنگ الیاف نداشته و در صورتیکه تخمیر و شستشوی آنها دقیق انجام شود الیاف سفید و شفاف حاصل خواهد شد.
دامنه انتشار
استان فارس : داراب ، کازرون. کرمان : بم، رفسنجان و جیرفت . تهران : ورامین. خوزستان : دزفول ایرانشهر ، بندرعباس ، میناب ، مهران .
گیاه شاهدانه
شرح گیاه
نیاز اکولوژیکی
آب و هوا
خاک
کود
تناوب
کاشت
داشت
برداشت
عملکرد
دامنه انتشار
چتائی
بزرگترین تولیدکنندگان چتایی هند و بنگلادش هستند .
پشم
۱- کلکویی ۲- قزل ۳- بلوچی ۴- عربی ۵- فراهانی ۶- گرگانی ۷- کرمانی ۸- کردی ۹-لری ۱۰- ماکویی ۱۱- ترکی ۱۲- زندی ۱۳- مهربانی ۱۴- سنجابی ۱۵- جمور ۱۶- هِرِک ۱۷- مغانی ۱۸- افشاری ۱۹- ترکمنی ۲۰- قره گل ۲۱- شال ۲۲- سنگسری ۲۳- خاکستری شیراز ۲۴- بختیاری ۲۵- طالشی ۲۶- نایینی .
[small.jpg] برای آسانتر شدن شناخت نژادها، طبقه بندی گوسفندان دنیا از روی نوع پشم آنها صورت میپذیرد. به این ترتیب با یک چنین طبقه بندی کلی در میان گوسفندان روبرو خواهیم شد.
۱- گوسفندان با پشم کاملاً ظریف : این نوع گوسفند عمدتاً به عنوان گوسفندان مرتع نامیده میشوند و به منظور تولید پشم پرورش مییابند. اصل نژاد این گوسفندان مرینوس میباشد که ازاسپانیا به سایر نقاط دنیا منتقل گردیدهاست . نامهای اطلاق شده به این نژاد گوسفند در رابطه باکشورهای پرورش دهنده آن میباشد، مانند مرینوس فرانسوی ، مرینوس آمریکایی . پشم این نوع گوسفندان کاملاً سفید و ظریف بوده و در محدودة ۲۱-۱۴ میکرون قرار دارد. (میکرون واحدتعیین ظرافت لیف پشم است یعنی هر میکرون برابر ۱۰۰۰/۱ میلیمتر است)
۲- گوسفندان با پشم نسبتاً ظریف :این نوع گوسفندان به عنوان نژادهای گوشتی شناخته شدهاند. هر چند که پشم آنها ظریف بوده و از قطر ۳۰-۲۱ میکرون برخوردار است.
۳- گوسفندان با پشم بلند:این نوع گوسفندان عمدتاً برای تولید گوشت پرورش یافته واز نظرجثه بزرگترین نژاد گوسفندان دنیا شناخته میشوند. قطر الیاف پشم این گوسفندان در محدوده ۳۵ - ۳۰ میکرون و طول آن ۵۰۰ - ۴۰۰ میلی متر است .
۴- گوسفندان با پشم ضخیم : این نوع گوشفندان دارای پشمی میباشند که در صنعت قالی بافی از کاربرد مطلوبی برخوردار است . بدین جهت به آنها گوسفندان با پشم مخصوص قالی نیزگفته میشود. ظرافت الیاف پشم آنها بین ۵۰ - ۳۵ میکرون و طول آن تا ۳۸۰ میلیمتر میباشد.
بر خلاف تولیدات متداول نساجی که نیاز به پشم ظریف دارد تا بتوانند از آن پارچههای لطیف تولید نمایند، صنعت قالیبافی نیاز به پشمهای خاص دارد که از مشخصات پشم مورد نظر برای پارچه بافی برخوردار نیست و از آن نمیتوان پارچه و منسوجات مرغوب و لطیف تهیه کرد. درکشورهای ایران، چین، پاکستان، افغانستان، ترکیه، رومانی، بلغارستان، شوروی، هندوستان والجزایر پشم گوسفندان از نوع ضخیم میباشد و اگرچه مصرف چندانی برای بافت پارچه ندارندولی مناسبترین ماده اولیه برای بافت قالی محسوب میشوند. پشم گوسفندان ایرانی به ویژه فراهانی، کرمانی، بلوچی، ماکوئی، کلکوهی، سنجابی، نائینی و بختیاری ترکیبی از انواع الیاف میباشند و این کیفیت موجب میشود تا در شرایط فشردگی و شستشو، الیاف شکل اولیه خود راحفظ نمایند. این حالت ارتجاعی پشم خصوصاً در قالیبافی بسیار حائز اهمیت است . چنین خاصیتی مشخصاً از ویژگی بارز گوسفندان ایرانی به شمار میرود و پشم آنها را به صورت الیاف ایده آل برای قالیبافی در آوردهاست. در واقع این صفت به علت شرایط جغرافیایی، تغییرات آب و هوایی، نوع علوفه، آمیختگی نژادی و حتّی فقر غذایی پدید آمده و از جمله خواص ارثی این گوسفندان به حساب میآید.
