كاروان عشق
پـــــريشانحالــــــى و درماندگىّ ما نميدانى
خطا كارى ما را فاش بى پروا نميدانى
به مستى كـــاروان عاشقان رفتند از اين منزل
برون رفتند از «لا » جانب «الّا» نميدانى
تهـــىدستى و ظالــــم پيشگــىّ ما نمىبينى
سبكبارى عاشق پيشه و الا نميدانى
بــــــرون رفتند از خــــود تــــا كه دريابند دلبر را
تو در كنج قفس منزلگه عنقا نميدانى
زجــا برخيز و بشكن اين قفس بگشاى غلها را
تو منزلگـــــاه آدم را ورأ «لا» نميدانى
نبــــردى حاصلــى از عمر، جز دعواى بىحاصل
تو گويى آدميّت را جز اين دعوا نميدانى
منبع: www.imam-khomeini-isf.com
/س