۵- گوسفندان آمیخته پشمی : این نوع گوسفندان از اختلاط گوسفندان با پشم بلند و گوسفندان با پشم ظریف به وجود آمدهاند. معمولا گوسفندان نژادهای آمیخته از پشم ظریف برخوردار بوده ، به همین جهت نیز آنها را در زمره گوسفندان با پشم نسبتاً ظریف طبقه بندی مینمایند.
ویژگیهای پشم مصرفی در قالیبافی اگرچه پشم در محدوده وسیعی از نظر مصرف قرار میگیرد ولی ویژگیهای خاصی در همه موارد مصرف مورد توجهاست از جمله ظرافت ، طول ، قابلیت ارتجاعی ، راندمان ، جعد،درخشندگی و رنگ . بهترین نوع پشم ظریف به وسیله گوسفندان مرینوس که دارای ظرافت ۹/۲۴ تا ۵/۲۳ میکرون و بالاتر میباشند تولید میگردد. پشمهای باظرافت متوسط (۴/۲۶ - ۲۵ میکرون) و پایین تر (۳۶- ۲۵ میکرون) معمولا به وسیله آمیختههای مرینوس با گوسفندان گوشتی و یا بعضی از نژادهای انگلیسی تولید میگردند. پشم قالی دارای قطر بین ۳/۳۴ - ۷/۲۳ میکرون بوده ، توسط گوسفندان غیر اصلاح شده بومی تولید میشود. معمولا الیاف بلند و نازک پشمی که قطر آنها درطول یکسان باشند از بهترین نوع پشم شمرده میشود. پشم نقاط مختلف بدن گوسفندان از نظرقطر و بلندی الیاف متفاوت میباشد و معمولا در چیدن و دسته بندی پشم مخصوصاً برای تهیه خامه قالی باید توجه داشت تا پشمهای نقاط مختلف با هم مخلوط نگردد. جنس خامه که به عنوان گره قالی به کار میرود باید از پشم خالص و نو باشد و از کاربرد پشم دباغی و پشم کهنه و الیاف مصنوعی و یا سایر الیاف نامرغوب در آن خودداری شود. میانگین طول الیاف برای نمرههای مختلف باید حداقل ۵ سانتیمتر باشد و مقدار الیاف کوتاه تر از ۵ سانتیمتر در آن نباید از ۵ درصد تجاوز نماید. قطر الیاف باید حداقل ۲۰ میکرون باشد. همچنین ثبات رنگ در برابر شستشو حداقل ۴ - ۳ و در برابر حلالهای آلی نیز حداقل ۴ -۳ و در برابر مالش حداقل ۴ باشد. چربی و روغن الیاف پشم نباید بیش از ۵/۱ درصد و موادناخالص گیاهی حداکثر یک درصد باشد.
درجه مرغوبیت الیاف پشم مصرفی در فرش دستبافت
۱- قطر الیاف کمتر از ۳۰ میکرون درجه یک
۲- قطر الیاف بین ۳۵ - ۳۰ میکرون درجه دو
۳- قطر الیاف تا ۴۰ میکرون درجه سه
تذکر: طول الیاف هر اندازه بلندتر باشد (از ۵/۷ سانتیمتر به بالا) مرغوب تر است .
پارچه
پارچهها از نظر مواد بکار رفته انواع گوناگون دارند از جمله پنبهای(نخی)، پشمی، ابریشمی . غیره. به بخشی از بازار که پارچهفروشیها در آن قرار دارند بازار بزازها گفته میشود .
انواع پارچه
چلوار (= پارچهی پنبهای سفید و آهار دار و بسیار پر مصرفی که از آن پیراهن و زیرجامه و ملحفه و روبالشی تهیه میکردند)
کرباس (= کرباس یا کرپاس ، پارچهی پنبهای سفید و درشت بافت که غالباً زنان و مردان روستایی از آن جامه میساختند و برای کفن نیز به کار میرفت)
متقال (= پارچهی پنبهای سفید شبیه به کرباس اما از آن لطیف تر) *کتان (= پارچهای که از الیاف ساقهی کتان ساخته میشود. کتان گیاه علفی یکسالهای است دارای برگهای سبز مات و ساقهی متشکل از الیاف نرم و بلند. از این الیاف نخ کتانی هم به دست میآورند)
مخمل (= پارچهای نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم و به یک سو خوابیده است)
حریر (= پارچهی ابریشمی نازک) وال، تور ، فاستونی
ململ (= نوعی پارچهی نخی لطیف و نازک و سفید)
ماهوت (= پارچهای ضخیم تمام پشم ، نرم ، کمی براق ، با سطح پرز دار)
کریشه (پارچهی سبک نخی دارای گلهای برجسته)
کلوکه (= پارچهی نخی که بیشتر برای چادر مشکی بکار میرفت)
کرپدوشین (= یا کربدوشین پارچهای از خانوادهی کرپ که از ابریشم خام بافته میشد)
آغبانو (= پارچهای نازک و پنبهای که بیشتر برای چارقد و چادر به مصرف میرسید)
گاواردین (= نوعی پارچهی معتبر و مرغوب انگلیسی که بیشتر به مصرف کت و شلوار مردانه میرسد)
دبیت (= پارچهای نخی که بیشتر آستر لباس و رویهی لحاف میشد و نوع علی اکبری آن از همه مرغوب تر بود.حاج علی اکبر شخصی بود که دبیت را به کارخانههای دبیت بافی لندن سفارش میداد)
مخملهای کاشان
زربفتهای یزد (= زربفتهایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته میشد) *بورسا (= بروسا یکی از بنادر معروف ترکیه است که محصولات ابریشمی آن شهرت جهانی داشت)
شالهای کشمیر (= این شالها را به تقلید از شالهای کشمیر با پشم شتر در کرمان میبافتند)
پارچههای زری دوزی شدهی اصفهان
قدک نخی قزوین
عبای لار.
تاريخچه صنعت نساجي در ايران
پس از حمله مغولان به ايران؛ همپاي تغييرات متعددي كه در زندگي ايرانيان به وجود امد به دليل انكه مغولان خراج گذار دولت چين شمالي بودند و اصرار به رواج كالا هاي چيني در متصرفات خود داشتند منسوجات چيني در ايران رايج شد.به دليل تنوع رنگ و ارزان بودن قيمت پارچه هاي چيني مصرف كنندگان استقبال خوبي از انها به عمل اوردند.توليد كنندگان داخلي نيز به جاي انكه به بهبود كيفيت توليدات محصولات خود بپردازند شروع به پايين اوردن قيمت توليدات خود كردند تا بتوانند از نظر قيمت با بازار انها به رقابت بپردازند و عده اي نيز خواسته يا نا خواسته از گردونه توليد ورقابت خارج شدند.پس از به قدرت رسيدن صفويان با وجودي كه تلاش هي گسترده اي براي احياي صنعت نساجي شد.اما به دليل تغيير روحيه مصرف توليدات بيشتر به پارچه هاي گران قيمت نظير زري،مخمل و پارچه هاي ابريشمي گران قيمت منحصر شد و كماكان باتوجه به تلاشي كه دولت صفويه در جهت گسترش تجارت خارجي داشت پارچه هاي ارزا قيمت مورد نياز طبقات عادي اجتماع توسط بازرگانان خارجي از كشورهاي ديگر وارد مي شد.
در سالهاي بعد از سقوط دولت صفويه،كريم خان زند هنگام فرمانروايي خود به فكر احياي صنايع بومي وسنتي كشور ،ازجمله نساجي افتاد و در اين رابطه كوشيد تا بر خلاف پيشينيان خود كه عادت به لباس هاي تجملي داشتند لباسهاي بسيار ساده بپوشد .در دوران بعد از كريمخان زند كه اميركبير پاي بر عرصه مديريت كشور نهاد ،برحسب معاهده تجارتي كه با ساير كشورها بسته شده بود از امدن اجناس انها به ايران جلوگيري نكرد.ولي در عين حال جنس خارجي را مردود مي دانست و متاع ولباس مملكت خود را برتن مي كرد.قبل از اميركبير،لباس سربازها از ماهوت انگليسي تهيه مي شد ولي براي تعالي رشد و توسعه داخلي دستور داد كه لباس نظاميان از چوفاي پشمين مازندران تهيه شود. در زمان اميركبير شالهاي دستي كرماني به قدري عالي بافته مي شد كه با شالهاي كشميري رقابت ميكرد.در ان زمان سردوشي هاي نظاميان را از اتريش مي اوردند،كه يك روز يك سردوش زيبا توسط يك خانم به نام بانو خورشيد دوخته شد به قصر امير رسد و ايشان ان را پسنديدند و ان را مورد نشويق قرار دادند واعلام كردند كه امتياز تهيه سردوش را به مدت5سال به اين خانم واگذار نمايند.وي دستور داد براي او كارگاه و ابزار كار ايجاد شود و شاگردان زياد در خدمت او بگمارند تا سردوشي هاي مورد نياز ارتش را تهيه كند.در زمينه نساجي كارهاي بسياربزرگي انجام داد كه از ان جمله ايجاد صنايع نوين در ايران بوده است در زمينه نساجي يك كارخانه بزرگ نخريسي و يك كارخانه بزرگ چلواربافي در تهران و چند كارخانه حرير بافي در كاشان و يك كارخانه ريسندگي در ساري راه انداري نمود.
زماني كه سيدداوود جان براي استخدام تعدادي معلم به اتريش رفته بود،خطاب به وي نامه اي نوشت:ماهوت زياد به مصرف لباس هاي ايراني مي رسد ولازم است كه ماهوتسازي را از اهالي اينجا ياد بگيرند تا اين صنعت در ايران نيز مستحكم شود و جايگاه خودش را پيدا كند.لذا2نفرماهوت ساز بسيار ماهر كه ماهوت بسيار خوب بسازند معرفي شوند و نمونه اي نيز از اسباب و الات كارخانه ماهوت سازي را با خود بياورند كه اينجا ساخته شده و مشغول ماهوت سازي مي شوند .
امير در اين دوران دستور داد به جاي شال كشميري كه سود حاصله به جيب ديگران عايد مي شود شالي ببافند كه منصوب به امير نمايند واهل كرمان شالي بافتند كه قيمت ان به طاقه اي يكصدوشصت تومان رسيد و طاقه شال معمول ومتداول چيزي درحدود سي يا چهل تومان قيمت داشت.
زمامداري اميركبير بسيار اندك وكوتاه بود،كه اين مساله باعث شد نه تنها راه او ناتمام ماند بلكه انچه رشنه بود نيز پنبه شد .چرا كه بعد از رحلت اميركبير ديگر به ان ترتيب كار نمي كردند وشال نمي بافتند. اين مساله باعث شد كه سيل واردات منسوجات به طرف بازارها سرازير شود و براي انكه حداقل توانسته باشند حمايتي از صنعت نساجي داخلي داشته باشد.،در جلسه مجلس شوراي ملي طرحي اريه شد كه در ان كارمندان دولت موظف شدند هر چه براي لباس خود تهيه مي نمايند از منسوجات و مصنوعات داخلي و وطني باشد. در مساعي اين طرح استفاده از منسوجات داخلي براي دوخت لباس نظاميان كاركنان شهرداري و دانش اموزان مدارس به مرحله اجرا گذاشته شد اين طرح طي سالهاي متمادي و تاسال1337نيز ضعف وقوت داشت اما پس از سال1342حمايت از صنايع داخلي بطور كل به دست فراموشي سپرده شد و اگرچه تلاشها و كوشش هايي در اين رابطه به عمل امد تا شعار ايراني جنس ايراني بخر را بر سرزبانها بياندازند اما حركت حالتي فرمايشي و مقطعي داشت و انچنان كه لازم بود از ان پيگيري به عمل نيامد لذا نتايج محسوسي از اين طرح به دست نيامد.در كتاب معروف ايران از اغاز تا اسلام به تاليف پروفسور گيريشمن دانشمند وايران شناس معروف،ابراز شده است تاريخ هجاري نقوشي كه به3000سال قبل از نيلاد مسيح مي رسد وپادشاه لولوبي كه يكي از حكام بخر ايران بوده است با لباس كوتاه بر تن و كلاهي مدور برسر نشان ميدهد،به اين معناست كه در ان زمان از پيدايش فن ريسندگي و بافندگي زماني دراز شايد چيزي حدود چند هزار سال گذشته بود. بي شك بافته هاي اوليه به صورت شالي بردوش افكنده مي شد و با بند يا چيزي شبيه طناب در ناحيه كمر بسته مي شد كما اينكه هم اكنون هم در بيت قبايل غيرمتمدن و بدوي افريقا تنپوشي به همين شكل رواج دارد كه عموما يك اندازه و يك شكل است و دوخت در ان نقش عمده اي ندارد . همچنين وجود پرز و شرابه بر لباس مذكور نشان مي دهد كه تنوع در بافت پارچه و تفكيك پارچه به نوع پشمي وغير پشمي وهمچنين به كارگرفتن تزيينات مخصوص (شرابعه) در ان زمين معمول بوده است به همين جهت كاملا مي توان پذيرفت كه صنعت نساجي و پوشاك در ان محدوده زماني،عمد نسبتا جواني را پشت سر گذاشته و به مرحل كمال رسيده بود.بلاخص كوتاهي و بلندي لباس ها را مي توان به عنوان نوعي مد اختصتصي پذيرفت و همين مساله نيز به نوبه خود گوياي واقعيت تكامل در امر بافندگي پوشاك است . با همه اين تفاسير مي توان نتيجه گرفت كه كه اغاز كار ريسندگي و بافندگي در ايران به حدود هشت تا ده هزارسال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد.
همچنين ميتوان به كشفيات سيلك بر روي ظروف گلي بدست امده كه تصوير پروفسور گيريشمن قدمت انرا به پيش زا قرن هشتم قبل از ميلاد مسيح تخمين مي زند.در مورد تصوير انسان نقش شده بر روي ظروف گلي پيدا شده ودر سيلك در كتاب ايران از اغاز تا اسلام توضيحاتي داده شده است،كه تصوير انسان بر روي ظروف گلي قديمي تر از يونان است كه نيم رخ انساني را در قرن هشتم قبل از ميلاد نشان مي دهد.اين دانشمند در تعريف نقوش حك شده بر روي ظروف گلي سيلك مي نويسد :در ظروف سيلك تصاويري از مردان كه پياده مي جنگند و داراي كلاه خود و نيم تنه كوتاه وچسبان هستند نقش شده و همچنين بر روي يك مهراستوانه اي نيز تصوير جنگاوري بر پشت اسب منقوش است كهبا غولي مي جنگد.وكفشهاي نوك بر گشته پوشيده است.
دانشمند ديگر ايران شناس بنام رنه گووسه نيز بيان مي كند كه لباس هاي مردم اوليه ايران بيشتراز مجسمهايي شناخته مي شود كه در حفاري هاي مختلف پيدا شده ونوع لباس را مشخص كرده است.قديميترين مجسمه ي انساني در فلات ايران پيدا شده است،اين مجسمه كوچك بوده و متعلق به 4200سال قبل از ميلاد مسيح مي باشد لباس اين مجسمهدر كاشان به دست امده است.اين لباس از پارچه اي است كه به صورت لنگ و كمر بسته شده است.وجوداين پارچه خود دليل ان است كه ساكنين ان روزگار فلات ايران از پوست حيوانات به طور طبيعي استفاده نمي كردند بلكه از پشم پارچه هايي مي بافتند .
در غار كمربندي در نزديكي بهشهر (مازندران)وسايلي بدست امده است كه قدمت ان به چيزي حدود 6000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد اين وسايل نشان مي دهد كه ريسندگي نخ از پشم گوسفند و موي بز در ان زمان متداول بوده است .
اولين پارچه ي بافته شده در ايران به 4000هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردد كه در حفاريات شوش بدست امده است از يك تيغه ي مسي كه با سفال هاي عهد اول در شوش بدست امده است كه معلوم مي كند كه در دوره ي تمدن شوش (4500سال قبل از ميلاد مسيح)بافتن پارچه معمول بود و فن پارچه بافي يا توجه به ظرافت پارچه ها كمال را طي كرده بود و قسمت هايي از اين قطعه پارچه هم اكنون در موزه هاي لووروبافلو موجود است .
از يك ميله فلزي در تپه حصار دامغان با اثار ديگري متعلق به 3000سال قبل از ميلاد به دست امده است كه اين ميله مخصوص ريسندگي بوده و نخ هاي نازك با ان مي تابيدند. اين ميله نشانه پيشرفت ريسندگي در ان زمان مي باشد . اخيرا نيز ايران در كشفيات خود كه فسمتي از ان روشنگر دوران ما قبل از اريايي است بقاياي دوك هاو سنگ هايي به دست امده است كه نشان ميدهد رسندگي در دوره ي افسانه اي ايران معمول بوده است و اسباب و لوازم داشته است.درحدود2700سال پيش از ميلاد مسيح بافندگي ظريفتر در فلات ايران معمول شد و ظرافت پارچه هاي اين دوره به خوبي مي تواند به ما ثابت كند كه دوره نسبتا طولاني بافندگي به منظور پوشانيدن تن به پايان رسيده و ابتكار و ذوق بيش از احتياج رواج پيدا كرده بود.
بدين ترتيب از روي اكتشافات قابل استناد تاريخي و باتوجه به انچه از نوشنه هاي محققين و تحقيقات و ايران شناسان نقل شده است مي توان پذيرفت كه در ان دوران انسانهايي بوده اند كه به فن ريسندگي وبافندگي دست پيدا كردند و از اين فن بهره برده اند كه اين مساله از حدود10هزارسال پيش از ميلاد مسيح بوده است .در ان زمان از پشم گوسفند و بز براي بافتن پارچه استفاده مي كردند.
همچنين سيري اجمالي در شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي نشان مي دهد كه پيشداديان نخستين ايرانياني بوده اند كه كار ريسندگي و بافندگي و خاصه دوخت به انان منسوب بوده است.با استناد به بحث باستاني ايراني به اين واقعيت ترديدي نيست كه رشتن نخ از پشم حيوانات و بافتن پارچه و فراهم اوردن فرش از پشم ونخ از زمان پادشاهان پيشدادي در ايران معمول گرديده و به اين ترتيب راه كمال را طي كرده است. نويسندگان كتابهاي تاريخ طبري و نوروزنامه بر اين مساله متفق القول هستند كه پيشداديان سراغاز بافندگي و پوشاك بوده اند.
اولين كارخانه در زمينه نساجي پشمي با حمايت دولت و همكاري بخش خصوصي در سال1304تاسيس گرديد.متعاقب ان شهرهاي يزد،كرمان وكاشان و استانهاي خراسان،مازندران،گيلان . اذربايجان نيز داراي كارخانجات مختلف صنعتي نساجي شدند. قبل از جنگ جهاني دوم حدود4كارخانه نساجي در رشته هاي مختلف پنبه،پشم،ابريشم وكنف در كشور مشغول به فعاليت بودند كه توليد انها به حدود 60ميليون متر در سال مي رسيد.از مجموعه كارخانجات اين دوره 4واحد با سرمايه دولت تاسيس گرديده بود.انگيزه اصلي اين كار،صنعتي كردن كشور و گسترش صنايع نساجي و ترغيب و تشويق سرمايه داران بخش خصوصي به فعاليت جهت ايجاد واحدهاي ريسندگي و بافندگي در اين دوره بود .رشد صنايع نساجي در سال هاي 1320تا1332به اوج خودش رسيد و به همين جهت پارچه هاي خارجي در بازار ايران جولانگاهي يافتند.و ارز فراواني را از مرز خارج كردند .
صنعت نساجي در دوران جنگ جهاني دوم با شكلات عديده اي روبرو بود. از قبيل فرسودگي ماشين الات ،كمبود قطعات يدكي،عدم امكان ورود لوازم يدكي و مواد اوليه مورد نياز ،مسايل كارگران وغيره از عمده اين مشكلات بود ؛با اينكه درامدهاي سر شاري عايد صاحبان كارخانه ها مي گرديد ،اما سرمايه گذاري و اصلاح وتوسعه لازم در اين صنعت به عمل نيامد. علي رغم مشكلاتي كه از لحاظ كاهش منابع ارزي و سرمايه هاي عمومي در طول برنامه عمراني اول متوجه صنايع نساجي شد و بخش خصوصي پابپاي اقدامات درستبه ترميم نقايص و اصلاح ماشين الات پرداخت،تا جاييكه وضع كارخانه هاي موجود با يك تغيير و تحول اساسي روبرو گرديد و كارخانه هاي نساجي پنبه اي از30واحدبه41واحد ئ تعداد دوك هاي ريسندگي و ماشين هاي بافندگي به ترتيب تا 33584و4437واحد افزايش يافت.
قبل اجراي برنامه عمراني اول در كشور كارخانه هاي دولتي پارچه بافي كه در سطح كشور مشغول به فعاليت بودند عبارت بودند از:كارخانه نساجي بهشهر،كارخانه حرير چالوس،كارخانه گوني بافي قايمشهر وكارخانه نساجي قايمشهر .قبل از انقلاب به دنبال بررسي هايي كه صورت گرفت كارخانه چيت سازي تهران نيز با سرمايه دولت و با ظرفيتي معادل 10000دوك ريسندگي و304دستگاه ماشين بافندگي تاسيس شد و به اين ترتيب تعدادكارخانه هاي دولتي به 5 واحد رسيد اين مساله در طول اجداي برنامه اول بود.در برنامه عمراني دوم قبل از انقلاب با ديگر توسعه صنايع نساجي مورد توجه قرار گرفت.در اغاز اين برنامه كه در سال1334بود اعتباري به مبلغ 3ميليارد ريال به اين منظور اختصاص داده شد.از محل اين اعتبار نوسازي كارخانجات نساجي بهشهر و قايمشهر انجام گرديد و توليد 2واحد نامبرده به اين ترتيب از 5ميليون متر و17ميليون متربه24ميليون متر و30ميليون متر در سال افزايش يافت و متعاقب ان اين اقدام با سرمايه گذاري مجدد حجم منسوجات توليدي كارخانه چيت تهران نيز از5ميليون متر به36ميليون متر رسيد و كارخانه جديدي با ظرفيت 25ميليون متر توليد ساليانه در قايمشهر تاسيس شد.كارخانه گوني بافي ديگري نيز با ظزفيت توليد 7ميليون متر در همدان تاسيس گرديد.در پايان برنامه دوم مذكور جمعا 75كارخانه بافندگي پنبه ،الياف مصنوعي ،پشم ،ابريشم و كنف در نقاط مختلف كشور موجود بود. ليكن همه انها در طول برنامه كار فعاليت نداشتند به اين معني كه گروهي تعطيل و گروهي نيز با ظرفيت جزيي مشغول به كار بوده اند .
در پايان برنامه دوم بحث توليد در مقايسه با ابتداي برنامه به ميزا ن قابل توجه اي افزايش يافت.يعني توليد پارچه هاي نخي از 62ميليون متر توليد محصولات كنفي از 2000هزار تن به دو برابر رسيد .از سال 1314به بعد توليد منسوجات پشمي ونخي سير صعودي داشت تا انجا كه در سال 1345ايران از ورود پارچه هاي نخي بينياز شد و در همين سال دو سوم پارچه هاي پشمي و پتوي مورد نياز مردم از طريق منابع داخلي و يك سوم بقيه از خارج تامين گرديد.در سال1348جمعا 11كارخانه با سرمايه اي معادل 8/1445ميليون ريال ايجاد گرديد كه از اين مبلق 5/933ميليون ريال صرف تهيه ماشين الات شدونيز تعداد 826نفردر واحدهاي مذكور اشتغال يافتند.طي اين سال ها 62كارخانه بزرگ نخي و15كارخانه پشم بافي در نقاط مختلف كشور كار فعال انجام مي دادند.تعداد خيلي زيادي نيز واحد هاي نساجي نخي وپشمي كوچك بودند كه در كشور فعاليت داشتند كه بيشتر انها در اصفهان و تهران و يزد استقرار داشتند.
از مهمترين نكات ديگر در اين دوره اموزش كارگران شاغل و ايجاد مدارس حرفه اي و دانشكده هاي مخصوص اين رشته كه در مورد دوم دانشكده صنعتي امير كبير (پلي تكنيك تهران)ربايت در شمار مهمترين مركز اموزش صنايع نساجي به خصوص رنگرزي به حساب آورد.
منابع :
نساجی http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي در ايران http://jooani.blogfa.com
پنبه http://aftab.ir
شاهدانه http://daneshnameh.roshd.ir
الیاف نساجی طبیعی http://fa.wikipedia.org
تاريخچه صنعت نساجي http://www.sabalangroup.com
کنف http://www.parsiteb.com
ابریشم http://www.aftab.ir
الیاف نساجی مصنوعی http://fa.wikipedia.org
/خ